کد خبر: ۱۷۹۳۲۱
زمان انتشار: ۰۸:۱۶     ۱۴ آبان ۱۳۹۲
سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جمهوری اسلامی و ... را میتوانید از اینجا بخوانید:
سعد الله زارعی در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان در مطلبی با عنوان«مواضع حکیمانه رهبری از نگاه حریف»نوشت:

سخنان 12 آبان رهبرمعظم انقلاب اسلامی با گونه‌ها و روایت‌های مختلف همراه شده است، این سخنان در همه رسانه‌های مهم خارجی منعکس شد در این میان آمریکایی‌ها عمدتا به آن بخش از سخنان دو روز پیش رهبرمعظم انقلاب توجه نشان دادند که مربوط به حمایت از تیم مذاکره‌کننده و پرهیز از تضعیف آن بود. رسانه‌های فرانسوی ضمن آنکه لزوم حمایت از تیم مذاکره‌کننده را برجسته کردند عمدتا روی ابراز بدبینی رهبر معظم انقلاب از مواجهه منطقی غرب با برنامه هسته‌ای ایران خبر دادند. رسانه‌های رژیم صهیونیستی هم ضمن آنکه عدم خوشبینی رهبرمعظم انقلاب به مذاکرات ایران و غرب را بازتاب دادند روی این جمله که «اسرائیل حرام‌زاده است» تمرکز نمودند. رسانه‌های روسیه و چین عمدتا روی عدم خوشبینی ایران به مذاکرات توجه نشان دادند. رسانه‌های عربی محافظه‌کار منطقه - رسانه‌های وابسته به عربستان و... - روی اینکه رهبر ایران به مذاکرات با غرب خوشبین نیست تمرکز نمودند.

براساس آنچه گفته شد می‌توان گفت که سخنان روز 12 ‌آبان حضرت امام خامنه‌ای - دامت برکاته - در کانون توجهات و تجزیه و تحلیل‌های جهانی قرار گرفته است اما در عین حال در یک جمعبندی از این تجزیه و تحلیل‌ها می‌توان گفت آمریکایی‌ها در عمل از اینکه تیم مذاکره‌کننده ایرانی در داخل ایران به انزوا بروند نگران بوده‌اند و به عبارت دقیق‌تر از اینکه موضوع مذاکره ایران و غرب از متن توجه ایرانیان به حاشیه برود، نگران بوده‌اند و از این رو از آن همه سخنان و بخصوص آن بخش از تحلیل‌های دقیق و موشکافانه که اوضاع غرب و نحوه نگاه ایران به غرب مورد بررسی قرار گرفته است، عبور کردند و به بخشی از پیام که جنبه داخلی داشته توجه نشان داده‌اند بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت که آمریکایی‌ها بشدت خود را نیازمند حفظ فضای کنونی که از مذاکرات اوایل مهرماه نیویورک شروع شد و سپس در ژنو امتداد یافت، می‌دانند و روی آن حساس هستند این در حالی است که در طول شش هفته اخیر وانمود می‌شد که این ایران است که به مذاکره احتیاج حیاتی! دارد.

مواضع اروپایی‌ها بیان‌گر آن است در نگاهشان نسبت به موضوع مذاکرات با آمریکا تفاوت وجود دارد. اروپایی‌ها ضمن آنکه از تضعیف مذاکره‌گرایی ایران ابراز نگرانی کرده‌اند روی بدبینی رهبری نسبت به روند و نتایج مذاکرات هم مانور کرده‌اند این نشان می‌دهد که اروپایی‌ها امیدی به اینکه بتوانند از طریق مذاکره ایران را در شرایط اعطای امتیاز قرار دهند، ندارند از منظر رسانه‌های فرانسوی و انگلیسی، ایران در مذاکره تا آنجا پیش می‌آید که چشم‌انداز نسبتا روشنی از حل و فصل مسایل ببیند و از آنجا که در عمل چنین چشم‌اندازی به وجود نخواهد آمد بنابراین مذاکره‌گرایی در ایران به ضعف خواهد گرائید. این موضع و جمعبندی، امید مذاکره را در اروپا کاهش می‌دهد و همراهی اروپا و آمریکا در این پرونده و روند را با ابهام مواجه می‌گرداند.

رسانه‌های رژیم‌های محافظه‌کار عرب و رسانه‌های رژیم صهیونیستی عمدتا و بطور نسبتا مشترک روی این نکته که ایران به نتیجه‌بخش بودن مذاکرات با غرب اعتقاد ندارد، توجه کردند این موضوع نشان می‌دهد که لابی‌های عربی و اسرائیلی امیدی به تمکین کردن ایران به نقشه غرب ندارند و فضای کنونی را نوعی خرید زمان از سوی ایران یا اعطای زمان به ایران از سوی غرب ارزیابی می‌نمایند. جدای از اینکه نارضایتی عربی اسرائیلی اختلافات تاکتیکی و روشی میان آنان و غرب را برملا می‌کند در عین حال نشان می‌دهد که این لابی منفی یکی از دلایل اصلی شکست مذاکرات ایران و غرب به حساب می‌آید. این اصلا طبیعی نیست که دیپلمات‌های مذاکره‌کننده آمریکایی پس از هر مذاکره با ایران بلافاصله به تل‌آویو سفر کرده و پس از سفر فاش می‌کنند که سران رژیم صهیونیستی را در جریان جزئیات مذاکرات ایران و غرب قرار داده و اطمینان آنان را در این روند مذاکراتی جلب کرده‌اند و طبیعی نیست که جان کری پس از بالا گرفتن بحث توافقات اولیه ایران و غرب چندین روز در تل‌آویو به سر برده و پس از آن برنامه سفر به ریاض را دنبال کرده است کاملاً واضح است که وزیر خارجه آمریکا می‌خواهد به آنان اطمینان دهد که در هر توافق منافع ریاض و تل‌آویو در کانون توجه قرار خواهد گرفت.

 خب با این وصف چطور می‌توان بین منافع این دو رژیم و توافق با ایران جمع کرد؟ در یک صورت این دو موضوع قابل جمع هستند و آن در صورتی است که مذاکره با ایران به تسلیم ایران منجر شود که البته معلوم است که چنین چیزی ممکن نیست سخنان دیروز رهبر معظم انقلاب کار آمریکایی‌ها را دشوار کرد چرا که بار دیگر باید به تل‌آویو باز گردند و اثبات کنند که مذاکره با ایران علیرغم موضع قاطع رهبری ایران و تظاهرات بزرگ 13 آبان تهران و... به تسلیم شدن ایران می‌انجامد که البته نشدنی است.

اما در مورد سخنان حکیمانه و جامع رهبر معظم انقلاب اسلامی باید به مواردی توجه نمائیم:
1- در این سخنرانی، رهبر معظم انقلاب اسلامی روی این نکته بطور مستدل تأکید کردند که آمریکا غرق در مشکلات اساسی و لاینحل است و ایران مشکل اساسی ندارد و می‌تواند با یک برنامه‌ریزی از دشواری‌های کنونی اقتصادی عبور کند. این واقعیت بزرگ را نه آمریکایی‌ها و نه اروپایی‌ها نمی‌توانند انکار نمایند چرا که بحران فراگیر آنان چیزی نیست که قابل پنهان کردن باشند. آنان امیدوار بودند که در یک فضای روانی، وضعیت ایران را بحرانی و به تعبیر بعضی از همگنان آنان «در لبه پرتگاه» معرفی نمایند.

 سخنان تحلیلی و منطقی رهبر معظم انقلاب این انگاره و اینکه چنین انگاره‌ای در ایران به باور تبدیل شده و دولت ایران ناچار است درچارچوب آن حرکت کند را باطل کرد حالا آمریکایی‌ها یک بار دیگر باید داده‌های اطلاعاتی خود را چک کنند چون رهبر معظم انقلاب با صراحت اعلام کرد که وضع ایران به مراتب از وضع آمریکا بهتر است و این نشان می‌دهد که حداقل بخش بزرگ و مؤثری در ایران بر این باور هستند که وضع اقتصادی ایران اگرچه با دشواری‌هایی همراه است ولی در یک جمع‌بندی نهایی چندان دشوار نیست که برای رفع آن نیازمند کوتاه آمدن از مواضع اصولی و بنیادی خود باشد و از آن طرف وضع آمریکا آنقدر خوب نیست که بتواند به تهدیدات خود علیه یک کشور، در درازمدت جامه عمل بپوشاند بنابراین باید از چنین کشوری عبور کرد. در واقع سخنان دو روز پیش امام خامنه‌ای نشان داد که ایران از لطف و قهر آمریکا عبور کرده و اساساً آن را به حساب نمی‌آورد.

2- در سخنرانی 12 آبان، رهبر معظم انقلاب اسلامی از یک سو بار دیگر اعتماد خود را به تیم هسته‌ای ایران ابراز کرده و با قاطعیت از تضعیف آن پرهیز دادند و جلوی هرگونه حرف و حدیث درباره صلاحیت و حسن عمل تیم هسته‌ای که رهبر معظم انقلاب با لطافت آنان را فرزندان خود و فرزندان ملت ایران نامیدند، گرفتند از سوی دیگر ایشان با اشاره به سوابق مذاکرات ایران و غرب بخصوص تجربه سالهای 82 و 83 با تروئیکای اروپایی هرگونه خوشبینی نسبت به کشورهای غربی طرف مذاکره با ایران را انحراف نامیده و از آن پرهیز دادند. جمع این دو نکته این است که خود مذاکره- در باره برنامه هسته‌ای- مورد تأیید است ولی در این بین اگر خود مذاکره هدف تلقی شود و تیم مذاکره کننده به این مقدار بسنده کرده و آنرا نسخه شفابخش تلقی کند خطا کرده است در واقع جمع این دو نکته این است که جاری شدن یا به بن‌بست رسیدن مذاکرات به محتوای مذاکرات مربوط می‌شود نه به شکل آن.

 ملت ایران به مذاکره‌کنندگان هسته‌ای اجازه می‌دهند که نحوه مذاکره را هر طور می‌خواهند تنظیم کنند و در این میان اعمال سلیقه‌ خاصی از سوی مذاکره‌کنندگان نباید مورد اعتراض فرد یا گروهی در داخل- که به نظام مربوط باشد- گردد. توجه نظام و مردم روی محتوا، کیفیت و نتایج مذاکرات است. این محتوا و کیفیت بیش از آن که به طرف مذاکره‌کننده ایرانی مربوط باشد به طرف مذاکره‌کننده آمریکایی و فرانسوی و انگلیسی مربوط است چرا که غرب پیشاپیش می‌گوید اگر مذاکرات به فلان نتیجه مشخص که یکسره به نفع غرب است برسد، پای میز می‌آید ولی اگر حاصل کار برای آنان قابل قبول نباشد، حاضر به مذاکره نخواهد بود به عبارت دیگر غرب گویا نمی‌خواهد «توافق» کند بلکه می‌خواهد یک لیست از قبل طراحی شده را به طرف ایرانی ارائه داده و ایران را ملزم کند که پایین این لیست را امضا نماید از این رو رهبر معظم انقلاب می‌فرماید که به چنین نتیجه‌ای خوشبین نیست و البته آن را در حد تجربه‌ای که وحدت نظر ایرانیان پیرامون نحوه پیگیری حقوق مسلم خود را تقویت نماید، مفید می‌داند.

3- نکته‌ای که رهبر معظم انقلاب درباره رژیم صهیونیستی فرمودند هم دارای حکمت خاصی بود علی‌الظاهر رژیم تل‌آویو ربطی به پرونده هسته‌ای ایران ندارد چرا که در شکل ظاهر پنج عضو دائم شورای امنیت و آلمان طرف ایران هستند. سخنان دو روز پیش رهبر معظم انقلاب و توجه دادن بحث رژیم صهیونیستی نشان داد که در پرونده هسته‌ای ایران، رژیم غاصب و «حرام‌زاده» اسرائیل، مسئله اصلی است نه از این جهت که بحث هسته‌ای ایران تهدیدی برای اسرائیل باشد و یا این که اسرائیل تهدیدی برای برنامه هسته‌ای ایران باشد. این هر دو بنا به دلایل مشخص منتفی است. رژیم صهیونیستی در این پرونده از این رو موضوعیت پیدا می‌کند که اصل بحث ما و غرب بحث هسته‌ای نیست، بحث هسته‌ای بهانه است.

 اصلی‌ترین مسئله آمریکا، انگلیس و فرانسه مسئله نفوذ فزاینده ایران در منطقه است که رهبری در بخش مقدماتی سخنان خود آن را تشریح فرمودند. غربی‌ها به وضوح می‌بینند که یک قدرت منطقه‌ای با پرچم‌های «اسلام» و «فلسطین» دارد جایگزین قدرت غرب در منطقه حساس خاورمیانه می‌شود. غرب بر مبنای هزاران سند، رژیم صهیونیستی را پاشنه آشیل قدرت خود در این منطقه و از بین رفتن آن را اعلام رسمی پایان یافتن نفوذ غرب در این منطقه حساس می‌داند و لذا غرب در حاشیه مذاکرات که از متن مهمتر است!- دست آخر به تیم ایرانی می‌گوید مواضع شما درباره اسرائیل برای ما غیرقابل تحمل است و این در حالی است که محو اسرائیل رمز اقتدار اسلام و ایران در این منطقه است.

روزنامه خراسان ستون یادداشت روز خود را به مطلبی از سید محمد اسلامی با عنوان«ايران و سياست استثناگرايي آمريکا»اختصاص داد:

مذاکرات بين ايران و آمريکا با موانع بسياري روبرو است. برخي از اين موانع تکنيک هاي کوتاه مدت آمريکايي ها و توهم آن ها براي به زانو درآوردن ايران در مقطع کنوني است. اما برخي از اين موانع ريشه در مولفه هاي هويتي آمريکايي ها و ساختار سياسي اين کشور دارد.

سياست رسمي استثناگرايي آمريکا

ممکن است برخي تصور کنند که ما در ايران به سبب دشمني هاي ديرينه دولت هاي آمريکايي، آن ها را دولت هايي آلوده به خودبرتربيني دانسته ايم. اما سياست هاي رسمي ايالات متحده به وضوح نشان مي دهد که آمريکايي ها خودشان را تافته اي جدا بافته از همه مردم جهان مي دانند. اين باور در مولفه هاي هويتي آن ها، به ويژه در "استثناگرايي آمريکايي" (American Exceptionalism) تجلي پيدا کرده است. باراک اوباما کمتر از يک ماه پيش در مجمع عمومي سازمان ملل از همين سياست استثناگرايي دفاع کرد و گفت: «ممکن است برخي موافق نباشند، اما من معتقدم که آمريکا استثنا است.» علاوه بر اين، بخش مهمي از مناظرات باراک اوباما و رقيبش "ميت رامني" در انتخابات سال گذشته براي اثبات پايبندي به سياست استثناگرايي آمريکايي بود.

 حتي "نيوت گينگريچ" از جمله نامزدهاي اوليه حزب جمهوري خواه رقابت خود را با رونمايي از کتابش با عنوان «ملتي که مانند هيچ ملت ديگري نيست: چرا استثناگرايي آمريکايي درست است؟» آغاز کرد. "هنري کيسينجر" در کتاب معروف "ديپلماسي" بخش هاي قابل توجهي را به تکرار همين باورها اختصاص داده است. او در فصل اول اين کتاب با عنوان "نظم نوين جهاني" (1) تصريح مي کند که آمريکايي ها معتقدند"ايالات متحده داراي بهترين نظام حکومتي جهان است" و آمريکا "مشعل دار بشريت" است.

باور خودبرتر بيني آمريکايي ها در قالب سياست استثناگرايي دولت هاي آمريکايي کاري کرده است که خود را مجاز به هر تصميمي بدانند. همچنان که کيسينجر در همان فصل تاکيد مي کند: "آمريکا مي گويد که اگر دنيا واقعا خواهان صلح است، بايد توصيه هاي اخلاقي اين کشور را به کار ببندد"، "ارزش هاي آمريکايي اين کشور را ملزم مي سازد که براي تحقق آن ها در سراسر جهان مبارزه کند"، "هيچ جامعه اي همانند جامعه آمريکا سرسختانه بر جهاني بودن ارزش هاي خود پافشاري ننموده است" و ... آمريکايي ها در عمر کوتاه کشورشان هزاران مداخله در نقاط ديگر را با همين مبنا توجيه کرده اند. هنري کيسينجر در اين زمينه مي گويد: «هيچ کشوري به اندازه آمريکا نسبت به درگير شدن در ديگر کشورها – حتي زماني که با آن ها پيمان اتحاد منعقد کرده – بي ميل نبوده است.»(2)

از جمله مهم ترين دلايلي که مذاکرات بين ايران و آمريکا عمق معناداري نمي يابد همين واقعيت است که طرف مذاکره ما اساسا نمي تواند بپذيرد که صداي ديگري هم در کنار صداي او وجود دارد. بدون ترديد آمريکايي هايي که خودشان را برتر از ديگران مي دانند و سال ها با کشورهاي سست اراده و وابسته خو گرفته اند، نمي توانند اراده اي مستقل را درک کنند. بنابراين يکي از دلايل بن بست در مذاکرات مردم ايران با ديپلمات هاي آمريکايي، برآمده از ضعف آن ها در پذيرفتن واقعيت هاي ايران است. آيا آمريکايي ها درک خود از شرايط جديد جهان را ارتقا داده اند؟ آيا نشانه اي مبني بر اينکه باور به استثنا بودن و سياست استثناگرايي تعديل شده باشد، وجود دارد؟

لابي گري در تصميم سازي و تصميم گيري ايالات متحده

مانع ساختاري مهم ديگر پيش روي دولت آمريکا، ممزوج شدن تصميم سازي ها و تصميم گيري هايش با مولفه اي غير از امنيت ملي اين کشور است. تقريبا تمام اعضاي کنگره آمريکا و مقام هاي تعيين کننده دولتي به نوعي وامدار لابي هاي قانوني صهيونيستي در اين کشور هستند. مراکزي همچون کنگره يهوديان آمريکا، سازمان صهيونيستي آمريکا، کميته يهوديان آمريکا، مرکز اقدام مذهبي يهوديت، مرکز آمريکايي هاي طرفدار اسراييل امن، مسيحيان متحد براي اسراييل و موارد متعدد ديگري از اين دست، وظيفه چانه زني و اعمال نفوذ بر کنگره و کاخ سفيد را برعهده دارند. انديشکده ها و اتاق فکرهاي بسياري از جمله "موسسه واشنگتن براي خاور نزديک" (WINEP)، امريکن اينترپرايز، مرکز سياست امنيتي، موسسه تحقيقات سياست خارجي، بنياد هريتيج، موسسه هودسون و موسسه امور امنيت ملي يهوديان و ... نيز بازوهاي اين لابي ها براي تصميم سازي ها بر مدار منافع اسرائيل هستند. با اين وجود آيا ساختاري که با لابي اسرائيلي آميخته شده است، مي تواند منافع آمريکا را در رابطه با ايران تامين کند؟ به موانعي که مرور شد، بايد محدوديت اختيارات ديپلمات هاي آمريکايي حتي رئيس جمهور اين کشور را در چارچوب اراده هاي پيدا و پنهان در کنگره و مراکز قدرت ايالات متحده را هم بيفزاييم.

لزوم وجود برنامه اي فرادستي براي نحوه تعامل و مقابله با آمريکا

اين موارد تنها بخشي از موانعي هستند که به دولت آمريکا بضاعت کافي براي مذاکره با مردم ايران را نمي دهد. اما با وجود همه اين ها آيا بايد باب مذاکره و ديپلماسي را بست؟ بدون شک پاسخ به اين پرسش منفي است. مهم اين است که بايد انتظارمان از مذاکره را معقول و منطقي کنيم. مذاکره فقط يک وسيله است، نه يک کلمه بيش و نه يک کلمه کم. خوب يا بد بودن مذاکره بدون ترديد براساس شرايط روز تعيين مي شود.

مهم تر توجه به اين پرسش است که اگر آمريکا براي مذاکره با ايران آماده نيست، آيا ما بايد منتظر بمانيم؟ اين که آمريکايي ها حداقل هاي لازم براي تعامل با مردم ايران را نداشته باشند، دليل نمي شود که ما نيز براي تعامل با موضوع آمريکا برنامه اي نداشته باشيم. به نظر مي رسد سنگ اندازي هاي خصمانه ايالات متحده در 70 سال گذشته ما را به اين نقطه رسانده است که بايد براي کنترل آمريکا برنامه داشته باشيم. مذاکره کردن يا نکردن بخشي از اين برنامه خواهد بود. مهم اين است که اين برنامه به جاي رويکرد منفعلانه، رو به جلو باشد. يعني اساسا توانمندي آمريکا را براي صدمه زدن به منافع ملي کشورمان کاهش بدهيم. در اين برنامه جامع و فرادستي شناخت دقيق ساختارها، ابزارها، برنامه ها و ديگر ارکان ايالات متحده گام نخست خواهد بود. در چنين برنامه اي حتي پيشنهاد رئيس جمهور محترم براي توجه به سازوکار لابي گري در تصيم سازي هاي ايالات متحده مي تواند معنادار شود. اما مهم آن است که بدانيم با دولتي روبرو هستيم که نه تنها رفتارها بلکه باورهاي هويتي و ساختارهاي سياسي اش نشان از يک دشمني تمام عيار مي دهد، حتي اگر لبخند بزند!

پي نوشت:

1) ديپلماسي؛ هنري کيسينجر- ترجمه فاطمه سلطاني – انتشارات اطلاعات 1387

2) البته برخي ديگر از متفکران آمريکايي نظر متفاوتي دارند. زبيگنيو برژينسکي، استراتژيست آمريکايي درباره استثناگرايي آمريکايي مي گويد: «استثناگرايي آمريکا واکنشي به ناتواني مردم آمريکا در درک پيچيدگي هاي جهان... است.»

سعید مسعود علوی در مطلبی که با عنوان«فلسفه شعار مرگ بر آمريكا»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت:

محمدمهدي سيار، شاعر ترانه مرگ بر آمريكا با تيزهوشي و تبحر، فلسفه اين شعار ملي را كه اكنون به شكل جهاني در آمده، به خوبي بيان كرده است.با تصاويري كه سيماي جمهوري اسلامي بر اين شعر گذاشته تقريبا هيچ انساني روي كره زمين، غير از حكام مستبد كاخ سفيد و تروريست‌هاي رژيم صهيونيستي، نمي‌تواند با شعار مرگ بر آمريكا مخالف باشد.ما وقتي مي‌گوييم مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر تازيانه‌اي كه هر روز در زندان‌هاي مخفي آمريكا در پنج قاره جهان برگرده انسان‌هاي بي‌گناه فرود مي‌آيد. ما وقتي مي‌گوييم مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر كشتارهاي جمعي كه آمريكايي‌ها طي 50 سال گذشته با 20 جنگ به بشريت تحميل كرده‌اند.ما وقتي مي‌گوييم مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر كاربرد سلاح اتمي در ژاپن، هنگامي كه اين كشور تسليم شده بود اما آمريكايي‌ها در چند ثانيه ساكنان دو شهر ناكازاكي و هيروشيما را نابود كرد.

ما وقتي مي‌گوييم مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر جاسوسي و كودتا و دخالت در امور داخلي دولت‌ها و ملت‌ها.ما وقتي مي‌گوييم مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر تروريسم و يتيم شدن "عليرضا" و "آرميتا" و بالاخره ما وقتي مي‌گوييم مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر يزيد زمان، شمر و ابن سعد. هركس با هر مشرب فكري كه باشد با گفتمان مرگ بر آمريكا هم صدا خواهد شد مگر اينكه مواجب بگير آمريكا باشد و بخواهد با دشمن همصدايي كند.ديروز ملت ايران يك صدا در خيابان‌ها چونان رود‌هاي پرجوش و خروش جاري شدند و شعار ملي "مرگ بر آمريكا" را بلندتر از هر زمان فرياد كردند.ديروز تهران وشهرهاي سراسر كشور شاهد راهپيمايي با شكوه وبي سابقه در يوم الله 13 آبان بود. حضور مردم در روز ملي مبارزه با استكبار جهاني موجب شگفتي خبرنگاران وتصويرنگاران خارجي شد.

مقام معظم رهبري در ديدار با دانش‌آموزان و دانشجويان در آستانه13 آبان انگشت اشاره‌روي جماعتي غافل و بي‌وطن گذاشتند و فرمودند؛ "برخي عناصر تبليغاتي ساده‌لوح يا مغرض با خط‌گيري از رسانه‌هاي بيگانه در تلاشند با گمراه كردن افكار عمومي اينگونه القا كنند كه اگر در مسئله  هسته‌اي تسليم شويم همه مشكلات اقتصادي و غيراقتصادي حل مي‌شود!"روز 13 آبان، روز بازخواني جنايات آمريكا و روز شناسايي عناصر تبليغاتچي دشمن است. مگر دشمني آمريكا با ملت ايران در دهه اول و دوم، راه‌اندازي جنگ داخلي و خارجي و حمايت از تروريسم و قتل عام 290 مسافر بي‌گناه هواپيماي مسافربري ايران، به بهانه فعاليت هسته‌اي ايران بوده؟ در آن دو دهه اصلا ايران فعاليت هسته‌اي نداشت. پس آن همه دشمني و كينه‌توزي براي چه بود؟!

امروز صهيونيست‌ها و آمريكايي‌ها مدام گزينه نظامي روي ميز مذاكرات و روابط با ايران را به رخ ملت ما مي‌كشند. ما چاره‌اي نداريم كه گزينه "مرگ بر آمريكا" را تا آخرين نفس به رخ آنها بكشيم. نمايش قدرتي كه ملت ديروز در راهپيمايي 13 آبان از خود نشان داد، قطعا در مذاكرات موثر است.برخي معتقدند از گل كمتر به آمريكايي‌ها نبايد گفت، اينها يا غافلند يا خائن. آمريكايي‌ها جز زبان زور، زبان ديگري را نمي‌فهمند. با يك قدم عقب‌نشيني در برابر آنها، صدها قدم جلو خواهند آمد و فهرستي از مطالبات خود راروي ميز مي‌گذارند كه كمترين آن فروش استقلال، شرف و عزت ملت ايران است. ملت ايران طي 35 سال گذشته به دنيا آموخته است با بستن جاسوسخانه آمريكا مي‌شود كشوري امن و آرام و بي‌توطئه داشت. دولت جمهوري اسلامي ايران به جهان آموخته است مي‌شود با مقاومت، قدرت‌هاي بزرگ را به تسليم و زانو زدن در برابر اراده ملت واداشت و جلوي زياده‌خواهي‌ها را گرفت.

مرگ بر آمريكا كليد رمز مقاومت در برابر دشمنان اسلام و بشريت و راز پيروزي‌هاي روز افزون جمهوري اسلامي است.آمريكايي‌ها نشان داده‌اند در روي كره زمين هيچ متحدي جز رژيم صهيونيستي ندارند. به همين دليل دست به جاسوسي حتي عليه كساني مي‌زنند كه به ظاهر آنها را متحدين خود مي‌نامند.35 سال پيش دانشجويان بصير و آگاه ايران، سفارتخانه آمريكا را لانه جاسوسي ناميدند. امروز در همه دنيا ملت‌ها، نخبگان و حتي دولت‌ها پذيرفته‌اند كه سفارتخانه‌هاي آمريكا لانه جاسوسي است. روزي ملت‌هاي جهاني عليه تبهكاري‌هاي آمريكا قيام خواهند كرد و اين قدرت پوشالي را به زباله‌داني تاريخ مي‌اندازند.امروز اول محرم است. ملت‌ ما خود را آماده مي‌كند براي پاسداشت بزرگ‌ترين رويداد تاريخ مبارزه با ستم. مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر ابولهب، مرگ بر يزيد و شمر. مرگ بر آمريكا يكي از بهترين مصاديق اين عبارت زيارت عاشوراست؛و لعن‌الله آل زياد و آل مروان و لعن‌الله بني‌اميه قاطبه و لعن‌الله ابن مرجانه و لعن‌الله عمربن سعد و لعن‌الله شمرا و لعن‌الله امه اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالك..."مرگ بر آمريكا" ترجمان صريح عبارت جاوداني اباعبدالله الحسين؛ "هيهات مناالذله" است.

«فرهنگ مهمتر از هر چیز اما مغفول»عنوانی است که روزنامه ی جام جم در ستون دیدار اول خود از مهدی فضائلی به چاپ رساند:

اصطلاحاتی مثل فرهنگ رانندگی، فرهنگ استفاده از تلفن همراه، فرهنگ شهرنشینی، آدم بی‌فرهنگ، جامعه با فرهنگ و صدها واژه مشابه، روزانه در سطوح مختلف از گفت‌وگوهای کوچه و خیابان گرفته تا جلسات کارشناسی و تخصصی، تکرار می‌شود و گوینده و شنونده یا نویسنده و مخاطب برداشتی از این اصطلاحات دارند.واقعا این فرهنگ چیست که همه‌جا هست و بر همه‌چیز اثر می‌گذارد و در عین حال این‌قدر مغفول است و مظلوم؟

فرهنگ در یک کلام،‌ فضایی است که ما را احاطه کرده و در آن تنفس می‌کنیم؛ بر اساس آن رانندگی می‌کنیم، لباس می‌پوشیم، غذا می‌خوریم، ازدواج می‌کنیم، کشاورزی می‌کنیم، صنایعمان را می‌سازیم و اداره می‌کنیم، سازمان‌هایمان را شکل می‌دهیم و ...صاحبنظران برای فرهنگ لایه‌های مختلفی قائلند از سطح جهانی تا ملی و از ملی تا افراد. فرهنگ عمومی نیز یکی از لایه‌های مهم فرهنگ است که بسیاری از آنچه در جامعه می‌بینیم و عمل می‌کنیم متأثر از آن است. این‌که این فرهنگ چگونه ساخته می‌شود و عوامل مؤثر بر آن کدامند، خود بحث مستقلی است که مجال آن اینجا نیست.

فرهنگ به‌رغم همه اهمیتش، مانند اکسیژنی که وارد تار و پود بدن ما می‌شود ولی به راحتی و از سر غفلت و بعضا آگاهانه آن را آلوده می‌کنیم، فرهنگ نیز آلوده می‌شود، مسموم می‌شود و جامعه را به انواع بیماری‌ها و ضایعات روحی و رفتاری مبتلا می‌کند. لذا برای دستیابی به فرهنگ پاک و پاک نگه داشتن فرهنگ همه باید تلاش کنیم.در جای جای قانون اساسی که مهم‌ترین و بالادست‌ترین سند ملی محسوب می‌شود به مقوله فرهنگ و وظایف بخش‌های مختلف کشور در قبال آن اشاره شده است تا کسی خود را نسبت به آن بی‌مسئولیت نداند.در مقدمه قانون اساسی، وسایل ارتباط جمعی ملزم شده‌اند که «در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامی» قرار گیرند.

در اصل سوم قانون اساسی نیز دولت جمهوری اسلامی ایران موظف شده است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، اقداماتی انجام دهد که اولین آن «ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی» است. دومین بند این اصل، وظیفه دولت (به معنای حاکمیت و نه فقط دستگاه اجرایی) را «بالابردن سطح آگاهی‌های عمومی در همه زمینه‌ها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه‌های گروهی و وسایل دیگر» ذکر کرده است.

از این اصول درمی‌یابیم اولا دولت اسلامی در قبال فرهنگ، اخلاق و آگاهی‌های جامعه مسئول است و نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت باشد و آن را به حال خود رها کند و ثانیا به نقش رسانه‌های گروهی در اعتلای فرهنگ یا انحطاط آن پی می‌بریم.در اصل دهم قانون اساسی، خانواده، «واحد بنیادی جامعه اسلامی» دانسته شده و تصریح شده «همه قوانین و مقررات و برنامه‌ریزی‌های مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد.»

آنچه بیان شد صرفا به عنوان نمونه است و در اصول دیگر قانون اساسی مقولات مختلف فرهنگی، مستقیم یا غیرمستقیم مورد اشاره قرار گرفته است.چهاردهم آبان به عنوان روز فرهنگ عمومی، فرصتی است برای رها شدن از دغدغه‌های خرد و کلان دیگر و توجه بیشتر همه به فرهنگ و خصوصا فرهنگ عمومی؛ مقوله‌ای که اصلاح آن بسیاری از دغدغه‌ها را از بین خواهد برد یا حداقل کاهش خواهد داد و بی‌توجهی به آن، بستر را برای رشد موریانه‌ها و پوساندن جامعه از درون فراهم می‌کند.مقوله‌ای که غبار غفلت و زنگار انحراف و تحجر را باید از آن زدود و با تقویت و صیقل دادن آن باید شعاع نورافشانی‌اش را گسترش داد تا ابعاد متنوع زندگی فردی و اجتماعی‌مان را در جهت تعالی، پیشرفت و دستیابی به سعادت تکامل ببخشد.

روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی را با عنوان«سیاست ارزی و نرخ واقعی ارز» به قلم دکتر هادی صالحی اصفهانی در ستون سرمقاله خود به چاپ رسانده است که در زیر مطالعه می کنید:

فراخوان دکتر مسعود نیلی برای بحث در حوزه «سیاست‌گذاری ارزی» (سرمقاله «دنیای اقتصاد»، 14 مهرماه 1392) چند سوال مهم مطرح کرده است. این فراخوان انتشار نظرات زیادی را در پی داشته است که بسیاری از نکات مهم را مطرح کرده‌اند، اما یک موضوع که اتفاقا نقش کلیدی هم در سیاست‌گذاری ارز دارد به درستی باز نشده و آن هم نحوه عملکرد نرخ واقعی ارز است.(منظور از نرخ واقعی ارز نسبت قیمت ریالی کالاهای خارجی به قیمت کالاهای داخلی است، که نباید آن را با نرخ «مناسب» یا «درست» ارز خلط کرد.) نرخ واقعی ارز یک عامل پایه‌ای در رقابت‌پذیری تولید داخلی است و نهایتا تاثیر عمده‌ای روی ساختار تولید و رشد اقتصادی دارد.

بالا رفتن نرخ واقعی ارز به تولید داخلی کالاهای قابل‌مبادله (وارداتی یا صادراتی، مثل کالاهای صنعتی و کشاورزی) کمک می‌کند تا راحت‌تر با کالاهای خارجی رقابت کند، در حالی که پایین آمدن آن این بخش از تولید را با مشکل روبه‌رو می‌کند و انگیزه‌ها را به نفع کالاها و خدماتی که قابل‌مبادله با کشورهای دیگر نیستند تغییر می‌دهد (مثلا خدمات نیروی کار، زمین، ساختمان و کالاهایی که هزینه صادرات و واردات بیش از حدی دارند). نرخ واقعی ارز را می‌توان با تغییر نرخ اسمی ارز در کوتاه مدت، بالا و پایین برد، ولی در دراز مدت، عوامل بنیادی‌تری نرخ واقعی را شکل می‌دهند که چندان در اختیار سیاست‌گذار نیستند. از جمله این عوامل، ساختار تقاضای کل به نسبت عرضه و بهره‌وری تولید در بخش‌های قابل‌مبادله و غیرقابل مبادله هستند که در طول زمان و از کشور به کشور فرق می‌کنند.

علت تفاوت اثر این عوامل در کوتاه مدت و بلند مدت این است که وقتی دولت نرخ اسمی ارز را مطابق خواست خود تغییر می‌دهد، ابتدا نرخ واقعی ارز به همان نسبت تغییر می‌کند، چون واکنش قیمت‌ها به تغییرات معمولا با تاخیر و کندی صورت می‌گیرد و به نرخ واقعی ارز اجازه می‌دهد که از روند دراز مدتش فاصله بگیرد و به اصطلاح «نامیزان» شود. علت تفاوت اثر این عوامل در کوتاه مدت و بلند مدت این است که وقتی دولت نرخ اسمی ارز را مطابق خواست خود تغییر می‌دهد، ابتدا نرخ واقعی ارز به همان نسبت تغییر می‌کند چون واکنش قیمت‌ها به تغییرات معمولا با تاخیر و کندی صورت می‌گیرد و به نرخ واقعی ارز اجازه می‌دهد که از روند دراز مدتش فاصله بگیرد و به اصطلاح «نامیزان» شود. اما با گذشت زمان، روند حرکت قیمت‌ها از این نامیزانی تاثیر می‌پذیرد و نرخ واقعی ارز را با عوامل بنیادی‌تر تعیین‌کننده آن تطبیق می‌دهد. بی‌توجهی به این تعیین‌کننده‌ها و نحوه حرکت نرخ واقعی ارز، می‌تواند عواقب وخیمی داشته باشد، مثل جهش ناگهانی نرخ ارز، تورم، رکود و بی‌ثباتی اقتصادی.

یک عامل تعیین‌کننده مهم و بلند مدت نرخ واقعی ارز در ایران، سهم درآمد نفت در کل ارزش افزوده کشور است. وقتی درآمد نفت بالا می‌رود، چنان‌که در دهه گذشته اتفاق افتاد، تقاضای کل افزایش پیدا می‌کند و قیمت کالاها و خدمات غیرقابل مبادله را بالا می‌برد. اگر نرخ ارز ثابت نگه‌داشته شود، چنان‌که در دوره دولت سابق اتفاق افتاد، قیمت ریالی کالاهای وارداتی یا صادراتی که به قیمت دلاری آنها وابسته است، چندان تغییر نمی‌کند، ولی متوسط قیمت‌های داخلی که (شامل کالای قابل‌مبادله وغیرقابل مبادله است) بالا می‌رود و نرخ واقعی ارز را کاهش می‌دهد. بالا رفتن قیمت خدمات و اجاره زمین و امثالهم هزینه تولید را در داخل بالا می‌برد و روی تولیدکنندگان کالاهای وارداتی یا صادراتی فشار می‌گذارد، چون قیمت تمام شده کالاهای آنها با رقابت خارجی روبه‌رو است. تولیدکنندگان کالاهای غیرقابل مبادله با این مشکل روبه‌رو نیستند، چون قیمت کالاها و خدماتشان به نسبت رشد هزینه‌ها و شاید هم بیشتر بالا می‌رود. این پدیده که به بیماری هلندی معروف است باعث می‌شود که تولید به طرف کالاهای غیرقابل مبادله سوق پیدا کند و تولید صنعتی و کشاورزی که قابل‌مبادله است، به طور نسبی کاهش پیدا کند.

این روند به خوبی در آمارهای تولید و اشتغال در اواخر دهه گذشته در ایران، قابل‌مشاهده است.حال ممکن است تصور شود که با کاهش قیمت ارز می‌توان به تولیدکنندگان کالاهای قابل‌مبادله کمک رساند و مساله را حل کرد، ولی چنین سیاستی ارزش ریالی درآمدهای نفتی را هم به همان نسبت بالا می‌برد و به افزایش تقاضای کل می‌انجامد که عاقبت فقط تورم را تشدید می‌کند. گزینه معمول دیگر جلوگیری از ورود بخشی از دلارهای نفتی به اقتصاد است، به معنی سرمایه‌گذاری آن دلارها در خارج از کشور. وقتی درآمد نفت نوسان زیادی دارد، این راه‌حل می‌تواند کمک بزرگی به ایجاد ثبات بکند، ولی باید به خاطر داشت که در دراز مدت سود حاصل از سرمایه‌گذاری در خارج از کشور به درآمد نفت اضافه می‌شود و نهایتا نرخ واقعی ارز را پایین می‌آورد، اما انتظارات فعالان اقتصادی در مورد روند بالا می‌تواند نرخ حقیقی ارز را از همان روز اول در بازار پایین بیاورد و مشکل را حل‌نشده باقی بگذارد. در مورد اجرای چنین سیاستی در ایران، یک مشکل عمده دیگر هم وجود دارد و آن هم تحریم‌های مالی بین‌المللی است که بلوکه شدن دارایی‌های خارجی ایران را به همراه داشته است. در نتیجه، ایجاد صندوق ذخیره در خارج کشور عملا امکان‌پذیر نبوده است.

راه بهتر برای حل مساله، هزینه کردن درآمدهای نفتی در جهت افزایش بازدهی و انعطاف‌پذیری تولید است، به طوری که همراه با پایین آمدن نرخ واقعی ارز، قدرت رقابت تولید داخلی حفظ شود و در صورت کاهش درآمدهای نفتی، صادارت غیر نفتی بتوانند ارز جایگزین را فراهم کنند. این راه می‌توانست در ایران از طریق صندوق ذخیره ارزی که قسمتی از درآمد نفت را برای سرمایه‌گذاری به تولید کنندگان داخلی وام می‌داد دنبال شود، ولی آن سیاست به‌درستی انجام نشد و در دولت قبل عملا کنار گذاشته شد.افت درآمد نفت ایران در یکی، دو سال گذشته مشکل معکوسی ایجاد کرده است. از قبل قابل‌پیش‌بینی بود که تشدید تحریم‌ها و کاهش درآمد نفت عاقبت موجب افزایش نرخ واقعی ارز خواهد شد؛ اما دولت سعی کرد نرخ اسمی ارز را تقریبا ثابت نگه دارد، به تصور اینکه می‌تواند به این وسیله تورم را کنترل کند. ولی نرخ واقعی ارز نمی‌توانست پایین بماند، چون تقاضا برای واردات بالا مانده بود و صادرات غیرنفتی رشد لازم را نداشت. دولت هم به اندازه کافی دلار در اختیار نداشت که کسری بازرگانی را تامین کند. در نتیجه انتظارات در بازار به طرف این دید رفت که وضع موجود قابل‌ادامه نیست. این تغییر در انتظارات، تقاضا را برای فرار سرمایه شدیدا افزایش داد و وضع را وخیم‌‌تر کرد. نهایتا در پاییز سال گذشته قیمت دلار در بازار آزاد جهش کرد و نرخ واقعی ارز را بالا برد. تلاش دولت برای کنترل قیمت‌ها با چند نرخی کردن ارز، یک نوشداروی موقتی بود و در عمل وضع را بدتر هم کرد چون با فروش ارزان دلار برای عمده واردات، درآمد دولت پایین ماند و کسری بودجه شدیدتر شد و به افزایش خارق‌العاده نقدینگی و تورم سرسام آور انجامید.

بی توجهی به عملکرد نرخ واقعی ارز در هر دو مورد بالا و پایین رفتن درآمد نفت ضررهای بزرگی به اقتصاد ایران زده است. هم‌اکنون هم که دولت نرخ اسمی ارز را با وجود تورم زیاد عملا ثابت نگه داشته، ممکن است شرایط برای بحران جدیدی آماده شود. البته فعلا انتظارات در مورد حل مساله تحریم‌ها بازار را آرام نگه داشته است، چون امید می‌رود که درآمد‌های نفتی مجددا افزایش پیدا کند و نرخ واقعی ارز پایین بیاید. ولی احتمال کشدار شدن تحریم‌ها کم نیست و ادامه این وضع می‌تواند جهش جدیدی را در نرخ دلار به همراه داشته باشد.بحث بالا نشان می‌دهد که برای سیاست‌گذاری مناسب ارزی، نخست لازم است مدل درستی برای تعیین نرخ واقعی ارز تبیین شود و از آن برای برآورد حدود نرخ واقعی ارز که قابل‌استقرار در محدوده یکی دوسال باشد، استفاده شود. بعد باید با هدف‌گذاری و تخمین تفاوت تورم داخلی و خارجی، محدوده نرخ اسمی ارز را که می‌توان در آینده انتظار داشت مشخص کرد. در قدم بعدی، از روی نرخ‌های آتی ارز و تورم می‌توان محدوده مسیری را که نرخ فعلی ارز باید طی کند تا به آن مقصد برسد تعیین کرد.

 در این قدم باید جانب احتیاط را رعایت کرد تا بانک مرکزی بتواند در حد معقولی ذخیره ارزی برای دفاع از محدوده مسیر را داشته باشد و به سیاست ارزی‌اش اعتبار ببخشد و بالاخره بانک مرکزی باید این محدوده را رسما اعلام کند تا انتظارات بازار را حول و حوش مسیر پیش‌بینی‌شده هدایت کند. البته دولت باید این را هم مشخص کند که با تغییر شرایط اقتصاد یا کسب اطلاعات جدید در مورد روند متغیرهای بنیادی، مسیر و محدوده اعلام شده در فاصله زمانی مشخصی اصلاح خواهد شد. در مورد بسیاری از این قدم‌ها، مثل استفاده از تفاوت تورم داخلی و خارجی برای تعیین مسیر نرخ اسمی ارز، در میان اقتصاددانان کم و بیش اجماع وجود دارد؛ ولی در مورد برخی دیگر جنبه‌های پیشنهادی چنین نیست و تبادل نظر بیشتر لازم است. مثلا، در مورد اینکه چه سطحی از نرخ واقعی ارز باید به عنوان مرجع استفاده شود، تفاوت‌هایی هست. بعضی از صاحب‌نظران نرخ ارز را در سال خاصی مرجع می‌گیرند و بعد بحث می‌شود چه سالی برای این کار مناسب است. واقعیت این است که نرخ‌گذاری باید براساس یک روش اصولی و با استفاده از برآورد روند احتمالی متغیرهای بنیادی صورت بگیرد و این کار تحقیق بیشتری نیاز دارد.

یک نکته مهم دیگر این است که سیاست‌گذاری ارزی نمی‌تواند جدا از سیاست‌های کلان دیگر باشد؛ به خصوص، باید در کنار سیاست‌گذاری نرخ ارز، برای تورم، رشد نقدینگی، کسري بودجه دولت، نرخ بهره و متغیرهای مهم دیگری مثل قیمت حامل‌های انرژی برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری شود تا مجموعه این سیاست‌ها همخوانی و اعتبار داشته باشد. در حال حاضر به نظر می‌رسد که برون‌رفت از شرایط حاد کنونی، حداقل مشروط به کاهش تورم از طریق کنترل تقاضای کل و مدیریت انتظارات تورمی است. در عین حال نرخ ارز باید مطابق برنامه منظمی بالا برود تا نرخ واقعی ارز به تدریج افزایش پیدا کند و انگیزه برای صادرات غیرنفتی تقویت شود. این سیاست همچنین به پرشدن شکاف بودجه دولت و کاهش نقدینگی یاری می‌رساند و می‌تواند به کنترل تقاضا و مدیریت انتظارات کمک کند. در کنار این رویکرد، دولت باید سیاست‌های جدی تری را برای بهبود بهره‌وری و انعطاف‌پذیری در اقتصاد طرح و اعمال کند.

ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی با عنوان«براي حفاظت از ميراث عاشورا»با اختصاص داده شد:

بار ديگر پرچم‌هاي سياه، خبر از آمدن محرم دادند و از امروز مجالس و محافل عزاداري حسيني برپا شده و خلق عالم به شورش افتاده‌اند. دهه عاشورا كه مي‌آيد، اين سؤال هم هر ساله همراه آن به سراغ عاشقان نهضت حسيني مي‌آيد كه آيا ما ظرفيت استفاده از ظرفيت‌هاي عاشورا را داريم؟يك جواب اينست كه داريم، زيرا اگر نداشتيم اسلام اهل بيت تا امروز زنده و پويا نمي‌ماند. اين، ترجمه ساده آن سخن حكيمانه است كه "الاسلام، محمدي الحدوث و حسيني البقاء". علاوه بر اين، اگر ما ظرفيت استفاده از ظرفيت‌هاي عاشورا را نداشتيم، انقلاب اسلامي ما پيروز نمي‌شد، انقلابي كه با تكيه بر واقعيت انكارناپذير "خون بر شمشير پيروز است" تحقق يافت و قدرت و نفوذ شگفت انگيز نهضت حسيني در روح و جان مردم ايران را نشان داد.

جواب ديگر اينست كه اينها فقط قطره‌اي از درياي ظرفيت‌هاي عاشوراست. عاشورا نبايد در اين رويدادهاي محدود خلاصه شود. اگر نهضت عاشورا به درستي شناخته شود و راهي كه امام حسين و يارانش با نهضت خونين كربلا پيش پاي ما گشودند ادامه يابد، اسلام جهاني مي‌شود، انقلاب اسلامي به الگوئي براي ملت‌هاي تشنه آزادي در سرتاسر جهان تبديل خواهد شد و فرهنگ عاشورا فرهنگ حاكم بر جهان خواهد بود. اين نيز ترجمه روان "كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا"‌ست.اعتراف كنيم كه از ظرفيت‌هاي عاشورا استفاده لازم را نكرده ايم، زيرا ظرفيتي متناسب با عاشورا نداريم. ما وقتي به بركت عاشورا به قدرت و حاكميت رسيديم، از عاشورا به پوسته چسبيديم و مغز آن را رها كرديم. شايد محافل عزاداري از نظر كمي رشد كرده باشد ولي از نظر كيفي دچار افت شديد شده است. در ساحت خطبا، ديگر از امثال فلسفي و تربتي خبري نيست، در عرصه مداحي گرفتار خرافات شده‌ايم و در صحنه محافل عزاداري به جاي آنكه هند و پاكستان را از خرافات نجات دهيم، خودمان به آن آلوده شده ايم. غرق شدن در سياست و وارد ساختن بازي‌هاي سياسي در عزاداري‌ها، ما را از بهره‌برداري واقعي سياسي از محافل عزاي مذهبي دور ساخته است.

 اسلام، همانگونه كه امام خميني ميفرمود، نماز و روزه و حج و جهاد و جشن‌ها و عزاداري‌هايش يكسره سياست است اما سياست بازي نيست. وقتي جاي سياست را با سياست بازي عوض كني، از مغز به پوسته مي‌رسي و خود را تهي دست مي‌يابي. اين تهي دستي اگر ادامه پيدا كند، ديگر چيزي براي خودمان باقي نمي‌ماند چه رسد به اينكه چيزي براي عرضه به ديگر ملت‌ها داشته باشيم. پس بايد چاره‌اي انديشيد.منبرها، هر روز از عزاداري سنتي فاصله بيشتري مي‌گيريم. اين، خطر بزرگي است كه ميراث عاشورا را تهديد مي‌كند.عزاداري سنتي، منبرهاي پر از آيات قرآن و حديث مي‌خواهد و مداحي‌هائي كه از اشعار شعراي بزرگي همچون محتشم كاشاني بهره داشته باشد و در متن مواعظي كه از علما و خطباي نامدار دردست است حركت كند. امروز، اين قبيل عزاداري هم هر چند پيدا مي‌شود ولي در غربت و انزوا قرار دارد. متأسفانه مداحي‌هائي به سبك ترانه‌هاي غربي و منبرهاي خالي از آيه و روايت و موعظه اخلاقي، درحال تسخير كردن محافل مذهبي هستند. كم عمق شدن نگاه‌ها به دين و رواج روزافزون بي‌تفاوتي به ويژه در نسل جوان، از همين كاركرد غيرسنتي عزاداري عاشورا ناشي شده است. اينكه امام خميني همواره بر ضرورت حفظ عزاداري سنتي تأكيد مي‌كردند به همين دليل بود. در دوران حيات امام خميني هنوز عزاداري‌هاي سبك جديد رواج چنداني نداشت، اما آن پير روشن ضمير چنين آينده خطرناكي را پيش‌بيني مي‌كرد و از همان زمان هشدارهاي لازم را داده بود.

براي آنكه به توصيه امام خميني عمل شود به يك نهضت قدرتمند حفاظت از عزاداري‌هاي سنتي نيازمنديم. اين نهضت مي‌تواند توسط يك تشكل مذهبي مركب از افراد صاحب نظر در امر تبليغ، اسلام شناس و آشنا با نيازهاي روز جامعه به انجام اين وظيفه مهم همت گمارد. بازگشت به شيوه‌هاي ساده گذشته در عزاداري‌ها، مقابله با خرافات، پالايش محافل مذهبي از انحرافات، جلوگيري از سودجوئي‌ها، مبارزه با شيوه‌هاي موهن در عزاداري‌ها و مداحي‌ها، پربار كردن منابر و مراثي، ترويج مقتل خواني، بهره‌برداري صحيح از حضور جوانان در محافل و مجالس عزاداري و مشاركت دادن آنها در برپائي عزاداري‌هاي سنتي، از جمله اقداماتي هستند كه اين نهضت بايد انجام دهد.
هر چند امور فرهنگي و تبليغي، كه عزاداري‌ها نيز از اين جنس هستند، بايد بدون توسل به اهرم‌هاي قدرت به پيش بروند، ولي از آنجا كه سردمداران تحريف‌ها و خرافات اكنون به قدرتي در جامعه ما تبديل شده اند، مبارزه با آنها و وادار كردنشان به عقب نشيني قطعاً نيازمند حمايت شدن از ناحيه مراكز رسمي كشور است. اين حمايت مي‌تواند از طريق وضع قوانين و مقررات شروع شود و نهادها و سازمان‌هاي فرهنگي به ويژه آن دسته از دستگاه‌ها كه وظايفي براي نظارت بر محافل و مجالس مذهبي برعهده دارند نيز با جدي گرفتن امر نظارت، به تدريج عزاداري را از آلودگي‌ها پالايش كنند.

جلوگيري از پراكندگي‌هاي غيرلازم محافل عزاداري از قبيل چادرهاي مكرري كه در خيابان‌ها و كوچه‌ها ديده مي‌شوند و تجميع آنها در مساجد محل نيز مي‌تواند يكي از اقدامات مؤثر در جهت ممانعت از هرز رفتن امكانات و نيروها و پديد آمدن انحرافات، خرافات و آلودگي‌ها در محافل و مجالس عزاداري باشد. پديده پراكندگي غيرلازم چادرهاي عزاداري متأسفانه در سال‌هاي اخير درحال رشد است و يكي از عوامل سطحي شدن و دور شدن عزاداري‌ها از مسير صحيح همين پديده است. خودداري مراكز حمايتي از دادن امكانات به اين چادرها و هدايت مشفقانه آنها به ادغام شدن در مراكز اصلي محله‌ها از يكطرف موجب رونق مساجد مي‌شود و از طرف ديگر به حذف يكي از عوامل انحراف در عزاداري‌ها منجر مي‌گردد.در رأس تمام اين اقدامات، آنچه مي‌تواند در پالايش عزاداري‌ها از انحرافات بيش از همه مؤثر باشد، تذكرات جدي، مكرر و پيگيرانه بزرگان و رهبران مذهبي است. اين تذكرات، در سال‌هاي گذشته توسط رهبر انقلاب و مراجع تقليد تا حدودي داده شده ولي به نظر مي‌رسد نياز جامعه بسيار بيش از آنست كه تاكنون صورت گرفته است.

جفعر قناد باشی در ستون سرمقاله روزنامه تهران امروز نوشته با عنوان«مرسي و نتيجه محاكمه انقلابيو» اینطور نوشت:

برخي دادگاه برگزار شده در مصر براي محاكمه رئيس‌جمهور پيشين اين كشور را دادگاه مرسي نمي‌دانند،‌بلكه دادگاهي براي محاكمه انقلابيون مي‌دانند و معتقدند نظاميان به‌دنبال انتقام‌گيري از مردم و انقلابيون مصر هستند. كساني هم هستند كه اعتقاد دارند اين روند،‌ روندي نمايشي است و كوششي است براي اينكه نوعي قانونگرايي را در مصر پياده كند. اما واقعيت اصلي جداي از اين اظهارنظر‌ها اين است كه محاكمه مرسي با اهداف مختلفي صورت مي‌گيرد كه يكي از آنها اين است كه پايان دوران اخوان‌المسلمين را به‌طور جدي‌تري گوشزد كرده و به‌نوعي قدرت نمايي نظاميان و عناصر باقي‌مانده از رژيم سابق است. هدف ديگر از برگزاري اين محاكمه ترساندن مردم است. نظاميان مي‌خواهند اعلام كنند در شرايطي كه رئيس‌جمهور قانوني يك ملت را بركنار كرده و محاكمه مي‌كنند، مي‌توانند مردم را نيز ساكت كنند.

يكي ديگر از اهداف برگزاري اين دادگاه فراهم كردن شرايط براي حذف صددرصدي اخوان‌المسلمين ار فضاي سياسي مصر است. دستگاه قضايي مصر تنها نهاد باقي‌مانده از رژيم مبارك بود كه با وجود فساد مالي و حقوقي كه هم در زمان مبارك و هم در زمان مرسي داشت،‌ باز عامل اصلي در محاكمه رئيس‌جمهور سابق مصر است. مردم مصر از دستگاه قضايي، اطلاعاتي و نظاميان به‌عنوان مثلث شوم و نحس رژيم مبارك ياد مي‌كردند و امروز نيز همين مثلث وارد ميدان شده تا اقداماتي براي نهادينه كردن كودتا در اين كشور انجام دهد. همين قضات بودند كه در زمان بعد از انقلاب، احمد شفيق از عوامل رژيم حسني مبارك را تاييد صلاحيت كردند بعد از آن نيز فعاليت اخوان را تعطيل و سران آن را بازداشت كردند و با تاييد اين دستگاه قضايي بود كه حكومت نظاميان بعد از سقوط دولت مرسي، رسمي و قانوني شد. اما سوال ديگري در اين خصوص مطرح است: آيا اين دادگاه روند انقلاب را تغيير مي‌دهد؟ ترديد‌هاي زيادي در اين زمينه وجود دارد. اين محاكمه نشان‌دهنده نگراني ارتش مصر و حاميان آنها مثل آمريكا و كشورهاي عرب منطقه مانند عربستان و امارات از ادامه روند دموكراسي خواهي ملت مصر است.

 به همين دليل هم عربستان به‌شدت وارد ميدان حمايت از كودتاگران شده و از سوي ديگر جان كري نيز با مراجعه به مصر، مي‌خواهد از روند محاكمه مرسي اطمينان حاصل كند. نتيجه محاكمه از اين منظر قابل پيش‌بيني است. نظاميان نمي‌خواهند از مرسي قهرمان بسازند و به همين دليل حكم به اعدام يا حبس ابد براي او نمي‌دهند و قبل از اينكه او را محاكمه و اعدام كنند،‌شخصيت او را ترور خواهند كرد. به همين دليل پيش‌بيني مي‌شود كه اين دادگاه مانند دادگاه مبارك در زمان‌‌هايي كه حكومت بخواهد اقدامات خاصي انجام دهد و نياز به منحرف كردن اذهان عمومي داشته باشد،‌ برگزار مي‌شود و تا مدتي طولاني ادامه خواهد داشت يا اينكه ممكن است اقداماتي تروريستي در اين‌باره انجام گرفته و همانطور كه پيش از اين نيز اتوبوس حامل 28 نفر از افراد اخوان‌المسلمين آنها را به كام مرگ فرو برد، براي مرسي نيز اتفاقاتي از اين دست رخ دهد.

سید علی محقق مطلبی را با عنوان«زمين از دست رفت، لااقل آسمان را نجات دهيد»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند که در زیر مطالعه میکنید:

آسمان ايران اين روزها بدجوري با ايرانيان سرناسازگاري گذاشته است و با ساكنانش غريبي مي‌كند. در جنوب يك ساعت پس از آغاز اولين باران پاييزي و پيش از خيس شدن زمين، تنگي نفس و سنگيني هوا امان شهروندان را در آلوده‌ترين شهر جهان بريد و باران اسيدي 3100 نفر را راهي بيمارستان‌ها كرد.در شمال كشور و در قلب پايتخت هنوز زمين از قطرات باران شب گذشته خشك نشده، نفس آسمان مي‌گيرد و شاخص‌هاي آلايندگي دوباره زنگ خطر را براي سالمندان و كودكان و بيماران قلبي و ريوي به صدا درمي آورد. در حالي كه هنوز موج اصلي اينورژن و وارونگي هوا از راه نرسيده حكايت كلانشهرهاي ديگر ايران از تبريز و اصفهان و اراك و مشهد هم چيزي شبيه داستان پرغصه‌ي پايتخت است.

درغرب گرد و غبار وارداتي نه به ريه‌ي آدم‌ها رحم مي‌كند و نه به ريه‌هاي زمين. آلودگي كلانشهرها اگر فقط دامن ساكنان همان شهر را مي‌گيرد، آنجا و از صفر مرزي تا اين سوي رشته كوه زاگرس، ريزگردهاي عراقي‌الاصل به عدالت بر سر شهر و روستا و درخت و گياه و آدم مي‌بارد، تا نفس جنگل‌هاي بلوط هم پا به پاي اهالي شهرها و روستاها به يك اندازه به شماره بيفتد.در شرق هم، خشكسالي‌هاي پي در پي آسمان، گريبان هامون و زمين را گرفته است و آه خشكيده شدن هامون دامن آسمان را. در همه جاي ايران باد و جبهه هوا از غرب به شرق مي‌رود اما بادهاي صدوچند روزه سيستان و شرق ايران موسمي است و از شرق به غرب مي‌آيد، تا ريزگرد برآمده از بستر هاموني كه خشكانده‌ ايم با شن‌هاي روان كوير ائتلاف كند و آسمان ايران خودمان را تيره‌گون‌تر كند و بر سر هموطنان خودمان ببارد.

در شمال‌غرب نيز درياچه اروميه از بي آبي و كم باراني در احتضار است. زور نمك بر آب نيمه جان درياچه و آسمان آذربايجاني‌‌ها چربيده است و بادهاي نمكي هوهو كنان در آسمان مرثيه مي‌خوانند تا نفس‌هاي مردمان آن ديار به تدريج طعم نمك بگيرد. به تازگي آمارهاي رسمي اما مبهم سازمان جهاني بهداشت سه شهر اهواز، سنندج و ياسوج – واقع در دامنه كوه دنا و ارتفاع 1700 متري از سطح دريا- را در رده 10شهر آلوده جهان قرار داده است. تهران هم به گواهي شاخص‌هاي آلايندگي در 1000 روز گذشته ( سه سال)كمتر روز كاملا پاك و آسماني آبي را تجربه كرده است.به عبارت بهتر حكايت اين است كه هر كجاي جغرافياي ايران كه پا بگذاريم، آسمان انگار همين يك رنگ است؛ تيره و خاكستري نه آبي فيروزه اي. نفس‌ها هم كه از جنوب تا شمال و از غرب تا شرق، يا طعم خاك و نمك گرفته يا ريه‌ها سرشار از سرب و منوكسيد كربن شده‌ است. وزارت بهداشت هم مي‌گويد كه آلودگي هوا هرساله جان حداقل 2700 نفر تهراني را مي‌گيرد.

اين همه گفته شد تا برسيم به اين كه آقاي رئيس جمهور و كابينه در كنار همه ارثيه‌هاي عجيب و غريبي كه ساكنان پيشين پاستور براي دولت يازدهم به جا گذاشته‌‌اند، ناچار است كه اين آسمان بدحال و محتاج به مراقبت ويژه و «سي سي يو» را هم اضافه كند. اما به راستي راه كنترل و درمان اين معضل و سهم دولتمردان و مردمان ايران زمين براي رهايي كشور از آلودگي‌هاي چند وجهي هوا چيست؟ هرچه كه هست، شواهد نشان مي‌دهد راه نجات اين آسمان نه يك يا چند راه خطي و ساده كه مجموعه اي پازل گونه از راهكارها و اقدامات كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت است. حتما و بي‌شك مشغول شدن به حل اين پازل چند بعدي براي كنترل اين معضل همانقدر كه به اراده دولت نياز دارد، به همراهي و همكاري شهروندان هم نياز دارد.

ديپلماسي فعال، قانون گزاري دقيق، اتخاذ سياست‌هاي اجرايي، اجراي بدون تنازل قوانين و مقررات مربوطه، دست شستن از برخي منافع و منابع، كاهش مصارف، افزايش آگاهي‌ها و بهبود فرهنگ عمومي و... فقط بخش‌هايي از تكه‌هاي اين پازل پيچيده براي نجات زمين و آسمان و آدمهاست. به طور طبيعي در اين راه سخت و ديربازده اگر مجريان و حاكمان از نيروها و ظرفيت‌هاي مردمي استفاده نکنند و افکار عمومي در اين زمينه بسيج نشود، هرگز موفق به اجراي سياست‌ها و برنامه‌هاي خود نخواهند شد و آسمان خدا و ريه هاي ساكنان زمين به همين رنگي كه شده باقي خواهند ماند...

روزنامه حمایت را از نظر میگذرانیم که به مطلبی با عنوان«فریضه‌ای برای علاج دردهای جامعه بشری»به قلم سید محمدمهدی موسوی چاپ شده در ستون یادداشت خود اختصاص یافت:

در آخر الزمان، تمامی موتورهای ظلم و فساد قدرت خود را هرچه تمام‌تر به نمایش می‌گذارند» جمله فوق را چند سال پیش یکی از اندیشمندان غیر ایرانی بیان کرده بود و این روزها که جهان جامعه بشری را ستم و بیدادگری فراگرفته، عینیت و تحقق این کلام را می‌توان بیش از پیش به نظاره نشست. بی‌شک یکی از نقاط عطف دوران ظلم و ستم را می‌توان در معرکه کربلا جست‌وجو کرد، آنجا که مظهر همه خوبی‌ها با یاران اندک خود در برابر مظهر همه بدی‌ها به مقابله‌ای نابرابر برخاست و «هیهات مناالذله» گویان در نیم روزی، درس حریت و آزادگی به همه انسان ها آموخت.

 فرارسیدن دهه نخست ماه محرم، موسم پیروزی خون بر شمشیر فرصت ارزشمندی است تا بار دیگر اندک غور و اندیشه‌ای در عمق جدال همیشگی حق و باطل داشته باشیم و به ویژه درباره جمله صدر این نوشتار فکر کنیم که چگونه می توان در دوران آخر الزمان که ظلم و فساد، آخرین مانور قدرت خود را به نمایش می گذارد، عاقبت به خیر شویم و فرجامی نیک پیدا کنیم؟ شاید بتوان با عنایت به این کلام رسول خدا (ص)، بهتر از این ماجرا رمزگشایی کرد، آنجا که حضرت ختمی مرتبت فرمود: «هرگاه مردم امر به معروف و نهی از منکر نکنند، و از نیکان خاندان من پیروی نکنند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط کند و نیکانشان دعا کنند امّا دعایشان مستجاب نشود».

نامگذاری دهه نخست محرم به عنوان دهه «امر به معروف و نهی از منکر»، از این رهگذر، به‌طورقطع یک نامگذاری بسیار پرمعنا و توأم با آثار ماندگاری در عرصه اجتماعی است؛ این ادعا البته حاوی این استدلال در تفکر شیعی است که اساساً قیام عاشورا و نهضت خونین حسینی (ع) با دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر به گونه‌ای عجین شده که هرکدام دیگری را در ذهن تداعی می‌کند. در اهمیت این مسأله همین بس که اگر امر به معروف و نهی از منکر نه تنها در جامعه اسلامی بلکه در هر جامعه بشری که تا حدی متمایل به فضایل انسانی است، ترک و فراموش شود، به همان میزان اجرای بسیاری از احکام الهی مسکوت می‌ماند و نظام اجتماعی به سمت لاابالی‌گری، بی هویتی و فسادی خانمان برانداز سوق پیدا می‌کند.‌ به واقع با عنایت به این فریضه الهی و تلاش برای احیای آن است که می توان نسخه علاج مصیبت ها و ظلم و فسادهای بشری را یافت و آن را به‌کار گرفت.

در آخر مروری داریم بر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری که نوشته ای را با عنوان«عاشوراي 1435»از سید رضا اکرمی به چاپ رساند:

 1- محرم سال جديد فرا رسيد و تقويم قمري تغيير يافت و به «1435» ارتقا يافت يعني 1374 سال از عاشوراي حسيني مي‌گذرد و در طول اين قرن‌ها از شهادت مظلومانه و معصومانه و ناجوانمردانه امام در کربلاي عراق و ياران وي، گفتند و نوشتند و تعزيه و نمايش برگزار کردند و گريستند و «ابکاء وتباکي» داشتند و براي مردم نقل شد «من بکي اوابکي اوتباکي للحسين عليه السلام وجبت له الجنه» که هر کس بگريد يا بگرياند و يا سيماي گريه به خود بگيرد، بهشتي خواهد بود، آن گونه که خداوند در تربت مزار امام شفا قرار داد و دعا در زير قبه امام مستجاب خواهد بود. هر کلمه سخن از امام و جرعه آب نوشاندن و نوشيدن و به ياد وي بودن و هر قدم و قلم که براي حضرت برداشتن و نوشتن و هر هزينه براي امام حسين منظور کردن، ثواب و پاداش ويژه دارد و صد البته شرط و شروط ضوابط و قواعد محکم و مستحکم دين را مراعات نمودن، با خود دارد.

2- در عاشوراي حسيني که سراسر ديانت است و امانت، امر به معروف است و نهي از منکر، حريت است و عزت نفس، حکمت است و عدالت، بيدارگري و هشيارسازي و هشدار دادن و اخطار و انذار نمودن، رسالت و مسووليت ما چيست سياه‌پوش کردن اماکن، لباس سوگ پوشيدن، پرچم قرمز و سياه برافراشتن، گريستن و گرياندن، يا اضافه براينها، روايت و درايت و رعايت نمودن اين حماسه و استنصار امام است که آخرين سخن امام با مردم «هل من ناصر ينصرني، هل من معين يرجوا ماعندالله با غاتنا هل من مغيث يرجواما عندلله باغاتنا» بود، امام از حرکت و هجرت و دعوت خود با جملات «الهي رضا بقضائک، صبرا علي بلائک، تسيلما لامرک، يا غياث المستغيثين»‌صبر و تسليم خود را اعلام نمود و خواهرش به ابن‌زياد گفت «ما رايت الاجميلا»، وظيفه ما اين است، که اين «احسن القصص» اهل بيت و آل علي و آل محمد عليهم السلام را براي خود و مردم روايت نمائيم «روايت امام و کربلاي وي عدل و معادل و مشابه ندارد» روايتي که از زمان آدم «فتلقي آدم من ربه کلمات فتاب عليه انه هوالتواب الرحيم» تا خاتم پيامبران، خوانده شده و حالت بين‌الاديان يافته است و امام وارث«آدم و ابراهيم و نوح و موسي و عيسي و محمد صلي‌الله عليه و آله» معرفي گشته و نه فقط«علي و فاطمه و حسن عليهم‌السلام» و همه احرار و ابرار و اخبار و اوليا و اتقياء و ازکياء و اکياس و احبا و اودا، به وي اقتدا نموده و خود را«حواري» حضرت دانسته و بدان افتخار مي‌نمايند.

روايت قرآني از کلمه طيبه از شجره طيبه و آيه تطهير و سوره کوثر و سوره فجر و آيه مباهله و آيات الرحمن«مرج‌البحرين يلتقيان، بينهما برزخ لايبقيان، يخرج منهااللوءلوء والمرجان»، روايت نبوي «حسين مني و انا من حسين» و «ان‌الحسين مصباح‌الهدي و سفينه‌النجاه» و روايت علوي هنگام عبور از کربلا در معرکه «صفين» «هيهنا مناخ رکابهم، هيهنا مهراق دمائهم» و روايت حسني که فرمود« لا يومک کيومک يا اباعبدالله» و کلام ديگر امامان، روايت گاندي که گفت«دو چيز مرا در مبارزه با استعمار بريتانيا ثابت و استوار نمود، نماز و امام حسين» و ماربين آلماني گفت، هر حادثه‌اي در هاضمه تاريخ چون غذا در معده، هضم مي‌شود، الا حادثه کربلا، چون طلا در معده انسان. بايد اين روايت را براساس متون محکم و مستحکم خواند و نقل نمود.

3- پس از روايت عاشورا، بايد به«درايت» پرداخت و آن را منطقي و عقلاني و وجداني و تاريخي و قرآني و حديثي«تحليل» نمود، که دنياطلبي و مقام‌خواهي و لذت‌هاي زودگذر و فرجام فروشي و سرکشي و غوطه‌ور شدن در آرزوها و آمال سطحي، چه بر سر امويان و کوفيان وخواص عافيت طلب«و قد توازر عليه من عزته‌الدنيا، و باع حظه بالارذل الادني و شري آخرته بالثمن الاوکس و تغطرس و تردي في هواه، زيارت اربعين» آورد.

عطش قدرت و سکوت و همراهي نامداران و تاثيرگذاران چون«شريح، عبيدالله حر جعفي، عبدالله‌بن عمر، عبدالله‌بن زبير» چگونه همه معيارها و ملاک‌هاي شناخته شده و مقبول را دگرگون مي‌سازد، پس از درايت نوبت«رعايت» مي‌رسد يعني بزرگداشت عاشورا، مراسم برپا کردن و حضور يافتن در آنها، هزينه کردن براي اقامه عزا، تبليغ کردن در خارج ميدان و فداکاري نمودن در عمق و متن داستان.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها