کد خبر: ۴۰۸۸۹
زمان انتشار: ۱۳:۱۵     ۲۸ بهمن ۱۳۹۰

گروه سياسي- محمد مهدي تهراني: محمدحسین استادآقا که از اعضای فهرست انتخاباتی جبهه پایداری انقلاب اسلامی است، از فعالان عرصه دفاع از ولایت در دو دهه گذشته در قم بوده است. او که متولد تهران و بزرگ شده در این شهر است، در دوران جنگ از رزمندگان گردان‌های حبیب‌ابن‌مظاهر و میثم تمار بوده و پس از پایان جنگ، برای تحصیلات حوزوی به قم رفته است. استادآقا فعالیت های فرهنگی در سیستان و بلوچستان و پشتيباني مدرسه علميه شهرستان‌هاي زابل و ايرانشهر در ابتدای دهه‌ي 70 را از افتخارات خود می داند. او از سال 1387 تا چند ماه پیش، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم بود و منشأ خدمات زيادي مانند برگزاری همایش های ملی مختلف درباره مهدویت و حضرت فاطمه معصومه(س) شد.

مشروح بخش اول گفت‌وگوی ما با محمد حسین استادآقا در ادامه آمده است:
 
 
با توجه به اينكه در فضاي فتنه سال  76 در جريان ماجرا بودید، شرحي از ماوقع آن دوران و اينكه چه شد و چه كساني در برابر اين انحراف سكوت كردند و طلاب نقش‌آفرين چه كساني بودند و چگونه نقش‌آفريني كردند، بفرماييد.

بسم الله الرحمن ‌الرحيم. البته من ترجيح مي‌دهم آن جریان را جريان انحرافي منتظری بنامم تا فتنه منتظري. الان انحرافي درسطح جامعه دارد اتفاق مي‌افتد و ما داريم انحراف را فقط منحصر به جريان مشايي مي‌كنيم. به نظر من خودِ اين كار يك نوع انحراف است.

ما بعد از انقلاب جريان‌هاي انحرافي فراواني داشتيم كه هر كدام در یک برهه زماني و به تناسب آن مقطع، بروز و ظهور پيدا كردند. اينكه ما تحاشي كنيم از اينكه اسم جريان آقاي هاشمي را هم جريان انحرافي بنامیم، جريان دوم خرداد خاتمي را هم جريان انحرافي محسوب کنیم، به نظر من خود یک نوع انحراف است. همه اينها جريان‌هاي انحرافي هستند و لذا بايد اين اشتباه را تصحيح كنيم و فقط جریان مشايی را  جريان انحرافي تلقی نکنیم و نگويیم  قبل از او جريان انحرافي نداشته‌ايم و  بعد از اين هم نخواهيم داشت.

جريان منتظری قطعاً يكي از جريان‌هاي انحرافي بعد از انقلاب بود. شايد قرينه‌اي هم داشته باشد و آن اينكه وزارت اطلاعات در آن مقطع، نمايشگاهي از ماجراي مهدي هاشمي تولید كرده بودند و در كشور مي‌چرخاندند و اسمش را گذاشته بودند «پيچك انحراف». خود اين، قرينه‌اي را در ذهن ايجاد مي‌كند!

ريشه قصه منتظري و انحرافي كه در آنجا اتفاق افتاد، دقيقاً همان چيزهايي است كه امروز در جريان انحرافي دارد اتفاق مي‌افتد و همان چيزهايي است كه ديروز در جريان انحرافي آقاي هاشمي اتفاق ‌افتاد.

یعنی مخرج مشترك دارند.

بله، همه يك ريشه دارند و آن تمكين نكردن در مقابل ولي‌فقیه است. اگر اين نکته را محور بگيريم، می‌بینیم بعد از انقلاب، هر انحرافي كه داشته‌ايم، ريشه‌اش در تمكين نكردن از ولی‌فقیه بوده و ريشه تمكين نكردن هم در خودپرستي و هواپرستي است. آنها مي‌خواستند بگويند ما هم هستيم. در يك جايي خواندم كه آقاي هاشمي گفته من به امام چيزي را گفتم و امام گفتند نظر من اين نيست و من گفتم که خودم مجتهدم! اين «خوداجتهادي‌»‌ها در مقابل نص، ريشه همه انحراف‎ها است، از جمله انحراف آقاي منتظري.

در جريان آقاي منتظري، درست مثل همه جريان‌هاي انحرافي ديگر، از جمله جريان آقاي هاشمي و اطرافيانش، خاتمي و اطرافيانش، آقاي احمدي‌نژاد و بعضی از اطرافيانش، يك سوی قضیه مربوط به خودش بود و يك طرف مربوط به اطرافيان او. بالاخره اين هم يك شاخصه است كه جريان‌هاي انحرافي هميشه حاشيه‌اي دارند كه مي‌آيد و حتي گاهي ليدر اصلي را هم مديريت مي‌كند.

در قصه آقاي منتظري، ويژگي‌هاي شخصيتي او موجب شد كه اين جريان در كنارش شكل بگيرد. يادم هست در سال 76 كه آن اتفاقات روی دادند، ما خدمت برخي از بزرگان بوديم. آقايان نکته‌ای را براي ما نقل كردند و حتي آقاي محمدي‌گيلاني در مدرسه فيضيه هم به اين نکته اشاره کردند. آقاي ري‌شهري هم در كتاب "سنجه‌ي انصاف" اين مطلب را آورده‌ كه آقای گیلانی گفته‌اند رفتم خدمت امام و عرض کردم مجلس خبرگان مي‌خواهد اين قضیه را در دستور بگذارد. امام فرمودند‌: «به آقاي هاشمي بگوييد قبل از اينكه در دستور بگذارد، بيايد يك سري به من بزند». ايشان مي‌گويند با امام مزاح كردم و گفتم: «آقا! پس نگوييد كه من صحبتي كرده‌ام» امام خنديدند و فرمودند: «چرا؟» گفتم: «مي‌ترسم مرا هم مثل شمس‌آبادی بكنند توي گوني و ببرند!»

ماجراي آقاي منتظري مربوط به سال 65 و برخورد با سيدمهدي هاشمي نيست، بلکه ريشه‌ در سال‌های قبل و سادگي‌هايي دارد كه در تحليل‌هاي سياسي‌اش داشت و مسائلي كه مطرح مي‌كرد، ولی در سال 65 به خاطر برخورد با مهدي هاشمي، زمينه بروز اجتماعي یافت و بعد هم تا سال 67 ادامه پيدا كرد. در سال 67 در قصه منتظري دو تا قله داريم: يكي تيرماه و پس از زدن هواپيما‌ي ايرباس در خليج‌فارس كه ايشان نامه‌اي به امام نوشت و گفت ما بايد صدام را رها كنيم و برويم با امريكا بجنگيم. دشمن اصلي ما امريكا‌ست و امام نوشتند شما با آقاي هاشمي هماهنگ كنید. ايشان مسئول جنگ است. يكي هم در 22 بهمن كه ايشان راجع به انقلاب حرف‌هاي ناشايست زيادي زد و بعد امام آن نامه مشهور را دادند و در آنجا به تك‌ تك شبهات آقاي منتظري جواب دادند كه ما در جنگ، انقلاب را صادر كرديم و غيره.

اين مروري بر ديدگاه‌هاي آقاي منتظري بود. در ماجراي آقاي منتظري بايد مقاطع مختلف را از یکدیگر تفکیک و آنها را به مقطع 60 تا 65، 65 تا فروردين 68 كه نامه 6/1 معروف امام نوشته شد، 68 تا 76 و 76 تا مرگ او تقسیم کنیم. علتش هم اینکه در هر یک از این مقاطع تحولات شاخصي اتفاق افتاد‌ه‌اند.

به مقطع سال 68 خيلي نمي‌پردازيم، چون ماجرا كاملاً آشكار است. در قضيه سيد مهدي، نامه‌هاي آقاي منتظري به امام مطرح و منتشر شده‌اند، آقاي ري‌شهري در باره‌ي آن كتاب نوشته، مرحوم آسيد احمدآقا رنج‌نامه را نوشت و بسیاری منابع دیگر.

اتفاقات مهم از سال 68 به بعد روی می‌دهند. چه كساني از 6/1/68 به بعد كه امام، منتظري را عزل كردند، باز به ولي فقيه تمكين نكردند؟ چه كساني روابط‌شان را با منتظري ادامه دادند؟ چه كساني به تصميم امام معترض بودند؟ چه كساني در اعتراض‎شان باقي ماندند؟ اينها چند دسته‌اند. در مقطع 68 برخي از كساني ‌كه آن روزها معروف به راست سنتي بودند‌،‌ در جلسه‌اي كه در خرداد 68 تشکیل شد و بنده هم در آن حضور يافتم، تحليل مي‌كردند كه اين نامه، اساساً دست‎خط آسيد احمدآقاست و نامه امام نيست.

راستي‌ها مي‌گفتند؟

برخي از آقايان راستي اين را مي‌گفتند. چرا؟ چون آن روزها آقاي منتظري را در خط مقابل با ميرحسين موسوي مي‌ديدند و پاتوق‌شان این طرف بود، لذا چون با ميرحسين مخالف و به‌شدت با او درگير بودند، این حرف را می‌زدند؛ چون منتظري را براي خودشان يك عقبه مي‌ديدند.

از قبيله خودشان مي‌دانستند.

بله، البته برخي از راستي‌ها صادقانه با امام ماندند و ايستادند، مثل كساني كه در خبرگان بودند، ولي از كساني كه بيرون بودند، برخي نماندند.

مي‌شود به اسامي آنها اشاره كنيد؟

اشاره به اسامي لطفي ندارد و موضوعي را حل نمي‌كند. نکته مهم این است که تقابل جريان راست و چپ، خودش را در قصه منتظري نشان ‌داد و حتي آن‌ قدر شدت پيدا كرد كه آسيد احمدآقا رنج‌نامه را نوشت. ایشان رنج‌نامه را براي طرفداران منتظري ننوشت، کما اینکه در مقدمه کتاب می‌نویسد: امام فرمودند بعضي از فرزندانم در مجلس و برخي از مسئولين كشور، توجيه نيستند. اينها چه كساني بودند؟ آدم‌‌هاي معمولي که نبودند.

آقاي منتظري تقريباً تا سال 70 اجمالاً يك دوره سكوت کرد، اما از سال 70 دو باره شروع كرد به موضع‌گيري‌هاي سياسي آشکار. مثلاً در مسئله افغانستان موضع‌گيري كرد و همین طور در جاهاي ديگر تا  بروز مجددي پيدا كند. این اقدامش هم شايد بر اساس اين تحليل بود كه فكر مي‌كرد حضرت آقا هنوز بر امور مسلط نيست و اقبال مردم به ایشان و تبعيت از ايشان هنوز كامل نيست و فكر مي‌كرد مي‌تواند در این مرحله، جايی برای خود پیدا کند. در واقع با این کار، در واقع جامعه را تست زد. البته آنها همان موقع هم جواب‎شان را گرفتند و در حوزه، واكنش‌هاي بسيار خوبي پدید آمد.

در سال‌های 72، 73 منتظری موج ديگري را در بحث ولايت‌فقيه به راه انداخت و برای اولین بار حرف‌هاي گذشته خود را نقض كرد و گفت نسبت من به امام، نسبت آن مادري است كه سر بچه دعوا داشتند و اميرالمؤمنين(ع) در باره‌شان قضاوت كرد. با طرح این قصه مي‌خواست بگويد من مادر واقعي هستم. در آن موقع هم برای این حرف‌هایش پاسخ‌هاي خيلي خوبي گرفت. حتي يادم هست آيت‌الله شاهرودي در درس خارج، در يك جلسه به‌طور مفصل در باره ولايت ‌فقيه بحث جامعي را مطرح كرد و ما خودمان آن بحث را منتشر كرديم. بنابراین منتظری حتي در سطح درس خارج هم پاسخ گرفت.

او در بدنه انقلابي حوزه اصلاً جايگاهي نداشت و فقط  در برخي از مؤسسات و در بین كساني كه از قبل وابسته به او بودند و در برخي از مدارس علميه حضور داشتند، جایگاه داشت و آنها هم ديگر قدرت بروز و ظهور نداشتند و صرفاً حركت‌هاي مقطعي مي‌كردند و سعي داشتند كه موضوع منتظری را زنده نگه دارند.

در سال 76 در روز 13 رجب، منتظري حرف‌هاي اهانت‌آميزی زد و به قول خودش تير آخر را شليك كرد و البته پاسخ به او بسيار قوي بود. ابتدا برای مقابله با اين حركت، تجمع بسيار خوبي اعلام شد و آيت‌الله جوادي‌آملي در آن تجمع سخنراني كرد. وجيه بودن ایشان و وزن و اعتباری که در حوزه دارد و نیز انقلابي بودن ايشان بر هیچ کس پوشیده نبود، خصوصاً كه همه به ياد داشتند كه امام پیام خود به مسكو و گورباچف را توسط ایشان فرستادند و لذا صحبت‌های آيت‌الله جوادي‌آملي و دفاع ايشان از انقلاب را همه قبول داشتند و این سخنرانی هيجان ايجاد ‌كرد.

يادم هست تجمع در مسجد اعظم صورت گرفت  و برخلاف انتظار همه دعوت‌كنندگان، جمعیتی که تجمع کردند، فوق تصور بود و اين بسیار موضوع مهمی بود، چون به‌خوبی نشان مي‌داد بدنه حوزه و اساتيد و فضلاي آن، اساساً گرايشي به آقاي منتظري ندارند و آنهايي كه از او حمایت می‌کنند، تعداد محدودي هستند.

صحبت‌هاي آيت‌الله جوادي‌ آملي که تمام شد، حركتي به صورت خودجوش به سمت دفتر منتظری شكل گرفت و آن حوادث اتفاق افتاد كه متعاقب آن، پنج روز دفتر و حسينيه منتظري تبدیل به محل افشاگري جريان انحرافي مهدي هاشمي و منتظري شد. مردم گروه گروه مي‌آمدند و آنجا پاتوق انقلاب شده بود و شعار «شهر مقدس قم جاي منافقين نيست»، در آنجا خيلي بروز پيدا كرد و شعار داغ مردم بود.

يكي از پاتوق‌هاي مهدي هاشمي قبل از برخورد سال 65 در سازمان مدارس خارج از كشور بود و اينها در آنجا جریانی را برای خود راه انداخته بودند. جالب اينجاست كه بسياري از طلبه‌هاي خارجي شب‌ها مي‌آمدند پيش ما و آنها هم در جلسات ما مشاركت مي‌كردند! حتي بسته‌هاي فرهنگي‌اي توليد شده را مي‌گرفتند و مي‌بردند و واقعاً در قم هيجاني ايجاد شده بود. سال اول حاكميت جريان دوم خرداد هم بود و اينها با رأي 20 ميليوني خود خيلي احساس اقتدار مي‌كردند، اما در این جریان، اولين ضرب شست را  از حزب‌الله خوردند. در واقع سيلي‌ مردم و حوزه  به دو جريان انحرافي، یعنی جريان انحرافي مهدي هاشمي و منتظري از یک سو و جریان دوم خرداد از سوی دیگر خورد.

اينها با 20 ميليون رأي آمده بودند و مي‌خواستند نفس همه را ببرند، ولی در آنجا این حركت صورت گرفت. یادم هست که خيلي هم تهديد كردند. معاون وقت وزير كشور كه اتفاقاً قمي هم بود، آمده و در آنجا مستقر شده بود و مدام تهديد مي‌كرد، اما طلبه‌ها، حوزه و مردم به آنها اعتنايي نكردند و ايستادند و به لطف خدا آن مسجد ضرار و لانه را بستند و الحمدلله در آن دوره‌اي كه اينها مي‌خواستند بيايند و تمكين نكردن از ولي‌فقيه را باب كنند، موفق نشدند.

چرا منتظري در 13 رجب 76 آن حرف‌هاي تند را زد؟

چون به رأي 20 ميليوني خاتمي متكي بود. آنها دنبال يك ليدر روحاني در قم مي‌گشتند. حضرت آقا در سفر سال گذشته به قم اشاره داشتند كه دشمن وقتي مي‌بيند مرجعيت قم پايگاه صيانت از انقلاب و رهبري است، يك مرجعيت قلابي درست مي‌كند. اينها مي‌خواستند اين مرجع قلابي را كه امام او را عزل كرده و به او فرموده بود كه تو حتي ديگر حق گرفتن وجوهات را هم نداري، علم كنند. اتصال جريان دوم خرداد به جريان مهدي هاشمي و جريان انحرافي منتظري موجب شد پديده 13 رجب اتفاق بیفتد. دو سه روز پس از آن در 28 آبان  خروش عظیمی مردمی برآمد و الحمدلله اينها سر جاي‎شان نشستند كه منجر به حصر طولاني منتظری شد.

در سال 71 يك بار طلبه‌ها به درس منتظري رفتند و به خاطر حرف‌هاي زشتي كه زده بود، به او اعتراض كردند. بعد هم برگه‌هايي را توزيع كردند كه فردا در اينجا تجمع وسيعي خواهيم داشت. آنها بنا داشتند درس منتظري را تعطيل كنند، اما برخي از مسئولين بلندپايه كشور در آن روز گفتند درس او تعطيل نشود، چون امام در نامه 6/1 نوشته بودند مي‌خواهم شما به حوزه‌ها گرمي ببخشيد. این دستور امام بود كه آقا! برو اين كار را بكن و دست از سياست بردار، شما سطح تحليل سياسي‌ات كافي نيست؛ لذا مسئولین مي‌خواستند به او مهلت بدهند.

در سال 76 كه اين اتفاق افتاد و منتظری در حصر رفت، برخي از روحانيون بلندپايه كشور خدمت آقا رفتند و از آقا تقاضا كردند كه اجازه بدهند حصر برداشته شود. حضرت آقا فرمودند مسئله‌اي نيست، ولي آيا ايشان به نامه امام عمل مي‌كند؟ اگر عمل مي‌كند، مشكلي نيست. خود اين آقايان گفته بودند كه خير! ايشان كسي نيست كه زير بار نامه امام برود. يعني اگر حتي در آن مقطع هم برمي‌گشت، انقلاب به او التفات مي‌كرد، چون برخي دائماً اين مسئله را القا مي‌كنند كه حصر منتظري، خواست مسئولين بلندپايه نظام بود، چون او را رقيب مي‌دانستند، اما واقعيت اين است كه او ديگر جايگاهي نداشت. آقا هم با برداشتن حصر او مخالف نبود، به شرط اينكه ملتزم به دستور امام باشد.

بعضی از راستی‌ها كه اشاره كرديد به آن شكل موضع‌گيري كردند، آيا بالاخره توانستند اين موضوع را هضم كند؟

بعضي از آنها باز هم نتوانستند و كماكان معترض بودند و اعتقاد داشتند كه عزل منتظری كار امام نبوده و در دوره كسالت و بيماري امام اتفاق افتاد‌ه و نعوذ بالله نسبتي را كه يك عده‌اي به پيامبر(ص) در روز بيماري و كسالت پيامبر(ص) دادند و اجازه ندادند پيامبر(ص) وصيت بنويسد، برخي از اينها هم مي‌خواستند آن مدل را زنده كنند.

جريان مشخصي اين موضع را داشت؟

نه، یک سری شخصيت‌ها بودند و جريان سياسي پشت اين قصه نبود. در ميان جريان‌هاي سياسي راست، عده‌اي بودند كه مخاطب رنج‌نامه آسید احمد آقا بودند. البته برخي توجيه شدند و برگشتند، برخي هم بر همان مواضع باقي ماندند.

همچنان اسم نمي‌بريد؟

نه، لطفي ندارد، چون بعضي از آنها برگشته‌اند و در صحنه سياسي هستند و شايد اگر به اين شكل ملكوك شوند، شرعي نباشد، چون بالاخره فهميدند اشتباه كردند.

در حرکت سال 76 طلاب قم از سوي بعضي از حوزوي‌ها ممانعتی صورت نگرفت؟

نخير، اقبال آنان بسیار خوب بود و در قم هيجان ايجاد كرد. هيچ‌ كس با این حرکت مخالفت نداشت، فقط در آن مقطع يكي از آقايان مراجع دچار ابهام شده بود. علتش هم اين بود كه ايشان از حرف‌هاي منتظري خبر نداشت و به بعضي از آقايان پيام داده بود كه چرا چنين برخوردي شد؟ دو سه تا از آقايان خدمت ايشان رفتند و از ايشان خواسته بودند اجازه بدهند نوار حرف‌هاي منتظري را براي ايشان بگذارند و ايشان اجازه داده بود. ايشان وقتي گوش داد، گفت: «پس چرا زودتر نيامديد به من بگوييد كه اين حرف‌هاي زشت را زده؟» حركت، حركت بسيار جا افتاده و پذيرفته‌ شده‌اي بود.

ماجراي سال 78 راجع به آیت‌الله مصباح یزدی چه بود؟

من اسمش را مي‌گذارم خروج حوزوي‌ها. سال قبل آقا در سفر به قم فرمودند حوزه برخلاف آن چيزي كه مي‌خواهند القا كنند، يك موجود زنده است، واكنش نشان مي‌دهد و تأثير و تأثر دارد. حوزه‌، حوزه زنده‌اي است. ما در دوره قبل از جريان منتظري هم مسئله مجله فاراد را داشتيم و اهانتي كه در آن كاريكاتور به حضرت امام شده بود. در آنجا هم حوزه، يك‌پارچه خروش و در مدرسه فيضيه تجمع بسيار عظيمي شد و مرحوم آيت‌الله فاضل‌لنكراني به عنوان يك مرجع جاافتاده انقلابي، سخنران آن تجمع بود.

برخي مي‌خواهند بگويند در حوزه يك جريان تندرو هست كه واكنش نشان مي‌دهد، در حالی که ابداً اين ‌طور نيست. موضوع فقط منتظري نبود. قبل از آن هم مسئله امام و مجله فاراد بود و اين اتفاق افتاد. حتي نسبت به اتفاقاتي كه در دوره دوم خرداد پیش آمد و اهانت‌هايي كه شد، طلبه‌ها به منزل برخي از مراجع رفتند و تجمع كردند. خدا رحمت كند مرحوم آيت‌الله آميرزا جواد آقاي تبريزي را كه با اينكه از نجف به قم آمده بود و شايد به يك تعبیر، مورد مشورت قمي‌ها قرار نمي‌گرفت، وقتي به امام‌حسين(ع) در روزنامه ايران اهانت شد، جمعي از طلبه‌ها به اعتراض و براي عرض تسليت به منزل ايشان رفتند، ايشان فرمودند متن را براي من بخوانيد. در آن متن، مسئله را به دوران دفاع مقدس کشیده و نوشته بود كه بعد از فتح خرمشهر، اگر اين جنگ ادامه پيدا كرد، معلوم نيست چه كسي بايد جواب اين خون‌ها را بدهد. ايشان چون صدام را درك كرده بود، در آن جمع گفت: به نويسنده اين مقاله بگوييد كه اگر اين جوان‌ها نرفته بودند ـ‌ چون آقازاده خود ايشان هم رزمنده بود‌ ـ و جلوي صدام را نگرفته بودند، صدام الان در تهران، شماها را زير چكمه‌هايش نگه داشته بود. اين مدل اعتراضات و حضور، اين مدل حمايت مراجع از اعتراضات صحيح حوزوي‌ها، رويداد مكرر بود و به اين قصه ختم نمي‌شد.

در قضیه سال 78، حضرت آيت‌الله مصباح بحث نظام سياسي اسلام را در خطبه‌هاي نمازجمعه تهران شروع كرده بودند كه بحث بسيار جاافتاده‌اي بود و مورد اقبال قرار گرفت. دو سال از حاكميت دوم خرداد و جريان انحرافي آن گذشته بود و آنها فكر مي‌كردند قدرتي پيدا كرده‌اند و لذا در روزنامه‌اي به آيت‌الله مصباح اهانت كردند. جالب است كه این حرکت بلافاصله موجب واكنش شد. برخي فكر مي‌كنند كه يك سازمان رسمي وجود داشت و مثلاً تلفن مي‌زدند و نامه مي‌دادند كه جمع شويد، اما در واقع، آن روح زنده حوزه و بدنه انقلابي آن بود که همه را جمع مي‌كرد و لذا همه به اين نتيجه رسيدند كه با حاكميت انحرافي دوم خرداد، تنها راه باقیمانده این است که تحصن كنند. مسئله تحصن هم مسئله جالبي بود. از مراجع تقليد حضرت آيت‌الله نوري‌همداني تشريف آوردند و در جمع متحصنين سخنراني كردند؛ مرحوم آيت‌الله مشكيني، مرحوم آيت‌الله احمدي میانجی، آيت‌الله استادي و بسياري از اساتيد طراز اول حوزه تشريف آوردند، طوري‌كه دوم خردادي‌ها جا خوردند. من در مسجد اعظم حضور داشتم كه مديركل اطلاعات وقت كه از جريان دوم خرداد بود، تماس گرفت و با كسي صحبت ‌كرد. من نمي‌دانستم مخاطب او كيست. آن آقا هم مرا هم نمي‌شناخت و من فاصله كمي از او داشتم. داشت مي‌گفت يك مشت بچه مدرسه‌اي و بچه محصل آمده‌اند. يعني احساس مي‌كرد اين يك جريان مديريت ‌شده است. بعد كه دوم خردادی‌ها حضور مراجع و اساتيد را ديدند، جا خوردند.

البته شخص آيت‌الله مصباح در حوزه به عنوان يك عالم بصير، متفكر انقلابي نافذ مهم بود و هست، اما غير از آن، اين يك اعتراض به جريان انحرافي دوم خرداد بود و انتقادهايی كه به عملكرد دوم خردادي‌ها در ظرف دو سال گذشته داشتند، در اينجا فرصت ظهور و بروز پيدا كرد. همه به نشانه اعتراض، تحصن کردند تا پيام مقام معظم رهبري  آمد كه خود آن شب ماجراي جالبی است.

مرحوم آيت‌الله احمدي ميانجي پيام آقا را آوردند و بعد هم آيت‌الله مشكيني صحبت و در آنجا بحث مالك اشتر را مطرح كردند كه در صفين تا خيمه معاويه هم پیش رفت، ولی وقتی اميرالمؤمنين(ع) پيام دادند، برگرديد، برگشت و از ولی خود اطاعت کرد. ايشان اشاره كرد كه حالا هم همان ماجراست. اين طرف جريان پيرو اميرالمؤمنين(ع) و آن طرف جريان معاويه‌پسندي قرار دارد، اما حکم ولی این است که تا اينجا كفايت مي‌كند و برگرديد سر درس. حال و هواي عجیبی بود فضاي بيعت با آقا و گريه همه. 

با توجه به بحثي كه تا الان داشتيد و اشاره كرديد برخي از آقايان علما در مقطع توهين به علامه مصباح، اين‌گونه پاي ماجرا آمدند که در واقع نشانه پيوند عميق حوزویان در قم بود، پس چرا گاهي شاهديم كه مي‌خواهند فضای دوقطبي ايجاد كنند و مثلاً آقاي مصباح را بگذارند يك طرف و بعضي از مراجع حوزه را طرف ديگر و بگويند اين يك جريان كوچك تندروست؟

حتماً همين‌ طور است. قم همان ‌جايي است كه حجاريان گفت ما همه جا را فتح كرديم غير از قم؛ قم همان‌جايي است كه به وقتش مراجع مي‌خروشند و مردم را تشجيع مي‌كنند. البته دشمن كاملاً به ظرفيت قم پي برده است، لذا طبيعي است كه براي خنثي كردن اين ظرفيت، تحركات فراواني بكند. حضرت آقا در سال گذشته چند تا از آنها را مثال زدند. فرمودند يكي از آنها بحث مرجع‌سازي قلابي است. يكي هم بحث القاي تقابل نظام و حوزه است که خيلي روي اين قضیه تکیه کردند و می‌کنند. گاهي اوقات تلاش می‌کنند برخي از آقايان مراجع را راضي كنند كه براي يك انتخابات، حتي اگر شده پيام ندهند تا مردم حضور پيدا نكنند، اما آقايان مراجع همواره با حمايت كامل به ميدان آمده‌اند. اين قصه هم قصه ادامه‌داري است. آخرين موردش را كه خيلي نزديك است، مثال بزنم.

آيت‌الله مكارم بعد از قضیه ورود دانشجويان انقلابي به سفارت انگليس پيام دادند. خيلي جالب است كه يك مرجع تقلید به دانشجويان پيام مي‌دهد كه اين‌گونه موارد را بايد با رهبر بزرگوار انقلاب هماهنگ كنيد. اين كليد است و دشمن از همين‌جا زخم خورده است. آنها خيلي بيشتر از ما مسائل را رصد مي‌كنند، لذا به دنبال آنند كه اولاً يك فضاي دوقطبي ايجاد كنند و ثانياً القاي تقابل حوزه و نظام كنند كه البته با بصيرت و درايتي كه تا كنون وجود داشته، موفق نشده‌اند.

سفر مقام معظم رهبري به قم و ديدار همه مراجع تقليد با ایشان و بازديد آقا از آنها و ارتباطات و انسي كه حتي به صورت شخصي وجود دارد، موجب می‌شود که بعضي از آقايان به تهران و به منزل آقا بیایند و آقا هم وقتي به شكل غيررسمي به قم مشرف مي‌شوند، به منازل آقايان مي‌روند و ارتباط وثيق و بسيار خوبي بين مرجعيت انقلابي و مقام معظم رهبري وجود دارد.

البته ما كساني را هم داريم كه داعيه‌دار مرجعيت هستند يا كساني كه دل‌شان مي‌خواهد در طراز مرجعيت بيايند و با نظام و انقلاب سر سازش ندارند، اما نه حوزه آنها را مي‌پسندد و نه جايگاهي دارند و نه بدنه انقلابي حوزه اجازه مي‌دهد كه آنها ظهور و بروزي پيدا كنند. الحمدلله جايگاه و ركن ركيني هم به نام جامعه مدرسين در حوزه هست كه با بصيرت تمام ايستاده و وقتش هم كه مي‌شود، راجع به شريعتمداري، منتظري و اين مرجع‌نما صانعي تصميم مي‌گيرد. همان ‌طور كه حضرت آقا فرمودند جامعه مدرسين بايد جايگاهش را حفظ كند. در پيام حضرت امام هم ایشان بر این نکته تأكيد می‌کنند كه مدرسين بزرگوار، رابطه‌شان را با طلاب انقلابي و طلاب هم رابطه‌شان را با جامعه مدرسین حفظ كنند. در حال حاضر بحمدالله رابطه خوبي بین آنها وجود دارد  و من فكر مي‌كنم ان‌شاء الله موجب مي‌شود كه دژ مستحكم انقلاب در قم باقي بماند. البته همه اينها سرمايه‌ای است که در جهت حمايت از رهبري صرف خواهد شد و  همان ‌طور كه حضرت آیت‌الله  مكارم در پيام‌شان اشاره مي‌كنند كه با رهبر هماهنگ شويد، دیگر آقايان مراجع هم در خيلي از جاهاي ديگر كه دوستان حضوري خدمت‎شان رسيده‌اند، همين تأكيد را داشته‌‌اند. متقابلاً آقا هم  همواره در ديدارهاي مختلف به حوزويان تأكيد كرده‌اند كه با تمام قدرت حريم مراجع انقلابي را نگه داريد. اينها پشتوانه نظام هستند و بايد از آنها صيانت كرد.

به عنوان مصداق، يادداشتي را كه آقاي هاشمي در 19 دي يكي دو سال پيش نوشت، در اين فضاي اختلاف‌افكني دخيل مي‌دانيد؟

جريان انحرافي‌اي كه در حاشيه آقاي هاشمي و متصل به ايشان شكل گرفته، چند لايه است. بخشي از آن حوزوي، بخشي دانشگاهي، بخشي در حوزه اقتصاد، بخشي در حوزه سياسي و  در جريانات احزاب است. يك لايه هم لايه حوزوي است.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۲:۰۴ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۰
۰
۰
در بیان شما غیر از بد گوئی هیچی ندیدم .مردم در ذهن شما جایگاهی ندارند . شما یک انسان طرفدار نظامات الیگارشی هستید تا طرفدار ولایت فقیه.در نظام ولایت فقیه اول و آخر حکومت متکی به رای مردم است.البته اظطرارا و ...
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها