يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۳۹۵۶۸۴
زمان انتشار: ۲۰:۴۳     ۱۰ مهر ۱۳۹۵
مراسم استقبال از دهمین شهید مدافع حرم همدان!
مراسم تشییع شهید محمدرضا زارع الوانی با حضور پرشور مردم عاشق شهادت برگزار شد.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس از همدان، امروز شهید دیگری از خیل عاشقان به آل‌الله میزبان همدان بود... آری؛ شهید محمدرضا زارع الوانی!

همه منتظرند؛ تا چشم کار می‎کند عشق است و عشق! وسط میدان سردار همدانی ایستاده‎ام، نگاهم به جاده همدان ـ ساوه است، دیگران هم به آن سو چشم دوخته‎اند... مسیر بازگشت شهید زارع الوانی به آغوش وطن!

انتظار...! چه واژه عجیبی؛ چشم‌ها نشان از غم غریبی دارد؛ عمق نگاه‎ها بر روی عکس شهید می‎نشیند و جان را به آتش می‎کشد؛ پرچم‎ سرخ «لبیک یا حسین(ع)» در فراز آسمان خودنمایی می‎کند؛ پرچمی که شهید زارع الوانی جانش را برای آن داد تا برای همیشه سرافراز تاریخ باقی بماند.

مادران بسیاری با دیدگانی اشکبار منتظر استقبال از فرزند شهیدشان هستند، آری.... شهید زارع الوانی، فرزند وطن است و تمام مادران این سرزمین!

به سوی یکی از مادران رفتم! عکسی در دست داشت، نگاهم به روی عکس افتاد، بی اختیار بغضش شکست و  گریست، متأثر شدم، چشم از عکس برنداشتم، پسری تقریباً بیست و چندساله در قاب عکس به رویم لبخند می‎زد؛ زن، نگاهی به من کرد و گفت: پسرم است؛ امیدم؛ که تمام امیدم بود؛ نزدیک 30 سال است منتظرش هستم.

نگاهش و کلامش دلم را آتش زد، گفتم چقدر امید به بازگشتش داری؟ همان طور که اشکش را پاک می‌کرد، لبخندی زد و گفت: هنوز امیدوارم! هر شهیدی که به وطن می‎آید رنگ و بوی امیدم را می‌دهد؛ تمام شهدای این سرزمین فرزندان من‌اند و برای استقبال از آنها خود را سر قرار می‎رسانم.

مبهوت این همه امید و مهربانی شده بودم که به ناگاه ولوله‌ای شد، شهید آمد؛ بوی اسپند بلند شد و صدای «الله اکبر» و «لااله الا الله»!

مراسم تشریفات و احترام نظامی به شهید باید انجام شود؛ همه کنار می‎ایستند؛ سکوت فضا را در بر می‎گیرد؛ گروه رزم‌نوازان می‎نوازد؛ شهید، بر سر شانه‎هاست و کمی بعد در آغوش جمعیت جای می‌گیرد.

آن طرف‌تر صحنه‌ای، چشم‎ها را مبهوت خود می‌کند، «محمدقاسم»، فرزند کوچک شهید در آغوش همرزم پدر! به تابوت پدر نگاه می‌کند و این همه جمعیت، کسی چه می‌داند؛ چه چیزی از ذهن این مرد کوچک می‌گذرد؟

پیکر شهید بر دستان پرمهر مردم قرار می‌گیرد؛ جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شود و صحنه‎های دلدادگی و عاشقی زیباتر؛

پیکر شهید زارع الوانی در بلوار شهید همدانی به سمت میدان عاشورا حرکت داده می‌شود، راهی که «حبیب سپاه» طی کرد و مسیر رسیدن به عاشوراست؛ راهی که باز است و هنوز هم خریدار دارد!

اینجا ایستگاه دوم است؛ مردم در انتظار شهید هستند؛ بیقراری می‌کنند برای استقبال از شهید الوانی!

حال همراهان شهید دو برابر می‎شوند تا پیکر را به ایستگاه سوم برسانند، تقاطع سردار همدانی! اینجا هم جمعیت بسیاری در انتظارند تا شهید را راهی منزل جدیدش کنند.... خیابان پاسداران منتظر پاسدار دین خدا می‌شود...

ولوله‎ای برپاست...!

===============

گزارش از علی فردوسی پور


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها