کد خبر: ۲۴۰۱۰۰
زمان انتشار: ۰۸:۱۵     ۱۳ مرداد ۱۳۹۳
سرمقاله روزنامه کیهان،حمایت،خراسان و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.
در ابتدا مطلبی را با عنوان«شکوفه‌های پیروزی»به قلم حسین شمسیان میخوانید که در ستون یادداشت روز روزنامه کیهان به چاپ رسید:

روزی که کاندولیزا رایس، وزیرخارجه دولت جرج بوش، با سرمستی و غرور ناشی از حمله نظامی به عراق و قدرت‌نمایی در منطقه خلیج‌فارس، از «تولد خاورمیانه جدید» سخن می‌گفت و ویرانی‌ها و تلفات انسانی این تجاوز آشکار را «درد زایمان» این تولد جدید قلمداد می‌کرد، در نظر بسیاری از تحلیل‌گران جهانی، کار تمام شده بود و آمریکا، در کوتاه‌ترین زمان ممکن، به اهداف خود در ایجاد خاورمیانه‌ای جدید، منطبق با خواست‌ها ونقشه‌هایش دست می‌یافت. اما امروز و با گذشت چند سال از آن رویا، رایس سخنان تازه‌ای می‌گوید. او به سران آمریکا و اسرائیل درباره وقوع قریب‌الوقوع یک بحران داخلی در کشورهایشان هشدار می‌دهد، از آنها می‌خواهد که یک موضوع را بسیار جدی بگیرند و در اثر جدی‌گرفتن آن موضوع، حمله اسرائیل به غزه را مهار کنند!‌اما  آن موضوع چیست و چه چیزی او را اینچنین برآشفته و وادار به این سخنان کرده است؟

1- یک هفته قبل، دانشجویان دانشگاه‌های سراسر کشور، دیداری با رهبر‌معظم انقلاب داشتند. با اینکه هیچ‌کس از موضع نظام اسلامی و رهبر عزیز انقلاب در مسئله فلسطین بی‌اطلاع نیست، اما در آن دیدار حضرت آقا نکته‌ای را به صراحت بیان کردند که خواب غرب و اسرائیل را آشفته کرد و البته بارقه امید را در دل مظلومان فلسطین و ملت‌های حامی آنها زنده کرد. آن سخنان، این بود: «این جور نیست که اگر چنانچه دست قدرت در مقابل صهیونیست‌ها نشان ندهیم، آنها به کسی رحم کنند، ملاحظه کسی را بکنند، حق کسی را رعایت کنند، ابدا! تنها علاجی که تا قبل از نابودی این رژیم وجود دارد، عبارتست از اینکه فلسطینی‌ها بتوانند قدرتمندانه برخورد کنند... این اعتقاد ماست که کرانه باختری هم مثل غزه باید مسلح شود. دست قدرت لازم است. کسانی که علاقمند به سرنوشت فلسطینند، اگر می‌توانند کاری بکنند، کار این است، در آنجا هم باید مردم را مسلح کنند. قدرت داشته باشند و قدرت‌نمایی بکنند والا با برخورد رام و مطیع و سازشکارانه هیچ کاری به نفع فلسطینی‌ها انجام نخواهد گرفت...»

این سخنان، صریح‌ترین اعلام رسمی استراتژی جدید و فرمان شکل‌گیری آرایش جدید در منطقه‌ای بود که چند سال قبل،  از نظر تحلیل‌گران، کارش تمام شده بود  ولی اکنون ثابت شد که خاورمیانه- همان منطقه‌ای که نقشه آن در جلسات محرمانه آمریکا طراحی و اجرای آن به نوکران عربشان سپرده شده بود- از آنها فرمان نمی‌گیرد و شرایط منطقه، نه ‌در اتاق فکرهای آنها، که در حسینیه امام خمینی(ره) ترسیم می‌شود.

2- چند روز بعد از آن سخنان حضرت آقا، سردار قاسم سلیمانی، در نامه‌ای تاریخی و بی‌نظیر، ضمن شماتت سران مرتجع و نوکرصفت کشورهای عربی، از حماسه پایداری و پایمردی مردم غزه و فرماندهان آنها تشکر کرد و به آنها از وعده نصرت الهی گفت و وعده کرد که خشم ملت‌های مسلمان «در وقت لازم» بر سر اسرائیل خواهد بارید. غربی‌ها، حاج قاسم را به خوبی می‌شناسند و می‌دانند که حضورش و نگاهش، چه قوت قلبی در عراق، سوریه و لبنان بوده و حرف او با حرف‌های دیپلماتیک وچندپهلوی برخی سیاسیون عرب فرق دارد. می‌دانند که همین چند روز قبل بود که یک مقام عالی‌رتبه ارتش عراق سرکوب و توقف پیشروی داعش را مرهون طراحی سلیمانی دانسته بود و گفته بود که سردار سلیمانی بود که توانست داعشی‌ها را از چندصدمتری حرم امامین عسگریین در سامرا، به وسط بیابان‌های سامرا عقب بنشاند و کاری کند که دست آنها به این حرم نرسد.

3- سخنان رهبر معظم انقلاب و نامه‌ای که سردار سلیمانی به تاسی از فرمانده‌اش نوشت، باعث شد که رایس در گفتگو با یو‌اس‌ای تودی، نتواند نگرانی‌اش را پنهان کند: «اسرائیل و آمریکا باید منتظر بحران «داخلی» همچون جنبش وال‌استریت باشند. سخنان اخیر رهبر ایران درباره مسلح شدن منطقه، هشداری بسیار جدی است. سپاه پاسداران ایران در نقش‌آفرینی در کشورهای مخالف خویش، قدرت فوق‌العاده‌ای دارد، باید اسرائیل را در حمله به غزه مهار کرد!»غرب از چند چیز نگران است و امروز برای رفع نگرانی خود به تکاپو افتاده است:

الف: آنها سال‌ها برای حفظ و تقویت اسرائیل و ساختن چهره‌ای موجه از این رژیم پلید و شیطانی در جهان کوشیده‌اند و امروز شاهد تظاهرات ده‌ها هزار نفری در آمریکا و قلب اروپا و دیگر نقاط گیتی هستند و این یعنی اسرائیل اگر تا دیروز به زور تبلیغات وسیع رسانه‌های غرب، ماهیت این رژیم جعلی و سفاک بر مردم جهان پوشیده بود امروز در افکار عمومی جهان  ماهیت ضدبشری و نامشروع آن برملا شده است همین دیروز بود که اکونومیست نوشت: «اسرائیل دیگر نمی‌تواند برروی افکار عمومی اروپا حساب کند و دولتمردان غربی هم مجبور به تبعیت از آرای مردم خواهند شد.»

ب: همین چند روز جنگ، سرمایه‌گذاری غرب در حدود 2 دهه گذشته را نابود کرده است!  آنها بیش از بیست سال است با پی بردن به نقش اسلام در بیداری و قیام مردم مسلمان، سعی در ایجاد نسخه بدل‌های دروغین از اسلام کرده‌اند  و برای نیل به این هدف، 2 راه شیطانی را در پیش گرفته‌اند نخست آنکه آنها بیش از بیست سال است گروه‌های مسلح خشن و وحشی را با عنوان زیبا و مقدس «جهاد» به جان مردم مسلمان انداخته‌اند گروه‌هایی که با تفکرات وهابی و سلفی، از برخی کشورهای عرب مرتجع همچون عربستان و قطر تغذیه شده و در هر مقطع، خدمات فراوانی به اهداف آمریکا کرده‌اند. از اسامه بن‌لادن و گروه القاعده تا بوکوحرام در نیجریه و این آخری «داعش» که به اذعان و اقرار یک مقام بلند پایه امنیتی آمریکا، نسخه 7 (ورژن هفتم) القاعده است! این گروه‌ها از یک سو اسلام‌هراسی و تنفر از اسلام را در میان جهانیان منتشر کردند و از دیگر سو با جنگ داخلی و برادرکشی، سعی در انحراف افکار و انرژی‌ها و نیروهای مسلمین از مسئله اصلی یعنی اسرائیل نمودند.

امروز و پس از 29 روز از آغاز جنگ اسرائیل علیه مردم غزه، هر2 کارکرد این گروه‌ها باطل شده است! تصاویر وحشتناک جنایات صهیونیست‌ها، در رسانه‌های جهان، جای سر بریدن‌های داعش را گرفته و مردم جهان فهمیده‌اند که باید از این قوم وحشی و شرور ترسید نه از مسلمانانی که مظلومانه آماج این حملاتند و دیگر اینکه بازار مفتی‌های دربار آل‌سعود را که تلاش می‌کردند این گروه‌های وحشی را مجاهد! معرفی کنند کساد کرده و این پرسش را در اذهان برخی از فریب‌خوردگان ساده‌لوح پیش کشیدکه اگر اینها مجاهد بودند، امروز باید به کمک مردم غزه می‌رفتند و می‌دانیم که هیچیک از گروه‌های وهابی و سلفی کمترین التفاتی به این مردم بی‌پناه ندارند! و این یعنی پایان ژست مجاهد بودن القاعده و داعش و بوکوحرام و هر اسم ننگین دیگری که با وحشیگری  ادعای مسلمانی و مجاهد بودن دارد.

اما روش دوم آمریکا در نسخه بدل سازی، اسلام آمریکایی است که نمونه‌‌های آن اسلام عربستان و شیوخ خائن خلیج فارس یا اسلام ترکیه است. آنها سال‌ها کوشیدند این کشورها و روش مسلمانی آنها را بعنوان الگوی زیست مسلمانی معرفی کنند و جمهوری اسلامی را افراطی و خشن و درحال ستیز با دنیا جا بزنند! امروز که مفتی‌های وهابی، رسماً راهپیمایی علیه اسرائیل را حرام اعلام می‌کنند، تشت رسوایی و دروغین بودن این اسلام هم از بالای بام به زمین افتاده و سال‌ها سرمایه‌گذاری غرب برای محبوب و مفید جلوه دادن این مدل اسلام، به فنا رفته است.

ج: برای آمریکا، حفظ هیمنه و ابهت اسرائیل بسیار مهم و استراتژیک است. با اینکه افسانه شکست ناپذیری ارتش اسرائیل در جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه فرو ریخته بود اما تکرار آن برای سومین بار برای آمریکا بسیار شکننده و تلخ است. آنها با مانور شدید خبری، سعی در مخفی نگه داشتن تلفات سربازان سفاک اسرائیل دارند. اما حقیقت پنهان نمی‌ماند و چه ساکنان مناطق اشغالی و چه مردم جهان از آن باخبر می‌شوند. روز قبل بود که الشرق الاوسط به استناد  اطلاعات محرمانه از منابع امنیتی اسرائیل، تعداد سربازان صهیونیست را که در 27 روز جنگ به هلاکت رسیده‌اند 497نفر اعلام کرده بود! سوراخ بودن گنبد آهنین با میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری و به اسارت درآمدن کودک‌کش‌های جانی هم باید به این فهرست افزوده شود. اینها کافیست که قبول کنیم رژیم صهیونیستی آن غول شکست‌ناپذیری که نمایش داده می‌شد نیست!
 
ترس از تغییر آرایش منطقه و موازنه به ضرر آمریکا و به سود جبهه متحدان ایران اسلامی و همین 3 علت، علت‌های کافی و قابل قبولی است که بپذیریم رایس و دیگر دولتمردان غرب برای مهار حمله به غزه و کنترل اوضاع به تکاپو بیفتند و به دنبال راه فرار آبرومندی بگردند.در این بین ممکن است عده‌ای با دیدن صحنه‌های دردناک و غم‌انگیز کشته و زخمی شدن چند هزار نفر از مردم مظلوم غزه دشمن را پیروز میدان دانسته و همه چیز را از دست رفته بدانند! که باید گفت با آنکه این غم بزرگ و غمی جانکاه و مصیبتی عظیم است، اما بهای آزادی و غلبه بر دشمن تا دندان مسلح، بیش از اینهاست و ملت ایران که امروز بر بام عزت و استقلال ایستاده، همین مسیر را با سختی‌ها و تلخی‌هایی به مراتب بیشتر طی کرده و پشت سر گذاشته و امام‌راحل این تجربه بزرگ را راهگشا برای همه ملل مستضعف و مظلوم عالم می‌دانند آنجا که فرمودند: «تجربه انقلاب اسلامی در ایران با خونبهای هزاران شهید و مجروح و خراب شدن منزل‌ها و به آتش کشیده شدن خرمن‌های کشاورزان و کشته شدن بسیاری در بمب‌گذاری‌ها و اسیر شدن فرزندان انقلاب و اسلام به دست دژخیمان بعث عراق و هزاران گونه تهدید و فشار اقتصادی و جانی به دست آمده است. ملت ایران تجربه پیروزی بر کفر جهانی را در خراب شدن منازل خود بر سر کودکان در خواب به دست آورده و با فداکاری‌ها و مجاهدات، انقلاب و کشور خود را بیمه کرده است و ما به تمام جهان تجربه‌هایمان را صادر می‌کنیم و نتیجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچکترین چشمداشتی، به مبارزان راه حق انتقال می‌دهیم و مسلماً محصول صدور این تجربه‌ها، جز شکوفه‌های پیروزی و استقلال و پیاده‌ شدن احکام اسلام برای ملت‌های دربند نیست.»

دکتر عادل پیغامی ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوان«ماجرای دنباله دار معوقات بانکی !»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

اخیرا مرکز پژوهش‌های مجلس گزارش جدیدی درباره معوقات بانک‌ها منتشر کرده است که بر اساس آن، معوقات تسهیلات غیرجاری بانک‌ها در مجموع 87 هزار میلیارد تومان اعلام شده است. طبق این گزارش بدهکاران بانکی بالای 100 میلیارد تومان 61 نفر هستند که با 15 هزار میلیارد تومان بدهی، 19 درصد کل بدهکاران تسهیلات غیرجاری را شامل می شوند. همچنین 110 نفر نیز بین 50 تا 100 میلیارد تومان بدهی دارند که در مجموع با 7500 میلیارد تومان، 9 درصد بدهکاران را تشکیل می دهند. تحلیل علل و زمینه‌های پدید آمدن معضل معوقات بانکی از اهداف این نوشتار است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.  تفاوت نرخ سود بانکی با میزان تورم، ضعف در نظارت پیشینی بانک‌ها، تلاش بدهکاران برای ثبت اموال خود به نام دیگران، نبود اعتبارسنجی برای مشتریان و تهدید به اعلام ورشکستگی از جانب برخی بدهکاران از مهم‌ترین راه‌های وجود حجم انبوه معوقات بانکی اعلام شده است. اما به نظر می رسد در این میان تفاوت سود بانکی با میزان تورم از اهمیت بالاتری برخوردار باشد. نرخ واقعی بهره بانکی در ایران منفی است، چرا که نرخ سود بانکی منهای تورم، نرخ واقعی بهره بانکی را نشان می دهد. به عنوان نمونه اگر نرخ سود بانکی اعلام شده 28 درصد و نرخ تورم 40 درصد باشد، نرخ سود واقعی بانک ها منفی 12 درصد است.

 وقتی نرخ سود بانکی منفی باشد، مفهومش این است که قرض دهنده متضرر خواهد شد و قرض گیرنده سود می‌کند. در این شرایط همه خواهان دریافت وام از نهادهای بانکی و مالی هستند. هر چه مبلغ وام و همچنین دوره بازپرداخت آن بیشتر باشد، سود بیشتری عاید وام گیرنده خواهد شد. در شرایط نرخ بهره منفی، به دریافت کننده وام، گویا جایزه و یارانه هم داده می‌شود. در سیستم‌های متعارف دنیا معمولا از وام گیرنده نرخی به عنوان سود و بهره دریافت می‌شود حتی درصدی هم مالیات اخذ می‌شود. اما برخلاف این روند معمول در دنیا، در ایران حتی به نوعی یارانه نیز به وام گیرنده نیز اعطا می‌شود.  متاسفانه در این روند حتی مسابقه‌ به راه افتاده؛ به طوری که افراد داراتر و کسانی که از فرصت‌ها و رانت‌ها نیز برخوردارند از مبالغ و وام‌های بیشتری بهره‌مند می‌شوند و افرادی که از چنین امکانی محرومند از دریافت وام نیز بهره‌مند نمی‌شوند. این معضل البته به دلیل ضعف و سستی پایه های سیستم‌ بانکی در ایران است. طبیعی است که در این شرایط دریافت کنندگان وام‌ها نیز هیچ انگیزه‌ای برای برگرداندن وام ندارند. در حالی که باید از دریافت کننده وام مالیات اخذ شود. این عامل بی تردید از مطلوبیت بیش از حد دریافت وام خواهد کاست و دریافت کننده وام را مجبور خواهد کرد که وام را در سررسیدش بازپرداخت کند. برای چنین وضعیتی در دنیا، هم نرخ دیرکرد و هم مالیات مضاعف وضع شده است.

اما در ایران به دلیل وجود تورم، عدم بازپرداخت وام بیشتر به سود خواهد بود. در این شرایط اگر کسی وامش را در موعد مقرر بازپرداخت کند باید تعجب کرد. چراکه دنیای اقتصاد دنیای تعارفات نیست بلکه دنیای نفع شخصی است.  در هر صورت این جریان از زمینه‌ای به نام نرخ بهره منفی نشأت می‌گیرد که در این روند با ملحقات و شروط مکملی مثل فقدان حضور جدی بانک مرکزی و نهادهای حکمران بانکی و پولی نیز همراه و تشدید می‌شود. چاره کار، صفر کردن نرخ بهره بانکی و بازگشت به اقتصاد غیر ربوی و اسلامی است. امروزه در اقتصاد ایران در شرایطی به سر می‌بریم که گویا نهادی به نام بانک مرکزی در معنای حقیقی آن وجود ندارد بلکه بیشتر با تابلوی بانک مرکزی مواجه هستیم. شاهد مثال این ادعا مصاحبه‌ها و مواضع رئیس کل بانک مرکزی است که به صراحت اعلام کرده است که بانک مرکزی و شورای پول و اعتبار نسبت به جریانات مالی و بانکی و نهادهای حاضر در این عرصه حکمرانی لازم را ندارد. از همین رو این معوقات نتیجه چنین شرایطی خواهد بود.  البته درست است که عمده ترین معوقات بانکی مربوط به دانه درشت‌ها است اما بخشی از این معوقات نیز مربوط به وام‌های خرد نیز می شود. همه در این سیکل معیوب، انگیزه بازپرداخت وام را ندارند.

 تعلل بانک‌ها در وصول مطالبات و معوقات بانکی هم این احتمال را تقویت می‌کند که بانک‌ها نیز از عدم وصول معوقات بانکی منتقع می‌شوند. به نظر می‌رسد بانک‌ها از چنین اقدامی دلایل اقتصادی و غیراقتصادی  خاص خود را دارند. گاهی هیئت‌های مدیره بانک‌ها به علت کلان بودن مبلغ، از پیگیری بازپرداخت وام منصرف می‌شوند چراکه وثیقه‌های محکم و قابل اعتنایی از وام گیرنده نگرفته‌اند. لذا انگیزه‌ای برای پیگیری بازپرداخت وام ندارند لذا از هرگونه استمهال، تغییر شرایط بازپرداخت و تبدیل وام‌ها به وام‌های جدید استقبال می‌کنند. آمارهای دقیق و موثق در این خصوص وجود دارد که در صورت انکار  به وقت مقتضی منتشر خواهد شد.  اما راهکار چیست؟ درخصوص راهکارهای بازگشت معوقات بانکی باید گفت در مباحث اقتصاد پولی مبحثی به نام مکانیسم انتشار پول و اعتبار وجود دارد. در این زمینه بانک مرکزی باید مکانیسم را رصد کند و خود را بر روند آن حاکم نماید. درحال حاضر مقررات بانکی ما بسیار ناقص است. لذا از داشتن بانک مرکزی به معنای حقیقی کلمه محروم هستیم.

 سال‌ها بانک‌ها خود را با مباحث فقهی بازپرداخت معوقات بانکی مشغول کرده‌اند. همین موضوع عامل مغفول ماندن اصل مسئله شده است. متأسفانه بانک‌ها با این توجیه که به لحاظ فقهی امکان اخد جریمه به علت تأخیر در پرداخت دین وجود ندارد مسئله را خاتمه یافته اعلام می‌کنند. کما اینکه به این بند فقهی نیز در روند جاری بانک‌ها عمل نمی‌شود و جریمه تأخیر دین را اخذ می‌کنند.  باید گفت بانک‌ها یا نمی‌خواهند بدانند یا اینکه نمی‌دانند که امکان بازگرداندن مطالبات از طرق دیگر نیز وجود دارد. واقعیت این است که نرخ عدم بازگشت پول به سیستم بانکی بالاست چراکه هزینه ای بر آن مترتب نیست. باید با استفاده از مجموعه ابزارهای پولی و تنبیهی عدم بازگشت پول به بانک را پر هزینه کند. حتی می‌توان آن را جرم اعلام کرد. باید هزینه‌های اقتصادی و غیراقتصادی وقوع جرم را بالا برد. در این زمینه سوالات مهمی وجود دارد: از جمله اینکه چرا سیستم بانکی نمی‌خواهد بر مقوله اعتبارسنجی مشتریان مستقر شود؟ چرا سیستم بانکی نمی‌خواهد قانون مبارزه با پولشویی را اجرا کند؟ یکی از پاسخ‌ها در مقابل این سوالات این است که واقعا در ایران سیستم بانکی به معنای حقیقی دارای اشکالات جدی است. اینها بیانگر وجود بیماری مزمن اقتصادی در ساختار اقتصاد کشور است.

مهدی حسن زاده در مطلبی با عنوان«ميراث شوم بدهي ۲۵۰هزار ميليارد توماني»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینطور نوشت:

حتما ماجراي دزدي که نيمه شبي مقابل در مغازه اي نشسته بود و مشغول بريدن قفل در بود را شنيده ايد و مي دانيد که اين دزد در پاسخ به سوال رهگذري که پرسيد چه مي کني گفت: «ساز مي نوازم». فرد رهگذر پرسيد:«پس چرا صداي آن درنمي آيد؟» دزد پاسخ داد: «صداي آن فردا درخواهد آمد!» کجروي در عرصه اقتصاد هم به سان دزدي نيمه شب است که صداي آن روز بعد درمي آيد و همگان مي‌فهمند که نيمه شب گذشته چه اتفاقي افتاده است. شايد امروز همان فردايي باشد که بايد صداي گوشخراش تخلفات و کجروي هاي اقتصادي ديروز را شنيد. اواخر هفته گذشته وزير اقتصاد در جلسه اي که مهمترين محور خبري آن براي عموم مردم حذف يارانه ۱۰ميليون پردرآمد بود، خبري اعلام کرد که در سايه خبر يارانه اي اش کمتر ديده شد و آن هم خبر بدهي ۲۵۰هزار ميليارد توماني دولت بود. اگرچه نمي توان همه اين بدهي را ميراث دولت گذشته دانست اما بدون ترديد دولت گذشته در کنار بي انضباطي هاي مالي ديگر، سهم قابل توجهي در اين حجم گسترده بدهي دارد.

توجه به آثار زيانبار اين بدهي گسترده بر اقتصاد کشور از اين جهت ضروري است که بدهي دولت به بخش هاي مختلف بيش از اين که آثار فوري داشته باشد اثرات ميان مدت و بلندمدت مخربي بر اقتصاد کشور دارد. اگر سهم تحريم ها را در بروز رکود تورمي در اقتصاد ايران در حد يک تکانه و جرقه بدانيم (چنان که در بسته دولت براي خروج از رکود نيز چنين تحليل شده است) يکي از عوامل زمينه ساز رکود قطعا بدهي دولت به بخش هاي مختلف از جمله پيمانکاران است. به گفته وزير اقتصاد در حال حاضر بدهي دولت به پيمانکاران بين ۳۰ تا ۴۰هزار ميليارد تومان است. فارغ از اين نکته ظريف که ميزان دقيق بدهي دولت به پيمانکاران و در مجموع کل بدهي هاي دولت آن قدر غيردقيق و غيرشفاف است که به گفته نيلي مشاور اقتصادي رئيس جمهور يک ماه پيش هيئت دولت مصوب کرده است که يک دفتر در وزارت اقتصاد تشکيل شود تا حساب هاي دولت را نگه داشته و بدهي ها را دربياورد، همين ميزان بدهي اعلام شده دولت به پيمانکاران دومينويي از بدهي هاي پيمانکاران به ساير بخش ها و از جمله بانک ها را ايجاد کرده است. بر اين اساس اگر بخش قابل توجهي از معوقات بانکي بخش خصوصي را ناشي از بدهي دولت به بخش خصوصي بدانيم پر بيراه نيست. اهميت اين بدهي گسترده براي بخش خصوصي نحيف اقتصاد ايران اين است که دو مينويي از بدهي ها را به دنبال خود ايجاد مي کند. چنان که پيمانکار طلبکار از دولت به دليل استنکاف دولت از پرداخت بدهي خود به بخش هاي ديگر بدهکار مي شود و نمي تواند مطالبات خود به ديگر بخش ها را بپردازد و اين زنجيره بدهي ممکن است تا چند مرحله ادامه يابد و چندين واحد اقتصادي را درگير کند و در پي آن موجي از رکود فعاليت هاي اقتصادي، بيکاري، ورشکستگي، افزايش چک هاي برگشتي و ساير پديده هاي مخرب اقتصادي را به دنبال داشته باشد.

به همين ترتيب بدهي به تامين اجتماعي و صندوق بازنشستگي، موجب زيان دهي اين مجموعه ها و کاهش تدريجي کيفيت خدمات ارائه شده توسط اين بخش ها به بازنشستگان مي شود. از سوي ديگر بانک ها نيز در پي بدهي هاي تاديه نشده دولت، با کاهش توان تسهيلات دهي مواجه مي شوند و بر شدت رکود در اقتصاد کشور مي افزايند. به اين ترتيب لازم نيست براي درک چگونگي کاهش نرخ رشد اقتصادي به منفي 5.4 درصد و منفي 2.2 درصد در سال هاي ۹۱ و ۹۲ فقط به سراغ تحريم ها برويم، بلکه با نگاهي به اثر رکودي و مخرب بدهي هاي پرداخت نشده دولت بر اقتصاد مي توان در کنار تحريم ها، براي اين عامل نيز نقشي قابل تامل در بروز رکود قائل شد.

در هر صورت ضرورت توجه به ۳ نکته در اين باره ضروري است:

۱ - عاملان بروز و تشديد اين پديده مخرب بايد هم از منظر نخبگان اقتصاد و همچنين حتي از منظر قضايي و مسئوليت قانوني مدعي العموم مورد سوال و بازخواست قرار گيرند.

۲ - با ارائه يک برنامه زمان بندي شده اين بدهي ها بازپرداخت شود تا موج گسترده بدهي هاي ايجاد شده پس از آن نيز که بسياري از فعالان اقتصادي را بدهکار بانک ها يا ساير فعالان اقتصادي کرده است، محو شود.

۳ - تدابير لازم براي اصلاح قوانين و تشديد نظارت بر عملکرد بودجه اي و مالي دولت به نحوي فراهم شود تا اجازه ندهد بدهي هاي دولت به بخش هاي مختلف از حد مجاز و منطقي فراتر رود.

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«بايد از تاريخ عبرت بگيريم»در ستون مقاله خود به قلم محمد کاظم انبارلویی به چاپ رساند:

"بايد از تاريخ عبرت بگيريم." اين جمله، تكيه كلام بنيان‌گذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني از تاريخ مشروطيت و جريان شهادت جانگذاز مرحوم آيت‌الله شهيد شيخ فضل‌الله نوري است. (1) اين‌ روزها سالروز صدور فرمان مشروطيت و نيز سالگشت شهادت آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري است. كسي كه با شجاعت و هوشمندي در برابر انحراف از مسير مردمي و الهي مشروطيت ايستاد و با نثار جان خود جلوي جريان ضد دين و ضد مردم و ضد منافع و مصالح ملي، فداكارانه ايستاد و نگذاشت پرچم استيلاي غرب‌زدگي در ايران به حالت اهتزاز بماند. تاريخ مشروطه را بايد از زوايه ديد امام خميني‌(ره) نگريست. امام همواره با تاسف، از اختلاف بين علما و روحانيون در صدر مشروطه ياد كرده است و از انگلستان به عنوان يك توطئه‌گر كه مي‌خواست قوانين غربي را جايگزين احكام اسلام در جريان مشروطه كند، نام مي‌برد. (2)

امام (ره) در اين مورد مي‌فرمايد:‌ "يك نقشه‌اي بود و نگذاشت مشروطه آن طوري كه علماي بزرگ طرحش را ريخته بودند عملي شود. مرحوم حاج شيخ فضل‌الله نوري را به خاطر اينكه مي‌گفت؛ مشروطه بايد مشروعه باشد و آن مشروطه‌اي كه از غرب و شرق به ما برسد قبول نداريم، در همين تهران دار زدند و مردم هم پاي آن رقصيدند يا كف زدند!" (3)مرحوم حاج شيخ فضل‌الله نوري از شاگردان درجه اول ميرزا محمدحسن شيرازي و از مجتهدين تراز اول و از پيشوايان مردمي نهضت مشروطه بود. چه شد كه او را در تهران به دار آويختند و فداكاري‌ها و زحمات او را در نهضت مشروطه ناديده گرفتند؟

امام (ره) در پاسخ به اين پرسش كه چه كسي شيخ فضل‌الله نوري را اعدام كرد؟ مي‌فرمايد: "شيخ فضل‌الله مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحاني نما او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه تهران به دار كشيدند.(4) شما مي‌دانيد چه كسي مرحوم شيخ فضل‌الله نوري را محاكمه كرد، يك معمم زنجاني، يك ملاي زنجاني محاكمه كرد و حكم قتل او را صادر كرد. وقتي معمم، ملا، مهذب نباشد فسادش از همه بيشتر است." (5)اين ملاي زنجاني كه بود؟ تاريخ مي‌گويد او شيخ ابراهيم زنجاني از اعضاي جمعيت فراماسون در ايران و نماينده سه دوره مجلس شوراي ملي بود. آيت‌الله شهيد شيخ فضل‌الله نوري به حكم او به دار آويخته شد.

او همان كسي بود كه در جريان اولتيماتوم معروف روسيه، راي به پذيرش آن داد!

امام (ره) در واكاوي اين حادثه ننگين در تاريخ معاصر مي‌فرمايد: "يك عده‌اي نمي‌خواستند در اين كشور، اسلام قوه داشته باشد.... نقشه اين بود براي اينكه اسلام را منعزل كنند و كردند و از آن به بعد ديگر نتوانست مشروطه يك مشروطه‌اي باشد كه علماي نجف مي‌خواستند. حتي قضيه مرحوم شيخ فضل‌الله نوري را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند كه آنجا هم صدايي از آن در نيامد. جوّي درست كردند... اين جّو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل‌الله را با دست بعضي از روحانيون محكوم كردند و بعد آوردند وسط ميدان به دار كشيدند و شكست دادند اسلام را. مردم غفلت داشتند، حتي علما هم غفلت داشتند." (6)امام (ره) نتيجه اين غفلت را قدرت گرفتن عناصر غرب‌گرا و وابسته بيگانگان در ايران مي‌دانست و به عنوان نمونه مي‌فرمودند: "امثال تقي‌زاده‌ها كه در ايران قدرت داشته‌اند. او گفته بود؛ بايد سر تا پامان انگليسي باشد تا آدم شويم. او آدم شدن را به كلاه و كفش و لباس و بزك امثال ذلك مي‌دانست." (7)

هوشمندي امام در تحليل تاريخ مشروطه و رجال‌شناسي او در اين عصر باعث شد در نهضت اسلامي كه به همت او بر پا شد جلوي غفلت مردم و روحانيون و نيز جلوي وطن‌فروشي عناصر روشنفكر و غرب‌زده را بگيرد و در قضيه شورش ليبرال‌ها عليه جمهوريت و اسلاميت نظام بايستد. البته اين ايستادگي در سايه آگاهي علما و مراجع و دانشمندان اسلامي هزينه‌هاي سنگيني داشت و شهدايي چون بهشتي‌ها، باهنرها و شهداي محراب و هزاران نفر از مردم انقلابي ايران كه به دست منافقين به شهادت رسيدند، از جمله اين هزينه‌هاي سنگين بود.

حال ببينيم چگونه مي‌توان از تاريخ معاصر عبرت گرفت و دچار غفلت تاريخي كه امام (ره) بارها به آن متذكر شدند، دچار نشد؟

بي‌ترديد براي تحقق جمهوريت نظام رقابتي بين احزاب، گروه‌ها حتي علما و مراجع عالي‌مقام وجود دارد. اين طبيعي است و بايد هم باشد و باعث رشد و نمو حركت‌هاي سياسي است. اما اين رقابت بايد اولا در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامي باشد و ثانيا نقد درون گفتماني مبتني بر احترام به عقايد و نظرات و پرهيز از برخوردهاي غيراخلاقي باشد. در حقيقت بايد گفت؛ اگر دُز رقابت در نقد و رقابت درون گفتمان انقلاب را انقلابيون تنظيم نكنند، سفارت‌هاي خارجي بويژه سفارت انگليس در تنظيم دُز آن مهارت دارند و ديديم با كوك دُز رقابت‌ها در نهضت مشروطه و نهضت ملي چه به سر اين كشور آوردند.

در جريان رقابت‌‌هاي انتخاباتي سال 88 در ايام انتخابات رياست جمهوري متاسفانه برخي علما و احزاب و گروه‌ها به بيراهه رفتند و خواست‌هاي خود را در چارچوب‌ قوانين و مقررات حقوقي انقلاب اسلامي دنبال نكردند و اجازه دادند انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها دُز رقابت را در ايران تنظيم كنند، آنها به جاي اينكه صداي جمهوري اسلامي را ارگان مواضع خود قرار دهند، از صداي بي‌بي‌سي و صداي آمريكا را براي بيان مواضع خود استفاده كردند و حتي اجازه ندادند انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها اين زحمت را تقبل نمايند، افرادي را از تهران فرستادند و رسما برنامه‌هاي آنها را اجرا كردند. يك وقت ما چشم باز كرديم، ديديم وزير ارشاد دولت اصلاحات سر از بي‌بي‌سي درآورده و ملت را دارد ارشاد سياسي مي‌كند! او رهبري اركستر سمفونيك ضدانقلاب عليه آرمان‌هاي امام و اسلام را در بي‌بي‌سي با حكم اعلام نشده ملكه انگليس پذيرفته و به آن هم افتخار مي‌كند و هراز چندي از اين آنتن، مردم را به فيض مي‌رساند. يك دفعه چشم باز كرديم، ديديم از گوگوش تا سروش گرفته تا ملوس و منوچ در مقابل انقلاب صف كشيده‌اند و عده‌اي روسياه سياسي هم در داخل، اين صف را تكريم و تعظيم مي‌كنند و حاضر نيستند دامن خود را يك سانت از اين نجاسات سياسي كنار بكشند.

امام خميني(ره) گويي حوادث 30 سال آينده كشور را پيش‌بيني كرده بود و اين روزهاي سياه را مي‌ديدند. لذا يك وقتي فرموده بودند:"ما بايد از اين تاريخ عبرت بگيريم كه مبادا يك وقتي در بين شما آقايان روحانيون بيفتند اشخاصي يا در بين مردم وسوسه كنند و خداي ناخواسته آن امري كه در مشروطه اتفاق افتاد، در ايران اتفاق بيفتد... ممكن است كه اگر اشخاص هوشمند تنبه ندهند و بيدار نشوند، اين انتخابات موجب اين شود كه دو دستگي‌هاي زيادي ايجاد شود. اين همان مسئله مشروطه است البته تبليغ هيچ مانعي ندارد، لكن مثل مشروطه نشود. آن طور نشود كه هركدام ديگري را بكوبند و آنكه دشمن ما مي‌خواهد خطوط مختلفه را در انتخابات عمل كند... عبرت بگيريد از آنجا، اگر مثل او بشود، آنهايي كه مخالف با اسلام و جمهوري اسلامي هستند و بازيگر هستند آنها مي‌آيند قبضه مي‌كنند. اين توطئه را كه مي‌خواهند به اسم خطوط مختلفه، يك دسته را طرفدار يك جبهه بكنند و يك دسته را طرفدار يك جبهه ديگر كنند، در صورتي‌كه خود آنها با هم اختلاف ندارند، يك وقت اين طور نشود كه مردم را به جان هم بيندازند، اين براي طرفداري از فلان شخصيت و آن براي طرفداري از فلان شخصيت، در صورتي‌كه همه‌اش توهمي بيشتر نيست."(8)

در فتنه سال 88 دقيقا يك جريان سياسي دچار غفلت سياسي شد و حوادثي رخ داد كه ذكر آن موي را بر تن آدم سيخ مي‌كند. عناصري كه روزگاري خدماتي به كشور داشتند و به همراهي با امام افتخار مي‌‌كردند به خاطر "حب جاه" چنگال خونين خود را به سروصورت جمهوريت و اسلاميت كشيدند، تا مرز شعار "مرگ بر اصل ولايت فقيه" پيش رفتند و در عاشوراي سال 88حتي از حمله به دسته‌‌هاي عزاداري و هتك شعائر الهي عاشورا و كربلا دريغ نكردند!! و جالب است هنوز هم روي موضع خود ايستاده‌اند و عده‌اي غافل و ابله هم از آنها حمايت مي‌كنند.

تصوير قامت استوار شهيد شيخ فضل‌الله نوري در ميدان توپخانه تهران كه به دست منافقين مستبد بر سر دار رفت، به انقلابيون و دينداران هشدار مي‌دهد؛ هشيار باشيد، از تاريخ عبرت بگيريد، در رقابت‌ها و منازعات داخلي، پاي اجانب را به دخالت در سرنوشت ملت و كشور باز نكنيد، آنها خوب مي‌دانند يك انقلاب را به دست خود انقلابيون چگونه سرنگون كنند.

«اوباما، شريك جنايات جنگي صهيونيست ها»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به سرمقاله خود اختصاص داد:

نتانياهو، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي روز گذشته از دولت باراك اوباما به دليل حمايت‌هاي همه‌جانبه از تل‌آويو در كشتار ملت فلسطين، تقدير و تمجيد كرد. آمريكا در تازه‌ترين اقدام، يك كمك 225 ميليون دلاري براي تقويت برنامه موسوم به سامانه دفاع موشكي رژيم صهيونيستي تحويل تل‌آويو داد. طبق گزارش كنگره آمريكا، واشنگتن در ماههاي اخير، بيش از 700 ميليون دلار براي مصارف نظامي رژيم صهيونيستي هزينه كرده كه با احتساب رقم جديد، اين كمك‌ها به مرز يك ميليارد دلار مي‌رسد. اين مبالغ، علاوه بر كمك 3 ميليارد دلاري سالانه است كه آمريكا به رژيم صهيونيستي مي‌پردازد.

در همين حال يك مقام نظامي آمريكا تاكيد كرد واشنگتن، به رژيم صهيونيستي اجازه داد از انبار مهمات متعلق به آمريكا كه در خاك فلسطين اشغالي قرار دارد استفاده كند. به گفته اين مقام آمريكايي، انبار مذكور حاوي موشك، خودروهاي زرهي و مهمات توپخانه است كه از هفته گذشته در اختيار ارتش صهيونيستي قرار گرفت.آمريكا در طول جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي عليه لبنان در سال 1385 نيز به تل‌آويو اجازه داد از اين انبار تسليحاتي استفاده كند.اين حمايت‌هاي گسترده نظامي آمريكا از رژيم صهيونيستي درحالي صورت مي‌گيرد كه صهيونيست‌ها ديوانه‌وار به جان ملت بي‌دفاع فلسطين افتاده‌اند و هزاران نفر از فلسطيني‌ها را در جنگي نابرابر، ناجوانمردانه به خاك و خون كشيده‌اند. به گفته منابع پزشكي فلسطيني‌ها، شمار شهداي فلسطين تا روز گذشته از مرز 1800 نفر گذشت. بيش از 10 هزار نفر مجروح و معلول شده‌اند و هزاران خانه، مدرسه، مسجد، دانشگاه، بيمارستان و كليسا با خاك يكسان گرديده‌اند.

جنبش حماس در واكنش به اعطاي كمك‌هاي نظامي و پولي جديد آمريكا به رژيم صهيونيستي آنرا محكوم كرد و واشنگتن را شريك در كشتار كودكان غزه دانست.با نگاهي واقع بينانه بايد گفت حمايت‌هاي آمريكا از رژيم صهيونيستي عامل اصلي جنايات اين رژيم در 66 سال موجوديت اين رژيم بوده است.آمريكا در كمك‌هاي عظيم مالي و نظامي خود به رژيم صهيونيستي حد و مرزي نمي‌شناسد و هيچ شرطي هم براي اين كمك‌ها قائل نمي‌شود. اين حمايت‌هاي گسترده با پشتيباني كامل ديپلماتيك و رسانه‌اي، رژيم صهيونيستي را به رژيمي خونخوار و اشغالگر تبديل كرده است.مقامات آمريكايي در طول سه هفته جنايت صهيونيست‌ها عليه مردم غزه، نه تنها انتقادي از اين جنايات و رفتارهاي ضدانساني نكرده‌اند بلكه وقيحانه اقدامات رژيم صهيونيستي را "دفاع از خود" خوانده و از آن طرفداري كرده‌اند.جانبداري بي‌شرمانه از جانيان صهيونيست درحالي صورت مي‌گيرد كه جنايات تكان دهنده نظاميان صهيونيست در غزه، اعتراضات جهاني را باعث شده و حتي در شهرهاي آمريكا نيز تظاهراتي در محكوميت اعمال رژيم صهيونيستي برگزار شده و مردم آمريكا با صراحت اعلام مي‌كنند دولت حق ندارد مالياتي را كه از ما مي‌گيرد براي كشتار مردم غزه هزينه كند.

جانبداري بي‌چون و چرا و همه جانبه دولت آمريكا از رژيم صهيونيستي، تاكنون هزينه‌هاي سنگين حيثيتي براي آمريكا?ي‌ها به دنبال داشته و اين كشور را به شريك جرم صهيونيستها در كشتار فلسطيني‌ها تبديل كرده و بي‌آبرو ساخته است.اگرچه بسياري از دولتها به دليل ملاحظات، از ابراز اين موضوع كه آمريكا شريك قتل عام فلسطيني هاست ابا دارند ولي ملت‌هاي جهان، دولتمردان آمريكا را نيز همچون رژيم صهيونيستي مجرم مي‌دانند كه دستشان به خون زنان و كودكان فلسطيني آغشته است و اين را در تظاهرات گسترده‌اي كه در هفته‌هاي گذشته برگزار كردند اعلام نمودند.دولتمردان آمريكا به دليل وابستگي به شبكه صهيونيستي در داخل آمريكا به طور ذليلانه و برده‌وار در خدمت رژيم صهيونيستي قرار دارند و در اين خوش خدمتي، و سرسپردگي حد و مرزي نمي‌شناسند. حتي اگر اين حمايت‌ها، به بهاي بي‌اعتبار ساختن كل مردم آمريكا منجر شود.

لابي قدرتمند صهيونيسم در داخل آمريكا، ابتكار عمل در تعيين دولتمردان و ترسيم سياست‌هاي اين كشور به خصوص سياست خارجي را دردست دارد و اين شبكه با تبليغات گسترده تلاش كرده است در جامعه آمريكا چنين القا كند كه منافع آمريكا و رژيم صهيونيستي يكسان است.اين رسانه‌هاي وابسته به صهيونيسم براي افكار عمومي آمريكا چنين استدلال مي‌كنند كه رژيم صهيونيستي يك رژيم دموكراتيك و حامي ارزش‌هاي غربي است كه در ميان دشمنان محاصره شده و بايد حمايت شود و لازم است همواره از لحاظ نظامي، بر ديگر همسايگانش برتري داشته باشد.اين رسانه‌ها با ايجاد فضاي جهت دهي شده و سانسور، فلسطيني‌ها را كه صاحب اصلي سرزمين فلسطين هستند گروهي بيگانه و تروريست معرفي مي‌كنند كه مستحق سركوب هستند. در جريان فجايع اخير در غزه نيز، اين رسانه‌ها قتل عام فلسطيني‌ها را سانسور و حملات راكتي فلسطيني‌ها را بزرگنمايي كردند كه هزاران آمريكايي در اعتراض به اين پوشش جعلي رويدادهاي غزه عليه رسانه‌هاي آمريكا دست به تظاهرات زدند.

 آمريكايي‌ها در عين حال كه حامي اصلي رژيم صهيونيستي در ارتكاب جناياتش عليه ملت‌هاي منطقه از جمله مردم بي‌دفاع و مظلوم فلسطين هستند مزورانه مي‌كوشند خود را در نقش يك ميانجي كه طالب صلح در منطقه است نشان دهند. اين سياست و رفتار سالوسانه متأسفانه از سوي برخي حكام منطقه نيز همراهي مي‌شود و اين دولتهاي وابسته و مرعوب، ملت‌ها را به پذيرش آن تشويق مي‌كنند.
نفوذ آمريكا در مجامع بين‌المللي به ويژه در سازمان ملل يكي ديگر از عواملي است كه باعث بي‌خاصيت شدن اين مجامع و ناتواني آنها در برخورد باصهيونيست‌هاي جنايتكار و كوتاهي در احقاق حقوق ملت فلسطين شده است.رژيم صهيونيستي به پشت گرمي آمريكا، تاكنون پشيزي براي مصوبات و خواسته‌هاي سازمان ملل ارزش قائل نشده و قواعد و قوانين اين مجامع را زير پا نهاده و تقريباً تمام قطعنامه‌هاي الزام آور سازمان ملل را وتو كرده و آنها را از اجرايي شدن بازداشته است.

با اينحال يك واقعيت مسلم وجود دارد كه رژيم صهيونيستي و آمريكا نمي‌توانند آنرا ناديده بگيرند، و آن اينكه تمامي اين تلاش‌ها نتوانسته است موجوديت رژيم صهيونيستي را تثبيت كند و بقاي صهيونيست‌ها را تضمين نمايد. در جنايت اخير نيز با وجود حملات جنون آميز صهيونيست‌ها تحت حمايت واشنگتن، شكست اين رژيم محتوم است و هيچ ترديدي وجود ندارد كه طرف پيروز اين نبرد نابرابر، كودكان و شهروندان فلسطيني هستند كه به ناحق خونشان ريخته مي‌شود ولي دست از پايداري و استقامت بر نمي‌دارند.اين دور از جنايت صهيونيست‌ها نيز پاياني به جز شكست خفت بار براي صهيونيست‌ها و بي‌آبرويي و شكست حيثيتي بيشتر آمريكايي‌ها نخواهد داشت. به اذعان بسياري از سازمان‌هاي بين المللي، اقدامات رژيم صهيونيستي در غزه مصداق بارز جنايت جنگي است و شخص "اوباما" رئيس‌جمهور آمريكا به دليل حمايت‌هاي همه‌جانبه عملي و لفظي از اين جنايت جنگي و تروريسم دولتي، اكنون نزد ملت‌هاي سراسر جهان و حتي نزد ملت خود منفورترين رئيس‌جمهور آمريكاست و بايد به عنوان شريك در جنايت جنگي و حمايت از تروريسم دولتي محاكمه و مجازات شود.

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«زمان توسعه بازار اوراق استقراضی (بدهی)»و به قلم دکتر پرویز عقیلی به چاپ رساند به شرح زیر است:

اصولا بازار سرمایه از بازارهای اصلی سهام و بدهی و بازار مشتقات تشکیل می‌شود. بازار سهام که نشانه مالکیت در شرکت‌ها است کاملا شناخته شده بوده و نقل و انتقال مالکیت شرکت‌های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار از طریق این بازار انجام می‌گیرد. در بازار بدهی، اوراق استقراضی منتشر شده توسط دولت، شرکت‌ها و احتمالا استانداری‌ها و شهرداری‌ها مبادله می‌شود. هرچه تنوع ابزار‌های مالکیتی، استقراضی یا مشتقات این ابزار‌های اصلی بیشتر باشد، بر تعداد معامله‌گران در بازار سرمایه افزوده شده و در نتیجه نقدینگی بیشتری در بازار متمرکز می‌شود که به افزایش عمق بازار سرمایه می‌انجامد.با معرفی اوراقی که نشان‌دهنده مقدار معینی طلا، انواع ارز یا ساختمان و سایر کالاها باشد، دیگر وجوه سرگردانی در اقتصاد وجود نخواهد داشت؛ بلکه این وجوه بنا به میل و تشخیص سرمایه‌گذاران در ابزار‌های مختلف بازار سرمایه که نشان‌دهنده مالکیت انواع دارایی اعم از سهام، بدهی (مطالبات) یا با پشتوانه کالا هستند، در بورس دادوستد شده و از بازار سرمایه خارج نخواهد شد. نوشته حاضر بر لزوم توسعه بازار بدهی در کشور به‌ویژه در شرایط کنونی متمرکز است.

همان‌طور که اشاره شد علاوه‌بر دولت، استانداری‌ها و شهرداری‌ها، بنگاه‌های اقتصادی نیز در بازارهای بدهی اقدام به انتشار اوراق استقراضی (دریافت تسهیلات) می‌کنند که شامل شرکت‌های صنعتی و خدماتی، بانک‌ها و سایر موسسات مالی هستند. معمولا بانک‌ها یا برای افزایش متوسط عمر سپرده‌های خود یا برای افزایش حد کفایت سرمایه به وسیله اوراق قابل تبدیل به سهام، از اوراق استقراضی استفاده می‌کنند. به هر صورت بانک‌ها منابع مالی به دست آمده را در اختیار تسهیلات‌گیرندگان دیگر قرار داده یا با منابع مالی مزبور خدمات مالی گوناگونی ارائه می‌دهند، در حالی که بنگاه‌های اقتصادی غیربانکی معمولا مصرف‌کننده نهایی این منابع مالی هستند. هدف اصلی بازار اوراق استقراضی، فراهم کردن مکانیزمی برای تامین مالی کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت مخارج بخش‌ خصوصی و دولتی است. آمارها نشان می‌دهد که همواره حجم مبادلات و ارزش بازار اوراق استقراضی (بدهی) در جهان به مراتب بیشتر از بازار سهام بوده است. به‌عنوان مثال در سال 2011، بازار بدهی با رقم 157 تریلیون دلار حدود 74 درصد از کل بازار سرمایه 212 تریلیون دلاری جهان را به خود اختصاص داده بود. در این سال، بازار اوراق استقراضی در کشور آمریکا به تنهایی 37 تریلیون دلار و بازار سهام آن 21 تریلیون دلار از کل بازار سرمایه جهان را تشکیل داد.

اهمیت بازار اوراق استقراضی به‌عنوان یکی از منابع تامین مالی در سال‌های بحران اقتصادی اخیر و کندشدن رشد اقتصادی کشورها، افزایش یافت. دلیل این امر تکیه کمتر شرکت‌ها به سیستم بانکی برای تامین منابع مورد نیاز خود و همچنین افزایش استقراض دولت‌ها بوده است. سهم بالای کشورهای توسعه یافته مانند آمریکا و ژاپن در بازار اوراق استقراضی در جهان عمدتا به اقتصاد بزرگ این کشورها و همچنین استقراض دولتی گسترده آنها در طول زمان باز می‌گردد. در سال‌های اخیر بازار اوراق استقراضی دولت‌ها و شرکت‌ها در کشورهای در حال توسعه نیز رشد نسبی بالایی داشته است که نشان از افزایش علاقه سرمایه‌گذاران جهان به استفاده از فرصت‌های سرمایه‌گذاری با نرخ سود معین و از پیش تعیین شده در اقتصادهای نوظهور دارد. با این حال عمق بازارهای مالی (نسبت ارزش بازار سرمایه به تولید ناخالص داخلی) در اقتصادهای نوظهور و در حال توسعه نسبت به کشورهای توسعه‌یافته بسیار کمتر است که دلیل عمده آن نبود بازار گسترده و فعال اوراق استقراضی دولتی و شرکتی است. به‌این‌ترتیب، با وجود رشد سریع بازارهای سهام در کشورهای در حال توسعه در سال‌های اخیر، بازار اوراق استقراضی آنها متناسب با آن توسعه نیافته است.
 
بدیهی است که در صورت نبود یک بازار اوراق استقراضی فعال، شرکت‌ها وابستگی شدیدی به سیستم بانکی برای تامین منابع مالی خود خواهند داشت. این در حالی است که نقش اصلی بانک‌ها در تامین مالی شرکت‌های کوچک و متوسط و به‌ویژه در بخش تامین سرمایه در گردش آنها نمود پیدا می‌کند و معمولا شرکت‌های بزرگ‌تر و دارای اعتبار بیشتر باید از ابزارهای موجود در بازار بدهی برای تامین منابع جدید مورد نیاز خود کمک بگیرند. نهادهای مختلف بین‌المللی و اقتصاددانان برجسته‌ای مانند آلن گرین‌اسپن (رئیس سابق بانک مرکزی آمریکا) مکررا به عواقب عمق کم بازارهای مالی و وابستگی بیش از حد اقتصاد کشورها به منابع سیستم بانکی اشاره کرده و بر لزوم ایجاد ساختارهای متنوع مالی تاکید کرده‌اند. در این زمینه می‌توان به بحران بانکی سال‌های 1998-1997 کشورهای آسیای شرقی اشاره کرد که نبود تنوع در نهادهای واسطه‌گری مالی آنها به شدت گرفتن و طولانی شدن این بحران منجر شد. آموزه‌های این بحران نشان می‌دهد که در صورت اختلال کانال‌های اصلی واسطه‌گری مالی در یک اقتصاد، وجود مسیر‌های دیگر برای تبدیل پس‌انداز‌ها به سرمایه‌های قابل استفاده، مجموعه‌ای از ابزارهای پشتیبان را برای بر عهده گرفتن وظیفه واسطه‌گری مالی فراهم و از گسترش بحران جلوگیری می‌کند. با وجود توسعه نسبی بازار سهام در ایران به‌عنوان یک کشور در حال توسعه، تاکنون اقدامی جدی درجهت ایجاد و توسعه یک بازار اوراق استقراضی (بدهی) فعال صورت نگرفته است. در طول سال‌های گذشته زمینه برای استفاده گسترده شرکت‌ها از این ابزار مالی قدرتمند فراهم نشده است.

نبود چنین بازاری منجر به ایجاد فشار مضاعف بر منابع محدود سیستم بانکی شده و در نتیجه با ایجاد محدودیت در فرآیند تامین مالی شرکت‌ها، به ناکارآمدی و عدم شفافیت فرآیند تسهیلات‌دهی بانک‌ها منجر خواهد شد که در نهایت تخصیص بهینه منابع را با مشکل روبه‌رو می‌کند. این در حالی است که وجود یک بازار فعال برای اوراق استقراضی شرکتی می‌تواند به‌عنوان پشتیبانی برای سیستم بانکی و بازار سهام عمل کند. به‌این‌ترتیب که در صورت وقوع شوک‌های مختلف در این بازارها به دلایل مختلف از جمله تغییرات نرخ بهره، نقدینگی جامعه بین بازارهای بدهی و سهام جریان یافته و از جریان احساسی و مخرب نقدینگی سرگردان بین بازارهای مختلف مانند ارز، مسکن، طلا و ... جلوگیری می‌شود. از سوی دیگر، وجود این بازار به بهبود قابل توجه تامین مالی بنگاه‌ها و کاهش فشار بر سیستم بانکی برای تامین نقدینگی مورد نیاز آنها می‌انجامد. به‌این‌ترتیب، با ایجاد و توسعه بازار اوراق استقراضی در کنار توسعه بازار سرمایه، بازاری کامل شکل می‌گیرد که می‌تواند به بهترین شکل وظیفه واسطه‌گری مالی را به عهده گرفته و از هزینه‌های بنگاه‌ها (خصوصا بنگاه‌های بزرگ‌تر) بکاهد و به افزایش شفافیت مالی کمک کند. از دیگر مزایای مهم ایجاد و گسترش بازار بدهی فعال می‌توان به تعیین غیردستوری نرخ بهره در بازار و توسط فعالان اقتصادی اشاره کرد که به آزادی عمل بیشتر بانک مرکزی در راستای تحقق اهداف ضد تورمی خود و همچنین گسترش ابزارهای مالی جدید منجر خواهد شد. به‌این‌ترتیب، ایجاد چنین بازاری نه تنها باعث برداشته شدن فشار از روی سیستم بانکی و بانک مرکزی می‌شود؛ بلکه به اثرگذاری بیشتر سیاست‌های پولی می‌انجامد. از سوی دیگر، توسعه این بازار به ایجاد تعادل در بازار سهام کمک قابل‌توجهی کرده و از نوسانات شدید ارزش سهام شرکت‌های بورسی جلوگیری می‌کند.

بنابراین باید توجه داشت که ایجاد موسسات رتبه‌بندی اعتباری برای اعتبارسنجی شرکت‌ها و همچنین بهبود قوانین نظارتی حاکم، لازمه گسترش و تکامل چنین بازاری است. هرچند برای توسعه بازار آزاد اوراق استقراضی زمان لازم است، ولی در کوتاه‌مدت و قبل از تشکیل موسسات رتبه‌بندی مورد اعتماد مردم، می‌توان از تضمین بانک‌ها برای شرکت‌های درخواست‌کننده منابع استقراضی از طریق بازار سرمایه، در جهت جلب اعتماد عمومی و کاهش ریسک سرمایه‌گذاران در این اوراق کمک گرفت. در دوران ابتدایی شکل‌گیری بازار و با توجه به آشنایی کمتر مردم با این اوراق، اوراق استقراضی با سررسید کوتاه‌مدت‌‌تر و با تضمین بانکی در سررسید منتشر خواهد شد.  پس از چند سال با افزایش اعتماد سرمایه‌گذاران و فعال شدن موسسات رتبه‌بندی مذکور و با افزایش آگاهی عمومی نسبت به این نوع اوراق، می‌توان به تدریج از نقش بانک‌ها به‌عنوان پذیرنده ریسک صرف‌نظر کرده و متعاقبا اوراق با سررسید بلندمدت‌تر نیز منتشر کرد. به‌این‌ترتیب، فعالان این بازار با توجه به اطلاعات شفافی که در دسترس عموم قرار دارد، نسبت به تامین نیازهای خود بدون دخالت‌های غیرضروری اقدام خواهند کرد.
در مجموع، در صورت ایجاد و توسعه هر چه سریع‌تر بازار اوراق بدهی، ثبات بازارهای مختلف افزایش یافته و تامین مالی بنگاه‌ها تسهیل و تسریع خواهد شد که به تامین کم هزینه‌تر مواد اولیه بنگاه‌ها، افزایش تولیدات داخلی و در نهایت خروج از رکود کمک خواهد کرد. از سوی دیگر با کاهش آسیب‌پذیری اقتصاد از تکانه‌های وارد شده به بازارهای مختلف، زمینه برای ایجاد ثبات اقتصادی بیشتر و جذب سرمایه‌گذاری خارجی نیز مساعدتر خواهد شد. امید است با توجه به مزایای گسترش بازارهای بدهی برای رشد و توسعه اقتصادی کشور به‌ویژه در شرایط کنونی، شاهد اقدامات اثرگذار در این زمینه باشیم.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تعطيلات و آرامشي که در سفرها رنگ باخت»نوشته شده توسط حمید رضا شکوهی اختصاص یافت:

تعطيلات چند روزه هفته گذشته، تعطيلاتي بود که بيش از پيش نشان داد تا چه ميزان تفريح مردم براي مسوولان حايز اهميت است. البته طبيعي است که وقتي سخن از مسوولان به ميان مي‌آيد صرفا منظور مسوولان دولت فعلي نيست و دولت‌هاي قبلي نيز هر يک در بخشي از اين بي‌تفاوتي به طرق مختلف سهيم هستند. اينکه گفته مي‌شود در آمارهاي بين‌المللي، ايران دومين کشور غمگين جهان است، شايد در ظاهر بر‌اساس آمارهاي کمي، خيلي قابل اثبات نباشد، اما وقتي از اين منظر به وضعيت زندگي مردم در ايران بنگريم که در عين فشارهاي مختلف اقتصادي که بر آنها وارد مي‌شود و بويژه در يک دهه اخير که اين فشارهاي استرس‌زا چند برابر شده، محملي براي تخليه اين فشارها و استرس‌ها از طرق راحت و کم‌هزينه پيش روي خود نمي‌بينند، اينگونه آمارهاي بين‌المللي ملموس‌تر به نظر مي‌رسد. مصداق بارزش تعطيلات هفته گذشته بود که سيلي از ترافيک خودروها را راهي جاده‌هاي اصلي کشور بويژه محورهاي شمالي که از معدود مقاصد تفريحي کم‌هزينه براي مردم است کرد و موجي از استرس، عصبانيت، ناراحتي و فشار رواني حاصل از ترافيک‌هاي چندين ساعته را در تعطيلاتي پديد آورد که قرار بود موجب آرامش خاطر و تمدد اعصاب و راحتي روان و آسايش مردم شود. اينکه مردم ساعت‌ها در ترافيک‌هاي جاده‌هاي منتهي به شمال کشور ماندند، موضوعي نيست که بتوان آن را صرفا با مرتبط کردن با بي‌سابقه بودن موج سفرها يا درخواست از مردم براي مديريت سفر، به فراموشي سپرد يا صورت مساله مربوطه را حل کرد.

 وقتي از روز دوشنبه گذشته، يعني يک روز پيش از آغاز تعطيلات رسمي، تا روز يکشنبه (ديروز) که دو روز از پايان تعطيلات سپري شده، محورهاي مواصلاتي شمال کشور در تمام مدت، زير بار ترافيک سنگين بوده، ديگر از کدام مديريت در سفر مي‌توان صحبت کرد؟ تقريبا تمام مسافران شمال کشور، چه در زمان رفت و چه در زمان برگشت، دو تا چهار برابر زمان معمول را در ترافيک جاده‌ها سپري کردند و در چنين شرايطي صحبت از مديريت زمان سفر بيشتر به يک شوخي شبيه است. ارائه طرح‌هايي همچون افزايش دوره‌هاي تعطيلي، اضافه کردن تعطيلات زمستاني يا تقسيم کردن تعطيلات در طول سال نيز اغلب طرح‌هايي خام است که حق بديهي مردم در سفر رفتن در هر زمان را ناديده مي‌گيرد و در غير اين صورت باز هم نمي‌تواند مانع از ترافيک جاده‌ها شود چراکه طبيعي است اغلب مردم در زمان‌هاي خاصي مثل تعطيلات نوروز يا تعطيلات عيد فطر تمايل به سفر دارند. حال بگذريم از اين موضوع که حضراتي که تعطيلات عيد فطر را به دو روز افزايش دادند اصلا فکر کرده بودند که اين تعطيلات را مردم چگونه بايد سپري کنند يا فقط هدفشان پررنگ کردن تعطيلات عيد فطر در مقابل ساير اعياد بود؟! مسوولاني که در تمام دولتهاي پس از پايان جنگ، براي توسعه زيرساخت‌هاي جاده‌اي کشور تلاش نکردند، اکنون بايد پاسخگو باشند. هنوز محورهاي مواصلاتي تهران به سمت شمال کشور، همان محورهايي است که بيش از نيم قرن از احداث آن گذشته است. جاده چالوس که به غير از چند کيلومتر ابتدايي آن از سمت چالوس، تغييري نکرده است و با وجود سپري شدن 18 سال از آغاز ساخت آن، هنوز پيشرفت محسوسي نداشته است. جاده هراز هم وضعي شبيه به جاده چالوس و حتي بدتر از آن دارد و هر دو تقريبا همانند 80 سال پيش هستند.

جاده فيروزکوه در اغلب نقاط تعريض شده، اما دو برابر شدن حجم اين جاده، پاسخگوي ده‌ها برابر شدن حجم خودروهاي عبوري از آن نيست؛ کمااينکه ساير محورهاي مواصلاتي استان تهران به مازندران هم چنين هستند. آزادراه تهران – رشت هم همچون ساير پروژه‌هاي افتتاح شده در دولت احمدي‌نژاد، نصفه‌کاره توسط شخص او و با حضور او افتتاح شد و نقطه اصلي آن که تونل بين منجيل و رودبار است، به امان خود رها شد تا ساعت‌ها از وقت مردم در داخل شهرهاي منجيل و رودبار تلف شود و عملا هزينه‌هاي صرف شده براي احداث اين آزادراه بي‌فايده بماند. کساني که در اين مسير سفر کرده‌اند مي‌دانند که در زمان تعطيلات، فاصله‌اي را که در صورت تکميل آزادراه مي‌توانستند فقط در 5 دقيقه طي کنند، در مدت زماني بين يک تا سه ساعت طي مي‌کنند. ضمن اينکه يک آزادراه کوچک چهاربانده به عنوان تنها محور ارتباطي تهران با استانهاي گيلان و اردبيل به هيچ وجه پاسخگوي سيل ترددها نيست و نشان از ميل شديد مسوولان ساخت اين پروژه براي افتتاح آن بدون هيچگونه آينده نگري دارد.

 وضعيت جاده‌هاي شمال کشور، مصداق بارزي، نه فقط از توجه دولتها به محورهاي مواصلاتي به سمت مهمترين تفريحگاه مردم تهران و ساير شهرهاي مرکزي کشور حکايت مي‌کند، بلکه اهميت تامين زيرساخت‌هاي مناسب براي تفريح مردم را از منظر مسوولان نشان مي‌دهد؛ اهميتي که اين روزها مشخص شد وجود نداشته؛ چرا که اصولا برخي دوست دارند مردم ايران با تفريح غريبه باشند. از وضع امکانات بين راهي براي سفر، هتل‌ها يا حتي توالت‌هاي عمومي مي‌گذريم که تنها مشقت سفر را براي مردم بيشتر مي‌کند. از آن گذشته، مگر مردمي‌که در شهرهاي خود مي‌مانند و به شمال کشور نمي‌روند، چه امکاناتي براي تفريح و شادي دارند؟ وضع تفرجگاه‌هاي تهران، از دربند و درکه تا کن و چيتگر، که همه تفرجگاه‌هاي قديمي مردم تهران هستند، به خوبي گوياي اوضاع است: ترافيکي که در تعطيلات قفل مي‌شود، جاي پارکي که پيدا نمي‌شود و اعصابي که از مردم زايل مي‌شود. وضعيت شهربازي‌ها هم که اسف بار است. بزرگترين شهربازي تهران سال‌ها پيش خراب شد و هيچ جايگزيني برايش پيدا نشد و شهربازي پارک ارم هم که باسابقه‌ترين شهربازي پايتخت بود، چند ماه پيش سه دختر جوان را به جرم اينکه مي‌خواستند ساعاتي شاد باشند براي سال‌ها و شايد يک عمر زمين‌گير کرد. برگزاري کنسرت‌هاي موسيقي با ده‌ها گير امنيتي سليقه‌اي بر مبناي قوانين نانوشته همراه است و باقي تفريحات هم ... بگذاريم و بگذريم.

 با اين اوضاع اقتصادي، اغلب مردم پول ندارند که به سفر خارج بروند و تعطيلات را در کشور خود سپري مي‌کنند اما براي اين مردم چه زيرساخت‌هايي تامين کرده‌ايم؟ مردمي‌که براي سفر، نه فقط ترافيک سرسام آور جاده‌ها، بلکه ازدحام سرويس‌هاي بهداشتي اندک بين‌راهي را هم بايد تحمل کنند تا علي‌رغم همه اين کمبودهايي که موجب مي‌شود مردم با اعصابي ناراحت از سفري که قرار بود موجب آرامش خاطرشان شود برگردند، مسوولان يا از افزايش آمار گردشگران در تعطيلات عيد فطر سخن بگويند بدون اينکه خودشان نقشي در افزايش اين سفرها يا تاثيري در بهبود خدمات‌رساني به مردم داشته باشند، يا اينکه کاهش تصادفات جاده‌اي را اعلام کنند، بدون آنکه به اين موضوع بينديشند که در اين همه ازدحام و ترافيک خودروها، آيا اصولا مي‌توان انتظار تصادفي سنگين را داشت؟ و سخن آخر با دولتي است که نام تدبير و اميد به خود گرفته و مي‌تواند گره‌گشاي اين مشکلات باشد. آقاي روحاني! مردم به تفريح و آرامش و سفر نياز دارند تا به آينده «اميد» داشته باشند. يک سال گذشت؛ لطفا در سه سال باقيمانده، کمي به فکر تامين زيرساخت‌هاي تفريح و گردش و سفر مردم باشيد تا ديگر نام مردم ايران در رده‌هاي آخر غمگين‌ترين مردم دنيا نباشد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها