کد خبر: ۳۷۱۳۵
زمان انتشار: ۱۲:۳۹     ۱۰ بهمن ۱۳۹۰

حسین شیخ الاسلام از قدیمی‌ترین دیپلمات های جمهوری اسلامی است که تخصص ویژه ای در امور خاورمیانه و کشورهای اسلامی دارد. 16 سال معاونت سیاسی وزارت امورخارجه، سه سال سفارت در کشور استراتژیک سوریه، یک دوره نمایندگی مجلس، دو سال قائم مقامی وزارت امورخارجه و دبیر کل کنفرانس حمایت از فلسطین از جمله سوابق شیخ الاسلام است. چندی پیش شیخ الاسلام میهمان ما در رجانیوز بود و در گفت‌وگویی تفصیلی به بیان بخشی از خاطرات و تجربیاتش در سیاست خارجی پرداخت. او همچنین به سوالات ما درباره بیداری اسلامی نیز پاسخ گفت.

در ادامه بخش بیداری اسلامی این گفت‌وگو را هم‎زمان با برگزاري همايش "جوانان بيداري اسلامي" در تهران می خوانید. همچنين خاطرات مهندس شیخ‌الاسلام در دهه فجر تقدیم خوانندگان خواهد شد.

شما اخیرا سفري به كشورهاي اسلامي داشتید و چند وقت پيش هم كنفرانس بيداري اسلامي در ايران برگزار شد. تحليل كلي‌تان را در اين زمينه بفرماييد.

خدا رحمت كند حضرت امام را. ايشان براي انقلاب و تغيير، روشي را ابداع كردند كه تا قبل از او نبود. آن روش چيست و قبلاً چه بود؟ انقلاب‌هاي معروفي كه قبل از انقلاب ايران در تاريخ هستند، امثال انقلاب فرانسه و انقلاب بلشويكي روسيه، انقلاب چين، انقلاب الجزاير، انقلاب كوبا، ساندنيست‌هاي نيكاراگوئه هستند. تمام اين انقلاب‌ها به يك ارتش آزادي‌بخش متكي هستند. يعني ارتش آزادي‌بخشي را لنين اداره مي‌‌كند و متكي به كارگران است، با ارتش تزار مي‌جنگد و كارگران بر آنها پيروزي نظامي پيدا مي‌كنند و انقلاب پيروز مي‌شود. در ارتش اين ارتش هست، منتهي تكيه‌گاه آن كشاورزان هستند. در الجزاير، مجاهدين هستند، ولي اين روش كه مردم را هزار هزار تا ميليون ميليون با انگيزه الهي و با نيت قربة‌الي‌الله به ميدان و در مقابل توپ و تانك و مسلسل بياوري، كار امام بود. نه اينكه در زمان حضرت امام اين توانايي‌هاي نظامي نبود. مجاهدين كه بعداً شدند منافقين، چريك‌هاي فدايي خلق، بعضي از مبارزان مسلمان مثل شهيد اندرزگو و حاج‌مهدي عراقي و... بودند، ولي تكيه حضرت امام براي انقلاب به اينها نبود. اصلاً در فلسفه امام است كه خود را مكلف به وظيفه مي‌داند، نه نتيجه. در مورد جنگ هم اين را از امام شنيده‌ايد. امام مي‌خواهد آدم‌ها آدم بشوند، آدم‌ها تعالي پيدا كنند. وقتي يك نفر غسل شهادت مي‌كند و در تظاهرات مي‌آيد، همان موقع رشد كرده است. شهيد هم بشود به بهشت مي‌رود. اينكه اين انقلاب پيروز شود، نتيجه آن انجام وظيفه است؛ اينكه ما در جنگ پيروز بشويم، نتيجه آن انجام وظيفه است. از ديدگاه خودم تحليل مي‌كنم كه تكيه امام به ارتش آزادي‌بخش و اين حرف‌ها نبود، با اينكه اگر مي‌خواست، مي‌توانست راه بيندازد، ولي روش امام روش ديگري بود.

حضرت امام اين روش را با مراسم برائتي كه در حج معرفي كرد و گفت: «حجِ بي‌برائت، حج نيست» و اين مراسم را در حج برد، به باقي جهان اسلام نشان داد. مراسم برائت چه بود؟ در روز ششم ذي‌الحجه فقط ماكت قدس را راه مي‌انداختيم، همه مسلمانان نگاه مي‌كردند و گريه مي‌كردند. ما مي‌گفتيم: «الموت لامريكا، الموت لاسرائيل» و همه گريه مي‌كردند. تا چند سال هم متوجه نشدند كه حضرت امام دارد چه كار مي‌كند. وقتي متوجه شدند، سخت‌ترين برخورد را كردند كه حتي پايگاه و پايه اصلي حكومت سعودي كه حفظ امنيت حرمين است، خدشه‌دار شد، ولي ديدند كه بايد اين كار را بكنند و آن خونريزي اتفاق افتاد. در آن خونريزي خيلي‌هاي ديگر همراه ما شهيد شدند، ولي چون حكومت‌هاي‌شان مستقل نبودند و ضعيف و وابسته به حكومت‌ سعودي بودند، اعلام نكردند. جنازه‌هاي‌شان گاهي از بين رفت و اگر به كشورهاي خودشان هم برگشت، تشييع آن‌چناني نشد، منتهي يكي از مراسمي كه گرفته شد، در فلسطين اشغالي و در كرانه باختري غزه، در مسجد شيخ عبدالعزيز عودة از رهبران جهاد اسلامي در چهلم شهداي فلسطيني كه همراه شهداي ما شهيد شده بودند، گرفته شد و چون ياد گرفته بودند كه چگونه بايد تظاهرات كرد، از مسجد بيرون آمدند و عكس خاندان سعودي را آتش زدند.

به نظر من اسرائيلي‌ها به اين دليل با اين تظاهرات برخورد نكردند كه گفتند درگيري خود مسلمان‌ها با يكديگر است. اين مراسم كه در چهلم شهداي مكه برگزار شد، به انتفاضه تبديل شد. ده ماه بعد حضرت امام دوباره براي حجاج سال 67 پيام دادند. كشتار در سال 66 اتفاق افتاد. ما را راه ندادند، چون ما مي‌خواستيم مراسم برائت برگزار شود و سعودي‌ها مي‌خواستند اجازه ندهند. دعواي‌مان شد و ما حج نرفتيم. هفت هشت ماه بود كه انتفاضه داشت در فلسطين مي‌خروشيد. پيام امام در سال 67 را حتماً بخوانيد كه پيام بسيار مهمي است. همان سالي است كه ما قطعنامه 598 را پذيرفته بوديم. پيام با آيه‌اي آغاز مي‌شود كه خداوند به حضرت رسول(ص) قول مي‌دهد كه شما به مسجدالحرام وارد مي‌شويد. در اين پيام قسمتي در باره فلسطين آمده است كه امام با برداشت آيه نور سوره نور (1)، با آن نثر قوي‌شان تشريح كردند و نشان دادند كه اين انتفاضه و بيداري‌اي كه در فلسطين ايجاد شده، مثل انقلاب ايران است كه مردم با دست خالي در مقابل توپ و تانك و مسلسل و با سنگ به صحنه آمده‌اند. همان انگيزه انقلاب ايران، با انگيزه الهي و با نيت قربة‌الي‌الله. مي‌دانند كه ممكن است شهيد شوند، سنگر هم نمي‌گيرند. ايشان در آن پيام دقيقاً نشان مي‌دهند كه اين از بركات مراسم برائت و پيشرفت انقلاب است.

سي سال طول كشيد تا اين پيام به ديگر كشورهاي اسلامي هم رسيد. در اسناد نگاه كنيد كه وقتي امام روز قدس را اعلام كرد، اولين ملتي كه با او همراهي كرد، ملت مصر بود و دولت خبيث مصر نگذاشت تظاهرات كنند. اين‌قدر اين قضيه به امام گران آمد كه در سخنراني‌شان ذكر كردند كه آن دولت احمق نگذاشت. پيام جنگي را كه اشاره كردم بين ما و استكبار هست، سي سال طول كشيد تا كشورهاي منطقه دريافت كردند و اين بيداري، همان روش امام است، همان روش انقلاب اسلامي ملت ايران است، با دست خالي آمدند. معلوم است وقتي يك تانك در مقابل ده هزار نفر قرار مي‌گيرد، هزار نفر را مي‌تواند بكشد، كار ديگري نمي‌تواند بكند. اين تئوري حضرت حسين(ع) كه خون بر شمشير پيروز است و اسلام ناب محمدي(ص) همين است و حالا دارد جواب مي‌دهد. يك‌كمي طول كشيد، ولي بالاخره جواب داد. البته 30 سال در تاريخ هيچ است.

بعضي‌ها مي‌گويند اين تحولات، امريكايي است.

اين را كه آقا جواب دادند و توهّم محض است كه ما خيال كنيم امريكا آن‌قدر كودن است كه بيايد حسني مبارك را كه خود پِرِز مي‌گويد: «اين گنجينه زرين ماست»، بردارد و مردم مصر را حاكم كند. يعني امريكا اين‌جوري كار مي‌كند؟ اگر مي‌خواست اين‌جوري كار كند كه خيلي وقت پيش از بين رفته بود.

مي‌گويند امريكا استاد موج‌سواري است و بر امواج انقلاب مردمي سوار مي‌شود.

اين يك حرف ديگر است. طبيعي است كه امريكا‌يي‌ها با توان فني، عقلي و تئوريكي كه دارند كه خيلي هم توانمند هستند...

و مالي...

همين‌طور است و توان مالي كه دارند، سعي مي‌كنند در هر فرصتي منفعت خود را بالا ببرند. در اينكه حرفي نيست، اما اينكه امريكا خودش چنين جرياني را به راه انداخته باشد، نفي مي‌كنم. وقتي انقلاب مصر راه افتاد، امريكا تمام تلاشش را كرد كه حسني مبارك ساقط نشود، ولي نتوانست. الان هم دارد تمام تلاشش را مي‌كند كه حسني مبارك علني محاكمه نشود و اين سي سال جنايتي را كه حسني مبارك تحت امر امريكا نسبت به ملت مصر و اسلام كرده، پاي محاكمه كشيده نشود. امريكا تمام تلاشش را كرد كه حسني مبارك ساقط نشود و وقتي ساقط شد، تمام تلاشش را مي‌كند كه بر امواج انقلاب مصر سوار شود. "آقا" هم به اين نكته اشاره كردند.

همان موقعي كه ايشان از نمازجمعه تهران در سالگرد شهادت حضرت رضا(ع) با ملت مصر صحبت كردند، به آنها هشدار دادند كه امريكايي‌ها مي‌خواهند حسني مبارك را بردارند، كس ديگري مثل او را به‌جايش بگذارند و همان روش و خط ادامه پيدا كند، بعد از حسني مبارك مي‌خواستند عمر سليمان را بگذارند، نشد، گفتند ارتش. در ساختار سياسي مصر، ارتش بيشترين تماس را با امريكا داشته. از آن وقتي كه انور سادات خط عوض كرد و غربي شد، ارتش مصر هم غربي شد و تماس‌هاي ارتش مصر با امريكا شروع و تمام اسلحه‌ها امريكايي و غربي مي‌شود و ارتشي‌ها براي آموزش به غرب مي‌روند و امريكا كمك به ارتش مصر را مصوب مي‌كند كه اين ساختار عوض مي‌شود و تمام رده‌هاي بالاي ارتش مصر در امريكا دوره ‌ديده‌اند و لذا ارتش را نگه داشته‌اند كه دارد همان نقش را ايفا مي‌كند، ولي ملت مصر دارد هوشيارانه عمل مي‌كند. پيام مقام معظم رهبري هم در پيام نمازجمعه و هم در پيام بيداري اسلامي كه بسيار پيام دقيقي است، به ملت مصر توصيه مي‌كنند كه از صحنه خارج نشود و فكر نكند حالا كه حسني مبارك را ساقط كرديم، تمام شد.

امكان دارد كه سقوط حسني مبارك را تسريع كرده باشند تا ارتش زمام كار را به دست بگيرد و ساختارهايش باقي بماند؟

ابداً اين‌طور نيست. اين توهمات غلط اذهان بيمار است. حسني مبارك قيمتي براي امريكا و اسرائيل دارد كه با هيچ چيز قابل مقايسه نيست.

برخي از سياسيون مي‌گويند كه...

سياسيون خيلي حرف‌ها مي‌زنند. من كه وكيل مدافع حرف‌هاي آنها نيستم. من دارم نظر خودم را مي‌گويم.

مي‌گويند سرعت ارتش آن...

از آن سريع‌تر كه بن‌علي ساقط شد. امريكا‌يي‌ها تمام تلاش‌شان اين است كه اين ساختار را حفظ كنند. الان براي امريكا خيلي سخت است كه حسني مبارك دارد محاكمه مي‌شود. ببينيد چقدر سعودي‌ها، اسرائيلي‌ها و امريكايي‌ها خرج كردند كه محاكمه مبارك علني نباشد و چقدر خرج كردند كه در محاكمه مبارك خبرنگار‌ها حضور نداشته باشند و چقدر دارند خرج مي‌كنند كه اگر قرار است مبارك را اعدام كنيد به خاطر اين باشد كه دستور شليك به تظاهركنندگان را داده نه براي 30 سال جنايتي كه كرده. اين قضيه در مورد شاه و انقلاب ايران هم مصداق داشت. وقتي 50 تا گروگان امريكا‌يي در اختيار ما بود، مگر چه چيزي مي‌خواستيم جز اينكه شاه را بدهيد محاكمه كنيم؟ ما چرا آنها را گروگان گرفتيم؟ به خاطر اينكه آنها مي‌خواستند شاه را ببرند داخل امريكا. براي امريكا‌يي‌ها خيلي مهم است كه اين وابسته‌ها بمانند و اگر هم نتوانستند بمانند، لااقل فوت و فن كار را لو ندهند. چرا قذافي قبل از اينكه بتواند اين حرف‌ها را بزند كشته شد؟

يا صدام.

بله، صدام هم براي مسائل داخلي عراق محاكمه شد، نه براي مسائل خارجي. براي حمله به ايران محاكمه نشد، براي حمله به كويت هم همين‌طور. امريكا‌يي‌ها اجازه دادند آن‌قدري كه احساسات داخلي مردم عراق تحريك مي‌شود، صدام محاكمه شود، ولي براي جنايتي كه نسبت به ايران، با توافق امريكا و با پول اعراب كرد، با توافقي كه براي حمله به كويت با امريكا‌يي‌ها كرد تا زمينه‌ساز حضور امريكا‌يي‌ها در منطقه بشود كه بحث مفصلي دارد كه چرا امريكا‌يي‌ها بعد از انقلاب ايران ناچار شدند، به منطقه بيايند و در منطقه حضور پيدا كنند، براي اينكه جريان نفت را كه شاه با پول خون مردم ايران در اختيار امريكايي‌ها گذاشته بود و امريكا‌يي‌ها اداره و كنترل اين جريان نفت را به دست داشتند و دنيا را كنترل مي‌كردند، چين و اروپا را كنترل مي‌كردند. اين بحث مفصلي را مي‌طلبد. بعد از شاه مجبور شدند خودشان به منطقه بيايند. زمينه‌ساز اين حضور چه كسي شد؟ صدام!

امريكا‌يي‌ها پس از اشغال كويت، 500 هزار نيروي غربي به منطقه آوردند. در هنگام اشغال كويت بود كه كنفرانس مادريد تشكيل شد، چون در آن موقع اعراب و نيروهاي مقاومت در پايين‌ترين حد بودند و اسرائيلي‌ها و امريكا‌يي‌ها و استكبار در بالاترين حد و در اين موقعيت بود كه كنفرانس مادريد تشكيل شد و بعد هم در تهران زير نظر حضرت آقا كنفرانسي را سامان داديم.

اشاره كرديد كه انقلاب‌هاي منطقه با الگوبرداري از ايران اتفاق افتاد‌ند. احساس مي‌شود كه در ليبي چندان اين‌گونه نبود.

ما مي‌گوييم بيداري، اما فرهنگ و ساختار خود آنجا، نوع ديكتاتوري آن كشور، در آن دخيل است. ابداً كپي‌برداري از انقلاب ما نيست. مهم اين است كه فكر بيداري، يك فكر استقلالي است. ايران مقاومت كرد و پيروز شد، حزب‌الله در مقابل اسرائيل پيروز شد، پس مي‌شود اين عزّت را به دست آورد، مي‌شود اين عزّت را بازسازي و احيا كرد. چرا حسني مبارك خبيث، غزه را محاصره مي‌كند؟ چرا من نمي‌توانم يك قوطي شير خشك براي فلسطيني‌ها بفرستم كه چهار سال است در محاصره هستند و اسرائيل 22 روز آنها را كوبيد، اما نتوانست آنها را از پا دربياورد. چرا منِ ملت بزرگ مصر چنين ذلتي را تحمل كنم؟ اين ملت به خودش مي‌گويد ملت ايران خودش آمد در صحنه، جلوي شاه و ماشين نظامي امريكا ايستاد، پس من هم مي‌توانم به صحنه بيايم، تمرين مي‌كنم و مي‌شود.

در ليبي هم وقتي اتفاق مي‌افتد، بسته به سابقه ليبي فرق مي‌كند. ليبي يك جامعه قبائلي است. جامعه ليبي يك قسمت شرقي دارد كه بن‌غازي است و چند منطقه ديگر و يك قسمت غربي و جنوبي دارد و قبائل مختلفي در آنجا هستند. قذافي هم از اين خاصيت قبائلي استفاده كرد و خودش همراه با قبائل غربي، قبائل شرقي را ذليل كرد و كوبيد و آن‌قدر قبائل شرقي را له كرد كه عزت ليبي را كه عمر مختار است و در بن‌غازي مدفون است، برمي‌دارد مي‌آورد در 50 كيلومتر‌ي بن‌غازي و برايش بقعه و بارگاه و مقبره درست مي‌كند كه بن‌غازي متكي به خود نشود. اين خاصيت در ليبي اين‌گونه بروز مي‌كند و الان يكي از خطراتي كه انقلاب ليبي را تهديد مي‌كند، خشونت‌هاي قبائلي است كه مي‌تواند منجر به درگيري داخلي بشود.

پس قيام مردم نبوده، بلكه قيام بخش شرقي عليه غربي بوده.

جنايت‌هاي قذافي عليه كل ملت بود. وقتي كه مردم بر او شوريدند، او قبيله خاصي را كه قبيله خودش باشد، تحريك كرد كه ايستادگي كنند و همين باعث خشونت‌ها شد تا انقلاب ليبي به پيروزي رسيد، ولي اينكه همه مردم با دست خالي شروع كردند و وقتي آنها از اسلحه استفاده كردند، اينها هم از اسلحه استفاده كردند، قابل نفي نيست.

ناتو را كه نمي‌شود ناديده گرفت.

نقش ناتو يك نقش فرصت‌طلبانه و متوجه به آينده ليبي است.

يعني اگر ناتو نبود، مردم ليبي پيروز مي‌شدند؟

حتماً پيروز مي‌شدند و با خسارت كمتري، چون ناتو تمام زيربناهاي ليبي را نابود كرد. چرا؟ چون ليبي محتاج باشد كه اينها بيايند و دوباره بسازند، چون جامعه ليبي جامعه پيشرفته‌اي نيست كه خودش بتواند اين كارها را انجام بدهد و دوباره به نيروي خارجي متكي مي‌شود تا اين كارها را برايش انجام بدهد. ليبي يكي از بهترين‌ نفت‌هاي دنيا را دارد و برخورد غرب با آن با تونس كه هيچ چيز ندارد، فرق مي‌كند، در عوض تونس جامعه‌اي است كه از نظر مدنيت، ريشه خيلي خوبي كرده، دين‌زدايي در آنجا بيشتر از دين‌زدايي مثلاً در مصر است، مثلاً بورقيبه در آنجا در روز ماه رمضان روزه خورده و گفته روزه گرفتن كارگرها ضد ملي است و توليد را پايين مي‌آورد. بورقيبه در آنجا نماز را ممنوع كرده و كسي جرئت نمي‌كرد نماز بخواند. آيه‌هاي جهاد قرآن را از كتاب‌هاي درسي حذف كرد و گفت اين آموزش تروريسم است! با حجاب و بقيه مسائل چه و چه كرد تا تونس جاي امني براي عياش‌هاي اروپايي بشود. تماس با اروپا هم روي فرهنگ تونس اثر گذاشته. فرهنگ تونس فرهنگ آرام با مدنيت بالاست و به آن شكل انقلاب شده است. الان در تونس، اسلامي‌ها به خاطر دين‌زدايي 40% آرا را برده‌اند، در مصر 70%، در ليبي 90% اسلامي‌ها مي‌برند. من بعد از انقلاب به ليبي رفته‌ام و جامعه به‌شدت ديني‌اي است. چندين ميليون حافظ قرآن دارند و اين در روحيات مردم تأثير مي‌گذارد. آنچه كه مرا در مورد ليبي نگران مي‌كند، خشونت قبائلي است كه امريكايي‌ها به اين دامن مي‌زنند و از آن استفاده كرده‌اند.

در كشتن قذافي هم مشخص بود.

بله، نحوه كشتن قذافي اين خشونت را نشان مي‌دهد و الان اين خشونت‌ها ادامه دارند، چون قذافي و پسرش دائماً به مردم با دست هشدار مي‌دادند، همين كه سيف‌الاسلام را گرفتند، انگشتش را قطع كردند. اين خشونت به هيچ‌وجه مورد تأييد نيست. حضرت آقا در پيام‌شان اين هشدار استفاده از خشونت را مي‌دهند. ايشان به خشونت اشاره مي‌كنند.

درباره سوريه هم توضيح بدهيد كه وضعيتش چگونه است؟

در آن دسته‌بندي كلي گفتم كه سوريه در كجا قرار مي‌گيرد. آقاي حافظ اسد يك آدم ملي بود. مردم هم او را دوست داشتند و با مردم همراهي مي‌كرد. مخصوصاً بعد از جنگ عراق كه توضيح خواهم داد، مردم سوريه ديدند سوريه يك حزب بعث است، عراق هم يك حزب بعث است. عراق آب دارد، كشاورزي دارد، نفت دارد، خيلي ثروتمند است. سوريه هيچ چيز ندارد. صدام با عراق چه كرد كه پايمال امريكا‌يي‌ها شدند و اسد چه كرد با سوريه كه عزّت‌مند عرب هستند. وقتي كه مصر ذلت كمپ‌ديويد را پذيرفت و امضا كرد، آقاي اسد امضا نكرد. وقتي ملك‌حسين اردني بي‌آنكه نيازي داشته باشد، چون خاكش در اشغال اسرائيل نبود، ذلت وادي عربه را پذيرفت و امضا كرد، آقاي اسد امضا نكرد. مي‌دانيد كه ملك‌حسين با امضاي اين قرارداد يك‌مقداري سرنوشت آب را به دست اسرائيل داد و آب در آن منطقه خيلي حياتي است. چون منطقه جولان اشغال بود، آقاي اسد بعد كه ديد انقلاب در ايران پيروز شد و اين ملت شعار مي‌دهد امروز ايران، فردا فلسطين و سفارت اسرائيل را داد به فلسطين، فهميد كه متحدش انقلاب ايران است، علي‌الخصوص با فلسفه حضرت امام كه مي‌گويد اسرائيل بايد نابود شود و غده سرطاني است.

بعضي‌ها مي‌گويند چون آقاي اسد علوي بود با انقلاب ايران هم‌پيماني كرد، ولي واقع امر هر چه كه باشد و نيت آقاي اسد هر چه كه بود، من به آن كار ندارم ‌ـ گو اينكه آقا موسي فرمودند آقاي اسد شيعه بود، نماز مي‌خواند يا وقتي باصل اسد، پسر اسد كه قرار بود به حكومت برسد، با مراسم شيعي تدفين شد و تلويزيون سوريه هم پخش كرد و تلقين 12 امام به او كردند و امام شيعه بر او نماز خواند، يا احرام حج را شيعي بسته بود، ولي من به اين چيزها كاري ندارم.

مهم اين است كه آقاي اسد در كنار انقلاب ايران ايستاد و وقتي امريكا‌يي‌ها جنگ را به ايران تحميل كردند و همه اعراب با صدام و امريكا‌يي‌ها اين طرح را پيش بردند و تصميم داشتند جنگ را تبديل به جنگ كل اعراب با كل فارس كنند، آقاي اسد نگذاشت اين كار صورت بگيرد و گفت اين جنگ، جنگ من نيست، جنگ من با اسرائيل است و وقتي ما مي‌خواستيم از حزب‌الله پشتيباني كنيم، به ما راه داد و خودش عامل پشتيباني ما و بعد پايگاه مقاومت شد. وقتي اسرائيلي‌ها به بيروت حمله كردند، مقاومت ناچار شد بيروت را ترك كند و خشونت شديدي به كار بردند. شارون توسط قواة‌اللبنانيه، حزب كتائب و فالانژها تمام صبرا و شتيلا را قتل‌عام كردند و شارون شخصاً تير خلاص را به سر آنها زد و همه فلسطيني‌هاي مقاومت را هم شرط كردند كه بروند و سوريه به آنها جا داد و اينها آمدند و در سوريه مستقر شدند. حافظ اسد يك سياست خارجي شرافتمندانه‌اي را عرضه كرد كه به «مدرسه اسد» معروف شد كه حتي حزب بعث سوريه نتوانست پاي كار بيايد. من آن موقع در آنجا سفير بودم و يك‎دفعه نگاه كردم و ديدم آقاي فاروق اشرع، آقاي كلينتون، خانم آلبرايت و باراك در واشنگتن دور يك ميز گرد نشسته‌اند. اهميت جولان در درياچه‌اي به اسم طبريون است و گفته مي‌شود كه 50% آب شرب فلسطين اشغالي را هم مي‌دهد و اين براي اسرائيل خيلي حياتي است. من رفتم پهلوي آقاي فاروق اشرع و گفتم: «شما به درياچه مي‌رسيد؟» گفت: «هم مي‌رسيم هم نمي‌رسيم!» گفتم: «اين يعني چه؟» گفت: «يعني تا 9 متري آن مي‌رويم، مي‌توانيم در آن شنا و قايق‌سواري كنيم و ماهي بگيريم». گفتم: «در تعيين سرنوشت حقوقي آب شريك هستيد يا نه؟» گفت: «نه، شريك نيستيم». اهميت جولان در درياچه طبريون است.

آقاي كلينتون مي‌خواست كار را تمام كند و مي‌ديد كه اسد دارد مقاومت مي‌كند و توانسته همه اين‌ها را قانع كند و آمده‌اند و مذاكره كرده‌اند. خواست با اسد ملاقات كند. اسد تا آن موقع، سه بار با رئيس‌جمهور‌هاي امريكا ملاقات كرده بود، دو بار در دمشق و يك بار در ژنو. هيچ‌وقت به امريكا نرفته بود. باز هم قبول نمي‌كند به امريكا برود و كلينتون هم چون يك بار آمده بود دمشق، مي‌گويد بايد بيايي ژنو. كلينتون مي‌گويد: «صلح خيلي مهم است و تو از اين آب بگذر». اسد مي‌گويد: «چرا بايد از اين آب بگذريم؟ ما كنار درياچه بوده‌ايم. من خودم در سال 67 در جولان افسر بودم، شنا كردم، قايق‌سواري كردم، ماهي آن را گرفتم خوردم، ما كنار درياچه بوديم». كلينتون مي‌گويد: «مي‌دانم كه شما كنار درياچه بوديد، ولي اين آب حيات اسرائيل است و نمي‌تواند سرنوشت اين آب را به دست كس ديگري بدهد. تو از اين آب بگذر، من آبي را كه تو در كل سوريه بتواني استفاده كني به تو مي‌دهم». منظورش اين بود كه به تركيه كه آن موقع دست نظامي‌ها بود، دستور بدهد كه آب مصرفي كل سوريه را در اختيارش بگذارد. اسد مي‌گويد: «قبول ندارم» و محكم مي‌ايستد و مي‌گويد: «ما كنار درياچه بوديم». او مي‌گويد: «مي‌دانم، ولي ما مي‌خواهيم صلح بشود و اقتصاد سوريه هم ضعيف است و ما مي‌آييم و اقتصاد سوريه را مي‌سازيم». آقاي اسد پاسخ مي‌دهد: «خاك يك كشور قابل خريد و فروش نيست». كلينتون بيشتر اصرار مي‌كند و حافظ اسد مي‌گويد: «من پير و خرفت هستم و از الان كر هم شده‌ام» و جلسه را با اين جمله تمام مي‌كند. اين مي‌گذرد و اسد به رحمت خدا مي‌رود. قرار بود باصل اسد جانشين حافظ اسد شود و همه چيز آماده شده بود كه باصل جانشين او شود و همه مدارج نظامي و اطلاعاتي را طي كرده بود، محبوب جامعه سوريه بود، بسيار جوانمرد بود، اسب خوب برايش مي‌خريدند و در مسابقه اسب‌دواني اول مي‌شد، به همه مي‌گفتند پاس بدهيد او گُل بزند. باصل خيلي جوانمرد بود، مثلاً يك بار بشري اسد، خواهر بشار اسد، عاشق آصف شوكت رئيس امنيت فعلي سوريه كه آن موقع از افسران سوريه بود، شد. او را مجبور مي‌كنند كه زنش را طلاق بدهد و با خانم بشري ازدواج كند، ولي تا وقتي باصل زنده بود، اجازه نداد او به كاخ وارد شود و آنها را از كاخ بيرون مي‌كرد.

بشار در انگليس درس چشم‌پزشكي مي‌خواند. وقتي حافظ اسد مي‌ميرد، او را مي‌آورند كه مدارج را يكي‌يكي بپيمايد. خود بشار اسد چهار بار از من دعوت كرد كه به كاخ او بروم و در باره مسائل مختلف صحبت كنيم. مثلاً يك بار ساعت‌ها در باره تركيه صحبت كرديم، يك بار كلاً در مورد لبنان، يك بار كلاً در باره خليج‌فارس. بشار 34 سال بيشتر نداشت، در حالي كه رئيس‌جمهور سوريه بايد 40 سال داشته باشد. قانون اساسي را عوض كردند كه بشار بتواند حكومت را در دست بگيرد. در نطق قسم‌اش كه براي ما مهم بود و ما هم دعوت شده بوديم كه رئيس‌جمهور مي‌خواهد در پارلمان قسم بخورد، اين قسمت كه مي‌گويم در نطق او نبود و از خودش اضافه كرد و همين‌جا بود كه فهميديم مي‌شود به او تكيه كرد. گفت: «مي‌گويند صلح مهم است، من هم مي‌گويم مهم است. اگر صلح مهم است چرا 9 متر از اين طرف درياچه را بدهيم، خب آنها 9 متر از آن طرف درياچه را بدهند». اين را كه گفت و از خودش هم گفت، همه اعضاي پارلمان بلند شدند و برايش كف زدند، ما فهميديم كه طرف سفت ايستاده. با او كار كرديم، علي‌الخصوص در توانايي‌هاي دفاعي و موارد ديگر و شد اينكه شد. الان اين نيست كه بشار اسد دموكرات است. اصلاً جنس بشار اسد جنس حزب بعث نيست. او را از خارج آوردند و اين كاره‌اش كردند. بشار اول كار آمد و يك‌مقدار آزادي‌هاي مطبوعاتي داد. اين گروه تنسيق كه مهم‌ترين گروه معارض سوري است، در داخل سوريه رشد كرد و گروهي هستند كه آن موقع ساخته شدند. دعواي غرب با سوريه اين نيست كه در سوريه دموكراسي نيست. بله، دموكراسي نيست و حزب بعث حاكم است و من هم قبول دارم، اما آيا در سوريه كمتر از عربستان دموكراسي وجود دارد؟ عربستاني كه اسم يك خانواده روي كشورش است. كسي كه در اين خانواده متولد مي‌شود حقوق مادي و معنوي خاصي دارد كه ديگران ندارند. بعضي از سمت‌ها هستند كه به غير از اين خانواده به كسي نمي‌رسد. بايد عضو همين خانواده باشي تا بتواني آن سمت را بگيري. آن وقت عربستان و قطر و بحرين جمع بشوند و بگويند بايد در سوريه انتخابات بشود. آقاي احمدي‌نژاد قشنگ گفت كه اينهايي كه خودشان حتي يك بار انتخابات نداشته‌اند حكم مي‌كنند كه در سوريه انتخابات بشود؟ همين چهار ماده‌اي را كه گفته‌ايد سوريه بايد انجام بدهد، اول خودتان انجام بدهيد، بعد سوريه انجام بدهد، ولي موضوع اصلاً اين نيست.

در ملاقات با سفير سوريه در واشنگتن مي‌گويند ما سه تا مشكل داريم:

1. پايگاه مقاومت نبايد در آنجا باشد و فلسطيني‌ها را بايد بيرون كنيد.

2. از حزب‌الله پشتيباني نكنيد.

3. رابطه‌تان را با ايران كم كنيد.

اگر بشار اسد اين سه مورد را انجام بدهد، حتماً از عربستان عزيزتر خواهد شد. ما با بشار اسد صحبت كرديم، گفتيم اگر قرار است امتياز بدهي، اين امتياز را به مردم خودت بده، به خارجي‌ها نده و او قبول كرد. آمد و قانون جديد احزاب را نوشت، قانون جديد انتخابات را نوشت، انتخابات را براي شوراهاي محلي اجرا كرد و قول داد در فوريه انتخابات مجلس را اجرا كند.

اين عقب‌تر از خواسته‌هاي مردم نيست؟

در اجرا هست. آمد قبول كرد ماده 8 قانون اساسي را كه مي‌گويد حزب بعث همه كاره است، لغو شود. رئيس‌جمهور را حزب بعث معرفي مي‌كند و مردم مي‌توانند بگويند آري يا نه؟ آمد قبول كرد كه انتخابات بشود، كسان ديگري هم بيايند رقابت كنند و انتخاب شوند. حالا كه او اين امتيازات را داده، آنها دارند فضا را به سمت خشونت و جنگ داخلي مي‌برند.

معارضين سوريه چند نوع هستند. يك قسمت كردها هستند كه دنبال فرصت‌اند. اولين بار كه شلوغ شد، آمدند پيش بشار اسد و گفتند يك عده از ما مليت سوري ندارند و بايد به آنها مليت سوري بدهي. در منطقه ما زبان كردي بايد رسمي بشود و كارهاي فرهنگي را مطابق رسوم خودمان انجام بدهيم. اين امتيازات را گرفتند و نشستند كنار تا ببينند جريانات به كدام سمت مي‌رود و دو باره شروع كنند.

يك قسمت معارضين خارجي هستند كه اينها اصلاً در داخل، ريشه ندارند و پشتيبان آنها امريكا‌يي‌ها و غربي‌ها و عرب‌هاي مستبد هستند، مثل برهان غليون كه مثلاً خَدّام كه معاون رئيس‌جمهور بعثي حكمت‌يار و رئيس ارتش بود و همه در خارج هستند. خود رفعت اسد كه عموي بشار اسد و رئيس سازمان اطلاعات سوريه بود با يك عده از روشنفكر‌هاي خارج‌نشين شده‌اند،‌ معارضين خارجي كه اينها هم در داخل ريشه ندارند و چيزي هم نيستند.

يكي اخوان‌المسلمين است كه سابقه دارند، ولي به خاطر اشتباهاتي كه در سال 1882 كردند و باعث شد كه حافظ اسد آنها را سركوب كند، تعدادشان زياد نيست. در كنفرانس فاس اول كه طرح فهد مطرح بود و امام خيلي سخت برخورد كرد، اسد نرفت و آن كنفرانس شكست خورد. بعد اخواني‌هاي تحريك‌شده، مسئله حمار را برايش پيش آوردند و اسد كنفرانس دوم فاس را رفت. به هر حال اسد اينها را سركوب كرد و اينها در داخل ريشه ندارند. مثل اخوان‌المسلمين مصر نيست كه بنيه‌هاي اجتماعي دست‎شان باشد و با مراكز مذهبي خود ارتباطات قوي داشته باشند. در مصر اغلب ارتباطات اجتماعي در دست اخوان است. اخوان سوريه به‌تدريج ضعيف‌تر شد و بعد از جنگ 22 روزه در سال 2008 آقاي نبيوني‌، مرشد عام اخوان‌المسلمين در سوريه يك بيانيه داد و گفت: «ما به خاطر افتخاري كه آقاي بشار اسد در پشتيباني از مسلمانان و عرب‌ها آفريد، اختلافات‌مان را با او متوقف مي‌كنيم». حالا دو باره آن مرشد را عوض كرده‌اند و مرشد ديگري را گذاشته‌اند و در اين شلوغي‌ها شركت كردند، ولي ميزان آنها آن‌قدرها نيست كه چندان مؤثر باشند.

تركيه چطور؟

تركيه چون خودشان هم جزو ساختار اخواني‌ها هستند، تلاش مي‌كنند كه اينها را سر كار بياورند، ولي اخواني‌ها 20% معارضين هم نمي‌شوند كه اين تازه 20% مردم نمي‌شود. خانم شيخه موزه همسر امير قطر و رئيس مؤسسه نظرسنجي قطر اخيراً نظرسنجي كرده و گفته 55% مردم سوريه طرفدار آقاي بشار اسد هستند. در معارضه بگوييم 20% هم مال اخوان‌المسلمين. پس معارضين سوريه شدند كردها، خارج‌نشين‌ها، اخوان‌المسلمين، گروه تنسيق كه ريشه دارند و حسن اسماعيل عبدالعظيم رهبر داخلي آنهاست، ميثم منّاع نماينده آنها در مصر است كه همان اول كار او را به مصر فرستادند.

چه مي‌خواهند؟

آزادي و اصلاحات مي‌خواهند. گروه پنجم هم سلفي هستند كه وابسته به عربستان و قطر هستند. القاعده‌اي‌ها چه كساني هستند؟ همان‌هايي هستند كه وقتي شوروي افغانستان را اشغال كرد، آمد و القاعده و طالبان را ضد شوروي ساخت كه اينها بعداً تبديل به جناح ضد امريكا‌يي شدند، اما چه كسي مي‌گويد كه ارتباطات پيچيده آنها با (C.I.A) برقرار نبوده و نيست. آن‌قدري كه اينها به (C.I.A) و امريكا خدمت كردند هيچ‌كس نكرد. وقتي آقا تذكر مي‌دهند كه در باره چهره‌اي كه از اسلام معرفي مي‌كنيد، هوشيار باشيد، به همين دلايل است. سلفي‌ها در اسلام و در اهل تسنن يك تفكر هستند، ولي اين خشونت‌ها و كساني كه خشونت‌ها را توجيه مي‌كنند، كار و تعليمات امريكا‌يي‌ها بود. حالا امريكا و عربستان و اسرائيل دارند اسلحه مي‌دهند كه اين خشونت در داخل سوريه تعيين‌كننده بشود.

تركيه مي‌خواهد منطقه امن درست كند. سعيد حريري كه شكست خورده، از مرز لبنان اسلحه مي‌فرستد، اردني كه حالا ديگر ماهيتش روشن شده، از مرز درعا به سوريه اسلحه مي‌فرستد. وقتي امريكا‌يي‌ها در عراق مستقر بودند، از مرز ديرالزور اسلحه به سوريه مي‌فرستادند.

حرف ما به همه اين است كه مي‌گوييم اينجا بايد مردم‌سالاري بشود. ما اصلاً اعتقاد داريم كه مردم بايد بر سرنوشت خودشان حكومت كنند. اين قانون اساسي ماست، منتهي موضوع اين است كه چه‌جوري مي‌خواهيم به آنجا برسيم؟ با كشتار و خون و به هم ريختن؟ يا مي‌خواهي طوري حركت كني كه آن سياست خارجي شرافتمندانه را حفظ كني و حكومت را هم به نمايندگان مردم منتقل كني و هر كس رأي آورد به مجلس برود. چه مكانيسمي را مي‌خواهي به كار بگيري؟ ما پيشنهادمان اين است كه ما مي‌توانيم از طرف حكومت سوريه ضمانت بدهيم با عده ديگري كه معارضه بتواند خيلي به آنها اعتماد كند، مثل اخوان‌المسلمين مصر، همه با هم اين كار را انجام بدهيم. بايد حواس‎مان جمع باشد آنچه كه در سوريه مي‌گذرد جزو بيداري اسلامي نيست.

پيش‌بيني شما در مورد تحولات سوريه چيست و به چه سمت و سويي مي‌رود؟

اگر بتواند مقاومت كند. الان ناظرين اتحاديه عرب به سوريه رفته‌اند. سوريه آن قسمت از شرايط آنها را كه به حاكميت سوريه لطمه مي‌زد، قبول نكرد و تغييراتي در آن داد. آخر سر روس‌ها فشار آوردند كه قبول كند و گفتند ما نمي‌توانيم به خاطر تو در مقابل كل اعراب بايستيم. او هم چون به وتوي روسيه در سازمان ملل نياز داشت، قبول كرد و بعداً اعلام كرد كه بنا به درخواست روس‌ها اين را پذيرفتيم. اتحاديه عرب گزارش‌هايي دادند و امريكايي‌ها ديدند اينها گزارش‌هايي نيستند كه آنها دل‌شان مي‌خواهد. عرب‌ها هم همين‌طور، براي همين گفتند ناظران كارشان را درست انجام نداده‌اند و اينها بايد همان گزارش‌هايي را بدهند كه ما مي‌خواهيم. مثل الجزاير كه گفتند ما اين دموكراسي را نمي‌خواهيم، همان دموكراسي خودمان را مي‌خواهيم يا در فلسطين گفتند دموكراسي‌اي كه حماس را سر كار بياورد نمي‌خواهيم، دموكراسي خودمان را مي‌خواهيم. حالا اگر سوريه بتواند چند ماه ديگر مقاومت كند، اين خشونت‌هايي كه اين احمق‌ها دارند به كار مي‌برند، به نظر من كار را براي بشار راحت‌تر مي‌كند، ولي بايد فاز امنيتي را بگذراند و آنجا را امن كند. اگر اين كار را بتواند بكند، از پس اين كار برمي‌آيد.

ناتو چقدر مي‌تواند تأثير بگذارد؟

ناتو نمي‌تواند. روس‌ها نمي‌گذارند. روس‌ها اگر سوريه را از دست بدهند، ديگر در خاورميانه هيچ هستند، به همين دليل هم ايستاده‌اند. اگر بندر طرطوس را از دست بدهند، ديگر در درياي مهم مديترانه هيچي ندارند. بسفر و داردانل هم دست امريكا‌يي‌هاست، يعني دست تركيه است كه تركيه امريكا‌يي است و نمي‌گذارد ناوهاي روسيه عبور كنند و به درياي سياه بيايند و اينها مي‌مانند.

اگر اجماع جهاني بشود روسيه مي‌‌تواند بايستد؟

فعلاً كه ايستاده. آنها پاي روسيه را در خاورميانه قطع كرده بودند، الان دارد نشان مي‌دهد كه در خاورميانه نقش دارد. اگر نقشش را به او بدهند، ممكن است دست از سوريه بردارد، ولي آيا آنهايي كه قطع كرده بودند، مي‌توانند بدهند؟ امريكا‌يي‌ها اشتباه بزرگي كردند.

دليل ضعف اطلاعات ما نسبت به مسائل منطقه در داخل چيست؟

در اينكه ما خوب رفتار نكرديم، هيچ شكي نيست. ما مطابق ملاك‌هاي اسلامي و انقلابي رفتار نكرديم. ما راشد‌ الغنوشي را به خاطر بن‌علي، بايكوت كرده بوديم. اخيراً كه براي كنفرانس بيداري دعوتش كرديم، نيامد. قبل از آن هم براي كنفرانس چهارم فلسطين دعوتش كرديم، آمد، ولي نگذاشتيم سخنراني كند. در اينكه از اين اشتباهات كرديم و امثال شخص خود من هم كردم، شكي نيست. ما يك‌مرتبه ارتباط با حكومت‌ها خيلي براي‌مان اصل شده بود.

 

پي‌نوشت‌ها:

(1) «اللَّهُ نُورُ السَّموَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ: خدا نور آسمان‌ها و زمين است مَثَل نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شيشه‏اى است، آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت‏ خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى افروخته مى‏شود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است‏ خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى‏كند و اين مَثَل‌ها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چيزى داناست»؛ قرآن كريم، سوره نور، آيه 35 (آيه نور).

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها