کد خبر: ۴۳۴۸۸
زمان انتشار: ۱۱:۳۳     ۱۶ اسفند ۱۳۹۰

سرویس نقد رسانه پایگاه 598چند هفته گذشته، شاید نوید بخش ترین روز برای فعالین عرصه نقد سیما بود. زیرا تقریباً برای اولین بار، مدیران ارشد صدا و سیما که همیشه یا با بی اعتنایی به نقدها و یا صدور بیانیه هایی علیه آنها، خود را مبری از نقص جلوه می دادند، دیگر نتوانستند به این رویه ادامه دهند و پس از انتشار بیش از بیست نقد بر سریال "تاثریا"، دستور توقف آن را صادر کردند. چنین دستوری در تاریخ صدا و سیما بی سابقه بوده و لذا نباید از کنار آن به راحتی عبور کرد. لذا به دو نکته ذیل آن اشاره می کنیم.

اولاً این اقدام نشان داد که یکسویه نگری و خودرأیی صدا و سیما، اگرچه بسیار محکم، اما شکستنی است. صدا وسیما می تواند همایش هایی چون "یک ریال در برابر ده ها میلیون" را بایکوت کند و خبری از آنها پخش نکند، می تواند هیچ بازتابی از تجمع طلاب و دانشجویان انقلابی در اعتراض به خود پخش نکند، می تواند به تأسیس سرویس نقد رسانه هیچ واکنشی نشان ندهد، نسبت به یک یا دو یا سه نقد بر سریال هایش بی تفاوت باشد، ولی قطعاً نمی تواند به "موج ایجاد شده برای نقدش" بی اعتنا باشد. تا هنگامی که نقدها، تجمع ها، بیانیه ها، اعتراض ها و... به صورت تکی باشند، صدا و سیما با خود می گوید که اینها فقط مدتی چند خبر را به خود اختصاص دهند و بعد هم فراموش همه می شوند. اما وقتی مثلاً دبیرخانه نقد رسانه ملی از لفظ "دائمی" برای خود استفاده می کند، وقتی ناقدین از نقد یک سریال دست بر نمی دارند و مدام مطالب تازه راجع به آن می نویسند، وقتی فیلم سازان متعهد، فعالین فرهنگی و حتی علمای معزز، مکرراً نسبت به یک برنامه اعلام موضع می کنند، و از همه مهمتر وقتی کمیسیون فرهنگی مجلس، بالاخره نسبت به بزرگترین نهاد فرهنگی کشور، یعنی صدا و سیما وارد عمل  می شود و او را بازخواست می کند، این موقع است که "موج" به راه افتاده و همان سیاست مخرب "عدم تنش زایی" صدا وسیما که منجر به آن بایکوت ها می شد، این بار او را وادار به موضع گیری می کند. لذا باید این تجربه را غنیمت شمرد و از آن در موقعیت های بعدی نیز بهره جست.

نکته دوم اینکه نباید همواره با معلول جنگید و علت را رها کرد. پیدایش چنین محصولاتی در تلویزیون، معلول علل و معضلاتی بنیادین و ساختاری و بلکه نرم افزاری در صدا وسیماست که در این مجال، تنها به یکی از آنها اشاره می کنیم. شاید واضح ترین و قابل رفع ترین ناقصه صدا و سیما و دلیلی که منجر به چنین تولیداتی می شود، "نبود یک تیم مطالعاتی در باب تربیت دینی" مسبوق به فیلم نامه هاست. واضح است اثری که فیلم و سریال در ذهن و روح و گرایشات مخاطب می گذارد، از سخنرانی و کتاب و کلاس درس بسیار بیشتر است؛ زیرا در هنگام تماشای فیلم، مخاطب به نوعی "مسخ" و یا "هیپنوتیزم" می شود.

شاید بکار بردن لفظ "هیپنوتیزم" برای تلویزیون، کمی اغراق به نظر برسد. اما چنین ادعایی را "جری ماندر" در یک فصل کامل از  کتاب "کندوکاوی در ماهیت تلویزیون" به خوبی اثبات می کند. وی در این فصل، روایتی از جست وجویش در باب "چیستی هیپنوتیزم" را نقل می کند و در پایان به این نتیجه می رسد که هیپنوتیزم، جز کاری که تلویزیون می کند چیز دیگری نیست. چنانچه مطالعات اندکی در باب هیپنوتیزم داشته باشیم، قطعاً می دانیم که در هنگام هیپنوتیزم، می توان هر باور و گرایشی را، ولو مخاطب آن را قبول نداشته باشد، به او القا کرد. یا هر باور و گرایشی را که او به هیچ وجه حاضر نیست از آن دست بر دارد، از او زائل کرد. شاید اوج این کار را بتوان در شاهکار کریستوفر نولان، یعنی Inception مشاهده کرد.

پس دیگر فیلم سازان و نویسندگان، یک موقعیت معمولی ندارند؛ بلکه به مثابه پزشکانی هستند که یک فرآیند القا را در یک هیپنوتیزم چند میلیونی مدیریت می کنند. و نکته ای که شاید حساسیت را چندین برابر می کند، این است که این فرآیند هیپنوتیزم عمومی، خودِ مسئولین را هم شامل می شود و اگر می بینیم آنها هم نمی توانند به راحتی موارد منفی را تشخیص دهند، دلیلش این است که خودشان هم تحت تأثیر و القای آن سریال ها قرار می گیرند و قدرت قضاوت شان تضعیف می شود. یکی از بهترین نمونه های این اثر پذیری را در سریال ضد سرمایه داری و متوقف شده ی V می توان مشاهده کرد.

حال سوال اینجاست که آیا ما به قدر کافی به این مدیران هیپنوتیزم، اعتماد داریم؟ آیا آنها برای اینکه به چنین قدرت نرمی برسند، از صافی خاصی رد شده اند؟ آیا قانونی وجود دارد که این افراد می بایست تحصیلات یا حتی معلومات دینی یا جامعه شناسانه یا روانشناسانه ی خاصی داشته باشند تا بتوانند فیلم نامه نویس رسانه جمهوری اسلامی شوند؟ قصد نداریم مومن بودن امثال آقای سیروس مقدم، سعید مطلبی، سعید نعمت الله یا... را زیر سوال ببریم که اصلاً حق چنین کاری را نداریم. اما آیا ایمان فردی و تقید شخصی کفایت می کند، یا نوعی تخصص در تربیت دینی هم لازم است؟ اینکه مثلاً آقای سیروس مقدم، قصد دارد تعمداً چادر را تضعیف کند یا می خواهد روابط دختر و پسر را عادی کند، حداقل به راحتی قابل اثبات نیست. اما اینکه ایشان "متخصص تربیت دینی" یا حتی "جامعه شناس" نیست، مطلب واضحی است.

شاید برخی بگویند که لازم نباشد خود کارگردان یا نویسنده، متخصص دینی باشد. این اظهار، بدلیل تأثر از فیلم سازی غربی است؛ بله، هدف جوامع و حکومت های غربی، تربیت و تعالی جامعه نیست و این را خود اعلام می کنند. لذا اصلاً چیزی به نام "انحطاط فرهنگ" در نزد آنان معنی ندارد. فرهنگ در غرب، سنت هایی است که می توانند به فراخور زمان عوض شوند و هیچ تقدس خاصی ندارد. در غرب، هیچ فرهنگی بر فرهنگ دیگر اولویت ندارد و لذا هر کسی می تواند حرفش را در تریبون ها و در تلویزیون بزند. اما در جامعه دینی، فرهنگ صحیح، تنها فرهنگ اسلامی است و هرآنچه ضد آن باشد، مضر است. این جامعه اسلامی است که هدف خود را تعالی دینی و رشد روحی مردمش می داند و لذا تربیت برای او مهم است.

در جامعه اسلامی، از آنجا که هدف نهادهای تربیتی چون تلویزیون، تعالی معنوی و اخلاقی است، لذا قطعاً کارگردانان و نویسنده گان آن می بایست انسان های حداقل باسواد دینی باشند.اما اکنون متأسفانه نه تنها اینگونه نیست، بلکه اساساً تیم مطالعاتی ای هم وجود ندارد که فیلم نامه ها را مشاوره دهد و جهت دهی کند و این عمق فاجعه است. مدیران جریان هیپنوتیزم و القای باور در سطح کلان، نه خود تخصص تربیتی دینی دارند و نه گروهی آنها را پشتیبانی تخصصی می کنند. در یک کلام، مشکل اصلی این است که صدا و سیما، مقوله ی پیچیده و حساس "تربیت" را به دست افرادی معمولی و غیر متخصص داده که هیچگونه تحصیلات و حتی مطالعات تخصصی در زمینه تربیت دینی ندارند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها