کد خبر: ۶۷۲۵۸
زمان انتشار: ۲۱:۵۱     ۲۴ تير ۱۳۹۱
جواد رضويان را با آن خنده‌هاي معروف و ميميك و صداي منحصر به فردش در سريال‌ها و فيلم‌هاي بسياري به‌عنوان بازيگر كمدي مي‌شناسيم؛ هرچند هميشه مخالفان و موافقان خودش را داشته و تقابل نظرات در مورد او زياد بوده است.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، او بازيگري نيست كه مخاطب امروز سينما و تلويزيون با نامش غريبه باشد، اما بتازگي كارگرداني بخش مهمي از فعاليت‌هاي رضويان را تشكيل مي‌دهد.
 
نوروز امسال با «كسي خوابه» به تلويزيون آمد و در حال حاضر سريال «مهمانان ويژه» به كارگرداني او از شبكه تهران در حال پخش است.
 
به همين بهانه سراغش رفتيم تا دقايقي با او به گفت‌وگو بنشينيم.
 
امسال دو مجموعه به كارگرداني شما روي آنتن رفت، پس مي‌توان نتيجه گرفت كمي از بازيگري فاصله گرفته‌ايد و بيشتر مشغول كارگرداني هستيد.


باور كنيد من نه خودم را كارگردان مي‌دانم نه بازيگر. دوستان لطف مي‌كنند مرا دعوت مي‌كنند و گاهي دور هم جمع مي‌شويم و كاري انجام مي‌دهيم، وگرنه هنوز «ب» بسم‌الله بازيگري هم نيستم چه برسد به كارگرداني. قطعا هنوز دانش‌آموز بازيگري هستم و حالا حالاها بايد در كلاس بازيگري بنشينم. الان هم كه جسارت مي‌كنم و پشت دوربين مي‌ايستم از بزرگاني مثل فتحعلي اويسي در كار قبلي و عليرضا خمسه در كار جديد و عزيزان ديگر مي‌آموزم.
 
به هر حال شما به عنوان بازيگري مطرح در گونه كمدي شناخته شده‌ايد. فكر مي‌كنيد اين موفقيت را بتوانيد در كارگرداني تكرار كنيد؟
از همان سال اول كه وارد بازيگري شدم شرايطي مهيا نبود كه بتوانم در كارم شناخته شوم، اما با گذشت زمان و كسب تجارب مختلف و كار كردن با كارگردان‌ها و بازيگران حرفه‌اي‌تر به تكاملي رسيده‌ام كه برخي دوستان لطف مي‌كنند و مي‌گويند در كارهاي كمدي به توفيقاتي دست پيدا كرده‌ام. در كارگرداني هم نياز به فرصت دارم. اميدوارم بتوانم اثري كه در شأن و اندازه مخاطب مشكل‌پسند ايراني است، ارائه كنم.
 
تجربه طولاني‌مدت بازيگري در فيلم‌هايي كه نقاط مشترك زيادي داشت و كمدي‌هايي بود با سبك خاص خودتان چه تأثيري روي كارگرداني‌تان گذاشت؟ از فيلمنامه و بازيگران انتظار داشتيد ادامه مسيري كه تا به حال در آن حركت كرده‌ايد را شكل دهند يا مي‌خواستيد كار جديدي ارائه كنيد؟
قطعا مي‌خواستم كار جديدي ارائه كنم و به اصطلاح طرحي نو در اندازيم؛ چون خودم از جواد رضويان تكراري خسته شده بودم كه مثلا در خيلي از فيلم‌ها از روستا وارد شهر مي‌شد. خودم از اين تكرار فرار مي‌كردم، اما خيلي وقت‌ها مجبور مي‌شدم و در رودربايستي قرار مي‌گرفتم. بدون تعارف عرض مي‌كنم خيلي وقت‌ها برحسب نياز بود.
 
بعضي دوستان هم با ساده‌پنداري به اين كار نگاه و فكر مي‌كردند چه كاري جواد رضويان را نود شب يا بيشتر در تلويزيون نگه مي‌دارد و مردم را هم جذب مي‌كند، همان روش را در سينما اجرا كنيم. اما سينما با تلويزيون كاملا فرق دارد. به‌دلیل كم‌اطلاعي، تعداد كارگردان‌ها و نويسندگان كمدي خوبمان به تعداد انگشتان دست هم نمي‌رسد. به همين علت اگر كاري كمي از درجه معمولي بهتر شود نمره عالي به آن مي‌دهيم. گاهي که به سريال‌هاي قديمي‌ای که در آن بازي كرده‌ام نگاه مي‌كنم، مي‌بينم طي اين سال‌ها، كمدي پيشرفت چشمگيري نداشته و حتي گاهي پسرفت كرده‌ايم.
 
شما در مسيري كه حركت مي‌كرديد مخاطب خاص خودتان را داشتيد و موفق بوديد. فكر مي‌كنيد ادامه دادن آن مسير پاسخگوي مخاطب نبود؟
جلب مخاطب را موفقيت نمي‌دانم. مخاطب در يك اثر با شخصيت همذات‌پنداري مي‌كند و اين همراهي ادامه مي‌يابد. اين دليل بر توفيق بازيگر نيست، بلكه نشانه صبوري و به عقيده من ترحم مخاطب نسبت به بازيگر است. مثلا در بعضي كارهايي كه این اواخر در سينما انجام دادم، دوست نداشتم مخاطب به خاطر گذشته‌ام به سينما برود. دوست داشتم اگر جذب كار مي‌شود، فردا بگويد برويد ببينيد جواد رضويان چه فيلمي بازي كرده، نه اين كه بگويد او را شبيه فيلم‌هاي قبلي‌اش ديديم. اين تكرارها آزرده خاطرم مي‌كرد. اين تكرار در مورد بسياري از دوستانمان هم هست. مشكلات زيادي مثل محدوديت در شوخي با اصناف و مشاغل و گرايش‌ها و عقيده‌ها هم وجود دارد كه باعث مي‌شود متن‌ها محدود شود.
 
به‌دلیل دور شدن از اين تكرار بود كه در سريال خودتان بازي نكرديد؟
خيلي از دوستان به اين باور رسيده بودند كه كارگرداني مي‌كنم تا در كار خودم بازي كنم. مي‌خواستم اين تفكر را از بين ببرم. همين طور اگر جاي هر كدام از بازيگران مي‌خواستم بازي كنم، نمره پايين‌تري از آنها مي‌گرفتم.
 
بازيگران سريال شما را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد، آنها كه شناخته شده هستند و مهارتشان نياز به اثبات ندارد مثل عليرضا خمسه، اسدزاده و بابك و آنها كه كمتر مطرح و شناخته شده هستند مثل ايمان صفا و كيايي. اين ناهمگوني در انتخاب به چه علت است؟
همه ما تا وقتي كنار بزرگان بازي نكرديم، چندان ديده نشديم. وقتي كنار بزرگان ايستاديم، آنها فضا را باز گذاشتند و به ما فرصت دادند هنر خودمان را ارائه كنيم. در اين سريال بازيگران بزرگ و مطرح اجازه دادند بازيگران كم‌تجربه‌تر خودشان را ارائه كنند و از استعدادهايي كه داشتند و در تئاتر به‌صورت محدود ديده مي‌شد، در تلويزيون به صورت گسترده‌تر استفاده كنند.
 
شخصيت‌هاي سريال، لحن عليرضا خمسه و در كنار آن موسيقي سريال عواملي است كه در بعضي لحظات، فضاي كلي كار را به سريال «پايتخت» ساخته سيروس مقدم نزديك مي‌كند. قبلا به اين شباهت‌هاي لحظه‌اي پي‌برده بوديد؟
 
قطعا توانايي ساختن سريالي مثل «پايتخت» را ندارم. شاگرد آقاي مقدم هم نيستم. حالا حالاها بايد بدوم تا به پاي ايشان برسم. آقاي مقدم كارگردان بسيار باتجربه‌اي هستند. پير اين حرفه هستند. من جوان‌تر و كم‌تجربه‌تر از اين حرف‌ها هستم. دفعه اول است كه اين نظر را مي‌شنوم. اميدوارم اين اتفاق نيفتاده باشد. ايرادي ندارد كه اين سريال تداعي‌كننده لحظاتي از كار آقاي مقدم باشد، اما قطعا نگاهم اين نبود كه كارم خداي ناكرده نزديك به آن شود، چون نه اجازه‌اش را دارم و نه توانش را.
 
جلب محاطب را موفقیت نمی دانم. مخاطب در یک اثر با شخصیت همذات پنداری می کند و این همراهی ادامه می یابد. این دلیل بر توفیق بازیگر نیست، بلکه نشانه صبوری و به عقیده من ترحم مخاطب نسبت به بازیگر است.
 
روابطي كه در سريال مي‌بينيم، گاهي رنگ و بويي از دنياي قراردادي و فانتزي دارد. براي مثال در قسمت‌هاي اول سريال، مجيد كه قرار است چند روز بعد با خانواده‌اش به خواستگاري پريسا برود، سر كلاس درس او را پاي ميزش مي‌خواهد و با دنگ و فنگ بسيار ماجرا را براي او تعريف مي‌كند. در حالي كه براي هر دو اين فرصت و موقعيت وجود داشت كه خارج از كلاس همديگر را ببينند يا تلفني صحبت كنند و چون در يك ساختمان زندگي مي‌كنند براحتي مي‌توانند به هم دسترسي داشته باشند. پس اين فضا كمي از واقعيت فاصله مي‌گيرد. مي‌خواستيد فضا كمي فانتزي باشد؟
 
كاملا دوست داشتم شوخي‌ها براساس منطق جلو برود و سعي نكردم به فضاي فانتزي نزديك شوم. قرار بود لحن حكايتمان بر اين اساس استوار باشد كه تا جايي كه مي‌‌توانيم اتفاقات بر مبناي واقعيت باشد. آن اتفاقي كه به عنوان مثال گفتيد هم قطعا به‌علت نگراني و محدوديت زماني بود كه مجيد داشت. چون مثلا در نشست‌هاي خانوادگي مي‌فهميم اين طور گفته شده كه پدر مجيد مهندس مكانيك است، اما واقعيت اين نيست. بنابراين مجيد فرصت كمي دارد كه اين تصورات را عوض كند و به خانواده كيهاني بفهماند كه پدرش يك مكانيك ساده است و خانواده‌اي شهرستاني دارد كه با خانواده دختر كه متمول است و در پايتخت زندگي مي‌كند، تفاوت دارد.
 
پس اين طور نبود كه براي به وجود آوردن طنز، شرايطي را به وجود بياوريد كه كمي خارج از خط منطق باشد، ولي موقعيت طنز ايجاد كند.
كمدي ما براساس موقعيت اتفاق مي‌افتد. تقابل دو فرهنگ و منش، گفتار و ريتم زندگي مي‌تواند موقعيت‌هاي مختلف را به وجود بياورد. دعوا كردن و سرزنش و تنبيه كردن پدر خانواده مجيد قطعا با آقاي كيهاني متفاوت است. آپارتمان‌نشيني براي آدمي كه خانه مستقل در شهرستان دارد اصلا مفهومي ندارد. مي‌بينيم پدر مجيد مي‌خواهد همان كارهايي را كه در خانه مستقل خودش انجام مي‌داده در آپارتمان هم انجام دهد و نمي‌تواند درك كند كه در يك آپارتمان ده خانواده با فرهنگ‌ها و سلايق و ايده‌آل‌هاي مختلف زندگي مي‌كنند. مثلا مي‌خواهد با لباس راحتي در راه‌پله راه برود، ميني‌بوسش را در حياط خانه پارك كند يا آن‌را جلوي در خانه بشويد. او سادگي و راحتي خودش را دارد و اين تقابل دو فرهنگ است كه اساس بستر موقعيت‌هاي طنز را به ما خواهد داد.
 
البته براي اين كه طنز پررنگ‌تر شود از عوامل ديگري هم استفاده كرده‌ايد، حتي از طنز در شخصيت‌پردازي‌ها.
همين‌ طور است. مثلا در گويش‌ها، شوخي‌هاي كلامي وجود دارد يا مثلا تقابل پدر و پسر شهرستاني را ببينيد. چرا پدر هميشه نسبت به پسرش پرخاش دارد؟ اول قصه مي‌گوييم اين طفلك كه حرفي نزد. حتي به نويسنده مي‌گفتم اين چرا اين‌قدر ناجور با پسرش رفتار مي‌كند؟! مي‌گفت صبر كن معلوم مي‌شود. بعد ديديم سعيد قصه ما باعث تمام اتفاقات ناجور خانواده است. خوب چنين بچه‌اي را بايد خيلي سخت‌تر از اينها تنبيه كرد.
 
از تقابل‌هايي كه بين فرهنگ‌ها به وجود آورده‌ايد و تفاوت‌هايي كه سعي در نشان دادنش داريد، مي‌توان اين‌طور برداشت كرد كه اين سريال نقدي است بر فرهنگي كه در شهري بزرگ يا بالعكس، در شهرستاني كوچك غالب است؟
اتفاقا در نگاه اوليه قصه مان قرار بود يك مهاجرت معكوس داشته باشيم. قرار بود گستره‌ زندگي شهرستاني و كلانشهري مثل تهران را باز كنيم. اما قرار نبود بگوييم كدام خوب است، كدام بد. قرار بود اين دو گونه زندگي كردن را باز كنيم و در نهايت شخصيت‌ها را به اين نتيجه برسانيم كه زندگي كردن در يك شهرستان كوچك آرام، با آسمان آبي، به زندگي در تهران با اين همه آلودگي و ترافيك و جمعيت برتري دارد. اما اين روند با توجه به اين كه براي شبكه تهران كار مي‌ساختيم منطقي نبود. بايد به‌ايده‌آل‌هاي شبكه هم توجه مي‌كرديم.
 
از تفاوت كار تلويزيوني و سينمايي گفتيد. كمي در اين مورد توضيح دهيد.
نمي توانيم سينما و تلويزيون را به هم نزديك كنيم. در سينما مواردي هست كه شامل مميزي نمي‌شود، ولي در تلويزيون به آنها نمي‌شود نزديك شد. در سينما در گفتن خيلي از ديالوگ‌ها و ساختن خيلي از موقعيت‌ها راحت تر مي‌توانيم عمل كنيم. ساختار سينما و تلويزيون ما كاملا از هم جداست.
 
از مجموع صحبت‌هايتان و اين همه تغييري كه در تفكرتان به وجود آمده، مي‌شود به اين نتيجه رسيد كه از اين به بعد قرار است جواد رضويان را با سبك و سياق جديدي ببينيم؟
اصلاً به همين خاطر است كه در دو سال اخير كم كار شده‌ام. واقعاً دلم مي‌خواهد چيزي كه در شأن و لياقت مخاطب سينما و تلويزيون است، ارائه كنم. بعضي دوستان منتقد ما را نقد مي‌كنند، اما آن‌قدر نقدها مغرضانه است و كم‌لطفي در آن وجود دارد، آن‌قدر نقدها شخصي است كه آدم متعجب مي‌شود. هرچند اگر جايي حرف حسابي زده شد، سعي كرده‌ام آويزه‌ گوشم كنم. اما وقتي غرض‌ورزي و بي‌انصافي مي‌بينم، خيلي جدي نمي‌گيرم. نقد مردم برايم حكم است، آنها هستند كه نمره‌ قبولي و ردي كارهايم را مي‌دهند.
 
نكته‌اي هست كه به عنوان كلام آخر بخواهید به مخاطبان جام جم بگویید؟
اميدوارم مخاطب همان‌طور كه مرا تا اينجا تحمل كرده باز هم تحمل كند. واقعا اين دو سال سختي كشيدم تا كار نكنم. ما به كار كردن جلوي دوربين عادت داريم. عادت داريم كه در خيابان راجع به كارهايمان صحبت كنند. در اين دو سالي كه كار نكردم واقعا رياضت كشيدم. من بچه‌ تلويزيون هستم، اما گلايه‌هايي دارم. بعد از «قرارگاه مسكوني» يك سال سريالم بلاتكليف ماند كه باعث شد احساس كنم از خانه‌ خودم رانده شده‌ام و اين احساس بسيار بدي بود. خودم را بچه‌ گروه كودك مي‌دانم و آرزو دارم روزي به گروه كودك برگردم.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها