کد خبر: ۱۶۲۹۱۰
زمان انتشار: ۰۸:۱۶     ۱۶ شهريور ۱۳۹۲
سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جام جم،رسالت و ...را میتوانید از اینجا بخوانید:
دکتر حمید نظری ،استادیار حقوق بین‌الملل دانشگاه تهران در مطلبی با عنوان«حمله نظامی با کدام مجوز؟!»در ستون یادداشت مهمان روزنامه کیهان اینگونه نوشت:

حقوق بین‌الملل به دلیل ویژگی ساختاری‌اش، نظامی افقی است. این نظام برخلاف حقوق داخلی که واجد وصف تبعیت است، مبتنی بر مشارکت و همکاری است. این واقعیت به معنای فقدان سلسله مراتب در قواعد حقوقی بین‌المللی نیست.حقوق بین‌الملل نیز مانند هر نظام حقوقی متضمن قواعدی برتر، آمره، عام و غیرقابل تخطی است. لزوم پایبندی اعضاء جامعه بین‌المللی به این قواعد مرتبط با نظم عمومی که همه کشورها در رعایت آن ذینفع می‌باشند، امری مسلم است.

اکنون در قضیه حمله احتمالی آمریکا و متحدانش به سوریه بحث بر سر این نیست که آیا کاربرد سلاح‌های شیمیایی در حقوق بین‌الملل مشروع است یا خیر، که پاسخ یقینا منفی می‌باشد. همچنین با وجود شواهد فراوانی که بکارگیری سلاح شیمیایی از سوی تروریست‌ها را اثبات می‌کند، در این نوشته بحث بر سر این نیست که آیا سلاح های شیمیایی به کار رفته در حومه دمشق توسط نیروهای دولتی و یا توسط گروه‌های مسلح معارض بوده است. بلکه در این جا بحث بر سر این مطلب است که حتی اگر مسلم باشد که دولت سوریه اقدام به استفاده از این سلاح‌ها کرده باشد، آیا آمریکا و متحدانش از نظر حقوقی می‌توانند علیه دولت سوریه اقدام نظامی به عمل آورند؟

به موجب مواد منشور و از جمله ماده 1، رعایت حقوق اساسی بشر و احترام به کرامت وی و رفتار انسانی با افراد بشر یکی از اهداف مهم منشور می‌باشد. ماده 2 بلافاصله بیان می‌کند که «سازمان و اعضای آن در تعقیب اهداف مذکور در ماده 1 بر طبق اصول زیر عمل خواهند کرد...» این اصول در هفت‌بند تحت عنوان ماده 2 قرار گرفته‌اند. در این ماده به صراحت از اصولی نام برده شده است که برای رسیدن به آن اهداف باید به دقت مورد رعایت کشورها و خود سازمان ملل قرار گیرد. در واقع به موجب حقوق منشور و به طور مشخص مواد 1 و 2، کشورها از یک سو متعهد به پیگیری اهدافی از جمله رعایت هر چه بیشتر حقوق و کرامت انسانی ( و در خصوص بحث ما عدم به کارگیری سلاح‌های شیمیایی) می‌باشند و از سوی دیگر متعهد به رعایت برخی اصول برای رسیدن به این اهداف هستند. یعنی اعضاء ملل متحد و سازمان نمی‌توانند برای رسیدن به اهداف هر چند والای مقرر در ماده 1، اصول مقرر در ماده 2 را نقض نمایند.

به عبارت روشن‌تر فرض مسلم نقض ماده 1 توسط دولت سوریه و استفاده ارتش این کشور از سلاح‌های شیمیایی هیچ موجبی برای نقض ماده 2 توسط آمریکا و یا سایر کشورها فراهم نمی‌کند. این مقاله بر آن است تا حمله احتمالی آمریکا و متحدانش به سوریه را صرفا براساس اصول مرتبط مندرج در بندهای ماده 2 منشور مورد ارزیابی قرار دهد.

الف) ماده (1) 2 می‌گوید: «سازمان بر مبنای اصل تساوی حاکمیت کلیه اعضای آن قرار دارد».نتیجه منطقی اصل برابری حقوقی کشورها در وهله اول آن است که هیچ کشوری بر کشور دیگر چه از حیث قضایی و چه از حیث اجرایی برتری ندارد و لذا یک کشور نمی‌تواند قاضی و مجری پرونده کشور دیگر باشد، حکم صادر نماید و سپس اقدام به اجرای حکم صادره نماید. تعبیر دیگر این سخن در قالب این اصل کلی حقوقی متجلی گردیده که هیچ کس نمی‌تواند قاضی پرونده خود باشد. با توجه به حقوق منشور، آمریکا به عنوان عضو دائم شورای امنیت خارج از چهارچوب حقوق و تکالیف مقرر در فصل هفتم منشور، هیچ سمت قضایی و یا اجرایی در حقوق بین‌الملل ندارد. هر کشوری از جمله آمریکا به عنوان یکی از اعضاء جامعه بین‌المللی و در قالب مفهوم مشارکت و همکاری و تعامل با سایر اعضاء جامعه، در ایجاد قواعد حقوقی حتما دارای نقش می‌باشد، اما این امر به هیچ وجه به معنای وجود حق قضاوت و یا تضمین و اجرای قواعد حقوقی برای آنها نخواهد بود. آمریکا یک طرف ادعا و اختلاف علیه سوریه است و لذا این کشور نمی‌تواند خود حکم صادر نماید و خود آن را اجرا نماید.

ب) ماده (2)2 می‌گوید: «کلیه اعضاء به منظور تضمین حقوق و مزایای ناشی از عضویت، تعهداتی را که به موجب این منشور بر عهده گرفته‌اند با حسن نیت انجام خواهند داد».حسن‌نیت عبارت از احساس وفاداری به قواعد حقوقی است. کشورها نه تنها قواعد حقوقی را باید با حسن‌نیت به مرحله اجرا درآورند، بلکه اگر قاعده‌ای را نیز نقض می‌کنند به طریق اولی باید با حسن‌نیت همراه باشد. یعنی حتی اگر قاعده‌ای نقض می‌شود، نباید با تعمد، بلکه باید با احساس وفاداری به قاعده و سهوا نقض شده باشد.حسن‌نیت اگر چه در بدو امر یک مفهوم اخلاقی است، اما این مفهوم در حقوق نیز وارد شده و کارآیی خاص خود را دارد. بند 2 ماده 2 از حسن‌نیت صرف‌نظر از یک قاعده اخلاقی، به عنوان یک قاعده حقوقی سخن می‌گوید و اساسا همین که در یک قرارداد (معاهده تاسیس سازمان ملل) گنجانده شده، یک قاعده حقوقی تلقی می‌شود. هدف از تبدیل حسن‌نیت از قاعده اخلاقی به قاعده حقوقی در منشور به عنوان یک معاهده بین‌المللی، تأمین امنیت و اعتماد در روابط معاهداتی میان کشورها است.

با توجه به عملکرد دولت آمریکا و متحدانش در قبال موارد مشابه از جمله استفاده دولت سابق عراق از سلاح‌های شیمیایی علیه ایران و مردم عراق، و عدم موضع‌گیری مناسب و حتی تداوم کمک‌های مالی و تسلیحاتی به این کشور در جریان جنگ عراق علیه ایران، تردیدی باقی نمی‌گذارد که این دولت در برخورد با سوریه، فاقد حسن‌نیت است. چرا که استفاده از سلاح‌های شیمیایی توسط هر کشور یا گروهی و تحت هر عنوانی و علیه هر کسی ممنوع می‌باشد و هیچ قاعده حقوقی، گزینش قربانی و برخورد متفاوت با به کار گیرندگان سلاح‌های شیمیایی را مقرر نمی‌کند.

ج) ماده (3) 2 می‌گوید: «کلیه اعضاء اختلافات بین‌المللی خود را به وسایل مسالمت‌آمیز به طریقی که صلح و امنیت بین‌المللی و عدالت به خطر نیفتد، تصفیه خواهند کرد».اگرچه آمریکا تمامی شواهد و اسناد حاکی از به کارگیری سلاح شیمیایی از سوی تروریست‌های تحت حمایت خود را نادیده گرفته است ولی ادعای بی‌پایه و اساسی که درباره استفاده دولت سوریه از سلاح شیمیایی مطرح می‌کند نیز نمی‌تواند مجوز حمله نظامی به این کشور را در پی داشته باشد چرا که علاوه بر مغایرت این اقدام احتمالی با مواد یاد شده منشور ملل متحد در بندهای پیشین، مطابق ماده فوق‌الذکر؛ اولاً؛ اختلافات بین‌المللی باید از طریق مسالمت‌آمیز حل و فصل شود که حمله نظامی از جمله آن نیست ثانیاً؛ اقدامات باید به گونه‌ای باشد که صلح و امنیت بین‌المللی را به مخاطره نیندازد و از آنجا که در صورت حمله آمریکا به سوریه کشورهای دیگر نیز به نفع طرفهای درگیر وارد مخاصمه خواهند شد، شرط دوم یعنی پرهیز از به مخاطره افتادن صلح و امنیت بین‌المللی هم تحقق نیافته و نقض خواهد شد.

د) ماده (4) 2 می‌گوید: «کلیه اعضاء در روابط بین‌المللی خود از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری، یا از هر روش دیگر که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد خودداری خواهند کرد».توجه به این نکته حائز اهمیت است که آمریکا در این مرحله نه از جانب شورای امنیت، بلکه از جانب خود تصمیم به توسل به زور گرفته است. با توجه به صراحت بند فوق، آمریکا حتی اگر عملا نیز هیچ اقدام نظامی به عمل نیاورد، باز هم تعهدات منشوری خود را نقض کرده است زیرا نه تنها توسل به زور بلکه حتی تهدید به توسل به زور نیز ممنوع می‌باشد.

ه) ماده (5) 2 می‌گوید: «کلیه اعضاء در هر اقدامی که سازمان بر طبق این منشور به عمل می‌آورد با سازمان همه‌گونه مساعدت خواهند کرد».در حالی که بازرسان سازمان ملل در قضیه مورد مناقشه هنوز مشغول بازرسی و تهیه گزارش هستند، به موجب این بند همه کشورها از جمله آمریکا مکلف‌اند تا در تحقق این وظیفه کارکنان سازمان ملل همه کمک‌های لازم را ارائه دهند. البته عدم پایبندی آمریکا به این تعهد سازمانی بی‌سابقه نیست. آمریکا در قضیه کارکنان دیپلماتیک و کنسولی آمریکا در تهران نیز در حالی که دیوان بین‌‌المللی دادگستری به عنوان رکن قضایی این سازمان مشغول رسیدگی به پرونده مربوط بود، خارج از پایبندی‌های حقوقی و به طور یک‌جانبه و پیش از صدور حکم، اقدام به عملیات نظامی علیه ایران نمود. دیوان در آن قضیه به صراحت اعلام داشت که «اقدام به چنین عملیاتی با هر انگیزه که باشد، به مفهوم بی‌احترامی به روند قضایی در روابط بین‌الملل است».

و) ماده (7) 2 می‌گوید: «هیچ یک از مقررات مندرج در این منشور، ملل متحد را مجاز نمی‌دارد در اموری که اساسا در قلمرو صلاحیت داخلی کشورها قرار دارد دخالت نماید و... لیکن این اصل به اعمال اقدامات قهری پیش‌بینی شده در فصل هفتم لطمه وارد نخواهد آورد.»
این بند با احاله به فصل هفتم منشور، متضمن موارد مشروع توسل به زور است. کشورها تنها در دو مورد، یعنی یا به موجب تصمیم شورای امنیت و یا در قالب دفاع از خود می‌توانند علیه یکدیگر به زور نظامی متوسل شوند. این دو مورد در موارد 39 الی 51 و تحت عنوان فصل هفتم نسبتا به تفصیل در منشور ملل متحد بیان شده است که مجال بحث آن در این مقاله نیست. اما باید اجمالا توجه داشت که حمله احتمالی آمریکا نه به موجب قطعنامه شورای امنیت و نه در قالب دفاع از خود مطرح می‌باشد. از یک سو آمریکا و متحدانش به دلیل مخالفت روسیه و چین نتوانستند مجوز حمله به سوریه را دریافت نمایند و از سوی دیگر این کشورها نیز هیچ‌گاه ادعا نکرده‌‌اند که در حملات شیمیایی نسبت داده شده به دولت سوریه در مقام دفاع از خود قصد اقدام نظامی علیه سوریه را دارند.

علیرضا رضا خواه نیز در مطلبی با عنوان«سوريه و بازتوليد ادبيات جنگ سرد»در ستون یادداشت روز ،روزنامه خراسان اینطور نوشت:

"پوتين:جان کري دروغگوست "، "اوباما: پوتين شاگرد تنبل آخر کلاس است"، " مدودف: رفتار غرب در خاورميانه مثل يک گاو در چيني فروشي است"،"آمريکا: روسيه شوراي امنيت را به گروگان گرفته است"، "روسيه:حمله آمريکا به سوريه امنيت هسته اي منطقه را تهديد مي کند"، "پوتين اوباما را ازليست دوستانش در فيس بوک حذف کرد"، جملات فوق تنها چند نمونه از تيتر هاي جنجالي رسانه هاي خبري دنياست که به چالش رو به افزايش مسکو- واشنگتن اختصاص دارد. در همين حال روز گذشته نشست دو روزه سران بيست کشور پيشرفته جهان در سن پترزبورگ روسيه در حالي به پايان رسيد که سايه سنگين حمله نظامي آمريکا به دمشق ، بحران سوريه را از موضوعي حاشيه اي به متن اصلي نشست تبديل کرد. يارگيري و وزن کشي موافقان و مخالفان حمله به سوريه به گونه اي بود که نتيجه اجلاس را به مخاطره انداخت.

رويترز در گزارشي از نشست صبح روز اول اجلاس، پوتين را برنده راند اول معرفي کرد اين در حالي است که بي بي سي امتياز راند دوم در نشست بعد از ظهر را به اوباما داد. در جلسه هاي صبح رييس جمهوري روسيه حمايت همتايان خود از اقتصاد هاي نوظهور را در مخالفت با حمله به سوريه به دست آورد مخصوصا چين که رييس جمهورش صريحا گفت حمله به سوريه خطر افزايش شديد قيمت نفت را به همراه دارد. اما وقتي جلسه شب به پايان رسيد در مراسم شامي که به صرف خاويار و ماهي هاي درياي بالتيک برگزار شد ، رجب طيب اردوغان نخست وزير ترکيه سخنراني غرايي در حمايت از اوباما و لزوم تنبيه رژيم سوريه ايراد کرد. سران بريتانيا، فرانسه و کانادا هم همينطور. ظاهرا بيش از 2 دهه بعد از پايان جنگ سرد در برلين، بار ديگر شاهد شکل گيري ان در سن پترزبورگ هستيم.

در کنار مسائلي چون سپر دفاع موشکي، گسترش ناتو به شرق و حقوق بشر، آن چه بيش از همه در سردي روابط مسکو و واشنگتن نقش داشته است بحران سوريه است. امري که باعث احياي دوباره ادبيات جنگ سرد در روابط ميان دو کشور شده است. ناوهاي دو کشور در درياي مديترانه صف کشيده اند، موشک هاي روسي قرار است امنيت دمشق را در مقابل بمب افکن هاي آمريکايي تامين کنند، پوتين هشدار داده است که اگر غربي‌ها فشار بياورند به روسيه اس 300 هم مي دهد. در اين جنگ سرد جديد، تا کنون هراندازه اوباما ناشيانه و مبتدي عمل کرده است، پوتين و تيمش آماده نشان داده اند.

نحوه رفتار اوباما در هدايت سياست خارجي آمريکا طي پنج سال گذشته در داخل و خارج از آن کشور از سوي مخالفان به دفعات مورد انتقاد قرار گرفته است. شايد عدم ثبات وي در تعريف هويت خود به عنوان دارنده جايزه صلح نوبل و عدم توفيق در تلفيق آن با مسئوليت هاي عهده دار بودن فرماندهي نيروهاي نظامي تنها ابر قدرت جهان، به جلب اين گونه انتقادات دامن زده است. اين در حالي است که مقاله منتشره از سوي پوتين در آستانه انتخابات رياست جمهوري، فرامين او در عرصه سياست خارجي و سخنان جنجالي وي در جمع سفراي روسيه در جهان و سخنان اخيرش در حمايت از سوريه همه و همه نشان مي دهد که مامور سابق ک گ ب تسلط بهتري بر ادبيات دوره جنگ سرد دارد.به هرحال جنگ سرد جديد تازه در آغاز راه است و برخلاف جنگ قبلي که رويارويي دو قطب در 3 حوزه ايدئولوژيک ، اقتصادي و نظامي تعريف مي شد، شاخصه اصلي دوران جديد رويارويي نظامي است و نقطه عطف آن سوريه است. بايستي منتظر ماند و ديد آيا يک ويتنام ديگر اين بار در خاورميانه شکل خواهد گرفت؟

روزنامه ی رسالت مطلبی را با عنوان«ساخت دروني نظام»از محمد کاظم انبار در رابطه با دو وظیفه ی کلیدی که بر دوش ملت و دولت ایران است در ستون سرمقاله این روزنامه اینگونه نوشت:

 مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي مجلس خبرگان نكات مهمي را در ارتباط با موقعيت كنوني كشور ، اوضاع منطقه و مناسبات جهاني جمهوري اسلامي ايران مطرح فرمودند كه هر يك بايد از سويمردم ، نخبگان و مسئولان مورد مداقه قرار گيرد و يكي از مباحث مطرح شده ، موضوع ساخت دروني نظام بود.ايشان فرمودند:" ساخت دروني نظام و قوي كردن از درون اساس كار است".اين مهم يكي از نكات كليدي و رمز بقاي انقلاب اسلامي در دنياي توفاني كنوني است.نظام جمهوري اسلامي امروز به دليل هوشياري مردم و نبوغ رهبري از چنان ساخت سياسي برخوردار است كه توفانهاي سهمگين جنگ سخت و جنگ نرم نه تنها آسيبي به آن وارد نكرده بلكه روز به روز نيرومندتر شده است.
سرّ اين پويايي و استحكام در تبعيت از قرآن و احكام حيات بخش اسلام است و به تعبير مقام معظم رهبري:" ما با هدايت اسلام به جمهوري اسلامي رسيديم".

لذا به طور اجتناب ناپذير با هدايت اسلام هم بايد اين راه بزرگ و مقدس را ادامه بدهيم. فهم دقيق دين مبتني بر اجتهاد صحيح و تبعيت از عالمان و مجاهدان ديني ما را به طور طبيعي به نظامي هدايت كرد كه در راس آن آگاه‌ترين ، عالمترين و شجاعترين و عادلترين فرد جامعه ماست . اين اساسي است كه امام بزرگوار طي نيم قرن حيات سياسي خود در جامعه ما نهادينه كرد. برگ برنده ما در  منازعات سياسي با غرب، فلسفه سياسي اسلام است.بيداري اسلامي در جوامع كنوني بويژه جهان اسلام به لحاظ تاريخي يك امر محتوم است و چالشهاي خاص خود را در پيش روي دارد.مباني و ريشه هاي مدرنيته در جوامع اسلامي آن قدر پوسيده ونخ نما شده است كه ديگر روشنفكران وابسته به غرب توان وصله و پينه آن را ندارند.

چهره نوراني اسلام و قامت استوار پيامبر اعظم (ص) در ذهن مسلمانان جهان و تحقق حكومت الهي در جمهوري اسلامي جاذبه هايي را آفريده كه همگان را به سوي آن فرا مي خواند.غرب امروز براي مقابله با اسلام و جوامع اسلامي نقاب از چهره برداشته است . از ادعاي دموكراسي چيزي جز بازتوليد ديكتاتوري و از ادعاي حقوق بشر چيزي جز حمايت از تروريسم باقي نمانده است . فيلسوفان سياسي غرب امروز دوران رسوايي و برباد دادن اعتبار تئوريهاي خود را مي گذرانند.رهبران غرب بويژه آمريكا امروز حرفي جز بمباران و موشكباران منابع حياتي جهان اسلام ندارند . اين را بايد از معجزات قرن ما دانست كه در غوغاي وحشتناك غرش توپها و شليك موشكها اين صداي رساي اسلام است كه به گوش مردم جهان مي رسد.

غرب در اين نبرد نا برابر قطعا شكست مي خورد چون با خدا اعلام جنگ كرده است. تاريخ بشر اين حقيقت را به ثبت رسانده است  كه هر قومي كه در برابر خداوند بزرگ بايستد جز نابودي و شكست نصيبي نخواهد داشت .امروز دو وظيفه كليدي بردوش ملت و دولت ايران سنگيني مي كند :

1- تحكيم هرچه بيشتر ساخت دروني نظام
2- دميدن در شيپور بيداري اسلامي در منطقه و جهان

گام نهادن در وادي ساخت دروني نظام و قوي شدن از درون تنها از مسير گفتمان پيشرفت ، خدمت و عدالت مي گذرد. دولت هاي پيشين هر كدام به وسع و استعداد خود در اين وادي گام نهادند. امروز در آستانه گام نهادن درنيمه دوم دهه چهارم انقلاب اسلامي هستيم. با كليد " تدبير" و " اميد" در دولت يازدهم بايد سرعت ساخت دروني نظام را ارتقاي داد.همه چيز در ايران براي برداشتن گام هاي بزرگ و جهش هاي عظيم آماده است. زير ساختهاي پيشرفتهاي علمي ، فني ، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي در كشور آماده است. نخبگان كشور با درك نيازهاي كنوني در يك همگرايي تاريخي نگاه به جلو آن هم به صورت جامع و كلان را در دستور كار قرار داده‌اند . كافي است اراده كنيم و چشم انداز بيست ساله را به عنوان يك هدف از پيش تعيين شدهعملياتي تر كنيم.

 اما در خصوص بيداري اسلامي و وظايف تاريخي بايد بدانيم آنچه امروز از هارت و پورت آمريكا شنيده و ديده مي شود واكنش سراسيمه در برابر آن چيزي است كه از دست داده است. اگر آمريكا  از حضور در عراق و افغانستان طرفي بست، از حمله نظامي به سوريه هم سود خواهد بود. اما بر آوردهاي عقلاني نشان مي دهد آنها كه در سي سال اخير بر طبل جنگ كوبيدند دستاوردي نداشتند.آمريكا در حمله به سوريه دچار " خودزني" خواهد شد آثار اولين آسيب اين خودزني در سرزمينهاي اشغالي و دولتهاي وابسته به غرب در منطقه خود را نشان خواهد داد. آمريكا امروز صداي اعتراض عليه جنگ افروزي را در چهار گوشه جهان نمي شنود. اعتراض پارلمانها و گروههاي مردم نهاد را نمي خواهد بشنود.

آمريكاييها با نقض قوانين جهاني و مقررات بين المللي تنها به كشتار انسانهايبي گناه براي جبران شكست هاي راهبردي در منطقه فكر مي كنند.لذا از صدور تروريسم و حتي كاربرد سلاح شيميايي ابايي ندارند. اين نقطه سقوط و شمارش معكوس براي هدم آرمانهاي مدرنيته در عصر ماست كه آمريكا مدعي نمايندگي آن است. ملت ما در نقطه درستي ايستاده است و به خوبي اين فروپاشي و انهدام را باچشم سر مي تواند رويت كند و از همه مهمتر اينكه آن را به جهانيان نشان دهد. جمهوري اسلامي بايد حداكثر استفاده را از اين غفلت و بلاهت رهبران غرب بويژه آمريكا بنمايد اين يك فرصت است كه مي توان تهديدها را با آن زد.

«يك پیش‌بینی که محقق شد»عنوانی است که روزنامه ی دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله هایش از دکتر پویا جبل عاملی به چاپ رساند:

در تاریخ 17 تیر ماه سال گذشته در روز‌های آغازین تحریم نفتی، روزنامه دنیای اقتصاد در همین ستون نوشت که با این تحریم‌های نفتی، رشد اقتصادی ایران در سال 1391 حداقل منفی پنج‌درصد خواهد بود و اگر دولت بتواند رشدی بهتر از این را رقم زند، کار بزرگی انجام داده است. امروز مقامات رسمی از رشد منفی 4/5 درصدی سخن می‌گویند كه نشان‌دهنده تحقق پیش‌بینی روزنامه دنیای‌اقتصاد است. در همان مقاله نسبت به تبعات انسانی و اجتماعی این نرخ رشد هشدار دادیم و امروز نگران‌تر از گذشته به تداوم این روند می‌اندیشیم. این امکان وجود دارد که به چند دلیل رشد اقتصادی در سال کنونی کمی بهتر از سال قبل شود: اول آنکه دولت جدید نشان داده که می‌تواند بهتر از سلف خود عمل کند و دوم آنکه خاصیت تحریم‌های نفتی این‌گونه بود که ابتدا شوک بزرگی به اقتصاد وارد کرد و پس از آن اقتصاد توانسته کمی خود را تعدیل کند و به میزانی از این شوک بکاهد.

این دو عامل می‌تواند موجب شود که کمی وضعیت رشد اقتصادی بهبود یابد؛ اما سخت بتوان باور کرد که امسال اقتصاد ایران از وضیت رشد منفی نجات یابد؛ به خصوص آنکه تحریم‌های یکجانبه آمریکا برای کاهش سهم خرید نفت خریداران ما همچنان به قوت خود در حال اجرا شدن است و هر بار ما یک مشتری را از دست می‌دهیم.به هر رو اگر اقتصاد ایران به میزان چند درصد جزئی در سال کنونی بهتر عمل کند، این به آن معنا نیست که مشکل رشد اقتصادی حل شده است. اقتصاد ایران نه تنها باید از محدوده رشد منفی خارج شود، بلکه باید این انتظار وجود داشته باشد که در سال‌های آتی نیز روند نزولی رشد اقتصادی محقق نمی‌شود. رشد منفی ابتدا رفاه افرادی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد که از ضعیف‌ترین اقشار هستند، مثلا آنانی که دور از مرکز زندگی می‌کنند و شاهد آن بودند که فلان پروژه عمرانی برای آنان تصویب شد و حال اجرایی نمی‌شود.

 آنانی که محروم از فلان محصول تولیدی می‌شوند فقط به خاطر اینکه تولید آن کارخانه کاهش یافته و حالا فقط به شهر‌های بزرگ تولیداتش را عرضه می‌کند.شاید شما هنوز شاهد آن باشید که مثلا فروشگاه‌های پایتخت به کار خود ادامه می‌دهند و مشتریان خویش را دارند و گویی این رشد منفی ملموس نیست، اما مطمئن باشید در جایی از این کشور، فردی به خاطر این رشد منفی از کار بیکار شده است و خانواده وی در معاش خود وامانده‌اند. نه تصور شود که این موارد پیش از این نبوده، اما تداوم رشد منفی این تصویر را آرام آرام بر اقتصاد مسلط خواهد کرد. همه اینها را می‌گوییم تا بار دیگر توجه سیاست‌گذاران را به وضعیت خطیر اقتصاد ایران جلب کنیم. تداوم وضعیت موجود به معنی افزایش محرومیت، تخریب سرمایه و زیرساخت‌های اقتصاد است، پس هر چه زودتر با تغییر رویکردمان باید این روند را متوقف کنیم.

مصطفی انتظاری هروی مطلبی را با عنوان«رقص شمشیر اعراب در بالماسکه سیاسی غرب»در قسمت یادداشت هتی روزنامه ی جام جم به چاپ رساند:

کشورها به نوبت بحران را تجربه می کنند و شکاف های قومی و مذهبی از یک سو و فقدان تجربه موثر دموکراتیک از سوی دیگر چنان است که مرزهای سیاسی اکنون نمی تواند تعارضات موجود را تاب بیاورد و همین آشفتگی ها باعث شده رفته رفته بیم تشدید اختلاف دوچندان شود و شاید تنها جرقه ای کافی باشد برای انفجاری عظیم که ممکن است این بار حتی از سطح فانتزی های هالیوود بسان آنچه در 11 سپتامبر رخ داد، فراتر رود.

در چنین شرایطی برخی کشورهای منطقه، شاید براساس منطق «دشمنِ دشمنِ ما، دوستِ ماست»، به منظور تضعیف جبهه رقیب سیاسی خود در خاورمیانه یا جلوگیری از نفوذ بحران ها در داخل مرزهای خویش، دست به دامان کشورهای بیگانه شده اند تا از طریق رقم خوردن جنگی دیگر، بیشتر شبیه دخالت در بحران کویت یا حتی در سطح جنگ لیبی یا عراق و افغانستان، به گمان خود موازنه منفی در منطقه برقرارکنند، غافل از این که چنین دخالت هایی دست کم در 10 سال اخیر، نه تنها کمکی به افزایش ثبات نکرده، بلکه بسیاری از اختلافات کنونی، خود حاصل همین دخالت هاست.

در چنین شرایطی ایران که مدت هاست سیاست «موازنه مثبت» برآمده از منطق همکاری های منطقه ای را دنبال کرده، تلاش می کند تا همسایگان خود را ترغیب به کنارگذاشتن سیاست وابستگی کنترل نشده به بیگانگان کرده و با توجه دادن برخی کشورهای عربی ـ که بیانیه های جنگ طلبانه صادر می کنند ـ به واقعیات موجود، از این گزاره دفاع کند که کلید ثبات در منطقه، نه بیرون از خاورمیانه، بلکه در درون آن و در دست کشورهای حاضر در شطرنج سیاسی منطقه است تا با تدوین نقشه ای جامع برگرفته از اراده ملت ها، یک بار برای همیشه به جدال های قومی و مذهبی موجود پایان دهند.

تعارضات موجود در خاورمیانه، این منطقه را به تعبیر رهبر معظم انقلاب، تبدیل به انبار باروت کرده؛ انباری که برای کاستن از خطرات انفجار احتمالی در آن، باید محتاطانه و عاقلانه رفتار کرد. در چنین انباری، فرصت برای برپایی بزم نیست، چه برسد به آن که این بزم، بوی رزم داشته باشد، آن هم با حضور مهمانانی چشم آبی که نقاب بر چهره می خواهند بالماسکه سیاسی خود را در قامت رقص شمشیر برخی میزبانان عرب، برگزار کنند؛ ناگفته پیداست که فرجام چنین رقصی چندان خوشایند نیست.

روزنامه جمهوری اسلامی نیز در مطلبی که با عنوان«پيروز نهائي حمله آمريكا به سوريه كيست؟»در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسیده اینگونه مینوسد:

محمد حسنين هيكل، نويسنده و روزنامه‌نگار كهن سال و مشهور مصري، در تازه‌ترين مقاله خود كه تحليلي بر تصميم اوباما براي حمله به سوريه است هدف آمريكا از اين حمله را تغيير اساسي در خاورميانه دانست.هيكل در اين مقاله نوشت: "همه مقامات آمريكائي مي‌گويند حمله به سوريه، محدود و به منظور ادب كردن سوريه است، اما روند تحولات نشان مي‌دهد اهداف آمريكا به مراتب بزرگ‌تر از آن چيزي است كه تاكنون رسانه‌اي شده است".نكته جالب در مقاله هيكل اينست كه: "تاكنون بيش از صد هزار نفر در سوريه كه بيشتر آنها غيرنظاميان هستند كشته شده‌اند، پس چرا تاكنون اين عاطفه شيطاني حركتي نكرد؟ در جواب اين سؤال بايد از قصدي پرده برداشت كه تجاوزي بزرگ است و كل منطقه را هدف قرار داده است".

اين نويسنده مصري، درباره علت به تأخير افتادن حمله نظامي آمريكا به سوريه معتقد است چنين حمله بزرگي به زمان نياز دارد و آمريكا درصدد است آرايش كامل نظامي خود را در مديترانه، مرزهاي لبنان، تركيه و اردن با سوريه كامل كند و سپس همزمان با حمله هوائي به مراكزي در داخل سوريه، زمان حمله زميني از سه جهت را صادر نمايد تا مزدوراني كه به نيابت از آمريكا آماده جنگيدن در داخل سوريه هستند وارد خاك اين كشور شوند و كار را يكسره كنند. وي با تأكيد بر اينكه چون ارتش سوريه در جنگ با شورشيان پيروز شده، آمريكا چاره‌اي غير از دخالت مستقيم در اين جنگ ندارد و براي آنكه بهانه‌اي براي حمله نظامي مستقيم به سوريه داشته باشد لازم بود ماجراي شيميايي را صحنه‌سازي كند مي‌نويسد: "نيروهاي بندربن سلطان (رئيس تشكيلات امنيتي سعودي) و عروسك‌هاي آمريكا درحال فروپاشي بودند، پس مي‌بايستي شاهد اين صحنه سازي مي‌بوديم؛ بمباران شيميائي كه قربانيان آن كودكان و زنان بودند و متهم اصلي، نظام حكومتي است كه در موضع قدرت است كه جز با بكارگيري اين صحنه‌سازي هيچ چيز ديگري آن را به انزوا نمي‌برد.

 پس طبل جنگ با هدف ادب كردن نظام سوريه به صدا درآمد اما واقعيت اينست كه تجاوز نظامي مورد نظر براي دگرگوني موازنه‌ها و باز گرداندن توازني است كه نتيجه آن زنده كردن ژنو 2 است اما هدف از همه اينها، حزب‌الله (مقاومت) است".تكيه محمد حسنين هيكل در اين مقاله برروي حزب الله، به اين جهت است كه او جبهه مقاومت در برابر رژيم صهيونيستي را عامل اساسي باقي ماندن خاورميانه در حالت انقلاب و تحولات ضد صهيونيستي و ضدآمريكائي مي‌داند. تلاش آمريكا نيز اكنون اينست كه خاورميانه دچار تحولي ريشه‌اي شود و همان خاورميانه جديد كه مورد نظر آمريكا از دو دهه قبل بود تحقق يابد.آمريكا در شكل دادن به خاورميانه مورد نظر خود كه از آن تحت عناويني از قبيل "خاورميانه جديد" و "خاورميانه بزرگ" نام برده مي‌شد، ناكام مانده و حدود يك دهه است كه با اين ناكامي دست و پنجه نرم مي‌كند. چنان خاورميانه‌اي، لقمه‌اي چرب براي آمريكا خواهد بود كه در آن نفت و گاز و فروش سلاح به همراه حكام مرتجع و دست نشانده حضور دارند.
ولي از "مقاومت" و شعارهاي ضدآمريكائي خبري نيست.

رؤساي جمهور قبل از "اوباما" در تحقق خاورميانه‌اي با اين ويژگي‌ها شكست خوردند و ميراث آنها به همراه نفرت مردم از دولت آمريكا به عنوان يك دولت جنگ طلب كه در عراق و افغانستان مرتكب جنايات بيشماري شده، به اوباما رسيد. دولت اوباما، علاوه بر نفرت ملت‌هاي خاورميانه شاهد نهضت بيداري اسلامي نيز در اين منطقه شد، حركتي عميق و خيزش مردمي كه علاوه بر به خطر انداختن منافع نامشروع آمريكا در خاورميانه، رژيم صهيونيستي را نيز با خطر زوال مواجه ساخت.ضد حمله آمريكا به تحولات سال‌هاي اخير خاورميانه، يكي سوار شدن بر موج انقلاب‌ها در كشورهاي عربي بود، ديگري كمك به كودتاي نظاميان مصري عليه انقلاب مردم اين كشور بود، سومي تلاش براي تضعيف حزب‌الله لبنان و چهارمي ايجاد جنگ نيابتي عليه دولت سوريه توسط تروريست‌هاي القاعده و تكفيري‌ها بود. دولت آمريكا در مورد حزب‌الله لبنان با ناكامي مواجه شد و در سوريه نيز اكنون ناباورانه شاهد پيروزي ارتش اين كشور است. اين ناكامي‌ها براي دولت آمريكا بسيار ناگوار و كاملاً غيرقابل تحمل است.

 درست به همين دليل است كه اوباما به حمله مستقيم نظامي متوسل شده تا به بهانه تنبيه سوريه، جبهه مقاومت را از ميان بردارد و راه را براي تحقق اهداف خود كه در چارچوب خاورميانه بزرگ به آنها مي‌انديشد دست يابد.سران دولت آمريكا به درستي مي‌دانند كه جبهه مقاومت، مانع اصلي بر سر راه چپاول ثروت‌هاي خاورميانه توسط آمريكا، مزاحم يكه تازي مهره‌هاي آمريكا در منطقه و ادامه حيات بي‌دردسر رژيم صهيونيستي است. تصور اوباما و مشاوران او در كاخ سفيد اينست كه با يكسره كردن كار دولت سوريه و حزب‌الله لبنان، مي‌توانند به رؤياهاي خود در چارچوب خاورميانه مورد نظر خود برسند.سؤال اساسي كه هيكل نيز به آن پاسخ نداده اينست كه آيا آمريكا با حمله نظامي به سوريه مي‌تواند به اين هدف خود دست يابد؟

پاسخ اين سؤال را فقط اراده اضلاع جبهه مقاومت مي‌تواند بدهد. اين، همان چيزي است كه در جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي باحزب‌الله لبنان تجربه شد. هيچيك از تحليل‌گران و صاحبنظران منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي تصور نمي‌كردند ارتش رژيم صهيونيستي با اسطوره‌سازي‌هائي كه از خود كرده بود از حزب‌الله شكست بخورد و به زانو درآيد. اما واقعيت درست برخلاف پيش‌بيني‌هاي صاحبنظران بود. درست از همان زمان بود كه صهيونيست‌ها و حاميان غربي‌شان احساس كردند پايه‌هاي رژيم صهيونيستي بسيار سست است و بايد براي حفاظت از اين رژيم اقداماتي صورت بگيرد.

طرح توطئه عليه جبهه مقاومت به همان زمان مربوط مي‌شود. البته امواج بيداري اسلامي، كه تا حدودي از پيروزي‌هاي حزب‌الله لبنان و موفقيت‌هاي جبهه مقاومت تأثير گرفته بود، نيز بر نگراني صهيونيست‌ها و حاميان آنها افزود و عزم آنها را براي برخوردي جدي با پايه‌هاي جبهه مقاومت جزم‌تر كرد.اكنون كه ريشه‌هاي نقشه حمله نظامي آمريكا به سوريه نمايان شدند، بهتر مي‌توان به اين سؤال پاسخ داد كه آيا آمريكا با حمله نظامي به سوريه مي‌تواند به هدف خود برسد؟تجربه جنگ 33 روزه در سال 1385 و آنچه طي دو سال و نيم اخير در سوريه رخ داده به همراه دست و پا زدن‌هاي آمريكا در باتلاق‌هاي افغانستان و عراق، مي‌توانند به اين سؤال پاسخ مناسبي بدهند.

علی اصغر محکی،کارشناس مسائل فرهنگی در مقاله ای با عنوان«معیار انتخاب شهردار»ضمن اشاره به بررسی عملکرد گذشته نامزدهای مطرح در قسمت یادداشت اول روزنامه تهران امروز اینگونه نوشت:

هفته گذشته شورای اسلامی شهر تهران، دوره جدید فعالیت خود را با انتخاب هیات رئیسه آغاز کرد. انتظار می‌رود در هفته جدید، با انتخاب روسا و اعضای کمیسیون‌های تخصصی و نیز شهردار، فرآیند اساسی تقسیم نقش و وظایف در ارکان بالای مدیریت شهری به فرجام رسد و فصل جدیدی در شهرداری تهران رقم بخورد.از جمله مباحثی که مرتبط با انتخاب شهردار تهران مطرح بوده است، بررسی عملکرد گذشته نامزدهای مطرح، ارزیابی برنامه‌های آنان و انطباق دادن عملکرد و برنامه با رویکرد آینده مدیریت کلانشهر تهران است. از این نظر می‌توان دست‌کم دو رویکرد را از یکدیگر تفکیک کرد:

رویکرد نخست که وظایف مدیریت شهری را محدود به توسعه زیرساخت‌های شهری و بهبود شرایط زیرساختی و کالبدی زیست شهری می‌داند. هواداران این دیدگاه با اشاره به عقب ماندگی‌های زیرساختی، وجود مشکلات دیرپا همچون ترافیک سنگین، آلودگی هوای شهر، دشواری‌های دسترسی به خدمات شهری، وجود بافت‌های فرسوده نا ایمن را یادآور می‌شوند و به انتظارات شهروندانی اشاره می‌کنند که خواستار رفع این مشکلات به عنوان اولویت نخست مدیریت شهری هستند.

رویکرد دوم، ضمن اهمیت قایل شدن برای رفع فوری این مشکلات، معتقدند که خاستگاه بروز و تداوم وجود این مشکلات، محدود به ضعف زیرساخت‌ها نمی‌شود و تا زمانی که مبانی مدیریت شهری بر پایه نگاه فرهنگی و اجتماعی به شهر استوار نباشد، غلبه بر این مشکلات بسیار دشوار خواهد بود. استدلال این گروه بر این است که نگاه کالبدی، فنی و مهندسی صرف به شهر، با این اصل مهم در تعارض است که شهر پدیده‌ای فرهنگی و اجتماعی است و لذا باید در مرکزیت نگاه سیاستگذاران و مدیران شهری، رضایت، اعتماد و مشارکت شهروندان و همچنین تامین نیازهای روحی آنان قرار داشته باشد، در غیر این صورت مدیریت متمرکز دستوری، بالا به پایین، غیر مشارکتی، خطی و کالبدی بر شهر مستولی خواهد بود و حجم فعالیت‌های عمرانی و خدماتی هیچگاه نخواهد توانست به سطح کافی از رضامندی، اعتماد، مشارکت و ایجاد تعلق خاطر شهروندان منتهی شود.

زاویه نگاه دوم، حاصل مطالعات پردامنه اندیشمندان انتقاد نگر به مفهوم شهر و مدیریت شهری است. آنان با اشاره به تجربه‌های جهانی معاصر در عرصه مدیریت شهری، بر ضرورت اتخاذ رویکردی فرهنگی و اجتماعی برای مدیریت شهر پافشاری دارند و بر این باورند که اصلی ترین رسالت مدیران شهر، حفظ و ارتقای سرمایه‌های انسانی، اجتماعی و فرهنگی شهر است. آنان همچنین معتقدند که فرآوری، بهبود و ارتقای معرفت، منزلت، ثروت و هویت شهر در گرو نگاه فرهنگی و اجتماعی به شهر است.

این واقعیت که در ترکیب 31 نفر اعضای جدید شورای اسلامی شهر تهران، اکثریت قاطع با نمایندگانی است که پیشینه و رویکرد فرهنگی و اجتماعی دارند، باید به فال نیک گرفت و امیدوار بود ثمره حضور این ترکیب در راس مدیریت شهری تهران، به تداوم فعالیت‌ها برای نهادینه‌سازی رویکرد فرهنگی و اجتماعی در مدیریت شهری تهران منتهی شود.

واقعیت امر این است که کلانشهر تهران، میراث دار دوره‌ای طولانی از تسلط مدیریت بر مبنای نگاه کالبدی_ عمرانی بوده و به رغم تلاش سال‌های اخیر برای تغییر این نگاه و رویکرد، هنوز زمان زیادی لازم است تا این نگاه در ارکان و اجزای حوزه مدیریت شهری به طور کامل نهادینه شود. به‌ویژه چنانچه در انتخاب شهردار و مدیران شهری، به نگاه و بینش اجتماعی و فرهنگی آنان توجه نشود و صرفا بر مبنای معیارهای سیاسی و غیر کارشناسی این انتخاب صورت گیرد، بیم آن می‌رود که حرکت بنیادین شکل گرفته در هشت سال اخیر برای ارتقای جایگاه شهرداری از یک سازمان صرفا خدماتی به سوی یک نهاد اجتماعی و فرهنگی، به ثمر ننشیند و دستخوش تجدیدنظر شود.

بی‌تردید آنچه اکنون شهر تهران را از بسیاری از کلانشهرهای مشابه جهان متمایز می‌سازد، اصرار و پایبندی مدیران شهری آن بر تداوم نگاه فرهنگی و اجتماعی است که در قالب محله محوری، ارزیابی ابعاد اجتماعی و فرهنگی اقدامات شهری، رصد مداوم کیفیت زندگی شهروندان، سلامت محوری، آموزش فرهنگ شهروندی، توسعه فضاهای فرهنگی، اجتماعی شهری، توانمندسازی اقشار آسیب‌پذیر، کارآفرینی، توجه به ورزش همگانی، تفریحات سالم و مانند اینها بازنمود یافته است. امیدواریم همان طور که در اظهارات اخیر اعضای محترم شورای اسلامی شهر تهران تاکید شده است، در گزینش شهردار آینده تهران، به موازات توانایی مدیریتی در پیاده‌سازی رویکرد فرهنگی و اجتماعی، عملکرد و برنامه جامعه محور و فرهنگ مدار وی نیز مدنظر باشد.

فضل الله یاری ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«آيا واقعاً «آن مرد» رفته است؟»چاپ شده ستون سرمقاله های این روزنامه اختصاص داد:

-”روش هشانا"سال نو يهودي مبارک باشد!
-ممنون، سال نو با پايان دادن به انکار هلولوکاست توسط ايران شيرين تر مي‌شود.
- ايران هرگز هولوکاست را انکار نکرده است، مردي که انکار مي‌کرد، رفته است.
- خوشحالم که مي‌شنوم، ممنون از پاسختان.

اين گفت وگوي توئيتري وزير خارجه ايران در دولت يازدهم و دختر يکي از مقامات بلند پايه آمريکايي است.آيا وزير امور خارجه ايران که با سابقه بسيار در دستگاه ديپلماسي ايران، خود قرباني روشهاي هشت سال گذشته همان «مرد» است و يک مدت طولاني خانه نشيني را تجربه کرده است،واقعاً نويد تعطيلي يک روش سرشار از ماجراجويي و فرصت سوزي را مي‌دهد ؟محمود احمدي نژاد رئيس جمهور هشت سال گذشته ايران، اين روزها مورد حمله شديد هواداران سابق خود در اردوگاه اصولگرايي است.دوستان سابق احمدي نژاد اين روزها- و البته در آينده بيشتر- موضوعاتي را مطرح مي‌کنند که در پشت پرده تحولات هشت سال رياست جمهوري اوگذشته است.اين دوستان ديگر نه ملاحظه مقام او را دارند و نه واهمه اي از تهديدهاي مداوم او به افشاگري.

او اين روزها خود قرباني روشي است که در هشت سال گذشته به شدت بر آن پاي فشرده بود. افشاگري، تهمت،تهديد،سوء استفاده از امکانات دولتي و تريبون‌هاي رسمي کشور، قانون ستيزي و...او هشت سال اتهاماتي را به ديگران منتسب کرد که براي هيچ کدام سندي منتشر نکرد.هشت سال برخي از بهترين نيروهاي تربيت شده همين نظام را کنار زد و البته با کف و هوراي دوستان اصولگراي خود تشويق نيز شد.هشت سال آمار‌هاي عجيب و غريبي را به خورد مردم داد که تقريباً هيچ کدام تناسبي با واقعيت زندگي آنها نداشت. هشت سال ديپلماسي کشور را به سمتي برد که سرشار از ماجراجويي و تحميل هزينه‌هاي گزاف بر گرده ملت ايران بود. «هولوکاست» نمونه اي از اين ماجراجويي بود که به تحريک تنها يکي از مشاوران خود- که البته حضور کوتاه مدتي در کنار وي داشت- به يکي از اصول ثابت ديپلماسي ايران تبديل شد و در آخر کار نه تنها فايده اي براي کشور نداشت بلکه دست دشمنان را نيز براي اثبات اداعاهاي خود عليه ايران باز تر کرد. در همين راستا چندي پيش يک تحليل گر صهيونيستي گفته بود: احمدي نژاد مواضع اسرائيل را غني سازي مي‌کرد و اين يعني تقويت مواضع ضد ايراني دشمنان در عرصه بين‌الملل.

به گمان فعالان حوزه‌هاي سياسي داخلي،اقتصادي،فرهنگي،و اجتماعي عملکرد محمود احمدي نژاد نتايج نامطلوبي در اين حوزه‌ها به بار اورهد است.او ديگر رئيس جمهور نيست و ديگر در تدوين و اجراي سياست‌هاي اصلي کشور دخيل نيست. اما آيا با نبود تاثير گذار وي در عرصه داخلي روشهاي او نيز منسوخ مي‌شود ؟ آيا نماينده مجلسي که پس از هشت سال همراهي با او، به وي اتهام تلاش براي تغيير مجلس خبرگان را مي‌زند،به او اقتدا نکرده است ؟ آيا نماينده ديگري که در صحن علني مجلس وزيري را به دلايل سياسي و حزبي و نه لياقت وي در عرصه تخصصي اش، رد مي‌کند پا جاي پاي محمود احمدي نژاد نگذاشته است ؟آيا کسي از تريبون رسمي مجلس و در منظر ميليون‌ها بيننده بي توجه به اخلاق، شرع و قانون، همان اتهامات محمود احمدي نژاد در آن مناظره معروف را تکرار مي‌کند، راه و روش او را زنده نگه نمي‌دارد؟

رئيس جمهور سابق از تريبون‌هايي که در اختيار داشت به صورت يکطرفه و در مقام متکلم وحده به کساني که نه فرصت پاسخگويي داشتند و نه از تريبوني برخوردار بودند اتهاماتي را وارد مي‌کرد. آيا دوستان سابق وي که اين روزها و در حالي که احمدي نژاد از فرصت‌هاي سابق برخوردار نيست،انواع اتهامات عجيب و غريب را به او نسبت مي‌دهند، پرچم هشت ساله او را به دست نگرفته اند ؟ آيا با وجود مردان و ادامه روشهاي هشت سال گذشته در فضاي سياسي کشور مي‌توان با اطمينان گفت که «آن مرد» رفته است؟

در آخر نگاهی به سرمقاله روزنامه حمایت می اندازیم که با عنوان«واقعیت‌های موجود در منطقه»از قاسم غفوری در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسیده است:
 
این روزها ائتلاف ضد سوری با محوریت کشورهای عربی، غربی، صهیونیست‌ها و ترکیه تلاش دارند تا زمینه را برای دخالت نظامی در سوریه فراهم سازند. اقدامی که با مخالفت‌های گسترده جهانی همراه شده است.هر چند که آنها تلاش دارند از یک سو چنان وانمود سازند که توان اجرای خواسته‌های خود را دارند و جهانیان با آنها همراه هستند و از سوی دیگر به اهداف خود رنگ و روی بشر دوستی بدهند اما بررسی واقعیت منطقه و تحولات حقایق دیگری را آشکار می‌سازد. نخست آنکه ادعاهای حقوق بشری کشورهای غربی در حالی مطرح شده است که این کشورها در کارنامه خود استفاده از سلاح‌های شیمیایی علیه ملت‌ها را دارند. کشتار مردم ژاپن با بمب هسته‌ای در جنگ دوم جهانی، کشتار مردم ویتنام با عنصر نارنجی، کشتار مردم لیبی، عراق و افغانستان با اورانیوم ضعیف شده در کنار حمایت‌های شیمیایی از صدام علیه ملت ایران فقط بخش‌های کوچکی از جنایات ضد بشری کشورهای غربی است.

 کشورهایی که خود استفاده کننده و یا فروشنده سلاح شیمیایی برای کشتار ملت‌ها هستند به طورمسلم نمی‌توانند ادعای حمایت از ملت سوریه را سر دهند. کشورهای عربی و ترکیه نیز که در دو سال و نیم اخیر از جمله در روزهای اخیر در برابر سرکوب و کشتار مردم بحرین و عربستان راه سکوت در پیش گرفته‌اند نمی‌توانند مدعی حمایت از مردم سوریه باشد. جنایات و ماهیت ضد بشری صهیونیست‌ها نیز که بر کسی پوشیده نیست و نیازی به بیان فقدان صلاحیت آنان برای دخالت در امور سوریه نیست. دوم آنکه برآیند رفتاری ملت‌ها و کشورها نشان می‌دهد که اکثر کشورها و افکار عمومی جهان حتی در اروپا و آمریکا با سوریه هستند و همراهی با جنگ طلبان بسیار اندک است چنان‌که در نشست سران گروه 20 نیز اوباما و متحدان جنگ طلبش در حاشیه قرار گرفتند.

 با توجه به این اوضاع می‌توان گفت که آمریکا دیگر قدرت مطلق جهان نیست و ایستادگی در برابر آن امری ممکن و عملی است.با توجه به آنچه از اوضاع منطقه و جامعه جهانی ذکر شد به صراحت می‌توان گفت که از یک سو مدعیان حقوق بشر غربی هیچ گونه حق دخالت در امور سوریه را ندارند زیرا آنها صلاحیت حتی سخن گفتن از حقوق بشر را ندارند چه رسد به آنکه مدعی حمایت از ملت سوریه باشند. از سوی دیگر آمریکا و یارانش در جهان بسیار اندک هستند و شاید یکی از دلایل اصلی‌ترین دلایل تأخیر غرب برای اقدام نظامی علیه سوریه را نیز همین موضوع تشکیل می‌دهد.تزلزل غرب در وادی حقوق بشر و نیز ناتوانی آنها در ایجاد اجماع علیه سوریه از ارکان حقایق جاری در منطقه است که غرب با هوچی‌گری و فضاسازی رسانه‌ای به دنبال پنهان سازی آن است.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها