کد خبر: ۲۹۲۱۱
زمان انتشار: ۱۵:۰۴     ۱۳ آذر ۱۳۹۰
رجانیوز/ "انگلستان براي پليس ويژه‌اش كه در آن حادثه كشته شد، سالگرد مي‌گيرد و از مهارت پليس‌اش قدرداني مي‌كند اما كسي نيست كه بگويد كه پليس انگلستان افراد سفارت را به كشتن داد و تروريست‌ها را نيز در همان محل حادثه كشت. همچنين بنده را به خاطر پيگيري‌هايم در اين كميته تحت فشار مي‌گذارند و از دادن ويزا براي ورود به انگلستان خودداري مي‌كنند." اینها بخشی از گفته های دکتر غلامعلی افروز کاردار وقت سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن هنگام اشغال این سفارت در اردیبهشت 1359 است.

چند روز پس از آن که عملیات نجات گروگان‌های امريكایی در طبس با شکست مفتضحانه ای روبرو شد، سرویس اطلاعاتی انگلستان که در استفاده از عناصر وطن فروش و دست دوم چیره دست تر از سرویس های امريكایی است، چند جوان عرب را با حمایت و پشتیبانی سفارت بعثی عراق راهی سفارت جمهوری اسلامی کرد تا یک گروگان‌گیری چند روزه را تدارک ببیند.

بر خلاف قواعد حفاظت از دیپلمات‌ها، پلیس دیپلماتیک لندن در لحظه ورود گروگان‌گیرها به بهانه خوردن قهوه وارد ساختمان سفارت می شود و پس از مراجعه گروگان‌گیرها در را بر روی آنها می گشاید و شش روز در حالی که به سلاح کمری مسلح بوده در سفارت باقی می ماند و در نهایت نشان افتخار می گیرد.

پس از شش روز گروگان‌گیری و شهادت یک دیپلمات ایرانی، پلیس ویژه سلطنتی با دستور تاچر وارد سفارت می شود و پس از کشتن پنج نفر از شش نفر گروگان‌گیر که چهار نفرشان خودشان را تسلیم کرده بودند، شهید صمدزاده را به اشتباه جای گروگان‌گیر ششم به شهادت می رسانند تا هیچ ردی باقی نماند! ساعاتی بعد، پلیس ویژه کل سفارت ایران را به آتش می کشد و از سفارت ایران جز خرابه ای باقی نمی ماند!

در ادامه این نمایش انگلیسی، مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلیس نامه ای به امام خمینی(ره) می نویسد و خواستار آزادی گروگان‎های امريكایی در مقابل عملیات پلیس وِیژه سلطنتی می شود! در شب تسخیر سفارت انگلیس در تهران توسط دانشجویان انقلابی نيز تلوزیون بی بی سی روایتی مغشوش از این ماجرا را ارائه داد و وطن فروشان ایرانی مقیم لندن به تطهیر و قهرمان سازی از مأموران امنیتی و اطلاعاتی انگلستان پرداختند.

آنچه در ادامه می خوانید بازخوانی کوتاهی از اشغال سفارت ایران در لندن در تاریخ 10 اردیبهشت تا 16 اردیبهشت 1359 و روایت دکتر غلامعلی افروز کاردار وقت سفارت ایران در لندن است که در این ماجرا به افتخار جانبازی نائل آمده است:

در فروردين ماه 1359 شش مرد عرب‌تبار با تابعيت ايراني، سوري و عراقي از بغداد رهسپار لندن شدند. آنها پيش از اين تحت نظارت يك افسر بعثي به‌نام سامي محمدعلي كه بعدها در رابطه با اقدامات تروريستي سازمان جورج حبش و به اتهام قتل نماينده الفتح در لندن تحت تعقيب قرار گرفت، در زمين تمرين تيراندازي سازمان جورج حبش در حومه بغداد تمرين كرده بودند. سامي محمد علي در لندن به آنها پيوست و همان اسلحه‌ها ‌را كه از طريق پست سياسي سفارت عراق به‌لندن آورده شده بود، در اختيار آنها گذاشت تا پس از بررسي نقشه سفارت ايران، حمله به سفارت را آغاز كنند.

اعضاي گروه، اگرچه خود را مسلمان معرفي مي‌كردند اما در طول اقامت‎شان در لندن دوبار مجبور به تغيير خانه خود مي‌شوند، زيرا مشروب‌خواري و رفت و آمد زن‌هاي بدكاره به محل اقامت آنها موجبات زحمت همسايه‌ها را فراهم كرده بود.

مطابق قرار قبلي رأس ساعت 11 صبح روز 10 ارديبهشت 1359 با حمله به ساختمان اصلي سفارت ايران در محله پرنسس‌گيت لندن، پليس انگليسي سفارت را خلع‌سلاح كرده و وارد ساختمان مي‌شوند. پليس در اثر شكستن شيشه در سفارت از ناحيه صورت به‌طور سطحي زخمي مي‌شود. مردان مسلح با ورود به سفارت، 26 نفر را به‌مدت شش روز به‌گروگان مي‌گيرند.

از اين 26 نفر، 17 نفر كارمندان سفارت، هشت نفر ايراني و خارجي مراجعه كننده به سفارت و يك نفر مأمور نگهبان سفارت بودند. اشغال سفارت ايران در لندن پنج روز پس از شكست حمله نظامي امريكا در صحراي طبس رخ داد و خبرگزاري تاس و روزنامه پراودا بر اين عقيده بودند كه اين اقدام از سوي امريكا و انگليس است كه براي تحت فشار قرار دادن ايران و آزادي گروگان‌هاي امريكايي در تهران اجرا شده است.

اشغال سفارت ايران در حالي رخ داد كه در پي تهديد‌هاي مكرر قبلي از ناحيه بعثي‌ها و حمله ناموفق چند روز قبل به سفارت ايران در بيروت، كاردار سفارت ايران دكتر غلامعلي افروز در نامه‌اي رسمي خطاب به شاخه ضد تروريست پليس لندن، تقاضاي حفاظت بيشتر از سفارتخانه را اعلام‌كرده بود و روز قبل از حمله، پليس لندن در نامه‌اي رسمي در اين مورد قول اطمينان بخش داده بود.

دو خبرنگار انگليسي شبكه بي.بي.سي كه بين گروگان‌ها هستند تقاضاي اشغالگران را به بيرون مخابره مي‌كنند. اشغالگران خواهان آزادي 91 زنداني سياسي در عربستان هستند و نيز عزل سيد احمد مدني استاندار خوزستان و يك هواپيما براي خروج سالم از انگليس.

وزير خارجه ايران با درخواست گروگان‌گيرها مخالفت مي‌كند. دانشجويان ايراني مقيم لندن روبروي ساختمان سفارت تظاهرات و اعتصاب مي‌كنند و خواهان تعويض خود با گروگان‌ها هستند. دانشجويان با راست‌هاي افراطي لندن و نيروهاي پليس درگير مي‌شوند.

در درون سفارت، كادر اداري سابق رويه محافظه كارانه‌اي بر مي‌گزيند اما نيروهاي جديد و جوان انقلابي به‌ويژه شهيد علي‌اكبر صمدزاده با اشغالگران درگير مي‌شود و در برابر توهين آنان به امام خميني- به‌همراه دكتر افروز كاردار سفارت- مقاومت مي‌كند.

از سوي ديگر، دولت انگليس كه خود درگير جريان‌هاي تجزيه‌طلب يا استقلال‌طلب ايرلندي‌ است، مايل نيست كه اين گروگانگيري به‎خوبي پايان يابد و از سوي ديگر مايل است پيامي به ايران بدهد كه رويه خود را در قبال گروگان‌هاي امريكايي تغيير دهد. جلسه‌اي به نام كميته كبري با رياست وزير كشور انگليس تشكيل مي‌شود تا اقدام لازم را بررسي و اجرا كند.

با گذشت زمان و خودداري ايران از پذيرش تقاضاي اشغالگران و مقاومت دروني گروگان‌هايي نظير شهيد لواساني و دكتر افروز، گروگان‌گيران تقاضاي خود را به مذاكره با سه سفير عرب (از كشورهاي عراق، اردن، ليبي يا سوريه) كاهش مي‌دهند و سپس به ديدار با حتي يك ديپلمات عرب نيز راضي مي‌شوند تا پس از آن، اسلحه‌ها را زمين نهاده و تسليم شوند. اما كميته كبري به‌دلايلي از پذيرش اين شرط نيز خودداري مي‌كند و به نيروهاي SAS يا نيروهاي خدمات ويژه هوايي ارتش انگليس آماده باش مي‌دهد. اين، اولين مأموريت اين نيروهاي سيار خشن و فوق سريع در عمليات‌هاي پليسي درون مرزي انگليس است و دولت مايل است از آن براي مشروعيت بخشي به سركوب ايرلندي‌ها بهره‌برداري كند.

در حالي كه اشغالگران در پي وعده‌هاي مكرر پليس مبني بر ملاقات قريب‌الوقوع با ديپلمات‌هاي عرب، ضرب‌الاجل خود را براي انفجار ساختمان سفارت حداقل براي سه‌بار عقب‌انداخته‌اند، شرايط رواني شكننده‌اي بر ساكنان سفارت حاكم مي‌شود. پليس كه توصيه روان‌شناسان كارشناس عمليات‌هاي تروريستي را ناديده گرفته است، با افراط در تضييق اشغالگران، آنهارا ناگهان خشمگين مي‌سازد.

رهبران اشغالگران از ملاقات با ديپلمات‌هاي عربي نا‌اميد مي‌شوند، زيرا در كميته كبري به ديپلمات‌هاي عرب گفته مي‌شود كه تنها به عنوان طعمه مي‌توانند به ديدار هم‌تباران خود در سفارت ايران بروند و اين براي ديپلمات‌هاي عرب قابل قبول نيست.

اشغالگران پس از نا‌اميدي تهديد مي‌كنند كه هر نيم‌ساعت يكي از گروگان‌‌ها را خواهند كشت. اولين انتخاب آنها شهيد دكتر عباس لواساني است كه خود را به‌جاي دكتر عزتي استاد فلسفه و رايزن مسن فرهنگي ايران كانديداي اين امر كرده است، چرا كه دكتر عزتي از ترس تهديد اشغالگران دچار حمله عصبي شده است.

اشغالگران، دكتر لواساني دانشجوي ايراني را كه مشتاقانه و با يك پنجم حقوق تخصصي خود در بخش مطبوعاتي سفارت مشغول به كار شده است، به ضرب سه گلوله مي‌كشند و جسد او را به بيرون پرتاب مي‌كنند.

پليس كه اقدامات خود را شكست خورده مي‌يابد، دستور آغاز حمله كماندوهاي SAS را صادر مي‌كند. كماندوها با ايجاد انفجارهاي متعدد و استفاده از نارنجك‌هاي آتش‌زا، دودزا و گلوله‌هاي اشك‌آور از چند نقطه وارد ساختمان مي‌شوند و تمام اشغالگران حتي سه تن از آنها را كه آشكارا تسليم شده‌اند، مي‌كشند. دو تن از اشغالگران در آخرين لحظات خود را به اتاق گروگان‌هاي مرد مي‌رسانند و آنها را به رگبار مي‌بندند كه در اين ميان سه تن به نام‌هاي دكتر افروز، دكتر عزتي و مهندس صمدزاده زخمي مي‌شوند. گفتني است شهيد صمدزاده در شرف ازدواج با يك دختر انگليسي تازه مسلمان شده بود و در اداره مطبوعات سفارت كار مي‌كرد.

تنها اشغالگر بازمانده، شخصي است به نام علي كه در ميان گروگان‌ها دراز كشيده و پنهان مي‌شود. پليس، صمدزاده را به جاي علي مي‌گيرد و از كشته شدن همه تروريست‌ها اطمينان حاصل مي‌كند.

در اين ميان، به‌دليل اقدام كماندوهاي SAS در خلاص كردن تروريست‌هاي زخمي احتمال قتل شهيد صمدزاده به دست پليس انگليس وجود دارد. گفتني است جسد شهيد صمدزاده مدت سه‌شبانه روز در محل سفارت- به‌همراه جسد دو تروريست ديگر- باقي مي‌ماند و در آتش‌سوزي بعدي سفارت و ريزش سقف آسيب زيادي مي‌بيند، مضافاً اين كه كالبد شكافي لازم براي تشخيص علت مرگ انجام نمي‌شود. دو زخمي ايراني در بيمارستان مورد عمل جراحي قرار گرفته و مداوا مي‌شوند. دكتر افروز هم‌اكنون در تهران مديريت نشريه تخصصي پيوند- پيرامون روانشناسي كودك و نوجوان- را برعهده دارد و دكتر عزتي استاد فلسفه اسلامي در انگليس است.

تروريست نجات يافته علي‌رغم تقاضاي دولت ايران براي استرداد وي، در لندن محاكمه و محبوس مي‌شود. عده‌اي از دانشجويان ايراني كه بعدها به دليل تظاهرات اعتراض‌آميز در برابر سفارت امريكا در لندن بازداشت شده بودند، در بند سياسي با علي گفت‌وگو كرده‌اند. اظهارات بعدي علي در دادگاه و مصاحبه‌هاي مطبوعاتي، يك‎سره تناقض و درهم گويي است و بر ابهام‎هاي پرونده مي‌افزايد.

تحقيقات پليس آشكار ساخت كه تجهيز و تسليح مردان اشغالگر توسط سفارت عراق در لندن صورت گرفته است. تلاش پليس براي يافتن سامي محمد علي بي‌نتيجه ماند.

دولت انگليس كوشش رسانه‌اي و ديپلماتيك گسترده‌اي را براي سوءاستفاده از اين واقعه ترتيب داد تا با فضاسازي، ايران را وادار به آزادسازي متقابل گروگان‌هاي امريكايي كند.

برداشت كوتاه

اسامي كارمندان رسمي و محلي سفارت به هنگام حادثه و گروگانگيري سفارت كشورمان در لندن كه در ساعت 11:30 صبح 30 آوريل 1980 با حمله شش تروريست آغاز و در شش روز بعد در بعدازظهر 5 مه 1980 خاتمه يافت، به شرح زير است:

الف- كارمندان رسمي

1- آقاي دكتر غلامعلي افروز، كاردار سفارت

2- علي عزتي، بخش فرهنگي- مطبوعاتي

3- خانم فريدا مظفريان، دبير سوم سفارت (بازنشسته شده‌اند)

4- آقاي تقي كجوري، مسئول مالي- اداري

5- محمد محب، مسئول مالي- اداري (بازخريد شده و احتمالاً مقيم امريكا مي‌باشند)

6- عيسي نقي زاده اردبيلي دبير دوم وقت نمايندگي و بازنشسته

7- ابوطالب شاهوردي مقدم،‌ مسئول رمز و مخابرات (بازنشسته)

ب- كارمندان محلي

8- خانم هاشميان، عضو محلي نمايندگي (بخش مطبوعاتي)

9- خانم زمرديان، كارمند محلي (بخش مطبوعاتي)

10- رويا كاغذچي، (منشي كاردار) بزرگ شده انگليس و فرانسه، داراي پدر و مادر ايراني

11- آقاي احمد دادگر، (بخش پزشكي)

12- خانم صناعي، (منشي بخش اداري، مالي)

13- مرحوم لواساني، (بخش فرهنگي، مطبوعاتي)

14- مرحوم صمدزاده، (بخش فرهنگي، مطبوعاتي)

15- خانم برومند، (ماشين‌نويس، مركز تلفن نمايندگي)

16- آقاي فلاحي، (اطلاعات، انتظامات در ورودي نمايندگي)

17- رونالد موريس (راننده رئيس نمايندگي و متصدي امور پستي و تداركات، ايشان تبعه انگليس بود)

ج- اسامي ديگر گروگان‌هاي ايراني و غيرايراني سفارت كه در آن زمان در سفارت حضور داشتند:

18- مصطفي كركوتي، خبرنگار نشريه لبناني السفير در لندن (سوري الاصل، نامبرده فردي مشكوك و تروريست‌ها در مواقعي با وي مشورت مي‌نمودند. شب بعد از حمله وي را فراري دادند)

19- علي گل، افغاني متقاضي اخذ رواديد ايران

20- دو تن از خبرنگاران و صدابرداران بي‌بي‌سي

21- پليس انگليسي محافظ در ورودي نمايندگي (وي تا پايان جريان مسلح بود. آن روز نوبت ايشان نبوده و فرد ديگري مي‌بايست كشيك مي‌شده است. وي مي‌بايست بيرون در مي‌ايستاد).

22- آقاي حيدرخباز، خبرنگار موقت روزنامه كيهان در لندن (دانشجو)

23- آقاي طباطبايي، كارمند بانك مركزي ايراني (اعزامي به ميدلند بانك انگليس جهت طي دوره، وي آن روز براي دريافت پرچم به سفارت مراجعه كرده بود)

24- آقاي مه نورد، راننده اتوبوس (براي معالجه بيماري خود به لندن آمده بود و قصد داشت آدرس مطب يك پزشك را بگيرد)

25- آقاي فاروقي، مسئول يك نشريه چاپ انگليس (پاكستاني تبعه انگليس، احتمالاً براي رواديد و صحبت با دكتر عزتي به سفارت آمده بود)

روایت مکتوب دکتر غلامعلی افروز

از مدت‌ها قبل احتمال هرگونه حادثه ناجوانمردانه و انتقامي عليه نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در لندن و كاردار سفارت روز‌به‌روز بيشتر مي‌شد. تا حد امكان، جوانب احتياط را رعايت كرده و اقدامات لازم در جهت امنيت نه تنها سفارت جمهوري اسلامي ايران بلكه كليه سازمان‌هاي ايراني نيز از قبيل دفتر هما و بانك‎ها و غيره معمول شده بود. از آنجايي كه حمل هرگونه سلاح توسط كارمندان سفارت و همين گماردن نگهبان مسلح از طرف كاردار سفارت جهت امنيت و حراست بيشتر مطابق مقررات انگليس ممنوع بوده و در درخواست‌هاي نمايندگي از مقامات محلي در اين رابطه همواره پاسخ منفي بوده است. در چند ماه گذشته به كرات موضوع امنيت هر‌چه بيشتر سفارت و شعب وابسته با مقامات وزارت امور خارجه و همچنين پليس ويژه سياسي مطرح و گوش‎زد شده است كه البته جز گماردن يك نفر پليس كه به‌طور دائم در مقابل در ورودي سفارت نگهباني مي‌دهد، اقدام خاصي به‌ويژه براي امنيت كارمندان و كاردار سفارت معمول نشده است.

البته ناگفته نماند در مورد غالب سفارتخانه‌ها شيوه حمايت دولت و پليس انگليس همين گونه است. پس از دريافت تلگراف مجدد وزارت متبوع مبني بر دقت بيشتر در امر امنيت نمايندگي ضمن ملاقات با رئيس پليس سياسي در روز 25 آوريل تقاضاي ديگري به‌صورت كتبي و توسط يكي از كارمندان مستقيماً تحويل مقامات مربوطه شد كه خوشبختانه پاسخ‌نامه مذكور كه در تاريخ 29 آوريل ارسال گرديده و در آن قول هوشياري و حمايت بيشتري از سفارت و كارمندان آن داده شده است، به ضميمه تقديم مي‌شود.

روز چهارشنبه 30 آوريل مطابق معمول يك نفر پليس مسلح مقابل در ايستاده و مسئول نگهباني و اطلاعات مسافران نيز مشغول انجام وظيفه بود. اينجانب نيز مطابق معمول در محل كارخود مشغول بودم. حدود ساعت 11:30 صداي شليك گلوله از طبقه هم‌كف را شنيده و گويا تلاش اينجانب جهت اطلاع بيشتر پليس و گريز از واقعه مؤثر واقع نشده و تروريست‌ها در مقابل اتاق اينجانب حاضر مي‌شوند. البته هنوز كاملاً خود نمي‌دانم كه چه اتفاقي در اتاق اينجانب رخ داده كه حداقل تا آخر شب روز چهارشنبه كه تا با مقام وزير خارجه صحبت تلفني كردم، بيهوش بودم.

تروريست‌ها كه پس از پياده شدن از اتومبيل مترصد شده و به مقابل سفارت مي‌آيند. وقتي كه يكي از مراجعين سفارت در حال خارج شدن بوده است، به محض خروج و بازشدن در يكي از تروريست‌ها از فرصت استفاده كرده و از بسته شدن مجدد در جلوگيري كرده و اولين گلوله را شليك مي‌كند كه با شليك شيشه در ورودي و پاشيدن آن بر روي پليس و شليك گلوله‌اي ديگر، مسئول اطلاعات را به تسليم واداشته و وارد ساختمان مي‌شوند.

تعداد تروريست‌ها به مشاهده شخصي شش نفر بوده كه زبان اصلي آنها عربي بوده و غالباً به‌فارسي نيز به‌راحتي صحبت مي‌كردند. اگر چه دو نفر از آنها به سختي مي‌‌توانستند به‌فارسي صحبت كنند. رهبر گروه داراي يك مسلسل يوزي، يك كلت كمري، معاون و مشاور رهبر گروه داراي يك مسلسل يوزي و سه نفر ديگر داراي يك كلت هفت تير و دو نفرشان مسلح به نارنجك دستي و يك نفر نيز داراي رولور (شش تير) و يك نارنجك‌دستي.

خواسته اصلي گروه، آزادي 91 نفر از زندانيان اعضاي "سازمان سياسي خلق عرب در عربستان" (خوزستان) بود كه البته پس از تبليغات انجام شده، خواسته بعدي و نهايي ايشان مذاكره با سفراي عرب (الجزاير- اردن- عراق) بيشتر براي آزادي بي قيد و شرط خودشان با همراه بردن گروگان‌‌ها به‌ كشور ديگر (كه يقيناً عراق) بود.

روز پنجشنبه به گروه پيشنهاد كردم كه مي‌توانند مرا تا لحظه آخر همراه داشته، در لندن يا در هر كجاي ديگر بكشند و كليه گروگان‌ها را كه براي‎شان و به‌قول خودشان علي‌السويه بوده است، آزاد كنند كه جز شليك يك گلوله به سقف (به‌طرف اينجانب) پاسخي شنيده نشد. همانطوري كه اشاره شد، از روز سوم گروگان‎گيري اهم فعاليت و اميد گروه‌، رهايي خودشان از معركه بود كه دولت و پليس انگليس به اين امر تمايل نشان نمي‌داد و نداد و مذاكره با سفراي عرب نيز كه گويا در اين رابطه برقرار مي‌شد، عملي نشد.

هيچ‌كدام از گروگان‌ها خواسته اول گروه را منطقي ندانسته و تسليم آن نشدند. يأس گروه از برآورده نشدن خواسته‌هاي خود موجب شد كه به ما (گروگان‌ها) فشار آورند كه خود كاري براي خودمان بكنيم و ما در اين رابطه، سه اطلاعيه به‌فارسي و انگليسي كه در دست پليس اسكاتلنديار موجود است، صادر كرديم. در هر سه مورد، قبل از عنوان كردن هر مطلبي نوشته شد كه براي اين‌كه امپرياليسم جهاني به‌ سركردگي امريكا (البته به كلمه امريكا حساسيت نشان داده و خواستند حذف كنيم كه در دو بيانيه اولي حذف و در بيانيه سومي قيد شد) از وضعيت ما گروگان‎ها براي بيشتر مقاصد شوم خود بهره‌برداري و تبليغات كند، چند نكته را يادآور شديم كه ما جاسوس نبوده و خيانتي را مرتكب نشده‌ايم و گروه تا اين لحظه با ما رفتار خوبي داشته و خواسته آنها قابل رسيدگي است.

البته قبلاً ضمن صحبت و بحث با گروه متذكر شده بوديم كه در جريان انقلاب تعداد زيادي از افراد سلاح به‌دست آوردند و در مواردي، چند برابر بيشتر مقاصد خود اقدام به گروگان‌گيري از استاندار و شهردار و وزير و نماينده و غيره كردند كه بالطبع شوراي انقلاب و دولت هرگز نمي‌توانست در برابر اين گونه رفتار تسليم شده و پاسخ مثبت بدهد. لذا براي آن‎ها، اينجانب روشن كردم كه امكان تسليم دولت جمهوري اسلامي در مقابل خواست آنها با اين روش مسلحانه و گروگان‌ها وجود ندارد. در واقع، آب پاكي روي دست‎شان ريخته شده و خود گروه نيز كم و بيش به‌واقعيت امر مذكور واقف شده بودند (و يا بودند). لذا همانطوري‌كه رهبر رفت، پس از تبليغات انجام شده آنچه مراد گروه بود، رهايي از مهلكه‌اي بود كه خود به‌وجود آورده بودند. تا ظهر شنبه، گروه ممانعتي از برقراري نماز جماعت ما نمي‌كردند اما پس از برگزاري نماز جماعت روز شنبه و منقلب شدن حتي دو نفر از تروريست‌ها و تقويت روحيه گروگان‌ها، رهبر گروه برگزاري نماز جماعت را ممنوع اعلام كرد.

تا روز شنبه، گفت‌وگو‌هاي بسياري انجام گرفته بود و گروه مسلح آرمان‌ها و تبليغات خود را براي ما بيان داشته بودند؛ سخن از عربستان (خوزستان) و آزادي و خودمختاري خلق عرب و... و نارضايتي از مسئولان امور به‌ويژه استاندار قبلي و تني چند از روحانيون و غيره.

روز ‌شنبه عصر پس از اجازه گروه و اسكورت گروه كه اينجانب به دستشويي رفته، مشاهده كردم كه گروه شعارهاي فراواني به ديوارهاي سفارت نوشته‌اند، شعارها عليه مقامات مملكتي و برخي از روحانيون آغاز شده بود كه در دو مورد شعار عليه رهبر انقلاب امام‌خميني مشاهده كردم. با مشاهده اين صحنه به‌عنوان نماينده ملت ايران در لندن و در خانه ملت مسلمان و قهرمان ايران سخت منقلب شده و اولين اعتراض را به سه نفر از اعضاي گروه در مقابل دستشويي و راهرو و در ورودي اتاق محبسه گروگان‌ها اعلام كردم كه كار ناشايستي كرده و توهين به رهبر امت مسلمان جهان كرده‌اند كه با ادعاي گاه به‌گاه مسلماني خود تناقض دارد.

سه نفر مذكور اعتراض را پذيرفته و گفتند كه اشتباه شده و قرار شد كه از رهبر گروه سؤال شود. به اتاق وارد شده و موضوع را مطرح كردم و به همراهان اعلام كردم كه اگر در مقابل استناد و توهين گروه به فلان استاندار و فلان حاكم شرع سكوت كرديم، در مقابل توهين به رهبر انقلاب در خانه ملت ايران سكوت را سزاوار نمي‌دانم و لذا برخاسته و رهبر گروه را خواستم كه اعتراض خود را اعلان كنم. در اين هنگام شهيد لواساني با صداي بلند به حمايت از نظر اينجانب برخاست و ضمن محكوم كردن عمل گروه، آنان را دشمنان امت اسلام ناميد كه بالطبع موجب برانگيخته شدن رهبر به‌ويژه معاون و مشاور نامبرده (فيض) و حمله آنها بامسلسل به اتاق شد كه با ميانجي‎گري تني چند از گروگان‌‌ها به‌ويژه انگليسي‌ها و شخص عرب زبان سوري (مصطفي) موضوع خاتمه يافت و مجدداً سكوت همه جا را فرا گرفت.

در اين هنگام فيض وارد شده و روي ديوار اتاق مقابل شعار توهين‌آميزي عليه امام مي‌نويسد كه فقط شهيد لواساني و بنده به هم نگاه كرده و تبسم مي‌كنيم كه گروه دانست كه ما از نظر ايدئولوژيكي تسليم نشده‌ايم و نخواهيم شد و بنده به گروگان‌هاي همراه اعلام كردم كه اين نوشته اخير شعار پيروزي ما و نابودي دشمن است.

از اين لحظه تا بعد از ظهر دوشنبه جز سكوت و وحشت چيزي مطرح نبود و گروه دو ساعت ضرب‌الاجل گذاشته و منتظر فرجي از بيرون (از وزارت خارجه و پليس و خلاصه رهايي خود) بود. بعد از ظهر دوشنبه پس از گذشت ضرب‌الاجل، برادر لواساني را به پائين احضار كردند. برادر لواساني كه تا حدي عربي مي‌دانست، هنگام ترك اتاق گفت كه گروه قصد تهديد دارد نه كشتن و لذا پس از چند دقيقه صداي شليك سه تير از طبقه اول به‌گوش رسيد كه تقريباً اكثراً اعتقاد داشتند، به هوا شليك شده است.

رهبر گروه به اتاق آمد و گفت تا 45 دقيقه ديگر اگر پاسخي از دولت انگليس مبني بر آمادگي و زمان مذاكره با شوراي عرب تعيين نشود، نفر دوم را خواهيم كشت. در اين موقع يكي از انگليسي‌ها گفت اگر واقعاً كشتيد، هدف‌تان را كه براي خودتان مقدس است، خراب كرديد كه رهبر گروه گفت بله كه كشتيم و راديو اعلان خواهد كرد. سپس به يكي از گروگان‌ها به‌نام ريس كه از كاركنان بود، گفت بيا پائين و به پليس و خبرنگار بي.بي.سي بگو كه ما يكي را كشتيم و نفر بعدي را تا 45 دقيقه ديگر اگر پاسخ نگويند، خواهيم كشت. او نيز پائين رفت و اعلام كرد. اما اخبار كه شروع شد، مطلبي در مورد كشته شدن يك نفر بيرون انتقال داده شديم كه البته‌بنده را با صورت خون‌آلود و با يك پا كشان‌كشان و به صورت پرتاب كنان به بيرون انداختند. شهيد صمدزاده تصور مي‌كنم هم‎زمان با اصابت اولين تير به من مورد اصابت گلوله دشمن (تروريست‌ها) قرار گرفته بود كه احتمالاً به‌خاطر خون ريزي و ضعف نامبرده و نرساندن به‌موقع به بيمارستان به شهادت رسيد كه در نتيجه، در واقعه سفارت دو نفر شهيد شدند (لواساني و صمدزاده) و دو نفر مجروح احمد دادگر و اينجانب كه به بيمارستان انتقال داده شده بوديم.

آنچه كه براي اينجانب مسلم شده بود، گروه بعثي بوده و به حمايت دولت عراق با همكاري سفير عراق در لندن طرح توطئه و اقدام به گروگان گرفتن اعضاي سفارت كرده بود. بعثي‌بودن تروريست‌ها از اوان شروع گروگان‌گيري مشخص شده بود. روز سوم (جمعه) يكي از اعضاي گروه خطاب به من گفت خوب مصاحبه كرده و در تلويزيون صحبت مي‌كني، در پاسخ اينجانب كي و كجا و چه موضوعي (و با توجه به اين‌كه نامبرده اصولاً انگليسي بلد نبوده) نامبرده اشاره كرد وقتي كه گفتي دست امپرياليستي امريكاست كه از آستين صدام حسين بيرون مي‌آيد و در مقابل سؤالات بعدي اينجانب اين‌كه در كجا مشاهده نموده است چيزي نگفت و احتمالاً نوار مصاحبه را در جايي برايش نشان داده بودند. همچنين در بحثي كه رهبر گروه مي‌كرد و انتقاد از حكومت ايران و كشتار و زنداني نمودن خلق بي‌گناه كرد و عرب و غيره سؤال شد كه جرم 61 نفر زنداني شما چيست، پاسخ داد بي‌گناه هستند و جرمشان وطن پرستي است و خواستن آزادي و خود‌مختاري عربستان (خوزستان) و در مقابل سؤال بعدي اينجانب حداقل اتهام و برچسبي كه دولت به آنها زده است چه بوده است كه پاسخ گفت برچسب بعثي كه ديگر تقريباً بطور كامل براي بنده بويژه با تأكيدي كه بر حضور سفير عراق داشته مشخص شد كه گروه از عمال كم بهاي بعث آن رژيم سرسپرده و عامل امريكا است.

در هر حال موضوع ولواينكه دولت انگليس اگر اتفاق خونيني رخ نمي‌داد، بي‌تمايل نبود كه ادامه يابد، اگر چه گروه نجات مي‌توانستند لااقل دو نفر ديگر از تروريست‌ها را زنده دستگير كنند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها