
به گزارش پایگاه خبری 598، در این زمینه، مسعود براتی در روزنامه عصر ایرانیان نوشت: در مطالعات سیاست خارجی یک گزاره قدیمی و بدیهی وجود دارد مبنی بر اینکه کشورها دارای سیاست اعلامی و سیاست اعمالی هستند. وقتی کشورها میخواهند ارزیابی از سیاست خارجی سایر بازیگران داشته باشند، نباید صرفاً به سیاستهای اعلامی بسنده کنند. بلکه باید رفتار بازیگران را با دقت ارزیابی کنند.
توجه به این نکته در زمانی که کشورها دارای منافع متضاد و متزاحم هستند، ضروریتر است. چرا که کشورها تلاش میکنند با اعلامهای غیرواقعی و فریبنده، بازیگر مقابل را دچار خطای ادراکی کنند و ابتکار عمل را از او بگیرند. یکی از مثالهای مهم، سیاستهای اعلامی هیتلر در فریب کشورهای اروپایی بود که به صورت مستمر بر صلحطلبی و عدم تمایل به توسعه ارضی تأکید داشت و همین سبب شده بود که سیاستمداران اروپایی همچون چمبرلین در انگلستان دچار خطای ادراکی شده و متوجه نقشه واقعی هیتلر نشوند. این خطای ادراکی ابتکار عمل را از آنها گرفت و هزینههای زیادی بر آنها تحمیل کرد. ایراد آنها این بود که ظاهربین بودند و متوجه واقعیت تحولات نشدند.
ظاهربینی در سیاست خارجی یک سمّ است که وقتی وارد دستگاه محاسباتی شود، با ایجاد خطای ادراکی موجب تصمیمگیریهای غلط و در نهایت موجب تحمل هزینههای گزاف میشود. رهبر انقلاب در بیانات اخیر فرمودند: «این کسانی که میگویند آقا! شعار ندهید علیه آمریکا، عصبانی میشوند، با شما دشمنی میکنند، اینها ظاهربینند. این کسانی که تحلیل میکنند که چرا با آمریکا مذاکره مستقیم نمیکنید، مسائلتان را حل نمیکنید، به نظر من ظاهربینند.»
متأسفانه در کشور افرادی هستند که در موضوع رابطه ایران و آمریکا، تحلیل سطحی دارند و اسیر ظواهر و یا همان سیاستهای اعلامی میشوند. برای مثال در قضیه هستهای، علیرغم آنکه بارها رهبر انقلاب تأکید کردند برای آمریکا هستهای بهانه است، اما در دولت یازدهم این فرض مبنای عمل قرار گرفت که میشود با آمریکا در موضوع هستهای که مورد اختلاف است به توافق رسید. بر همین مبنا مذاکره، و بر سیاستهای اعلامی آمریکا تکیه شد تا جایی که به نقطه «امضا و قول کری تضمین است» رسید. اما به دلیل آنکه واقعیت صحنه این نبود، توافق چیزی بسیار متفاوت از تصور تیم ایرانی بود و حتی در عمل نیز آمریکا همان تعهدات را نقض کرد.
بعد از خروج آمریکا از برجام، کشورهای اروپایی در سیاست اعلامی گفتند که هم تعهدات خود و هم تعهدات آمریکا را اجرا میکنند. روحانی و ظریف با ظاهربینی به آنها تکیه و کشور را معطل کردند. بعد از یک سال مشخص شد که واقعیت چیز دیگری بوده و اروپا تنها به دنبال فریب ایران برای انجام تعهدات به صورت یکطرفه بوده است. در دوره بایدن نیز ظاهربینی در دولت روحانی دیده شد. بایدن با لفاظی صحبت از بازگشت به برجام میکرد اما در عمل به دنبال تعهدات گستردهتر ایران بود. مذاکرات با ظاهربینی و تکیه بر همین گفتارها آغاز شد. در دوره اخیر این ظاهربینیها هنوز هست، هرچند تجربیات چندساله، کار را برای افراد ظاهربین سخت کرده است.
صحبت از سرمایهگذاری هزار میلیاردی آمریکا در ایران که از سوی مرعشی (و حضرتی و فیاض زاهد) مطرح شد، از مصادیق ظاهربینیهای مفرط است. یا این گزاره که میان رژیم صهیونیستی و آمریکا فاصله وجود دارد و میتوان با سرمایهگذاری روی این فاصله منافع ملی را تأمین کرد. دلیل این ادعا توجه بیش از اندازه به گفتار آمریکاییها بدون توجه به اقدامات آنهاست. این ظاهربینی و خطای ادراکی، اگر تصحیح نشود حتماً هزینههای جدی در پی خواهد داشت.
هرقدر بتوانیم سیاست خارجی را از ظاهربینی و سطحینگری دور کنیم، که معنای آن حاکم شدن واقعگرایی و نگاه عمیق است، منافع ملی را بهتر تأمین میکنیم و هزینههای کمتری در تأمین منافع ملی میپردازیم.