کد خبر: ۵۳۳۵۴۳
زمان انتشار: ۱۵:۰۸     ۲۴ دی ۱۴۰۲
حجت‌الاسلام علیرضا محمدلو تبیین کرد:
یک کارشناس رسانه و فضای مجازی ضمن تحلیل بازتاب رسانه‌ای حادثه تروریستی کرمان به ویژه در شبکه‌های اجتماعی بین‌المللی گفت: فضای واقعه تا روایت دارای گپ(شکاف) اطلاعاتی است که مسئول و رسانه می‌تواند آن را پر کند و نسبت به اضلاع و ابعاد ماجرا پاسخگو باشد و تمام گمانه‌های منفی را در سند خبری رسانه‌ای خنثی و رمزگشایی ماجرا را در افکار عمومی به سمت صحیح و مشخص هدایت کند.

به گزارش سرویس سواد رسانه پایگاه خبری 598، با گذشت یک هفته از حادثه تروریستی کرمان در سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و شهادت جمعی از هموطنانمان، هنوز ابعاد این حادثه و جزئیات آن مشخص نشده است. با وجود اینکه داعش مسئولیت این جنایت را پذیرفته است، اما برخی از کارشناسان آن را نمایشی دانسته و صحنه‌گردان اصلی را رژیم صهیونیستی می‌دانند و تحلیل‌های مختلفی از این حادثه ارائه می‌کنند. البته جبهه مقابل نیز تلاش کرد، با استفاده از فضای مجازی، این حمله تروریستی را به گردن نظام بیندازد و افکار عمومی را تخریب و منحرف کند. در همین راستا یکی از مطالبات رهبر معظم انقلاب، جهاد تبیین است که باید از سوی مسئولان امر و رسانه‌ها برای تبیین صحیح مسائل انجام شود.

حجت‌الاسلام علیرضا محمدلو، کارشناس رسانه و فضای مجازی در گفت‌وگو با ایکنا به تحلیل بازتاب رسانه‌ای حادثه تروریستی کرمان به ویژه در شبکه‌های اجتماعی بین‌المللی پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانیم.

«اگر بخواهیم این اتفاق و نوع واکنش‌های رسانه‌ای در شبکه‌های معاند و مدل واکنش رسانه‌ای آن‌ها را بررسی کنیم، باید بدانیم که جنگ‌های شناختی چه رهیافتی را دنبال می‌کنند و با چه رویکردی در عملیات‌ها مورد استفاه قرار می‌گیرند و کارکردشان چیست؟

رقیب و دشمن جمهوری اسلامی در سه ماه اخیر در یک جنگ فرسایشی با گروه حماس و مقاومت مردمی غزه مواجه شد که طبیعتاً این جنگ فرسایشی به نفعش نبود و توان این جنگ طولانی‌مدت را نداشت و لازمه این داستان، فرافکنی و تنفس مصنوعی بود که پشتیبانی و حمایت‌های اتاق فکر و حامیان اصلی این جنگ را مختل و این نارسایی را میان میدان و اتاق فکر یا حامیان و نیرو‌های خط مقدم ایجاد کند که در این صورت شاید نتیجه‌اش بتواند به اسرائیل کمک کند.

مدل ضربه‌ای که در نسبت با جمهوری اسلامی در حادثه کرمان زدند، مدل جنگ طوری است که «بزنی و گردن نگیری»، یعنی جنگِ بدون فاعل، جنگ معلق، جنگی که داخل پرانتز می‌گذارید و آن اتفاق را رقم می‌زنید و گردن نمی‌گیرید که یک جنگ معلق و رفتار مبهم در عرصه میدان خواهد بود و طبیعی است وقتی این واقعه، التهاب و اضطراب در جامعه ایجاد می‌کند، یک فضای ذهنی و شناختی مبهمی ایجاد می‌شود که هم آسیب دیده و هم توان تقابل روشن را از دست می‌دهند. چراکه طرف مقابل با پیام‌ها، فکت‌ها و دیپلماسی‌های مختلف و از طریق آمریکا، انگلیس و ... اعلام می‌کند و مستقیم می‌گوید که هیچ ربطی به این حادثه نداشته است و حتی این فرافکنی در جبهه خودی ما را دچار نوسان ذهنی و رفتاری می‌کند.

کارکرد جنگ‌های شناختی

موضوع بسیار مهم و حیاتی این است که بدانیم کارکرد جنگ‌های شناختی چیست؛ هدف کلی جنگ‌های شناختی در سه طبقه روشن می‌شود؛ یکی از آنها، ضلعی از جنگ‌های امنیتی هستند که ابتدا به فروپاشی اجتماعی فکر می‌کنند و برای فروپاشی اجتماعی طراحی شده‌اند، دوم اختلال سیستمی و فروپاشی سیاسی و در گام سوم تقابل و فروپاشی امنیتی است که اول جامعه، مردم و افکار عمومی را دچار خلأ، آسیب و تشویش ذهنی و در گام بعد سیستم را دچار اختلال محاسباتی می‌کنند؛ بنابراین از طرفی فشار مردم برای انتقام و از طرفی هم جبهه مقابل میدان را جوری طراحی و آرایش می‌کند که گردن نمی‌گیرد و بعد از دو سه روز یک نفر، گروه یا گروهکی ماجرا را گردن می‌گیرد که شما باید با آنجا بجنگید.

طبیعی است که وقتی به صورت روشن دچار حمله می‌شوید و باید ناروشن پاسخ دهید، لازمه‌اش این می‌شود که به رسانه هوشمند نیاز دارید تا افکار عمومی را به اقناع برساند. یعنی نمی‌توانیم آسیبی که به روشنی دریافت کردیم را به صورت روشن پاسخ دهیم، ولی مدل کاری که اینجا اتفاق افتاد و حائز اهمیت است که به آن توجه کنیم، واکنش زیگراگی از رسانه‌های معاند بود که در ابتدا یکسری از این شبکه‌های رادیکال سعی کردند با تاکتیک تردیدافکنی و ایجاد کانال انحرافی با کلیدواژه «کار خود نظام است»، ماجرا را به سمت و سوی دیگری جهت‌دهی و مدیریت کنند تا اعتماد و اعتبار نظام را مخدوش و رمزگشایی وارونه و تقابلی در افکار عمومی ایجاد کنند.

رمزگشایی به تعبیر استوارت هال، سه نوع است؛ رمزگشایی تطابقی، توافقی و تقابلی. رمزگشایی تطابقی یعنی میان فرستنده و گیرنده هیچ اختلالی وجود ندارد و گیرنده همان چیزی را رمزگشایی می‌کند که از طرف فرستنده رمزگذاری شده است. یعنی میان ذهنیت فرستنده با گیرنده هیچ منافاتی وجود ندارد و مسئول یک پیام و مخاطب، هماهنگی حداکثری در فهم پیام دارند و رمزگشایی توافقی مدلی است که چارچوب اجرایی و ذهنیت فرستنده از طرف گیرنده دچار اختلال کوچکی است، اما باز هم در اکثریت مواقع و کلیت ماجرا همراه هستند. به این معنا که، اغلب ما که شاید نسبت به رسانه‌های خودمان انتقاد‌هایی هم داریم و شاید یک جا‌هایی با یکسری از تحلیل‌ها همسو و موافق نیستیم، اما باز هم از شبکه‌های ملی، رسانه ملی و جریان اصلی رسانه‌ای خودمان، اخبار را دریافت می‌کنیم.

شگرد تکراری «کار خودشان است»

رمزگشایی تقابلی و متضاد هم طوری است که چارچوب ارجاعی و ارائه شده از طرف فرستنده، از جانب گیرنده دچار اختلال حداکثری است، یعنی میان مسئول پیام و مخاطب پیام هیچ فهم مشترکی وجود ندارد و یک تقابل حداکثری است، به این معنا که هر چه منتقل می‌شود، طرف مقابل به صورت معکوس و وارونه تفسیر و تفهیم می‌کند و درک معکوس و فیلتر ذهنی که در ذهن مخاطب ایجاد شده، باعث می‌شود، هر چه بگویید، طرف مقابل بگوید که داستان برعکس است. این مدل دارای مکانیزم و شناختی است که افکار عمومی را مهندسی می‌کند تا مخاطب به این موقعیت برسد. البته «کار خودشان است» یک تکنیک و شگرد تکراری است که در چند سال اخیر از سوی رسانه‌های معاند در نسبت با افکار عمومی ما رقم خورده است و بارها آن را شنیده‌ایم.

اینکه چگونه این مکانیسم رقم می‌خورد و چطور می‌شود که به محض وقوع اتفاق، رسانه‌های معاند دست به ماشه می‌شوند و این خط خبری را دنبال و سعی می‌کنند اسرائیل و امریکا را در حاشیه امن خبری قرار دهند و جمهوری اسلامی را به لحاظ شناختی و ذهنی در نسبت با افکار عمومی خودش دچار اختلال و سردرگمی کند که بالاخره چه باید کرد. انتقام بگیریم یا نه؟ از چه کسی انتقام بگیریم؟ 

مکانیسم جنگ شناختی به این نحو است که برای اینکه داستان را به فروپاشی اجتماعی، سیاسی و امنیتی برسانند، در ابتدا با این خط خبری و اطلاعاتی سعی می‌کنند، این ریل‌گذاری و تصویرسازی اتفاق بیفتد. یعنی از ایران و حکومت اسلامی، مسئولان و مردم مؤمن و طرفدار نظام، یک ذهنیت و قالب ذهنی ایجاد می‌کنند و کسانی که هوادار این نظام هستند، اسمشان را رادیکال می‌گذارند، آن‌هایی که مسئولند، اسمشان را بی‌عرضه می‌گذارند و نسبت به اسطوره‌هایشان ذهنیت ایجاد می‌کنند. این تصویرسازی با تکرار، تکرار و تکرار تبدیل به کلیشه، تعریف و قالب ذهنی می‌شود و از تصویرسازی به تعریف‌سازی می‌رسد. این تعریف که طی این سال‌ها صورت گرفت و ته‌نشین شد و رسوب کرد، با یک همراهی به تداعی و تأثر منتج می‌شود، مثلاً کلیدواژه «کار خودشان است» را در واقعه شاهچراغ تکرار کردند  و در این حادثه همان را تداعی کردند، با این تصور که ما قبلاً تصویری از جمهوری اسلامی ایجاد کردیم که حواسشان به ملت خودشان نیست و برای اهداف اجتماعی و سیاسی خود حاضرند، هر کاری بکنند، بعد این تصویر را با تکرار تبدیل به تعریف و مفهومی رسوب‌یافته و «باور» می‌کنند و بعد با همراهی و تداعی وقایعی مانند حادثه کرمان و شهادت جمعی از هموطنانمان سعی می‌کنند این را به یک وادی جدید منتقل کنند، چراکه این تداعی و تأثر نتیجه‌ای دارد و آن، ذهنیت تقویت شده و تبدیل به گزاره باورپذیر می‌شود. برای اینکه مردم ایران را به موجودات قابل پیش‌بینی تبدیل کنند تا آن طور که دشمن می‌خواهد، فکر کنند و در نهایت تبدیل به موجودات قابل کنترل شوند؛ بنابراین مراحل تصویرسازی، تعریف‌سازی، تداعی و تأثر، قابلیت پیش‌بینی و قابلیت کنترل را با خط خبری، تنوع خبری، شبکه‌سازی خبری، از طریق کانال‌ها و رسانه‌های مختلف، در جریان اصلی و جایگزین دنبال می‌کنند تا عملیات پیش‌بینی و کنترل را در جنگ شناختی پیش ببرند.

دوقطبی‌سازی اجتماعی

این اتفاق در مسیر خود چه پیامد‌هایی را رقم می‌زند؟ در عرصه اجتماعی سعی کردند، دو قطبی اجتماعی ایجاد کنند. اگر بی‌بی‌سی، ایران اینترنشنال و وی‌اوای(VOA) را در روز‌های اخیر چک کنید، می‌بینید که سعی دارند با تیتر‌هایی مانند اینکه چرا برخی از مردم در این حادثه هورا کشیدند و ...، نوعی دو قطبی اجتماعی در جامعه ایجاد کنند، اینکه بخشی از مردم طرفدار حکومت و بخشی مخالف هستند و از این اتفاق خوشحال شدند. در حالی که اغلب مردم از این اتفاق متأثر شدند، حتی بسیاری از هنرمندان، بازیگران، ورزشکاران و ... پیام تسلیت فرستادند.

یک خط خبری دیگر در این حادثه این بود که مسئولان نظام را از فرمانده سپاه تا وزیر کشور، رئیس جمهور و ... از طریق تکنیک‌های برش، تقطیع و پرداختن به حواشی رفتاری و کلامی آن‌ها مورد مضحکه و تمسخر قرار دهند و به نوعی از مسئولان اعتبارزدایی کنند و قوه عاقله نظام را بی‌اعتبار کنند تا در موقع تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی، ارتباطش با افکار عمومی قطع شود.

به چالش کشیدن امنیت

یکی دیگر از خطوط خبری که در این حادثه مشاهده کردیم، این بود که واژه امنیت که یکی از مزیت‌های نسبی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تعبیر و تلقی می‌شود، را به چالش بکشند و روی این موضوع مانور دادند و تلاش بر این بود که تکیه‌گاه‌های جمهوری اسلامی را هدف قرار دهند. مثلاً کسی مانند رضا پهلوی گفت که این نظام نمی‌تواند امنیت هواداران خود را تأمین کند و سعی کردند، تصویر مستأصل از جمهوری اسلامی در بحث امنیت ارائه و القا کنند. 

خط خبری دیگر تقلیل مردم بود، یعنی تعدادی از مردم که به شهادت رسیدند را جمع کوچکی از مردم دانستند و همان‌ها را هواداران حکومت نامیدند و واژه دیگری که در نسبت با رسانه‌ها به کار بردند، واژه تندروی بود و القا کردند، کسانی که شعار انتقام سر می‌دهند، تندرو و رادیکال هستند و این مسئله در نسبت با تقاضای عمومی بار منفی ایجاد کرده و تقابل نظام با این حادثه را دچار تردید و تنش می‌کند. بنابراین مجموعه این دامنه‌ها و عوامل در خدمت تکمیل پازل جنگ امنیتی با پیوست‌های رسانه‌ای بود تا این جنگ شناختی با بازنمایی متفاوت بتواند افکار عمومی را مدیریت کند.

اما در این زمینه چه باید کرد؟ سالروز شهادت سردار شهید سلیمانی یک واقعه ملی و سالروز اسطوره مقاومت ملی است که اتفاقاً یکی از اهداف جنگ شناختی، اسطوره‌زدایی، قداست‌زدایی و محبوبیت‌زدایی است، اینکه خانواده شهید سلیمانی را به چالش بکشند و زیر سوال ببرند، اینکه این چند روز کجا بودند و چرا در تهران بودند و ... را به عنوان گمانه‌های منفی تولید کنند.

شهید سلیمانی ظرفیت بزرگ و نقش مهم در انسجام‌آفرینی داشت و دشمن با این حادثه خواست یک تهدید مصنوعی بسازد که از این پس قرار است، هر سال در سالروز شهادت این شهید، یک اتفاق در کشور رخ دهد. چراکه این قهرمان ملی، یک ظرفیت بزرگ و نقطه قوت برای بازتولید اقتدار و انسجام در ایران اسلامی است و زدن این نقطه، یکی از رهیافت‌هایی است که رسانه‌های غربی پیگیر آن هستند.

در این زمینه هم به یک مسئول باهوش و هم رسانه فعال و هم مردم در میدان نیاز داریم. اگر مسئولان امر نسبت به محیط و میدان اشراف اطلاعاتی کافی داشته باشند، کنش رسانه‌ای مناسبی خواهند داشت. وقتی مقابل دوربین می‌ایستند و پاسخ می‌دهند، باید بتوانند گره‌گشایی و افق‌گشایی کنند، جای خالی‌ها، امکان‌ها و ضعف و قوت‌ها را ببیند تا گمانه‌های منفی و کانال‌های انحرافی را خنثی کنند؛ چراکه فضای واقعه تا روایت دارای گپ(شکاف) اطلاعاتی است که مسئول و رسانه می‌تواند آن را پر کند. وقتی واقعه‌ای اتفاق می‌افتد تا زمان رمزگشایی و شناسایی علل و عوامل آن، یک فاصله مبهم و معلق وجود دارد که رسانه و مسئول می‌تواند نسبت به اضلاع و ابعاد ماجرا پاسخگو باشد و تمام گمانه‌های منفی را در سند خبری رسانه‌ای خنثی کند و رمزگشایی ماجرا را در افکار عمومی به سمت درست و مشخص هدایت کند.

همچنین باید گفت‌گو‌های رسانه‌ای مسئولان فارغ از شور و هیجانی که نسبت به انتقام خواهیم داشت، باشد و گمانه‌هایی که تولید شده و چرایی اشتباه بودن آن‌ها را به طور مشخص برای مردم تبیین و در گفت‌وگو‌ها هوشمندانه عمل کنند و از بعضی گزاره‌هایی که رهزن و شعارگونه است، پرهیز کنند. اینکه این قضیه یک عملیات فریب است یا دورخیزی برای انتخابات و ... است، را ریشه‌یابی و خنثی کنند.  

وظایف رسانه

رسانه‌های باهوش هم برای اینکه بتوانند روایت صحیحی از ماجرا داشته باشند، باید استراتژی خود را تغییر دهند. اینکه روایت‌های رسانه ما، روایت اول و جریان‌ساز ندارد، به دلیل استراتژی پسینی است که پس از ماجرا وارد عمل می‌شوند و دست به روایت می‌زنند، در حالی که آنچه باید باشد و برای مدیریت جریان خبری در وقایعی از این دست در دنیا نیاز است، این است که رسانه موقعیت و استراتژی پیشینی داشته باشد و از اول ماجرا بتواند در دکوپاژ صحنه و اتفاقاتی که رخ می‌دهد، از لحظه‌ای که مردم وارد شهر می‌شوند و تحرکاتی که دیده شده، لایه‌های امنیتی که پیش‌بینی شده و حفاظتی که در شهر وجود دارد، را با بازنمایی قوی، صحیح و شفاف القا کند نه اینکه مانند واقعه چهار سال پیش یک انسان‌رسانه و خبرنگار بیاید و بگوید با این حجم جمعیت پیش‌بینی می‌کند یک اتفاقی رخ خواهد داد و این یک آسیب بزرگ برای رسانه است. رسانه باید نشان دهد که هیچ لایه ضعف و کم‌کاری از سوی مسئولان وجود نداشته است و تدارکات به صورت کامل ریل‌گذاری شده است و مردم خیالشان جمع باشد. این مسئله در ایجاد امنیت و اعتماد به افکار عمومی مؤثر خواهد بود.»

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها