
با گذشت بیش از چهار دهه از خصومت آشکار آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، بار دیگر بحث مذاکره بین دو کشور در فضای رسانهای و سیاسی مطرح شده است. بسیاری از ناظران این چرخش را نشانهای از تغییر معادلات جهانی و منطقهای میدانند. برای بررسی دقیقتر این تحولات و درک عمیقتری از منطق پشت این رویکرد جدید آمریکا گفتوگویی داشتهایم با دکتر تقی میرزایی پژوهشگر مسائل سیاسی که در ادامه میخوانید:
سؤال: پس از حدود چهار دهه دشمنی علنی، چه عواملی باعث شده ایالات متحده آمریکا اکنون تمایل به مذاکره با ایران نشان دهد؟
برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید یادآوری کنیم که تصمیمگیریهای کشورها در عرصه بینالملل مبتنی بر منافع آنهاست. این قاعده درباره آمریکا هم صادق است. اگر امروز آمریکا به میز مذاکره با ایران بازمیگردد، دلیلش چیزی جز تعقیب منافع خود نیست. البته همین نکته درباره ایران هم صادق است؛ یعنی جمهوری اسلامی ایران نیز در چارچوب منافع خود، تصمیم به مذاکره یا عدم مذاکره میگیرد.
اما نکته اساسی اینجاست که نوع عقلانیتی که دو طرف بر مبنای آن تصمیم میگیرند، تفاوت ماهوی دارد. آمریکا با عقلانیت مادیمحور وارد میدان میشود، اما جمهوری اسلامی ایران بر اساس عقلانیتی موحدانه، که نگاهش معطوف به انسان، اختیار و آخرت است، عمل میکند. عقلانیت موحدانه، بر خلاف عقلانیت مادی، انسان را موجودی مختار و مسئول میبیند که باید در میان دنیا و آخرت، انتخابی آگاهانه داشته باشد.
از دیدگاه عقلانیت مادی، چه عواملی آمریکا را به سمت مذاکره یا ایران سوق دادهاند؟
اگر از زاویه نگاه عقلانیت مادی آمریکا بنگریم، مهمترین عامل اقتصادی است. آمریکا در حال حاضر با دو چالش عمده مواجه است:
یکی ظهور چین بهعنوان یک رقیب اقتصادی جدی در شرق و دیگری تقابل تاریخی با روسیه، که در قالب جنگ اوکراین به اوج خود رسیده است. این تحولات، ایالات متحده را در موقعیت جدیدی قرار داده که دیگر امکان چندجانبهگرایی در منازعات جهانی را برایش دشوار کرده است.
در چنین شرایطی، منطقه غرب آسیا و بهویژه ایران و محور مقاومت، برای آمریکا به یک دردسر مزمن بدل شدهاند. از طرفی، رژیم صهیونیستی که یکی از مهمترین ابزارهای آمریکا در منطقه است، علیرغم برخورداری از قدرت نظامی گسترده، نتوانسته مقاومت را شکست دهد. شکستهای پیاپی تلآویو در غزه و جنوب لبنان، و ایستادگی یمن، عراق، سوریه و ایران، آمریکا را به این نتیجه رسانده که بدون مذاکره، توان کنترل اوضاع را از دست میدهد.
آیا این شکستها و فشارها، صرفاً نظامیاند یا در سطوح دیگر هم دیده میشوند؟
خیر، این مسئله فقط نظامی نیست. امروز ما با یک شکست ترکیبی مواجهیم. بهعنوان نمونه، اتفاقات اخیر در غزه و پاسخ منسجم محور مقاومت نشان داد که آمریکا و متحدانش توان برهم زدن این انسجام را ندارند. صلح ناپایدار در جنوب لبنان و استمرار جنایات رژیم صهیونیستی هم نشانهای از دستپاچگی آنهاست. در واقع، مقاومت، نهتنها از بین نرفته بلکه گستردهتر و متنوعتر شده است.
برخی تحلیلگران معتقدند هدف آمریکا صرفاً حل مسئله هستهای نیست، نظر شما چیست؟
کاملاً درست است. مذاکره برای آمریکا دو سطح هدف دارد:
هدف حداکثری آنها این است که از مسئله هستهای به موضوعات دیگر مثل قدرت موشکی و نفوذ منطقهای ایران برسند.
اما هدف حداقلی، صرفاً مشغولسازی ایران و محور مقاومت است. یعنی حتی اگر توافقی هم حاصل نشود، همینکه ایران را وارد فرایند فرسایشی مذاکره کنند، برایشان دستاورد محسوب میشود. این روند، هم ایران را به انتظار میکشاند، هم محور مقاومت را معطل میکند.
از دیدگاه ایران، چه ملاحظاتی در این زمینه وجود دارد؟
نکته بسیار مهم این است که ایران نباید در دام مذاکره برای مذاکره بیفتد. تجربه دولتهای گذشته، خصوصاً در دورههای یازدهم و دوازدهم، نشان داد که انتظار برای دستاوردهای خیالی از مذاکره، میتواند خسارتبار باشد.
از اینرو، تأکید بر سیاستهای اقتصاد مقاومتی و درونزایی اقتصاد، موضوعی حیاتی است. همانگونه که مقام معظم رهبری بارها تأکید کردهاند، وظیفه وزارت امور خارجه فقط مذاکره نیست، بلکه باید به جذب سرمایهگذار خارجی، گسترش روابط اقتصادی و دیپلماسی فعال نیز بپردازد.
جمعبندی شما از وضعیت فعلی چیست؟
ما در شرایطی هستیم که باید با هوشیاری عمل کنیم. از یکسو، آمریکا برای حفظ هژمونی خود ناچار به تغییر روشها شده و از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران باید مراقب باشد در بازی طراحیشده دشمن گرفتار نشود. عقلانیت موحدانه که محصول نگاه دینی به سیاست است، میتواند راهنمای حرکت در این شرایط پیچیده باشد. این عقلانیت، ما را دعوت میکند به حفظ استقلال، تمرکز بر قدرت درونزا، و پرهیز از سادهلوحی در مواجهه با غرب.