
به گزارش پایگاه خبری 598، سیزدهم جمادی الثانی سالروز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها) است که به این مناسبت به انتشار مطلبی پیرامون این بانوی بزرگوار و جلیله می پردازیم.
ده سال پس از شهادت حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، بنابر وصیت خود حضرت فاطمه زهرا (س)، حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) به فکر گرفتن همسر دیگری افتاد، چراکه عاشورا در برابر دیدگانش بود.
عقیل برادر ایشان یکی از کسانی بود که نظر و گفته اش در علم انساب حجت بود و در مسجد حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) برای وی حصیری می گذاشتند که بر آن نماز می کرد و قبائل عرب برای شناخت و آگاهی از علم انساب به دورش جمع می شدند و او در پاسخ مراجعات، بسیار سریع الانتقال بود.
از این روست که علی بن ابیطالب (علیه السلام) آنگاه که قصد ازدواج دارد به برادر خویش، عقیل که در علم «انساب » معروف بود و ذهن و سینه اش گنجینه ای از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده می فرماید: «زنی را برای من اختیار کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم پسری شجاع و سوارکار به دنیا آورد.»
عقیل، بانو امالبنین از خاندان بنیکلاب را که در شجاعت بی مانند بود، برای حضرت انتخاب کرد و در پاسخ برادر گفت: «با ام البنین کلابیه ازدواج کن زیرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وی نیست.»
عقیل همچنین از دیگر خصوصیات بارز خاندان بنی کلاب می گوید و امام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگاری نزد پدر امالبنین فرستاد.
مشهور در شجاعت و ادب
آنچه از منابع تاریخی مشخص میشود حضرت ام البنین در پنجمین سال هجرت رسول گرامی اسلامی به مدینه، در جنوب مکه و در طایفه هوازن، در میان قبیله نام آور کلاب و در خانه جزام بن خالد به دنیا آمد.
پدر ام البنین ابوالمجْل حزّام بن خالد، از قبیله بنی کلاب و برخی از علمای معاصر نام مادرش را ثمامه دختر سهیل بن عامر بن مالک ذکر کردهاند.
نسب پدری و مادری حضرت ام البنین در میان اعراب به قبایل خوش نام میرسید. بنی کلاب از جهات مختلف همچون داشتن مقامهای مهم در قبل از اسلام و همچنین شجاعت و پهلوانی در عرب شهره بودند. خاندان جناب امّ البنین علیهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگی، مهمان نوازی و دلاوری، سرآمد رادمردان عصر خود بودهاند. امّ البنین، این اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد.
خواستگاری حضرت امیرالمومنین(ع) از ام البنین
پیش از خواستگاری امیرالمومنین، حضرت ام البنین میفرماید؛ قبل از خواستگاری شبی در خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشستهام. نهرهای روان و میوههای بسیار در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان میدرخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر میکردم و نیز درباره آسمان که بدون ستون، بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان و… در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع میشد که چشمها را خیره میکرد. در حال تعجب و تحیر بودم که چهار ستاره نورانی دیگر هم در دامنم فرود آمدند.
پدر ام البنین از معبّر قوم تعبیر آن را خواست و او در تعبیر این خواب گفت: این خواب را برای کسی تعریف نکنید و بدانید بزرگی از عرب و عجم به خواستگاری دخترتان خواهد آمد و خداوند از آن مرد چهار پسر به دخترتان خواهد داد.وقتی عقیل برای خواستگاری به نزد حزام بن خالد آمد، ایشان با یادآوری رؤیای صادقه دخترش، به ایشان مژده داد. «لَقَدْ حَقَّقَ اللّهُ رُؤْیاکِ یا بُنَیَّتِی فَاَبْشِرِی بِسَعادَةِ الدُّنِیا وَالاْآخِرَةِ؛ دخترم مطمئناً خدای [تبارک و تعالی]، رؤیای تو را به حقیقت مبدل ساخت و سعادت دنیا و آخرت بر تو بشارت باد!» سپس به همسرش شمامه گفت: «آیا دخترمان فاطمه را شایسته همسری امیر مؤمنان علیه السلام میدانی؟ بدان که خانه او خانه وحی، نبوت، علم، حکمت، ادب و اخلاق است. اگر دخترت را، لایق این خانه میدانی، این وصلت مبارک را بپذیریم!»
ام البنین به جای فاطمه
در تاریخ نوشته شده حضرت امّ البنین علیهاالسلام وقتی به خانه حضرت علی علیه السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد کرد او را به جای فاطمه که اسم قبلی و اصلی وی بود با کنیهاش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعی نشود و رنج بی مادری آنها را نیازارد.
امّ البنین در منزل امام علی علیه السلام دارای چهار پسر به نام های عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد که سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام است که در چهارم شعبان سال ۲۶ هجری در مدینه متولد شد.
هر یک از این چهار جوان تربیت یافته در مکتب امّ البنین علیهاالسلام، در مرحله نخست از اوصاف والای پدر گرامی شأن علی (ع) تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با کمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند تا آنجا که هر یک به تنهایی اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردی، اخلاق و کمالات انسانی بودند. در هنگام شهادت مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرزند بزرگ امّ البنین، عباس بن علی علیه السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او کوچک تر بودند.
بعد از واقعه عاشورا این بانو نیز به زینب کبری ملحق شد و در قالب عزاداری به مخالفت با حکومت یزید پرداخت و هر روز دست فرزند حضرت عباس را میگرفت و در قبرستان بقیع چهار قبر میکشیدند و ناله میکردند و مردم دور ایشان جمع میشدند به طوری که گریه ایشان حتی سنگدلی همچون مروان بن حکم را نیز به گریه انداخت.امّ البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع میرفت و به یاد فرزندان شهیدش مرثیههای بسیار سوزناکی میخواند و مردم مدینه نیز به ندبه و نوحه او گوش فرا میدادند تا جایی که مروان بن حکم - این دشمن اهل بیت- نیز همواره به نوحه خوانی او حاضر شده و میگریست.
وفات یا شهادت حضرت ام البنین
از سال و چگونگی وفات ام البنین در منابع دسته اول روایی و تاریخی چیزی ذکر نشده است.
برخی متأخران با استناد به منابعی سال وفات وی را روز سیزدهم جمادی الثانی سال ۶۴ هجری قمری نوشتهاند اما در چگونگی وفات یا شهادت ایشان سختی به میان نیامده است.
در کتاب «کنز المطالب» نوشته شده به تاریخ ۱۳۲۱ هجری قمری نوشته علّامه سیّد محمّد باقر قره باقی همدانی در باب سال و روز وفات حضرت ام البنین به نقل از کتاب «اختیارات» طی حدیثی آمده استطاعت: «روز سیزدهم جمادی الثّانی که مصادف با جمعه بود بر امام زین العابدین وارد شدم. ناگهان فضل بن عبّاس (ع) وارد شد و در حالی که گریه میکرد، گفت: جدّه ام ام البنین از دنیا رفت. شما را به خدا ببینید چطور این روزگار فریبکار، خاندان کساء را در یک ماه دو بار عزادار کرد.»
برخی نوشتهاند که به طور کلی، آنچه پیداست وفات ام البنین نتیجه طبیعی زندگیاش بوده و هیچ شواهدی مبنی بر علت خاصی برای مرگ او وجود ندارد، اما برخی از مورخان معتقدند با توجه به مقام فصاحت والای حضرت ام البنین در افشاگری ظلم بنی امیه و اشعار جانسوزی که برای عزاداریهای کربلا میخواند و مردم را متوجه بیلیاقتی حکام وقت میکرد، سبب شد که دشمنان ایشان را با عسل زهرآگین مسموم نموده و به شهادت برسانند.
مورخ نامی حاج شیخ علی فلسفی در کتاب زنان نابغه و جناب عبدالعظیم بحرانی در کتاب ام البنین نوشتهاند که بنی امیه همسر امیرالمومنین علی علیه السلام، یعنی ام البنین را مسموم و به قتل رساندند. ام البنین در قبرستان بقیع در کنار فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین مدفون است.
کتابشناسی
- «ستاره درخشان مدینه» کتابی است که علی ربانی خلخالی دربارهٔ امالبنین نوشته است. انتشارات مکتب الحسین این کتاب را منتشر کرده است. این اثر با عنوان «ام البنین النجم الساطع فی مدینة النبی الامین»، توسط سید علی جمال اشرف به زبان عربی ترجمه شده و در انتشارات دارالکتاب اسلامی در ۲۰۰۳م در قم چاپ شده است.
- ام البنین درآینه شعر با مقدمهای در زندگانی و کرامات حضرت، نوشته محمد خرم فر،نشر دلیل ما، قم ۱۳۹۵ش.
- زندگی حضرت ام البنین و کرامات آن بانو نوشته اشرف زهیری جعفری، ترجمه حسین محفوظی موسوی ، قم نشر دلیل ما.
سخن بزرگان درباره امالبنین
شهید ثانی درباره حضرت ام البنین(ع) میگوید: «ام البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها کرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه می گذاشتد. در روزهای عید، به احترام او به محضرش میرفتند و به ایشان ادای احترام میکردند.» سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه مینگارد: «ام البنین(ع) شاعری خوش بیان و از خانوادهای اصیل و شجاع بود.»
سید عبدالرزاق موسوی مقرّم (م، ۱۳۹۱ ق) میگوید: «ام البنین از بانوان با فضیلت به شمار میرفت. وی حق اهل بیت را خوب میشناخت و در محبت و دوستی با آنان خالص بود و متقابلا خود در میان آنان جایگاه بلند و مقام ارجمندی داشت.»
آیت الله سید محمود حسینی شاهرودی (م، ۱۳۹۴ ق) گوید: «من در مشکلات، صد مرتبه صلوات برای مادر حضرت ابوالفضل العباس(ع)، ام البنین(ع)، میفرستم و حاجت میگیرم.»
علی محمد علی دُخَیل، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار مینویسد: «عظمت این زن در آنجا آشکار میشود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند، به آن توجه نمیکند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین(ع) میپرسد؛ گویی امام حسین(ع) فرزندِ اوست نه آنان...
روضه های جانسوز حضرت ام البنین
هنگام مراجعت کاروان اسرای کربلا به مدینه، امام سجاد(علیه السلام) بشیر را به مدینه روانه کردند تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت کاروان امام حسین(علیه السلام) با خبر کند.
بشیر وقتی به مدینه رسید، در ورودی شهر مدینه ندا داد:
«یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا،
قُتِلَ الحُسَیْنُ(ع) فَادْمَعِی مِدْرَارُ،
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ،
وَ الرَّأْسُ مِنهُ عَلَی القَنَاهِ یُدَارُ»
ای مردم مدینه! دیگر مدینه جای ماندن نیست، حسین(ع) کشته شد.
پس باید چشم ها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالای نیزه ها گردانیده شد.سپس بشیر در مدینه ام البنین(س) را ملاقات کرد و خبر شهادت فرزندانش را به او داد.بشیر به او گفت : ای ام البنین! عباس را کشتند!
ام البنین پرسید :از حسین(ع) مرا خبر بده! و بشیر به همین ترتیب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او داد.
ام البنین با صبر و بصیرتی بی نظیر پرسید :
«یَا بَشِیرُ اَخبِرنِی عَن اَبِی عَبدَاللهِ الحُسَینِ(ع)!
اَولَادِی وَ مَن تَحتَ الخَضرَاءَ کُلُّهُم فِدَاءُ لِاَبِی عَبدِاللهِ الحُسَینِ(ع)»
ای بشیر! خبر از [امام من] اباعبدالله الحسین(ع) بده!
فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان است فدای اباعبدالله(ع) باد.
و آنگاه که بشیر خبر شهادت مولا و امام او، حسین بن علی(ع) را به او داد، آهی کشید و با دنیایی از غم و اندوه گفت :
«قَد قَطَعتَ نِیَاطَ قَلبِی»
آه که بندهای قلبم را پاره پاره کردی.
به این ترتیب ام البنین شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست.
او برای پسران خود ندبه و گریه می کرد.
گاهی در بقیع می نشست و ندبه های جانسوزی سر می داد.
زنها هم دور او جمع می شدند.
این صحنه به قدری جانسوز بود که مروان بن حکم حاکم مدینه، با آن همه دشمنی و قساوت گاهی به آنجا می آمد و می ایستاد و می گریست.
از جمله ندبه هایش این است:
لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ،
تُذَکِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ،
کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَی بِهِمْ،
وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ،
أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَی قَدْ،
وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِین،
تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ،
فَکُلُّهُمْ أَمْسَی صَرِیعا طَعِینَ
ای زنان! من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام البنین نخوانید!
دیگر مرا به این اسم نخوانید. وقتی شما مرا به این اسم می خوانید، به یاد فرزندان شجاعم می افتم و دلم آتش می گیرد.
زمانی من ام البنین بودم ولی اکنون ام البنین و مادر پسران نیستم.
چهار پسر که مانند عقاب های کوهسار بودند و با بریده شدن رگ حیات یکی پس از دیگری به مرگ پیوستند.
بر سر نعش آن ها نیزه ها به ستیزه برخاستند و همه آنان از زخم نیزه به خاک افتادند.
شعر:
قدّم اگر خمید، فدای سر حسین،
جانم به لب رسید، فدای سر حسین،
ام البنین سابق این شهر عاقبت،
شد مادر شهید، فدای سر حسین،
یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس،
لبخند من ندید، فدای سر حسین،
هر جمله بشیر مرا پیر کرده است،
مویم شده سفید، فدای سر حسین،
گلچین چهار تا گل گلخانه مرا،
چه وحشیانه چید، فدای سر حسین،
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها،
اشکم به رخ چکید، فدای سر حسین،
عباس پاسبان حرم شد به جای من،
دستش اگر برید، فدای سر حسین،
گویند جا شده به مزار محقری،
آن قامت رشید، فدای سر حسین!
استاد محمد حسین رحیمیان
منابع:
منتهی الامال مرحوم محدث قمی
اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۸۹
قمر بنی هاشم، عبدالرزاق المقرم، ص ۹
دانشنامه اسلامی