کد خبر: ۴۴۵۱۴۳
زمان انتشار: ۱۰:۴۰     ۲۳ مرداد ۱۳۹۷
با وجود اینکه هر روز باید در مزرعه کار می‌کرد و همزمان درس هم می‌خواند اما امید به آینده‌ای که در ذهن داشت، او را از طی مسیر بازنمی‌داشت و او همچنان روی پای خود ایستاده بود. کار به‌جایی رسید که خانواده آنها تحت‌پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) قرار گرفت و با حمایت‌های این نهاد توانست درسش را ادامه دهد
به گزارش پایگاه 598 به نقل از فرهیختگان، هشت ساله بود که هم‌دوش پدر در مزرعه کار می‌کرد و مجبور بود مانند یک مرد دامداری کند. چهار خواهر و سه برادر داشت و به‌عنوان فرزند بزرگ خانواده، چشم امید همه بعد از پدر به او بود. اول راهنمایی بود که پدرش بیمار شد و زندگی‌شان از قبل هم سخت‌تر شد. سختی‌ها تا جایی رسید که می‌خواست درس را رها کند اما با توصیه پدر به تحصیل ادامه داد. تمام مشکلات بردوش او افتاد و وضعیت مالی خانواده خراب‌تر از قبل شد. با وجود اینکه هر روز باید در مزرعه کار می‌کرد و همزمان درس هم می‌خواند اما امید به آینده‌ای که در ذهن داشت، او را از طی مسیر بازنمی‌داشت و او همچنان روی پای خود ایستاده بود. کار به‌جایی رسید که خانواده آنها تحت‌پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) قرار گرفت و با حمایت‌های این نهاد توانست درسش را ادامه دهد. رحیم زارع دو دوره نماینده مجلس بوده است و برخلاف آنچه تصور می‌کنیم همه نمایندگان انسان‌های مرفهی هستند، از خانواده‌ای ضعیف خود را به اینجا رسانده است. زارع در سال 54 در شهرستان بوانات به دنیا آمد. روستای آنها در ابتدا آب و برق و گاز نداشت و به‌مرور مجهز به این امکانات شد. آنها حتی سال‌ها تلویزیون نداشتند و هر روز مسیر زیادی را پیاده برای رسیدن به مدرسه طی می‌کرد. خانواده آنها حتی پول کافی برای خرید کیف نداشتند و او مجبور بود از گونی کود برای خود کیفی درست کند و وسایلش را داخل آن قرار دهد. بعد از فوت پدر، شرایط دشوارتر از پیش شد. اندک پس‌اندازی هم که خانواده داشت به‌مرور به اتمام رسید و او مجبور شد کنار کشاورزی و دامداری، کارگری کند اما در هیچ شرایطی درس خواندن را رها نکرد.

کار می‌کردم و درس می‌خواندم
زندگی به سختی می‌گذشت. کار و درس کنار هم دشوار بود اما او که حالا جوانی باانگیزه بود، هنوز رویاهای زیادی در سر می‌پروراند و دوست داشت فوتبالیست یا دندانپزشک شود. شاید هیچ‌وقت تصور نمی‌کرد روزی روی صندلی‌های سبز بهارستان بنشیند اما هر چه بود، آینده روشنی را برای خودش متصور می‌شد و همین باعث شده بود از هیچ تلاشی فروگذار نکند. هیچ کاری را عیب نمی‌دانست و هدفش تامین هزینه‌های خانواده بود تا جایی که در سال‌های پایانی دبیرستان یک مغازه مرغ‌فروشی در روستا باز کرد. در کنکور شرکت کرد و در رشته مدیریت صنعتی دانشگاه شیراز پذیرفته شد. بعد از مدتی یک مغازه سبزی‌فروشی در روستا باز کرد و در کنار درس، کار هم می‌کرد تا هزینه تحصیلش را تامین کند. ورود به دانشگاه او را با دنیای دیگری روبه‌رو کرد و کم‌کم مشکلات اطرافیان برایش اهمیت بیشتری پیدا کرد. به روستا و اهالی روستا فکر می‌کرد که چه سختی‌هایی را تحمل می‌کنند و دلش می‌خواست برایشان کاری انجام دهد.

زارع در جوانی تقریبا همه کاری انجام داده و از این راه تجربه‌های متعددی را کسب کرده است. او از تجربه‌های مختلفی که داشته می‌گوید: «دوره کارشناسی را که تمام کردم، مدتی ریاضی و آمار تدریس می‌کردم و حتی وظیفه رسیدگی به امور مالی یک گروه صنعتی را عهده‌دار شدم. مدتی کار اداری انجام می‌دادم و چندی نیز در یک کارگاه واشرسازی مشغول به کار شدم. پس از آن در یکی از بانک‌های خصوصی استخدام و پس از آن وارد سازمان بازرسی کل کشور شدم که حضورم در این سازمان هفت سالی به طول انجامید.»

او بعد از پایان مقطع کارشناسی، با پشتکار زیاد  درمقطع کارشناسی‌ارشد رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفته شد و این آغاز ورودش به تهران بود. سال 82 با دخترعمویش ازدواج کرد و به دلیل شرایط مالی نامساعدی که داشت، برای زندگی زیرزمینی را اجاره کرده بودند اما با عشق و علاقه‌ای که میان‌شان وجود داشت توانستند تمام سختی‌ها را تحمل کنند. دوره ارشد هم به پایان رسید و مقطع دکتری را هم در همان دانشگاه ادامه داد و همین راه، سرآغاز تدریس او در دانشگاه را فراهم آورد و سرانجام به عضویت هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی درآمد.

در راه بهارستان
کم‌کم رویاهایش رنگ واقعیت به‌خود می‌گرفت. به‌طوری که در سال 90 یکی از حیاتی‌ترین انتخاب‌های خود را انجام داد و به‌عنوان نماینده آباده، بوانات و خرمبید وارد مجلس شد. او که از کودکی عاشق فوتبال بود، در ابتدا نایب‌رئیس کمیته فوتبال و فوتسال مجلس شد. رحیم زارع حالا برای دومین دوره پیاپی، نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی حوزه آباده و بوانات استان فارس است و آرزوهای زیادی در سر دارد. زارع با تمام سختی‌هایی که در این سال‌ها پشت‌سر گذاشته است، می‌گوید: «همیشه و در همه سختی‌ها، بزرگ‌ترین تکیه‌گاهم خدا بوده و هست و او را در هر شرایطی شکر کرده‌ام.» او حالا یک پسر دارد که از نماینده بودن پدرش دل خوشی ندارد و دوست دارد روزی پزشک شود و آنقدر پولدار شود که زندگی راحتی داشته و بیشتر کنار خانواده‌اش باشد.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها