کد خبر: ۲۶۹۷۰
زمان انتشار: ۱۱:۰۲     ۲۸ آبان ۱۳۹۰
كيهان

«5 نقش 5 بازيگر» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد:
تشخيص مرز ميان آنچه واقعيت دارد با آنچه واقعيت جلوه داده مي‌شود گاه تا حد عبور ناپذيري دشوار است. اين امر بويژه درباره وضعيت فعلي محيط امنيت ملي ايران صادق است. اگر كسي اختيار چشم و گوش خود را به دست رسانه‌هاي غربي بسپارد به سرعت به اين نتيجه خواهد رسيد كه وضع نه فقط خراب بلكه بحراني است. ظاهرا اينطور به نظر مي‌رسد -يا به نظر مي‌رسانند- كه ايران در حال دريافت ضربه‌هاي پي درپي است و غرب همه توان خود را به كار گرفته تا كار را يكسره كند. كافي است مخاطب اين موج بزرگ تبليغي اندكي هم محافظه كار يا سست باشد. بلافاصله نتيجه خواهد گرفت كه پس راهي جز كوتاه آمدن نيست و تنها زماني مي‌توان از اين مخمصه خلاص شد كه ايران رفتار خود را آنگونه كه غربي‌ها مي‌خواهند تعديل كرده باشد.

اما آيا واقعا اينطور است. آيا هم اكنون مخمصه‌اي براي ايران وجود دارد؟ آيا به راه افتادن موج سنگين فشار رواني عليه ايران ناشي از آن است كه غربي‌ها در مقابل ايران احساس قدرت مي‌كنند؟ آيا واقعا آمريكا و اسرائيل به اين دليل بازي حمله به ايران را راه‌انداخته‌اند كه تصور مي‌كنند حمله نظامي يك گزينه واقعي است؟

يك مسئله بزرگ در پس همه اين فشارها وجود دارد كه تا وقتي به درستي شناخته نشود نمي‌توان پاسخي دقيق به اين سؤال‌ها ارائه كرد و آن هم اين است كه ببينيم چرا يك باره آمريكايي‌ها تصميم گرفتند تحركات راديكال خود را عليه ايران زياد كنند؟ واقعا آيا آمريكا نگران اين است كه ايران مشغول عمليات ويژه اطلاعاتي در خاك آن باشد يا نگران است كه ايران كلاهك هسته‌اي طراحي كرده و آن را روي موشك شهاب سوار كند؛ يا اينكه نه، آمريكايي‌ها خوب مي‌دانند نه ايران در پي ساخت سلاح هسته‌اي است و نه قصد داشته يك ديپلمات بي اهميت سعودي را در واشينگتن ترور كند و همه اين بازي‌ها به دليلي ديگر به راه افتاده است؟ اگر بتوان آن دليل ديگر را يافت، روزنه‌اي پيدا كرده ايم كه مي‌توان با نگريستن از درون آن، ميان واقعيت و عمليات رواني به شيوه‌اي كارآمد تفكيك كرد.

نگاه كردن به نقطه شروع، روش خوبي براي پي بردن به اصل ماجراست. تمام داستان از روزي آغاز شد كه آمريكايي‌ها متوجه شدند اولا به دلايل اقتصادي و به دليل تشديد روحيه ضد جنگ در داخل آمريكا چاره‌اي جز خروج از منطقه ندارند و ثانيا با سقوط ديكتاتورهاي متحد آنها در منطقه كساني در حال بر سر كار آمدن هستند كه پيوندهايي تاريخي و ارگانيك با ايران دارند. نتيجه‌اي كه آمريكايي‌ها از اين صحنه گرفتند اين بود كه قدرت راهبردي آنها در منطقه روز به روز در حال كاهش يافتن است و مدلي ضد آمريكايي و ضد صهيونيستي در منطقه جان گرفته كه احتمال دارد از حيث پاي بند نبودن به خطوط قرمز غرب از الگوي ايران تبعيت كند. پس صورت مسئله چيست؟ صورت مسئله اين است كه تحليل كلاني در واشينگتن وجود دارد كه مي‌گويد منطقه در حال اسلاميزه و شايد هم ايرانيزه شدن است و از بد حادثه آمريكا هم به دليل بحران بي سابقه اقتصادي و اجتماعي چاره‌اي جز بيرون رفتن از منطقه و مشغول شدن به اوضاع داخلي خود ندارد. تعبير برخي استراتژيست‌هاي صهيونيست اين است كه مي‌گويند آمريكا درست در زماني در حال ترك منطقه است كه بيش از هر وقت ديگر به بودن در منطقه نياز دارد.

نتيجه چيست؟ نتيجه‌اي كه آمريكايي‌ها گرفتند اين بود كه با اين وضع، اگر همين حالا جلوي ايران را نگيرند و راهي براي مهار قدرت فزاينده آن پيدا نكنند، شايد چند ماه ديگر اصلا حتي اگر بخواهند ديگر قادر به چنين كاري نباشند. برخي ديپلمات‌هاي آمريكايي در چند هفته گذشته در برخي محافل تاكيد كرده‌اند كه اسرائيل و آمريكا مشتركا عقيده دارند كه اگر همين الان راهي براي قرار گرفتن يك ترمز بر سر راه ايران پيدا نشود، معادله راهبردي در منطقه ظرف چند ماه به نحوي بازگشت ناپذير به نفع ايران تغيير خواهد كرد و با خروج آمريكا از منطقه، روي كار آمدن اسلام گرايان نزديك به ايران در چند كشور ديگر و تداوم برنامه هسته‌اي (بويژه در فردو) اوضاع به گونه‌اي تغيير مي‌كند كه غربي‌ها حتي اگر هم بخواهند، ديگر قادر به متوقف كردن ايران نخواهند بود. به اين ترتيب بود كه آمريكا و اسرائيل در يك سلسله نشست‌هاي راهبردي كه بعدها برخي اروپايي‌ها در آن مشاركت داده شدند تصميم گرفتند كه راهي براي كند كردن سرعت برتري منطقه‌اي ايران پيدا كنند تا براي مديريت اوضاع لااقل كمي زمان ايجاد شود.

بسيار خوب، براي مهار كردن ايران يا به تعبير درست تر قرار دادن يك سري سرعت گير بر سر راه حركت پرشتاب آن چه بايد مي‌كردند؟ اينجا بود كه يك تقسيم كار بزرگ رخ داد و طيفي از بازيگران به كار گرفته شدند تا يك پكيج فوري فشار بر روي ايران توليد و اعمال شود. بسيار مهم است كه توجه كنيم توليد اين پكيج فشار به اين دليل در اولويت قرار گرفت كه آمريكايي‌ها حس مي‌كردند زمان به سرعت در حال از دست رفتن است و ايران همانطور كه در حوزه هسته‌اي مدت هاست نقطه غير قابل بازگشت را پشت سر گذاشته در حوزه منطقه‌اي هم در آستانه اين نقطه ايستاده است.


خراسان

«گاف‌هاي آمانو کار دست آمريکا داد» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم رضا واعظي است كه در آن مي‌خوانيد:
گزارش جديد يوکيا آمانو مدير کل آژانس بين المللي انرژي اتمي درباره برنامه هسته‌اي ايران با آب و تاب فراوان و آتش تهيه‌اي قوي دولت آمريکا، منتشر و در بين اعضاي شوراي حکام توزيع شد با اين اميد که بتوانند با داغ کردن ماجراي ساختگي وجود انحراف در برنامه هسته‌اي ايران، اعضاي دايم شوراي امنيت بويژه چين و روسيه و کشورهاي اروپايي را به پذيرش سخت گيري‌هاي بيشتر عليه ايران متقاعد سازند و با اعمال فشار بيشتر، برد ايران را دربازي جديد بهار عربي کمرنگ نمايد. اما اين طراحي به دليل ناشي گري‌هاي يوکيا آمانو و بي مايه بودن اسناد ادعايي با ناکامي مواجه شد.

منابع غربي از حدود يک ماه پيش گفته بودند که اين گزارش آقاي آمانو حاوي متن برخي از اسناد خواهد بود که برخي کشورها در اختيار آژانس قرار داده‌اند و بنابر ادعاي آنها نشان دهنده وجود يک جنبه نظامي در برنامه هسته‌اي ايران است. آمانو با ضميمه حدود 12 صفحه‌اي که پيوست گزارش جديد خود کرد به دنبال نشان دادن عمق فاجعه در برنامه هسته‌اي ايران بود او در ضميمه متن برخي از اسناد مطالعات ادعايي را ذکر کرد که در سالهاي84- 1383 و در زمان محمد البرادعي از سوي آمريکا و مبتني بر وجود مطالبي در يک لپ تاپ به سرقت رفته و چند عکس ماهواره‌اي قديمي مطرح و حتي پرونده آن بسته شده بود.

به عنوان نمونه آمانو در دو پاراگراف 49 و 50 گزارش خود، ايران را متهم کرده است که در تاسيسات پارچين مشغول انجام آزمايش‌هاي هيدرو ديناميکي و همچنين طراحي يک محفظه فلزي بزرگ براي تست‌هاي انفجاري سلاح هسته‌اي است. آمانودر اين خصوص گاف داده بود. به دنبال اين اتهامات، ايران طي گزارشي تاکيد کرد که اين اطلاعات کاملا ساختگي است و نشان مي‌دهد آژانس حتي به سوابق بازرسي‌هاي خود هم که توسط افرادي چون اولي هاينونن و فردريک کلود فرانسوي انجام شده، يا توجه نکرد و يا اينکه پاي بند نيست. اما ماجراي پارچين چيست؟

در سپتامبر 2004 (25 شهريور 1383) سايت مؤسسه علوم و امنيت بين‌الملل (ISIS) تصاويري از پارچين منتشر نمود و طي تفاسيري از عکس‌ها، ساختمان‌ها و مناطق آنجا ادعا کرد که آزمايش‌هاي مواد منفجره قوي و تأسيسات تحقيقات و آزمايش هسته‌اي براي آزمايش جنگ‌افزار هسته‌اي در آنجا انجام شده است. به دنبال اين گزارش، اولي هاينونن که در آن وقت معاون امور پادمان آژانس بود با اشاره به مقاله ISIS براي «‌بررسي فقدان مواد و فعاليت‌هاي اظهار نشده» و شناسايي تجهيزات کليدي اشاره شده در اتهامات آمريکا و نمونه برداري محيطي، درخواست بازرسي از پارچين را کرد.

سرانجام بازرسان در تاريخ 24/10/83 (چهاردهم ژانويه 2005) از محل‌هايي که خودشان تعيين کرده بودند، از پارچين بازديد کامل و نمونه‌برداري کردند.

اما نتيجه بازرسي چه بود؟ وقتي بازديد انجام شد، بازرسان مشاهده کردند که ساختمان V شکل که به قول آنها مشابه ساختمان آزمايش‌هاي هسته‌اي انگلستان بود، يک ساختمان اداري بيش نبود! و محل‌هايي که به عنوان تست هسته‌اي تشخيص داده بودند، در حقيقت انبار و يا ساختمان نيمه کاره و يا محل توليد باطري معمولي با ولتاژ پائين و در مواردي سرويس بهداشتي بود. تعداد زيادي نمونه برداري نيز انجام شد که بعدا مشخص شد نشان دهنده هيچ آلودگي نيست و به همين علت آژانس پرونده پارچين را بسته اعلام کرد.

آژانس در گزارش خود درباره بازديد از پارچين چنين نوشت: «آژانس در اين بازديد (ژانويه 2005 از پارچين) 5 ساختمان را انتخاب نمود. آژانس توانست آزادانه به ساختمان‌ها و اطراف آنها دسترسي پيدا کند و همچنين اجازه يافت از آنها نمونه برداري کند. نتايج اين نمونه برداري وجود مواد هسته‌اي را نشان نداد و آژانس اثري از تجهيزات يا مواد چند منظوره در اماکني که مورد بازديد قرار داد، مشاهده نکرد.

پس از بازديد اول پارچين، آژانس برخلاف قولي که داده بود مجددا در 7/2/2005 درخواست بازديد دوم از پارچين را مطرح کرد. ايران ضمن اعتراضات متعدد به آژانس، سرانجام با توجه به خواهش البرادعي مبني بر اينکه «من با يک بازديد نمي‌توانم جامعه جهاني را قانع کنم» به شرط اينکه پرونده پارچين براي هميشه بسته شود با بازديد دوم از هر محلي که آژانس تعيين مي‌کند موافقت کرد.

بر اين اساس، آقاي هاينونن قول داد که اگر نتيجه بازديد دوم نيز همانند بار اول باشد پرونده پارچين براي هميشه بسته خواهد شد. نهايتا در تاريخ 10/8/84 (1 نوامبر 2005) آقاي فردريک کلود از روي نقشه و عکس‌هاي ماهواره‌اي که خودش برداشته بود، چند جا را تعيين نمود و مورد بازرسي و نمونه برداري مجدد قرار گرفت. مجددا همه ادعاها دروغ از آب درآمد و هيچ نشانه از مواد هسته‌اي يا فعاليت براي توليد سلاح هسته‌اي مشاهده نشد.

بر اين مبنا بود که محمد البرادعي در پارا گراف 16 از گزارش مورخ 27/8/1384 خود نوشت: «ايران به آژانس درباره ساختمان‌هاي درخواست شده در منطقه مورد علاقه آژانس دسترسي دارد و نمونه برداري انجام شد. آژانس هيچ فعاليت غيرمعمول در اين ساختمان‌ها مشاهده نکرد. ارزيابي نهايي منوط به آناليز نمونه‌هاي محيطي است». وي سپس در تاريخ 27 فوريه 2006 پس از منفي بودن نتيجه نمونه گيري‌ها در گزارشي ديگر نوشت: «در اول نوامبر 2005 به آژانس اجازه دسترسي به يک مرکز نظامي در پارچين داده شد. چندين نمونه محيطي برداشته شد. آژانس هيچ فعاليت غير معمول در اين ساختمان‌ها مشاهده نکرد و در نتيجه آزمايش‌هاي محيطي هيچگونه مواد هسته‌اي را نشان نداد. اکنون يوکيا آمانو از سوي افکار عمومي و اعضاي شوراي حکام آژانس با اين سوال مواجه است که چگونه همه اين حقايق را ناديده گرفته و بر مبناي مواردي کهنه و قديمي ادعاي وجود فعاليت نظامي در پارچين را مطرح کرده است؟! همين ناشي گري‌هاي آمانو باعث شده تا بسياري از تحليل گران او را عامل آمريکا بدانند و در اقدامي کم سابقه روسيه و چين پيش از انتشار گزارش آقاي آمانو موضع گيري کنند. به همين دليل کارشناسان عقيده داشتند که ضميمه گزارش به لحاظ فني و حقوقي غير قابل دفاع است و به سرعت تبديل به بحراني براي اعتبار آژانس خواهد شد.


جمهوري اسلامي

«براي مجلسي‌ها نهج البلاغه بخوانيد» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
در هفته‌هاي اخير، دو اقدام مجلس شوراي اسلامي با عكس العمل‌هاي منفي مردم و رسانه‌ها مواجه شد. اقدام اول، دادن رأي اعتماد به وزير اقتصاد بود كه برخلاف انتظار افكار عمومي و بر خلاف واقعيت‌هاي ملموس در جامعه صورت گرفت و اقدام دوم، تعيين 80 درصد حداكثر حقوق مادام العمري براي صاحبان مشاغل سياسي بود كه اعتراضات زيادي را برانگيخت.

اين قبيل اقدامات، در كنار قصورهایي كه مجلس هشتم در انجام بعضي وظايف اصلي خود نشان مي‌دهد، اعتبار اين دوره از مجلس را بشدت كاهش داده و بيم آن مي‌رود كه اين كاهش اعتبار، به اصل مجلس نيز سرايت كند و مردم از مركز قانون‌گذاري كشور كه به فرموده امام بايد در رأس امور باشد نااميد شوند. مجلس هشتم اكنون نزد افكار عمومي با اين سؤال مواجه است كه چرا در برابر معطل ماندن بسياري از قوانين مصوب مجلس نتوانسته كاري انجام دهد؟ سؤال ديگري كه افكار عمومي از نمايندگان مجلس هشتم دارد اينست كه چرا به وظيفه قانوني خود در زمينه سؤال از رئيس‌جمهور عمل نمي‌كند؟ آنچه براي مردم تعجب برانگيز است و رسانه‌ها نيز در روزهاي گذشته به آن پرداخته‌اند اينست كه مجلسي كه اعضاي آن در عمل به مهم‌ترين وظايف نظارتي خود كوتاهي مي‌كند، چگونه است كه در ماه‌هاي آخر عمر خود به فكر تأمين حقوق مادام العمري افتاده و به استفساريه‌اي پاسخ مثبت داده كه به موجب آن صاحبان مشاغل خاص سياسي از جمله نمايندگان مجلس حق دارند تا پايان عمر از 80 درصد حداكثر حقوق مقام نظير خود استفاده كنند؟

متن خبر پرسروصداي حقوق مادام العمري آنگونه كه در رسانه‌ها منتشر شده چنين است:
"نمايندگان مجلس، در بررسي يك طرح استفساريه، مشخص كردند كه چنانچه حقوق ثابت و فوق‌العاده مستمر روساي قوا، معاون اول رئيس جمهور، نواب رئيس مجلس، اعضاي شوراي نگهبان، وزرا، نمايندگان مجلس، معاونان رئيس جمهور، استانداران، سفرا و معاونان وزرا در مسئوليت جديد از 80 درصد حقوق ثابت و فوق‌العاده مستمر آنان در پست قبلي كمتر باشد، به ميزان مابه التفاوت آن تا 80 درصد تفاوت تطبيق دريافت كنند. نمايندگان مجلس در بررسي طرح استفساريه تبصره 3 مواد 71 و 117 قانون مديريت خدمات كشوري، اين پرسش را بررسي كردند كه "آيا حكم اين تبصره در كليه مقامات موصوف در ماده 71 اعم از شاغل يا بازنشسته‌اي كه تاريخ بازنشستگي آنان قبل يا بعد از تاريخ لازم الاجرا شدن قانون باشد، شمول دارد؟ آيا دولت و صندوق‌هاي بازنشستگي و تأمين اجتماعي مكلفند كليه مطالبات مقامات موصوف ناشي از اجراي اين قانون را از تاريخ لازم الاجرا شدن آن برمبناي آخرين حقوق و مزاياي هر سال مقام نظير پرداخت كنند؟ و آيا حكم اين تبصره شامل كاركنان دستگاه‌هاي مستثني شده در قانون مديريت خدمات كشوري مي‌شود يا خير؟ نمايندگان به اين استفساريه پاسخ مثبت دادند" روزنامه جمهوري اسلامي 25 آبان 90 صفحه 13

توجه به نكاتي از قبيل اينكه اين استفساريه، يك طرح است، يعني خود نمايندگان، طراح آن بوده‌اند، گستره شمول آن و تعبيراتي همچون "حقوق و مزاياي هر سال مقام نظير" نشان مي‌دهد نمايندگاني كه اين استفساريه را طراحي كرده‌اند و آنان كه به آن رأي مثبت داده‌اند، حتي اگر به فكر مسئولان دستگاه‌هاي ديگر بودند، منافع خود را هم در نظر داشتند و چه بسا اين دومي، وجه غالب بوده است.

 بدين ترتيب، حضرات نمايندگان مجلس هشتم بايد به اين سؤال مهم و اساسي پاسخ بدهند كه نماينده كدام قشر از مردم جامعه ما هستند؟ نماينده‌اي كه به فكر تأمين حقوق مادام العمري خود برمبناي حداكثري باشد، چه نسبتي مي‌تواند با مردمي داشته باشد كه زير خط فقر قرار دارند، فرزندان بي‌كار در خانه دارند و براي تهيه مايحتاج اوليه زندگي روزمره خود نزد اهل خانه خجالت زده هستند؟ آيا نمايندگاني كه اين استفساريه را طراحي كردند و به آن پاسخ مثبت دادند، از كارتن خواب‌هاي همين شهر تهران با خبرند؟ آيا مي‌دانند كه بسياري از موكلانشان براي امرار معاش و نجات دادن فرزندانشان از گرسنگي، كليه خود را مي‌فروشند؟ آيا مي‌دانند كه بسياري از همين مردم با نان خالي مي‌سازند و هر ششماه يكبار قدرت خريد يك وعده گوشت يا مرغ براي اعضاي خانواده خود را ندارند؟

در چنين جامعه اي، آنهم در سالي كه "سال جهاد اقتصادي" نام گرفته است، چگونه نمايندگان مجلس به جاي آنكه درصدد حل مشكلات مردم محروم باشند، درصدد افزودن بر حقوق و مزاياي خود و قدرتمندترين قشر جامعه بر مي‌آيند؟ اصولاً پاسخ مثبت نمايندگان به اين استفساريه بر چه مبنائي بوده؟ اين پاسخ، از مصاديق بارز تبعيض است و قانون اساسي جمهوري اسلامي تبعيض را ممنوع دانسته.

در شرع مقدس اسلام هم، دستمزد گرفتن فقط در مقابل كار كردن جايز و مشروع است و هر دريافتي كه در برابر كار متناسب با آن نباشد، نامشروع است. بدين ترتيب، حضرات نمايندگان مجلس براساس كدام مجوز قانوني و كدام حكم شرعي مرتكب چنين دست و دلبازي كم نظيري به نفع خود و متمكن‌ترين افراد قشر كارمند جامعه شده‌اند؟ جامعه ما كارمندان و كارگراني هم دارد كه با حداقل‌ها مي‌سازند. چرا نمايندگان مجلس هشتم به فكر تأمين زندگي آنها نيستند؟

 
رسالت

«جنگ عليه ايران؛ سناريوهاي محتمل» به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي‌خوانيد:
اشاره:طي ساليان گذشته آمريکا و متحدان غربيش به همراه رژيم صهيونيستي کوشيده‌اند که احتمال درگيري با ايران را دائما در بوته امکان نگه دارند. فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران و فضا سازي عليه آن توسط رسانه‌هاي هماهنگ غربي باعث شده است که آنها از اين بهانه براي اعمال فشار بهره گيرند هر چند که روشن است فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران صرفا بهانه بوده و تلاش آنها براي حذف تنها رژيمي است که با ايستادگي خود در برابر تز نظم نوين جهاني ونيز موثر بودن در پيدايش امواج جديد بيداري در کشورهاي اسلامي عملا اقتدار نظام کنوني جهان را به چالش کشيده است. تحليل حاضرسناريوي جنگ و اهداف و امکان آن را مورد واکاوي قرار مي‌دهد.

مواضعي که اخيرا سران ايالات متحده ورژيم صهيونيستي و بعضي از کشورهاي غربي عليه ايران اتخاذ کرده و به بهانه گزارش آمانو فشارهاي جديدي را بر ايران وارد کرده و حتي بر طبل جنگ مي‌کوبند؛ در دوران اوباما نيز سخنان جديدي نيست؛چنانچه در25 سپتامبر2009 در نشست کشورهاي صنعتي غربي (جي 20) در پيتسبورگ، باراک اوباما به همراه سران انگليس و فرانسه از وجود تسهيلات اتمي مخفي ايران در چند کيلومتري جنوب تهران در دل کوهها خبر داد و مدتي نيز جنجال تبليغاتي حول آن پديد آوردند. ايران در آن زمان براي خنثي سازي تبليغات غربي‌ها اعلام کرد که به بازرسان سازمان ملل اجازه بازديد از نقاط اعلام شده را مي‌دهد؛زمانبندي تبليغات غربي‌ها هم جالب بود؛در حالي در 25 سپتامبر اين سخنان ابراز شد که در اول اکتبر 2009 گفتگوهاي مستقيم ايران با کشورهاي غربي طبق برنامه قرار بود انجام گيرد. اين بازي تبليغاتي غربي‌ها البته بي پاسخ نماند و ايران هم همزمان با روز يوم کيپورو جشن اسرائيلي‌ها آزمايش برنامه موشکي خود را انجام داد که شادي را در کام صهيونيست‌ها به تلخي مبدل ساخت.

مطالعه رفتارهاو تحليل‌هاي اسرائيلي‌ها و غربي‌ها در قبال ايران حاکي از آنست که آنها اميدها و دغدغه‌هايي را دارند که به بروز رفتار فعلي آنها انجاميده است:

نقاط اميد:
-ايران را کشوري با ترکيب قوميتي متکثر مي‌دانند و در همين راستا تلاش کرده‌اند که ناامني در مرزهاي ايران در نقاط تماس قوميت‌ها با همسايگان را بوجود آورده يا تشديد کنند. پديد آوري و حمايت از پديده‌هايي چون ريگي در شرق و پژاک در غرب در همين راستا صورت گرفته است.
-آنان‌چشم اميد به تحولات دروني همسو با خواسته‌هاي خود يا آشوبهايي که کنترل را از دست دولت مرکزي خارج کند؛ داشتند و آشوب‌هاي سال 88 در همين راستا از سوي رسانه‌هاي غربي تقويت شد.

نقاط نگراني:
-ارتباط بسيار نزديک و عقيدتي ايران و حزب الله که به صورت نگراني از ارسال سلاح و موشک از سوي ايران به حزب الله ابراز شد.
-ارتباط نزديک ايران و سوريه
-رشد قدرت نظامي ايران عليرغم تحريم‌ها که به صورت نگراني ازمانورها و تحرکات نظامي ايران که اسرائيل را تهديد مي‌کند؛بيان شد.
-گسترش نفوذ ايران در منطقه و رشد بيداري اسلامي که عملا بخش اعظم متحدان آمريکا و کشورهاي محافظه کار منطقه را که با ايران شديدا مسئله دار بودند؛يا سرنگون يا شديدا تهديد کرد.
-عدم تاثير قابل توجه و ناتواني در بازدارندگي مورد انتظار از تحريم ها

اقدامات انجام گرفته و نتايج:
-نقاط اميد غربي‌ها و اسرائيل در مناطق مرزي با دستگيري ريگي و سرکوب پژاک به نااميدي مطلق يا حداقل نسبي تبديل شد. لذا ايران در اين زمينه بازي موفقي انجام داد.

-غربي‌ها براي محدود سازي حزب الله و قطع رابطه ايران با سوريه، حرکت اپوزيسيون در سوريه را فرصت دانسته و تلاش دارند با سرنگوني بشار هم ارتباط ايران با سوريه را از ميان برده و هم پل حمايت از حزب‌الله را تخريب کرده و عملا حزب الله را نيز تحت فشار قرار دهند. آنها با اين تصور که دليل بقاي بشار تاکنون هدايت‌ها و مديريت ايران بوده است؛ تلاش کردند با طرح بحث ترور يکي از فرماندهان سپاه قدس عملا تحرک او را به حداقل کاهش داده و مديريت اوضاع در سوريه را از منظر خود، ازپشتيباني فکري وعملياتي که از ديدگاه آنها داراي تجربيات ارزنده‌اي در کنترل آشوب‌هاي گسترده پس از انتخابات 88 مي‌باشد؛ محروم ساخته تا از اشتباهات احتمالي سوري‌ها نهايت بهره برداري را داشته باشند. در حالي که چه بسا آنچه که خطر بزرگ ايران مي‌نامند بيشتر توهمي است که آگاهانه يا ناآگاهانه برآن دامن مي‌زنند.


قدس

«آشفتگی غرب در پروژه ایران هراسی» عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم سیامک باقری است كه در آن مي‌خوانيد:
نظریه پردازان آمریکایی در ماههای اخیر بسیار فعال شده‌اند تا به هر ترتیب فشارهای موجود بر دولت آمریکا را کاهش و مقامهای این کشور را از شوک تحولات جهان اسلام و بحران فزاینده اقتصادی، نجات دهند.

آمریکایی‌ها بخصوص در بعد سیاسی، مشکلات خود را ناشی از قدرت روز افزون ایران در عرصه های سخت افزاری و نرم افزاری می دانند و به خوبی دریافته‌اند که اقبال افکار عمومی دنیا به گفتمان جمهوری اسلامی ایران، مردم جهان را هر روز بیش از گذشته از آمریکا دور می کند. همین جریان باعث شده است تا رژیم صهیونیستی نیز بدترین شرایط پس از حیات خود را تجربه کند و روز به روز شکستهای بیشتری را متحمل شود.

گسترش بیداری اسلامی در جهان اسلام، از دست رفتن مصر به عنوان متحد بزرگ رژیم صهیونیستی، همراهی روز افزون مردم و دولت عراق با ایران، افزایش قدرت جمهوری اسلامی در ابعاد علمی، سیاسی و دفاعی و... باعث شده است تا غرب که این روزها به شدت در باتلاق بحران سنگین اقتصادی و اجتماعی فرورفته است، به فکر چاره جویی باشد، زیرا منافع استراتژیک و حیاتی آنها در منطقه و حتی جهان به خطر افتاده است.

لذا باید سناریوهایی مانند پروژه مضحک ترور سفیر عربستان در نیویورک، تهدید نظامی رژیم صهیونیستی علیه ایران، به چالش کشیدن پرونده هسته ای و حتی تلاش برای متهم کردن جمهوری اسلامی در عرصه حقوق بشر را در راستای جنگ روانی غرب برای ایران هراسی ارزیابی کرد.

این موضوع به خصوص وقتی با ناتوانی غرب در اقدام نظامی و سختافزارانه علیه کشورمان در کنار هم قرار می گیرد، ابعاد جنگ روانی آنها را بیشتر نمایان می کند، زیرا آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به خوبی می دانند که در حوزه سخت افزاری هیچ شانسی برای تهدید ایران ندارند، تا جایی که تهدیدهای لفظی آنها با واکنش سریع شخصیتهای گوناگون خودشان مواجه می شود. اما آنچه در این سناریوها به خوبی قابل درک است، اقدامهای عجولانه، افراطی و از سر آشفتگی تصمیم گیران غربی است. به عنوان مثال، سناریوی تلاش ایران برای ترور سفیر عربستان به یکی از مضحک ترین پرونده سازیها علیه ایران بدل شد. در موضوع گزارش اخیر آمانو از فعالیت هسته ای ایران هم این آشفتگی آشکار است که از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف) گزارش اخیر آمانو آنقدر با عجله و افراط آماده شد که همه کارشناسان به ساختگی بودن آن و هماهنگی با مقامهای آمریکایی پی بردند، تا آنجا که حتی برخی جملات این گزارش نیز از گزارش اطلاعاتی آمریکا در سال 1998 کپی شده بود.

ب) نحوه ارایه گزارش اخیر به گونه ای است که این سؤال را در ذهن آگاهان پدید آورده است که چگونه پرونده ایران یک شبه از منتهی الیه نقطه صلح آمیز بودن، به نهایت خطر رسیده است. این گزارش آن قدر ناشیانه تنظیم شده است که به روشنی موقعیت آژانس را نزد افکار عمومی و صاحب نظران و حتی دولتهای مختلف، در خطر قرار داده است. حتی برخی کشورها آشکارا رفتار آژانس را مورد انتقاد قرار داده و گزارش آن را یک نقطه ضعف جدید برای آن دانسته‌اند.

ج) گزارش آمانو در یک نگاه ابتدایی، بیانگر نگاه غرض ورزانه آژانس بود، تا آنجا که حتی نوع تنظیم آن نیز کاملاً نگاه خیرخواهانه را که وظیفه اصلی آژانس برای مواجهه با موضوع هسته ای در جهان است، زیر سؤال برد و به طور مستقیم نیت تبلیغاتی و روانی پشت آن را آشکار کرد.

آنچه مسلم است، همه این حرکات را باید در راستای جنگ روانی دشمن ارزیابی کرد و به فرموده رهبر معظم انقلاب، هر گاه فشار دشمن افزایش یافته، باید دلیل آن را افزایش قدرت داخلی و نگرانی دشمن از این قدرت روز افزون دانست. این اقدامات هم در همین راستا ارزیابی می شود و بدون تردید به دلیل شرایط ضعیف غرب، نه تنها هیچ کمکی به آنها نخواهد کرد، بلکه بر حقانیت جمهوری اسلامی خواهد افزود.


سياست روز

«رعب و وحشت غرب پس از تهديد نظامي» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد:
پس از انتشار گزارش آمانو درباره برنامه هسته‌اي ايران که البته بي‌پايه و اساسي آن اکنون براي همه آشکار شده است، ابتدا ديديم که رسانه‌هاي غربي و اسرائيلي با همراهي مسئولين نظامي و سياسي آن کشورها ايران را تهديد نظامي کردند. چند روزي به اين منوال گذشت. تهديدات ادامه داشت. رژيم صهيونيستي دم از حمله به تاسيسات هسته‌اي ايران زد.

ناگهان سياست تغيير کرد. پس از آن همه شاخ و شانه کشيدن و چنگ و دندان نشان دادن، بيشتر آن‌هايي که بر طبل جنگ و حمله مي‌کوبيدند، گفتارشان تغيير کرد. «حمله به ايران عواقب سنگيني به بار خواهد آورد» ؛ «حمله نظامي ايراني‌ها را متحدتر مي‌کند» ؛ «حمله به ايران جهان را به ورطه‌اي غير قابل مهار مي‌کشاند» ؛ و... هدف از سناريوي رژيم صهيونيستي و آمريکا از اين فضاسازي ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم و مسئولين جمهوري اسلامي ايران بود. اما اين پروژه، با پاسخ‌هاي قاطع مقامات ارشد ايران روبرو شد. مقامات ارشد نظامي از ارتش و سپاه جملگي از آمادگي نيروهاي مسلح در مقابل حمله احتمالي دشمن خبر دادند.

هشدار جدي و قاطعانه فرمانده کل قوا پاسخي بود که مقامات غربي و اسرائيلي را شوکه کرد. حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در مراسم تحليف و دانش آموختگي دانشجويان دانشگاه‌هاي افسري ارتش، با هشدار به دشمنان تاکيد کردند؛ «هر کس که فکر تجاوز به جمهوري اسلامي ايران در مخيله‌اش خطور کند، بايد خود را آماده دريافت سيلي‌هاي محکم و مشت‌هاي پولادين ارتش، سپاه، و بسيج و در يک کلام، ملت بزرگ ايران کند.»

اکنون ديپلماسي دفاعي جمهوري اسلامي ايران با اتخاذ مواضع و پاسخ‌هاي محکم باعث شده است تا لحن تهديدات تغيير کند. در کنار اتخاذ مواضع قاطع مقامات ارشد جمهوري اسلامي ايران، هشدارهاي جدي برخي سران کشورهاي خارجي نيز در اين امر باعث شد تا غرب و رژيم صهيونيستي به تبعات تهديدات نظامي خود پي ببرند.

روسيه به عنوان يکي از اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل از جمله کشورهايي بود که نسبت به اين تهديدات هشدارهاي جدي مطرح کرد.

فيدل کاسترو رهبر ۸۵ ساله کوبا گرچه امور کشور‌داري را به برادرش واگذار کرده، در تحليلي گفته است؛ حمله به ايران، آغاز جنگ جهاني است. او به خوبي گوشزد کرد که، جمهوري اسلامي ايران از دو فاکتور مهم جمعيت و توان نظامي براي پاسخگويي به هر گونه تهديد برخوردار است.»

مي‌‌توان اينگونه تحليل کرد که رژيم صهيونيستي با همراهي آمريکا با طرح موضوع تهديد نظامي عليه ايران، نوعي افکارسنجي را مطرح کردند تا علاوه بر واکنش‌هاي داخلي، واکنش‌هاي خارجي را نيز سبک و سنگين کنند که البته اين واکنش‌ها باعث شده است که اکنون پس از آن تهديد نظامي، نسبت به توانايي‌هاي جمهوري اسلامي ايران، رعب و وحشت عجيبي در ميان سران غرب به ويژه رژيم صهيونيستي ايجاد شود.

مقايسه عراق دوران صدام با جمهوري اسلامي ايران در انديشه ژنرال‌ها و سياستمداران آمريکايي و صهيونيستي، يک اشتباه بزرگ است که به نظر مي‌رسد اکنون آنها هم به اشتباه خود پي برده باشند.
عراق هيچگاه دو فاکتور جمعيت که هم هوادار باشند و هم توان نظامي را نداشت. مردم عراق هيچگاه موافق صدام نبودند و اين يکي از فاکتورهايي بود که آمريکا به آن پي برده بود. در صورتي که جمهوري اسلامي ايران از همراهي و حمايت قاطع مردم خود سود مي‌برد.

اکنون که تحولات منطقه و انقلاب‌ها و خيزش‌هاي اسلامي کشورهاي عربي حوزه نفوذ آمريکا را محدود کرده است، و با توجه به جنبش ضد سرمايه‌داري در آمريکا و برخي کشورهاي اروپايي، اين خيال و تصور که جبهه متحدي عليه ايران شکل بگيرد وجود ندارد. مردم آمريکا که همواره شاهد کشته شدن فرزندان خود به خاطر دخالت‌هاي نظامي دولتشان بودند، اکنون ديگر برنمي‌تابند که کشته‌هاي ديگري را به خود ببينند.

جمهوري اسلامي ايران اکنون در اوج آمادگي دفاعي و نظامي قرار دارد و در کنار آن نفوذ سياسي و معنوي در کشورهاي اسلامي از ديگر ويژگي‌هايي است که بايد اين آمادگي ارتقا و تاثيرگذاري و نفوذ نيز افزايش يابد.
 

مردم سالاري

«وال استريت جلوه‌اي از بيماري رسانه ها» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد:
قدرت و رسالت رسانه‌ها در نظارت عمومي و هشدار به موقع و آگاهي بخشي بحث تازه‌اي نيست و تا آنجا مورد توجه و نظر بوده و هست که رسانه‌ها و مطبوعات را قوه چهارم دموکراسي نام نهاده‌اند، يعني هم عرض قواي مقننه و قضائيه و اجرائيه. اگر رسانه‌ها آزاد باشند و زواياي پنهان جوامع را بروز ندهند، از ماموريت و رسالت خود فاصله گرفته‌اند.

کارکرد رسانه‌ها در اين است که نگذارند مسائل پيچيده و عميق شوند، همانند يک سنسور حساس اشتباهات را جلوي چشم‌ها مجسم کنندو اجازه ندهند قبح و زشتي سياست‌هاي غلط ديده نشوند. رسانه‌ها رسالت آگاهي بخشي به جامعه و افکار عمومي را برعهده دارند و امروزه حتي نخبگان و سرامدان جامعه نيز به کمک رسانه‌ها مسووليت و رسالت خود را ايفا مي‌کنند.

امروزه تمام اشکال رسانه‌اي اعم از مطبوعات، راديو، تلويزيون، سايت‌ها و وبلا گ‌ها يک ضلع از مثلث «مناسبات ملي» کشورها را تشکيل مي‌دهند که دو ضلع ديگرش ملت و حکومت هستند. ملت، حکومت و رسانه، سه ضلع مثلثي هستند که مناسبات ملي را رقم مي‌زنند و ملت در قاعده اين مثلث و حکومت و رسانه دو ضلع ديگر و هم وزن هستند. به همين علت رسانه‌ها بايد منافع دراز مدت را بر منافع کوتاه مدت ترجيح دهند و مسووليت روشنگري عقلا ني را برعهده گيرند.

دفاع از آزادي رسانه‌ها و مباحثي چون جريان آزاد اطلا عات و کارگزاري رسانه‌ها در اين باب به همين علت است. نقش و رسالت برجسته رسانه‌ها اين شرايط را رقم مي‌زند. جنبش وال استريت تنها يک اعتراض نسبت به بحران‌هاي سرمايه داري نيست، بلکه نشان دهنده اين است که صداي جمعيتي عظيم در يک کشور بزرگ با ادعاي دانستن رسانه‌هاي آزاد، آنقدر شنيده نشده که به يک جريان اجتماعي تبديل شده است.

جريان‌هاي اجتماعي، قوي تر از سياست‌ها عمل مي‌کنند و هرسياستي را منکوب و مغلوب مي‌سازند. نه تنها رسانه‌هاي مدعي آزادي در طول چندين ماه که از ظهور اين جنبش مي‌گذرد، سکوت کرده‌اند، که در طول ساليان متمادي اين صدا و اين نارضايتي را نديدند و آنقدر نديدند تا به فرياد و اعتراض تبديل شد. نقش واقعي رسانه‌ها در اين است که اين صداها را به موقع بشنوند و منعکس کنند و نگذارند که شکاف به حدي عميق شود که گروهي از مردم يک کشور براي ديده شدن و شنيده شدن دردها شان شرايط نامطلوب زيست خياباني را برگزينند.

در کشورهايي مثل يمن، مصر، تونس و... اگر چنين اتفاقاتي حادث مي‌شود، محدوديت‌هاي رسانه‌ها و عدم وجود رسانه‌هاي آزاد را همگان در آن کشورها مي‌شناسند، ولي در کشوري مثل آمريکا که مدعي آزادي رسانه‌ها است، اين ديده نشدن‌ها و شنيده نشدن‌ها را بايد نتيجه بيماري رسانه‌ها در اين کشور دانست.

رسانه‌هايي که با پول کارتل‌ها و تراست‌ها شکل مي‌گيرند و چشمي براي ديدن لا يه‌هاي گسترده اجتماعي ندارند. خود شيفتگي‌هاي بيمار گونه که جز اربابان صاحب قدرت خود را نمي‌بينند و سهمي براي اقشار اصلي جامعه قائل نيستند. چه اين جنبش به ساختار حکومت آمريکا لطمه بزند و چه سياستگذاران آمريکا بر آن فائق آيند، رسانه‌هاي اين جامعه بايد شرمنده باشند که در خدمت زرو زور و قدرت، رسالت واقعي خود را، ايفا نکردند.

در جهان امروز نبايد رسانه‌هاي مسوول بگذارند شکاف‌ها چنان شود که مردم براي رساندن صداي خود دست از کار و زندگي بشويند و در خيابان‌ها و ميادين چادر بزنند تا ديده شوند. کشورهايي که رسانه‌هاي آزاد ندارند بايد بدانند که مثلث مناسبات ملي آنها يک ضلع خود را از دست داده است و اين مناسبات سامان نخواهد يافت و کشورهايي که رسانه‌هاي آزاد دارند بايد بيماري ‌هاي خود را درمان کنند که چون رسانه‌هاي آمريکا با رسوايي مواجه نشوند.


تهران امروز

«بصيرت و وحدت در سايه ولايت» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم مجتبي توانگر است كه در آن مي‌خوانيد:
اولين گردهمايي جبهه متحد اصولگرايان که پنج‌شنبه در تهران برگزار شد، نکاتي قابل توجه و تاملي داشت.

1 - در پس موضوع وحدت و دوري و نزديکي گروه‌هاي مختلف اصولگرا که مجددا به موضوع بحث روز جريان‏هاي سياسي تبديل شده بود مسئله مهم‌تري وجود داشت که غفلت از آن ضررهاي بيشتري را به جامعه تحميل مي‌کرد. فرض کنيم که اساسا اصولگرايان حرفي واحد با ادبياتي مشابه داشتند و لازم نبود استراتژي «وحدت ولو با اغماض» را دنبال کنند و در شکلي طبيعي وحدت تام صورت مي‌گرفت. در اين صورت آيا مسئله يا مشکلي ديگر وجود نداشت که قابل پيگيري باشد؟ حتما وجود داشت.

تصميم‌گيري در حلقه‌هاي بسته بدون ارتباط با مردم، مشکلاتي از جنس آنچه بر سر دوم خردادي‌ها آمد و هنوز هم به عنوان عدم اقبال مردمي به اين گرايش سياسي ادامه دارد، براي اصولگرايان به‌وجود خواهد آورد. به نظر مي‏رسد با آغاز فعاليت‌هاي انتخاباتي اصولگرايان در ابتداي آبان بايستي براي ارتباط با حلقه‌هاي مختلف مردمي و تعامل دوطرفه با بدنه اجتماعي تدبيري انديشيده مي‌شد. اجتماع بزرگ امت حزب‌الله و متدين تهران در مدرسه عالي شهيد مطهري در همين راستا ارزيابي مي‌شود.

ز نزديک شاهد بودم که در حين مراسم و بعد از مراسم چگونه مردم با نمايندگان خود سخن مي‌گفتند. به خوبي نمايندگان گروه‌هاي مختلف اصولگرا مي‌شنيدند که بايد مطالبه اصلي مردم در رفع مشکلات معيشتي و اقتصادي را جدي‌تر از گذشته با شيوه‌هاي جهادگونه دنبال کنند.

دکتر زاکاني اشاره داشت که «اکنون در ميانه راه هستيم و گفتمان اصولگرايي در کوتاه مدت مي‌تواند به نهضت بيداري اسلامي کمک کرده و به سند چشم انداز 20 ساله نظام اسلامي برسد. ما به دنبال ميانبر‌ها هستيم تا در مسير رشد و اعتلاي جامعه اسلامي، فرزندان اين مرز و بوم را از ميانبرها حرکت دهيم.»

مردم مطالبه مي‏کردند که اصولگرايان، تلاش مضاعفي داشته باشند تا اعتماد عمومي مردم به نهادهاي قانوني نظام افزايش يابد و نمايندگاني ولايت‏مدار، کارآمد، ساده‏زيست، مقاوم در مقابل نظام سلطه، فتنه و انحراف از سوي گروه‌هاي اصولگرا معرفي گردند تا مورد اقبال بيش از پيش قرار گيرند. لذا بر اين باور هستم، افزايش تعامل با مردم آن‏گونه که در همايش بزرگ اصولگرايان شکل گرفت، موجب اعتماد دو طرفه و انتخاب عناصر شايسته و نامزد‎هاي متعهد، توانمند و خدمتگزار بر مبناي اصول و ارزش‌ها و بر اساس سوابق اجرايي و حال فعلي آنها خواهد شد که همين فرآيند پايه تشکيل مجلسي انقلابي، متخصص و خادم مردم را فراهم خواهند کرد.

2 - گردهمايي بزرگ اصولگرايان، باعث انسجام درون‌ تشکيلاتي و تحبيب قلوب بيش از پيش ميان اصولگرايان خواهد شد. چه اينکه در گذشته به دليل رقابت‌ها و خرده گيري‌هاي درست و نادرست و در خيلي مواقع بيهوده، کدورت‏هايي شکل گرفت که بعدها به عنوان موانعي براي ايجاد وحدت در ميان اصولگرايان خودنمايي و زمينه را براي بروز و ظهور بيشتر جريان انحراف و فتنه هموار کرد. خوشبختانه حضور اقشار اصولگرا و نمايندگان تشکلهاي بدنه اجتماعي و حرف‌هايي که در همايش بر زبان رانده شد، حکايت از اين داشت که کدورت‌هاي پيشين با اغماض قابل گذشت است و اکنون فرصتي است که بايد فصل نويني در خدمت‌رساني به مردم آغاز شود. شايد هم، اغلب سران اصولگرا، همان حس آيت‌الله مهدوي کني را داشتند که آقا از خرده گيري‌ها خوشحال نيستند و خواسته‌اند از تفاوت‌ها و اختلافات جزئي بگذرند.

3 - طبيعتاً اصولگرايان در صحنه رقابت‌هاي انتخاباتي با دشمنان و رقبايي روبه‌رو هستند. دشمنان اصولگرايان؛ نظام سلطه، ضد انقلاب‏ قسم خورده (منافقين، سلطنت‌طلبان، نهضت آزادي و... )، جريان فتنه (ضد انقلاب جديد) و جريان انحرافي هستند. رقباي اصولگرايان هم گروه‌هايي هستند که با انديشه‌هاي متفاوت پاي در عرصه کارزار انتخاباتي مي‌گذارند. نظام سلطه هر چه در توان داشته باشد، در عرصه داخلي در پشت جريان فتنه و جريان انحرافي سامان خواهد داد. تلاش مشترك و شايد غيررسمي اين دو گروه، به مثابه دو تيغه قيچي، براي تشکيل جبهه‎اي واحد در برابر نيرو‎هاي انقلاب در انتخابات است. آنها هماهنگ باهم يکي براي حوزه‎‎هاي انتخابيه بزرگ، بخصوص شهر تهران برنامه‎ريزي کرده و ديگري با استفاده از پول و امکانات و ابزار قدرت و ثروت خويش، در حوزه‎‎هاي انتخابيه کوچک به دنبال تاثيرگذاري است. البته اين خواست نظام سلطه است كه با بهره‎گيري از همه ظرفيت‎‎ها، از جمله انتخابات براي ايجاد زمينه براندازي انقلاب اسلامي تلاش كند، لذا نبايد نسبت به دشمن اصلي جريان اصولگرا كه آمريكا و متحدانش است، غفلت نمود؛ گرچه ظاهرا، حريفان اصلي نيرو‎هاي جبهه انقلاب، عوامل فتنه ۸۸ و جريان انحرافي ‎باشند. در ميان دوم خردادي‌ها هستند كساني كه متمايل به فعاليت در چارچوب قانون اساسي هستند، ولي از آنجا كه در نهايت منويات بزرگان خود را که آلوده به فتنه 88 هستند، پيگيري خواهند كرد، رقيب جدي اصولگرايانند. با اين همه دشمنان و رقبا که به دنبال تفرقه، شکاف و فاصله بين اصولگرايان هستند، به نظر مي‏رسد وحدت نيروهاي انقلاب؛ پيام و ضرورت اصلي اولين همايش جبهه متحد اصولگرايان باشد.


شرق

«همگرایی اعراب و ترکیه علیه سوریه» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم يوسف مولايي است كه در آن مي‌خوانيد:
تحولات سوريه شتاب بيشتري مي‌گيرد. برگزاري اجلاس مشترك اتحاديه عرب و تركيه در رباط مراكش درخصوص سوريه، در نوع خود يك اقدام بي‌سابقه محسوب مي‌شود. در اين اجلاس وزير امورخارجه امارات متحده‌عربي (شيخ عبدالله بن زايد آل نهيان) نقش منطقه‌اي تركيه در تحولات مربوط به بهار عرب را ستود و خواهان گسترش هر چه بيشتر مناسبات اقتصادي اتحاديه عرب با تركيه شد. شيخ عبدالله همچنين از مواضع محكم تركيه در مبارزه عليه تروريسم و توليد سلاح‌هاي هسته‌اي پشتيباني كرده و خواهان همكاري مشترك كشورهاي عربي و تركيه براي ايجاد منطقه عاري از سلاح‌هاي هسته‌اي در خاورميانه شد.

وزير امورخارجه تركيه در اين اجلاس با جملات تندي دولت بشار اسد را مورد حمله قرار داد. داوود اوغلو با لحن غيرمعمول و غيرمتعارف ديپلماتيك سرنوشت اسد را با معمر قذافي مقايسه كرد و از اينكه دولت سوريه پيشنهاد اتحاديه عرب براي مذاكره با مخالفان خود را رد كرده بود، اظهار تاسف كرد. به نظر مي‌رسد كه دولت‌هاي عربي به طور پنهان و آشكار از اقدامات تركيه در اعمال فشار بيشتر به سوريه استقبال مي‌‌‌كنند و از اعمال فشار اقتصادي عليه سوريه در زمينه انرژي از جانب تركيه كاملا حمايت مي‌كنند.

در عين حال بعضي از مقامات عربي، زمان را براي تسويه‌حساب‌هاي قديمي با دولت سوريه را مناسب تشخيص داده‌اند. ملك عبدالله پادشاه اردن به‌طور صريح و بدون رعايت ادبيات ديپلماتيك از بشار اسد مي‌خواهد كه از قدرت كناره‌گيري كند. در يك مصاحبه‌اي با BBC پادشاه اردن به بشار اسد توصيه مي‌كند كه از قدرت كناره‌گيري كرده و مرحله جديدي از زندگي سياسي را تجربه كند. او مي‌گويد كه اگر من جاي بشار بودم دست از قدرت برمي‌داشتم و شرايط را براي تغييرات آماده مي‌كردم. وليعهد عربستان (فيصل) در گفت‌وگويي با باشگاه مطبوعات ملي آمريكا در واشنگتن با صراحت بيشتري اعلام مي‌كند كه سقوط اسد به اين شكل يا آن شكل اجتناب‌ناپذير است. اظهارات مقامات عرب باعث خوشحالي بيشتر مقامات آمريكايي شده است.

اوباما با استقبال از اين اظهارات بيان كرد كه آمريكا به همكاري با دوستان و متحدان خود براي اعمال فشار به رژيم بشار اسد ادامه خواهد داد و از ملت سوريه براي گذار به دموكراسي حمايت خواهد كرد. خانم كلينتون بي‌پرده اظهار كرده است كه اسد كناره‌گيري كند تا شرايط براي گذار مسالمت‌آميز فراهم شود. از سوي ديگر اتحاديه اروپا به تحركات ديپلماتيك خود با تركيه شتاب بخشيده است.

آلن ژوپه وزير امورخارجه فرانسه براي تبادل‌نظر با مقامات تركيه عازم آن كشور شده است تا سياست‌هاي اتحاديه اروپا را با جهت‌گيري‌هاي تركيه هماهنگ كند. صداهايي نيز از بعضي از اپوزيسيون سوريه شنيده مي‌شود كه آنها علاقه‌مند به ايجاد منطقه پرواز ممنوع توسط اتحاديه عرب و تركيه هستند. در يك اقدام ديپلماتيك ديگر، دولت‌هاي فرانسه، آلمان و انگليس درصدد تهيه پيش‌نويسي در مورد سوريه و ارايه آن به شوراي امنيت هستند. تشديد عمليات نظامي از جانب معترضان و اعلام موجوديت ارتش آزاد سوريه (FSA) و حمله به پايگاه‌هاي نظامي سوريه، اوضاع سوريه را بسيار پيچيده كرده است.

 متاسفانه سرعت اصلاحات دولت سوريه متناسب با سرعت تحولات در آن كشور نيست و بيم آن مي‌رود كه اوضاع هرچه بيشتر از كنترل خارج شود. يكي از ويژگي‌هاي تحولات سوريه در مقايسه با كشورهاي ديگري كه تحت‌تاثير بهار عربي قرار گرفته‌اند، اين است كه در مورد سوريه ظاهرا ابتكار عمل در اعمال فشار به سوريه در دست تركيه و كشورهاي عربي منطقه است و اتحاديه اروپا و آمريكا پشت‌سر اين كشورها قرار گرفته‌اند. اين مساله با توجه به بحران اقتصادي آمريكا و اتحاديه اروپا تا حدي قابل درك است. به خصوص دولت آمريكا كه هنوز با مشكلات عراق و افغانستان دست و پنجه نرم مي‌كند و از طرف ديگر وارد فضای انتخاباتي شده است كه ريسك‌پذيري در سياست خارجي را كاهش مي‌دهد.

مساله قابل توجه اين است كه فدراسيون روسيه و دولت چين كه در مقابل تصويب قطعنامه‌ها عليه سوريه در شوراي امنيت مقاومت مي‌كنند براي حمايت از دولت سوريه و كاهش دادن فشارهاي سياسي از امكانات خود در عرصه جهاني استفاده نمي‌كنند.

تقريبا ما شاهد هيچ‌گونه ابتكار عمل سياسي و ديپلماتيك از جانب اين دو كشور نيستيم و اين دو كشور فقط از كارت حق وتوي خود در شوراي امنيت استفاده مي‌كنند و به نظر مي‌رسد كه دولت آقاي بشار اسد قادر به تشكيل هيچ جبهه‌اي از حاميان خود در سطح جهاني براي تقابل با كشورهاي مخالف نيست و اين امر ممكن است هر چه بيشتر به انزواي سياسي سوريه منتهي شود. تعليق عضويت سوريه در اتحاديه عرب در شرايط عادي يك امر مهمي تلقي نمي‌شود. چراكه علي‌الاصول اتحاديه عرب به عنوان يك بازيگر مهم در نظام بين‌المللي قلمداد نمي‌شود. ولي با توجه به حمايت‌هاي همه‌جانبه آمريكا و اتحاديه اروپا از ابتكارات و تصميمات اتحاديه عرب و هماهنگي هر چه بيشتر اتحاديه عرب با سياست‌هاي تركيه و حتي دنباله‌روي اتحاديه عرب از برنامه‌هاي تركيه، به نظر مي‌رسد كه اتحاديه عرب به لحاظ سياسي در تحولات سوريه جايگاه بسيار برجسته‌اي را به خود اختصاص داده است كه اين امر با ساختار و رويه عمل اتحاديه عرب سازگاري چنداني ندارد، هرچند كه سازمان‌هاي منطقه‌اي در چارچوب فصل هشتم منشور مي‌توانند در حل و فصل اختلافات و مناقشات منطقه‌اي به عنوان بازوي سازمان ملل عمل كنند. ولي اتحاديه عرب به لحاظ ضعف‌هاي ساختاري خود تاكنون نتوانسته از اين ظرفيت و امكانات خود به درستي بهره‌برداري كند.


ابتكار

«نمايندگان ملت و آپارتايد سياسي؟!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن مي‌خوانيد:
مطابق مصوبه هفته گذشته نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، ازاين‌پس کساني که دو سال در پست‌هاي سياسي خدمت کنند، درصورتي‌که از اين پست‌ها برکنار شده يا کناره‌‌گيري کنند، به‌صورت مادام‌العمر از مزاياي آن منصب برخوردار خواهند شد. البته اين تنها شاهکار مجلس اصولگرا و عدالت‌طلب نيست.

در همان ابتداي تشکيل مجلس دوره هشتم بود که خبر اعطاي يک‌صدميليون تومان وام بلاعوض به هرکدام از نمايندگان، بهت و تعجب همگان را برانگيخت. حيرت مردم بدان سبب بود که شعار ساده‌زيستي و عدالت‌ورزيِ اکثريت نمايندگان مجلس کنوني، گوش فلک را کر کرده بود و همين شعارها بود که شانس پيروزي را نصيب آنان کرد.

حال که در آستانه پايان عمر چهارساله دوره مجلس هشتم هستيم، خبر امتياز آپارتايدگونه براي مناصب سياسي کسي را شگفت‌زده نکرد؛ چراکه در پس اتفاقات اين سال‌ها، ازجمله تخلف سه‌هزارميلياردتوماني، تفاوت گفتار و عمل، ديگر کسي را متعجب نمي‌کند. از طرفي نمايندگان فعلي هم بايد دورانديش باشند و امتيازات نمايندگي را به‌صورت دائمي براي فرداي خود تضمين کنند؛ چراکه ممکن است در رقابت محدود با ديگر هم‌کيشان خود، شانس نمايندگي را از دست بدهند.

براساس اين مصوبه، ازاين‌پس طبقه‌اي ممتاز در ايران، با نام «منصب‌داران سياسي» بيشتر خودنمايي خواهد کرد. جالب است بدانيم آن‌زمان که آقاي کامران، نماينده مردم اصفهان، خبر اعطاي وام بلاعوض يک‌صدميليون‌توماني را علني کرد و اعتراضات رسانه‌اي را به‌بار آورد، آقاي حميد رسايي، نماينده اصولگرا و سينه‌چاک عدالت، در توجيه اقدام مجلس، طي يادداشتي نوشت که نماينده يا بايد جيبش باز باشد، يا زبانش. به تعبير ايشان، بايد جيب نماينده را پر کرد تا زبانش باز بماند. آن ‌روز که اين يادداشت و توجيه و طرز تفکر ابراز شد، منطق و نگاه اين گروه‌ها برملا گشت و بسياري که اميد به حريت و پاک‌دستي و عدالت‌خواهي اينان بسته بودند، ناگهان خود را در سرابي يافتند و آرزوهاي خود را بربادرفته ديدند؛ چراکه در نگاه موکلان اين دسته از وکلا، بنا بود مسئوليت‌ها نه‌تنها امتيازآور نباشند، که وظيفه‌ساز باشند.

توقع مردم اين بود که مسئول حق نداشته باشد در جهت تأمين منافع شخصي خود، از مسئوليت سوءاستفاده کند. بنا بود به‌دليل سلوک اخلاقي، صداقت در گفتار، امانت‌داري و ساده‌زيستي مسئولان، مردم محروم با مسئولان خود به احساس مشترک برسند. مسئولان درد مردم را درد خويش و مردم نيز مسئولان را از جنس خود بدانند. اکنون با اين امتيازات منحصربه‌فرد که مسئولان را در طبقه ممتاز اقتصادي قرار مي‌دهد و فاصله آنان را با توده مردم دست‌نيافتني مي‌کند، چطور بايد احساس مشترک ايجاد شود؟ احساس مشترک همدلي و همراهي ايجاد خواهد کرد. وقتي زمينه‌هاي احساس مشترک از بين رفت، ديگر از همدلي و همراهي نيز خبري نخواهد بود.

توقع مردم اين است که همگان از بوستان عدالت، گل‌هاي ياس برچينند، نه‌اينکه صاحبان منصب گل ياس برگيرند و محرومان خار يأس.

وکلاي مردم نيک مي‌دانند که ضريب جيني در چه وضعي و عمق شکاف طبقاتي تا کجاست. زماني‌که خبر اختلاس بزرگ درز کرد و معلوم شد در اين کشور براي فردي چنين امکاني وجود دارد تا از منابع مالي کشور سه‌هزارميليارد تومان دريافت کند و هم‌زمان ميليون‌ها نفر از امکان دريافت تسهيلات ضروري در حد دوميليون تومان محروم باشند، ميزان ضريب جيني و فاصله طبقاتي آشکار شد.

وکلاي مردم حتماً مي‌دانند که بخش اعظم موکلانشان که شانس شغل داشتن را يافته‌اند، با کف حقوق ماهانه سيصدهزار تومان امرارمعاش مي‌کنند. آنان احتمالاً با تعدادي از موکلانشان که به‌دليل مشکلات مالي مجبور به فروش هر دو کليه خود شده‌اند، مواجه شده يا مورد مراجعه آنان قرار گرفته‌اند.


آفرينش

«پرواز قطر در آسمان ايران» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد:
ناوگان حمل ونقل هوايي ايران سال هاست که فشار تحريم‌هاي جهاني را به جان خريده و بعضاً سوء مديريت‌ها در اين سيستم، سنگيني اين بار را دوچندان کرده است. متاسفانه هرساله به دليل نقص فني هواپيماهاي فرسوده و از رده خارج، شاهد جان باختن جمعي از هموطنانمان هستيم. متاسفانه تاکنون مسولين امر فکري براي رفع اين معضل نکرده بودند. تا اينکه شرکت‌هاي هواپيمايي ما از سوي ياتا تحريم شدند و مسولين تصميم گرفتند تا از شرکت هواپيمايي قطر براي جبران اين تحريم و همچنين بهبود سطح پروازهاي داخلي استفاده کنند. اينکه مسولين به فکر امنيت و جان مسافران هستند امرپسنديده‌اي است اما چرا تاکنون چنين اقدامي را انجام ندادند تا از کشته شدن بسياري از هموطنان جلوگيري شود.

لازم بود قبل از تصميم گرفتن براي حضور قطري‌ها در آسمان ايران اين مورد بيشتر بررسي مي‌شد و تمهيداتي براي آن انديشيده مي‌شد(اميدواريم چنين امري صورت گرفته باشد).

با توجه به پيشرفته بودن هواپيماها و ضريب بالاي امنيتي شرکت قطري، مطمئنا مسافران اشتياق و تمايل بيشتري براي استفاده از اين هواپيمايي خواهند داشت. هرچند قيمت بليط‌هاي قطري گران تر باشد، اما مردم ارزش بيشتري براي امنيت جاني خود قائلند. همچنين بسياري از هموطنان به سبب ريسک بالاي پروازهاي ايراني از سفرهاي هوايي امتناع مي‌کنند و مطمئنا با ورود ناوگان قطري مشتري بيشتري براي اين شرکت خارجي قابل پيش بيني خواهد بود. در اين شرايط ضربه سنگيني به ايرلاين‌هاي داخلي وارد خواهد شدو احتمال ورشکستگي و نابودي آنها متصور است. هرچند مجلس اعلام کرده که شرکت قطري تا حدي اجازه فعاليت داردکه ضرري به شرکت‌هاي داخلي وارد نشود، اما هيچ منطقي اين حکم را قبول نمي‌کند که شما اختيار را از مشتري بگيريد و مطمئنا مسافران شرکت‌هاي خارجي را براي سفر ترجيح مي‌دهند.

نکته ديگر اينکه کادر پروازي قطري به طور مستقل وارد ايران مي‌شود و عملا بسياري از فرصت‌هاي شغلي کشوربه صورت مستقيم و غيرمستقيم از دست خواهد رفت. همچنين با حضور کادر پروازي قطري احتمال اينکه نيروهاي زبده و با تجربه ما جذب اين شرکت خارجي يا شرکت‌هاي مشابه شوند بسيار است.

اي کاش مسولين اين ميزان سرمايه‌اي را که با حضور اين شرکت خارجي از جيب کشور خارج مي‌شود را صرف بهبود ناوگان هوايي داخلي مي‌کردند وبا خريد هواپيماهاي جديدتر و توسعه امکانات هوايي مانع از احتياج به کشورهاي خارجي مي‌شدند. اما اکنون اين اقدام را به فال نيک مي‌گيريم و توقع داريم اين حضور شرکت‌هاي خارجي موقتي باشد و نهايتا چاره‌اي اساسي براي اين كاستي كه سالهاست در كشور مشهود است انديشيده شود. جاي افسوس دارد کشوري به عظمت ايران با اين همه ثروت ونيروي انساني ماهر محتاج کشوري همچون قطر گردد. آن زمان که فرودگاه مهرآباد ساخته شد اصلا قطري وجود نداشت! حالا همين قطر با پيش دستي در برداشت منابع گاز مشترک با ايران عملا با ثروت ملي ما خود را به ثروتمندترين کشور دنيا مبدل ساخته و با ديپلماسي فعال خود را از بسياري از مزاياي بين المللي بهره مند کرده است و اکنون ما براي رفع نيازخود به آنها وابسته شده ايم.

با اين حال از مسولان کشورمان تشکر مي‌کنيم که براي جان مردم ارزش قائل شدند. اما همچنان انتظارات باقي است تا دستگاه ديپلماسي کشور در زمينه هوايي تلاش خود را دوچندان نموده تا تحريم‌هاي چندجانبه که باعث رکود وضعف ناوگان هوايي گرديده را کاهش و يا تعديل کند.


حمايت

«راهبرد هوشمند عليه سوريه» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:
باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا هنگام ورود به كاخ سفيد سياست راهبردي خويش را استفاده از قدرت هوشمند نام گذاري كرد. اين راهبرد تركيبي از سخت قدرت بوش با محوريت نظامي گري و نرم قدرت بيل كلينتون بود كه با مولفه‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي (تقويت سيا) اجرايي مي‌شود. بررسي پرونده آمريكا در عرصه جهاني نشان مي‌دهد كه محور بسياري از سياست‌هاي آمريكا بر اساس همين موازنه اجرا مي‌شود. نمود عيني اين مسئله را در قبال سوريه مي‌توان مشاهده كرد. جهانيان اذعان دارند كه محور تحولات سوريه برگرفته از بازيگران خارجي است كه به رغم همگرايي اسد رئيس جمهور و مردم براي رسيدن به ثبات پايدار و تحقق خواسته‌هاي ملت در مسير ناآرامي در حركت است. در اين چارچوب مشاهده مي‌شود كه آمريكا بر اساس همان راهبرد هوشمند دو مولفه را به طور موازي در سوريه پيگيري مي‌كند.

اولا، در حوزه نظامي آمريكا به طور مستقيم و با كمك برخي از كشورهاي عربي و تركيه، در كنار صهيونيست‌ها به طرح تجهيز و فعال سازي شبه نظاميان مسلح را اجرايي مي‌سازد.

به اعتراف شبه نظاميان بازداشت شده، آنها كمك‌هاي مالي و تسليحاتي را از آمريكا، تركيه، صهيونيست‌ها و برخي كشورهاي عربي دريافت مي‌كنند. آمريكا همزمان براي تقويت جريان نظامي از دستگاه‌هاي اطلاعاتي نيز استفاده مي‌كند، چنانكه در جديدترين وسايل كشف شده از شبه نظاميان آنها از پيشرفته ترين سيستم‌هاي اطلاعاتي و مخابراتي استفاده مي‌كردند كه متعلق به دستگاه‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي آمريكا است. ثانيا، در حوزه قدرت نرم يا همان ديپلماسي نيز آمريكا دو اصل را اجرا مي‌كند.

 از يك سو از كشورهاي عربي و تركيه به عنوان مراكز گردهم آيي مخالفان غرب‌گراي دولت سوريه استفاده مي‌كند و از سوي ديگر با به حركت درآوردن مهره‌هايي همچون اتحاديه عرب و اتحاديه اروپا طرح يارگيري عليه سوريه را اجرا مي‌كند. آمريكا با اين يارگيري در نهايت تلاش دارد تا در كنار تحميل خواسته‌هاي خود به سوريه، چين و روسيه را در برابر افكار عمومي جهان قرار داده تا آنها نيز به پذيرش اعمال تحريم در شوراي امنيت عليه سوريه وادار سازد.

نكته مهم در قالب بازي هوشمند آمريكا در قبال سوريه آنكه آمريكا براي عدم تحريك افكار عمومي و پنهان سازي چهره فتنه ساز خود در نقاب اتحاديه عرب، صهيونيست‌ها و تركيه پنهان شده و با ابزار آنها اين سياست‌ها را پيگيري مي‌كند. بر اساس آنچه ذكر آنچه ذكر شد مي‌توان گفت كه اوباما براي به زانو در آوردن سوريه و در اصل جبهه مقاومت، راهبرد قدرتمند هوشمند را در پيش گرفته در حالي كه اساس آن را به بازي گرفتن متحدان منطقه‌اي براي مقابله با تحريك افكار عمومي تشكيل مي‌دهد.

البته وحدت و همگرايي مردم و دولت اسد در كنار عدم همراهي افكار عمومي جهان با تحركات ضد سوري تاكنون اين سناريو را با ناكامي همراه ساخته هر چند كه آمريكا با ابزارهاي مختلف همچنان به دنبال راهي براي به زانو درآوردن سوريه است.
 

دنياي اقتصاد

«تعادل غيركوپني» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي‌خوانيد:
1- بمباران ارزي بازار دلار: اين عبارت عنوان اصلي روزنامه دنياي اقتصاد در هفتم خرداد امسال است كه براساس سخنان رييس كل بانك مركزي انتخاب شده بود.

 گفته دقيق آقاي محمود بهمني اين بود: «از روز شنبه (هفتم خرداد) به شدت دلار وارد بازار مي‌كنيم و قيمت‌ها را به شدت مي‌شكنيم.» سه روز پس از اين گفته و افزايش عرضه دلار، نرخ برابري اين ارز و ايضا قيمت سكه طلا رو به كاهش گذاشت. يعني اينكه درهفته دوم خرداد، هر دلار آمريكا حدود 1145 تومان و يك قطعه سكه بهار آزادي 440 هزار تومان معامله مي‌شد. اما طولي نكشيد كه اين روند وارونه شد.

2- «هر نفر از متقاضيان دريافت سكه مي‌توانند در هر روز حداكثر پنج قطعه سكه طلا خريداري كنند، نرخ فروش سكه‌ها از سوي بانك مركزي ايران تعيين و به بانك ملي اعلام مي‌شود.» اين متن اطلاعيه چهارم ارديبهشت بانك ملي است كه از آن استنباط مي‌شود عرضه سكه طلا نامحدود است و تنها محدوديت‌ آن همان «پنج سكه در هر روز براي هر نفر» است. دبير كل بانك مركزي براي تاكيد بر همين موضوع در نيمه شهريور امسال با صراحت گفت: «از ابتداي سال جاري تاكنون (نيمه شهريور) 7/1 ميليون قطعه سكه به بازار تزريق شده... به هر ميزان كه مردم تقاضا داشته باشند، سكه در اختيار بانك ملي قرار مي‌گيرد تا بين شعب تقسيم شود.»

3- از مدت‌ها پيش دو اطلاعيه‌ غيررسمي پشت شيشه شعب منتخب بانك ملي ديده مي‌شود كه يكي مي‌گويد:«توزيع شماره براي خريد سكه: فقط 20 قطعه» منظور اين است كه هر يك از شعب منتخب روزانه فقط 20 قطعه سكه توزيع مي‌كنند؛ يعني يك ششم آنچه از ارديبهشت تا شهريورماه توزيع شده است.

اطلاعيه ديگري كه در شعب منتخب جلب توجه مي‌كند اين است كه «به هر نفر يك بار در سال ارز مسافرتي تعلق مي‌گيرد.»

4- بازار ارز و طلاي ايران پريروز: دلار آمريكا، خريد 1332 و فروش 1340 تومان؛ سكه بهار آزادي طرح قديم 630 هزار و طرح جديد 616 هزار تومان. معناي قيمت‌هاي روز پنج‌شنبه با عنايت به گزاره‌هاي بندهاي 1 و 2 و 3 به طور خيلي ساده اين است كه طرح توزيع كوپني ارز و سكه چه در ابعاد وسيع و نامحدود اول و چه شكل محدود كنوني شكست خورده است. اين شكست اصلا و ابدا نبايد موجب سرشكستگي كسي يا نهادي شود، بلكه بايد علامت روشن بازار به برنامه‌ريزان اقتصادي تلقي شود و آنان را متقاعد كند كه آموزه‌هاي اقتصادي در باب ناكارآمدي مداخله دولت در «تعيين قيمت» مستظهر به مطالعات نظري جانكاه در سيصد، چهارصد سال گذشته و ايضا تجربيات بشر در همه ادوار زندگي است.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها