کد خبر: ۴۸۱۴۹
زمان انتشار: ۱۰:۲۳     ۱۹ فروردين ۱۳۹۱
برخی روزنامه‌های صبح امروز سرمقاله‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

* کیهان

روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "طعمه گذاری شبکه عنکبوت"به قلم محمد ایمانی آورده است: هدف از مغالطه و سفسطه، کتمان حقیقت و اغواگری است. کسی که مغالطه می کند، اصالتا بر آن است که ذهن طرف مقابل را از حقیقت موجود منحرف کند. طرح غلط و نادرست صورت مسئله، یکی از اقسام پیچیده مغالطه است که به واسطه آن، پاسخ نادرست مجال مطرح شدن پیدا می کند. پیش کشیدن موضوع نرمش با آمریکا برای حل مشکلات کشور، یکی از این قبیل مغالطه هاست. در مختصات تاریخی فروردین 1391، این پرسش که «در برابر آمریکا باید نرمش نشان داد یا مقاومت کرد؟»، وجهی آمیخته به مغالطه پیدا می کند چرا که اولا پرسشی تاریخ گذشته و منقضی است و ثانیا پاسخ شایسته خود را از ملت و حاکمیت ایران گرفته است و اگر این دو گزاره درست باشد که هست، آن وقت می توان گفت مغالطه بزرگتر، برابر گرفتن دو کفه «سازش و نرمش» یا «مقاومت و پایداری» در ایران است. به عبارت دیگر جریان رسانه ای پیگیر ماجرا- شبکه عنکبوت- اساسا در بزرگ نمایی موضوع هم مغالطه کرده است.

دعوت به مذاکره و نرمش با آمریکا برای حل مشکلات و رفع فشار تحریم، از چند جهت به گریه بر سر قبر بدون مرده می ماند. 1- جریانی در این زمینه پیشقدم شده که «قل» دوم آنها در خارج و در لابی با محافل آمریکایی و اروپایی، پیشنهاددهنده تشدید تحریم ها علیه ایران طی 2 سال گذشته بوده است. برخی از چهره های سیاسی که بعد از تنگنای فتنه سبز- به واسطه تقسیم کار- از ایران خارج شدند و نقش رابط سازمان فتنه با اتاق های عملیات اطلاعاتی در آمریکا و اروپا را بازی کردند، «گرا»ی تحریم ها را برای تشدید فشار بر ملت ایران دادند. همان محافل طی دو دهه اخیر کسانی را در داخل جنبانده اند تا دم از سازش و نرمش در مقابل آمریکا بزنند.آنها می کوشند پارسنگی در کفه خالی آمریکا بگذارند و تهدیدهای او را معتبر نشان دهند. 2- اگر پاسخ ملت ایران در برابر فشار دشمن و تحریم های او، سازش و تسلیم بود، آن دو سیلی سخت بر گوش استکبار در 22 بهمن و 12اسفند 1390 (انتخابات باشکوه مجلس) نواخته نمی شد. قدرت نمایی ملت ایران در «خیابان» و «پای صندوق های رأی» در حالی نقش بست که جریان چند ضلعی سیاسی- رسانه ای نقش آفرین در فتنه، دستکم به مدت 2 سال، خط تحریم سیاسی حاکمیت را دنبال کرده و جریان خارجی نیز اذعان کرده بود هدفگذاری تحریم های اقتصادی، خالی کردن پای صندوق ها از مردم است- بدین ترتیب می شد پای میز مذاکرات هسته ای، از ایران باج گرفت-اما رکورد مشارکت 65 درصدی مردم،راه را بر هر گونه مغالطه و وارونه نمایی درباره افکار عمومی ایران بست تا کسی در قواره های نخست وزیر رژیم صهیونیستی همین سه شنبه گذشته در جمع خبرنگاران اذعان کند «با وجود تحریم ها و چالش های اقتصادی، انتخابات پارلمانی باعث قوی تر شدن رژیم اسلامی شد. ایران حتی یک میلی متر از موضع خود درباره برنامه هسته ای عقب نشینی نکرده است.»

آنچه بنیامین نتانیاهو می گوید جمع بندی نتایج یک چالش 9 ساله است. دشمن در این چالش همه جانبه از هیچ حربه ای فروگذار نکرد. از تهدید به حمله نظامی و ترور دانشمندان هسته ای و خرابکاری تا نقض تعهدات متعدد و تحریم های چند لایه. افراد خوش بین به غرب و آمریکا در این چالش 9 ساله دیدند که هرچه مقاومت و پیشروی، قرین پیروزی است، نرمش و درجا زدن و تعلیق صرفا موجب جسارت بیشتر دشمن می شود. 60 سال تجربه انباشته از روزگار دکتر محمد مصدق در سال های 32-1330 تا دوره دولت موقت و سپس برخی خوش خیالی ها در دولت های بعدی، کفایت می کند که ملت ما ماهیت و جوهر تغییرناپذیر استکبار را بشناسند و دیگر به «نرمش» به عنوان یک گزینه و راه حل ننگرند. آمریکا و انگلیس که مصدق سکولار و فاقد داعیه در زمینه حاکمیت اسلام را تحمل نکردند، چرا باید با دیگران از در مسالمت درآیند؟ کودتای 28 مرداد 32، سیلی سخت و بیدارکننده آمریکا و انگلیس است که صدای آن تا همیشه در گوش تاریخ ایران می ماند.

اما اینکه چرا جماعتی به سادگی از انبوه جنایت ها و ستم ها و خیانت ها و جنایت های جبهه استکبار در حق ملت ایران می گذرند و نسخه نرمش و تسلیم می پیچند، مسئله دیگری است جدا از حساب نظام «امت- امامت» در ایران که هیمنه قدرت آمریکا را در 33 سال گذشته به ویژه یک دهه اخیر شکسته است. ملت ایران به موازات پیشرفت های شگرف در یک دهه گذشته و در حالی که حاضر نبود درجا بزند، وزن گزینه مذاکره را از سعدآباد تا برلین و بروکسل و ژنو و اسلامبول سنجید و این بار در کنار آگاهی، یقین کرد که راه عزت و پیشرفت، از مسیر ایستادگی و مقاومت می گذرد و نه معطل ماندن و از انحصارطلبان جهان اجازه پیشرفت خواستن. آنها که در این میان کم آوردند و از قافله ملت جاماندند و شعار «لاطاقه لناالیوم»- امروز قدرت مواجهه نداریم- سر دادند، همان رجال و محافل سیاسی بودند که پیش از این در ابتلا و آزمون های گوناگون لغزیده بودند. و آنها که به لوازم آزمون های الهی پایبند نباشند و از حرمت ها عبور کنند، چگونه می توانند مؤمنامه اعلام کنند «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره ً باذن الله» و «ربنا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین»؟!

اطاعت، مقدمه مقاومت و پایداری است و عبور از حدود الهی آدمی را به کجی و انحراف و گمراهی می کشاند. قرآن کریم در ماجرای خالی کردن میدان جنگ احد از سوی گروهی از مسلمانان، خبر از سنتی الهی می دهد. «انّ الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشیطان ببعض ما کسبوا...» (آیه 551 سوره آل عمران). جز این نبود که شیطان پای آنها را به خاطر برخی از رفتارهای گذشته شان لغزاند و نتوانستند پایداری کنند. به تعبیر مقتدای حکیم انقلاب «عمل بد، به عدم استقامت در میدان منتهی می شود. عمل بد به تغییر باورها منتهی می شود... ما تعجب می کنیم گاهی اوقات وقتی می بینیم عقاید افراد دگرگونی پیدا می کند. حالا به عامه مردم و به متن جامعه خیلی کاری ندارم؛ انسان گاهی روی نخبگان نگاه می کند، وقتی یک خرده تفحص می کند، می بیند که این مربوط می شود به همین آیه شریفه انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا. یک پوسیدگی در دندان به وجود می آید، به آن نمی رسیم، یک وقت می بینیم زیر یک چیز سختی دندان شکست؛ می فهمیم ظاهر خوبی داشته اما پوک بوده. انسان یک شکستگی های این جوری را مشاهده می کند» (دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 32 خرداد 0931).

زمزمه نرمش با استکبار، مغالطه ای تاریخ مصرف گذشته و بلاموضوع در قیاس با تراز بالای شعور ملت ماست. اما می توان پرسید که آیا بازیگرانی که -دانسته یا ندانسته- آلت دست واسطه ها قرار می گیرند و این مغالطه را پیش می کشند، مورد احترام دشمنان خواهند بود؟ تاریخ کجا به یاد دارد که سازشگران و خائنان به یک قوم، از سوی دشمن تکریم شده باشند؟ اینها فقط نقش افراد انتحاری و طعمه سرقلاب را بازی می کنند و اگر هم سرخط و سرلوحه شبکه زنجیره عنکبوت قرار می گیرند و بزرگ نمایی می شوند، صرفاً برای قربانی کردن و تله گذاری است. به عنوان مثال در موضوع تحریم انتخابات مجلس و سپس شکستن آن از سوی یکی از سران جبهه اصلاحات، عباس عبدی تصریح کرد کسانی به روش سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، آن رجل سیاسی را هل می دادند تا خودکشی و انتحار کند! و «نگاه آنها به افراد، ابزاری است». مشابه همین شیوه، تیتر زدن رسانه های زنجیره ای در زمینه لزوم مذاکره با آمریکا و تنش زدایی به عنوان مقدمه حل مشکلات داخلی است. حق بدهید فلان نشریه زنجیره ای را خیرخواه و وطن دوست تلقی نکنیم اگر فراموش نکرده باشیم که همان نشریه هنگام حمله ارتش آمریکا به افغانستان و عراق، از آنها به عنوان «ارتش آزادیبخش» یاد کرد و درباره حقانیت غرب! در چالش هسته ای با ایران نوشت «ایران تقوای اتمی ندارد و بنابراین غرب نمی تواند اجازه دهد که ایران صاحب فناوری اتمی شود»! ما در همین تاریخ 61-51 سال گذشته دیدیم که شبکه رسانه ای عنکبوت، چگونه از رجال سیاسی هم امیرکبیر ساخت و هم عالیجناب سرخپوش قتل های زنجیره ای، هم قدیس اصلاح طلبی و هم مزاحمی که باید از قطار اصلاحات پیاده اش کرد و... به راستی اگر امیرکبیر اهل سازش بود، چرا خونش بر زمین ریخت؟ باور کنید امیرکبیر خودکشی نکرد!

شبکه عنکبوت قربانی می گیرد اما صرفاً از میان کسانی که قرابتی با این شبکه دارند و به سوی آن کشیده می شوند. فعالیت این شبکه به عنوان ستون پنجم دشمن، حتماً در تعارض با منافع و امنیت ملی است اما در عین حال نوع تحرکات آنها فاش می کند که در اتاق فکرهای اطلاعاتی و عملیاتی دشمن، چه کسانی و چرا سوژه اند و دشمن دنبال چیست؟ شبکه عنکبوت، ما را به عمق اتاق طراحان اطلاعاتی در سیا و موساد و ام آی 6 دلالت می کند. اگر شعار راهبردی ملت ایران به تأسی از امام و رهبری، «ما می توانیم» و پایبندی به لوازم آن است، شبکه چند ضلعی سیاسی- رسانه ای عنکبوت درصدد اثبات «شما نمی توانید و باید تسلیم شوید» است ولو به قیمت قربانی کردن طعمه های خود! اکنون دو جریان را به سادگی می توان تشخیص داد. 1- متن ملت که با تأسی به ولایت، در راه استقلال و مقاومت و مجاهدت خستگی ناپذیر و پیشرفت قدم نهاده است 2- محافل حاشیه ای و انگشت نما که به واسطه زد و بند با بیگانه، دم از تسلیم می زنند و برآتش اختلاف می دمند و یأس آفرینی می کنند. جریان اول کانون جوشان امید و حرکت است و حلقه های حاشیه ای، اجاق سرد یأس و در جا زدن و تسلیم.

 

* رسالت

روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "‏افراط گری چیست و افراطی کیست ؟"به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است:

سخنان جناب آقای هاشمی رفسنجانی در مورد مذاکره با آمریکا را پنج‌شنبه گذشته نقد کردم . ایشان در دیدار با مسئولان فصلنامه مطالعات بین المللی بحثی هم در مورد روش اعتدالی خود در سیاست مطرح فرمودند که به نظر می رسد قابل نقد باشد .

آقای هاشمی رفسنجانی فرمودند : "همیشه معتدل حرکت کردم ... عقایدم  هیچ وقت مرا تشویق به افراط گری نمی‌کند... با کارهای افراطی که هر دو جناح سیاسی موسوم به چپ و راست داشتند ناسازگار بودم ."

در مورد روش اعتدالی یا افراطی جناب آقای هاشمی رفسنجانی در حوزه سیاست ،فرهنگ و اقتصاد تا قبل از حوادث تلخ رقابت های دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حرفی نمی زنم چون ممکن است حافظه تاریخی برخی به مصادیق آن قد ندهد . اما در انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری بویژه انتخابات دهم گفتار و رفتاری از این ایشان دیده شد که از مصادیق بارز افراطی گری در حوزه سیاست است .

انتشار نامه بدون بسم الله و بدون سلام خطاب به رهبر معظم انقلاب و صدور فرمان شورش خیابانی توسط همسر مکرمه شان در نخستین ساعات رای گیری روز انتخابات ، قطعا جزء  افراطی ترین موضع گیری‌های سیاسی ایشان محسوب می شود .

حضور برخی از فرزندان ایشان در اغتشاشات خیابانی پس از انتخابات نشانه تداوم این افراطی گری سیاسی است .

ایراد خطبه های آخرین نماز جمعه ایشان حمایت بی قید و شرط از افراطیون و افراطی گری سیاسی محسوب می شود که در گذشته در مقالات گوناگون به آن اشاره و نقد کردم و نیازی به تکرار آن نیست .

کارنامه و سابقه تاریخی چپ در ایران بویژه پس از انقلاب که به صورت منافقین یا جریان مارکسیسم یا لیبرالیسم و یا سکولاریسم ظهور داشت مشحون از افراطی گری است . نزدیک شدن به فرهنگ چپ نشانه بیماری افراطی گری است . پس از خرداد 1360 که چپ سنتی زیر بار خرد جمعی ملت ایران دفن شد و چپ نوین شکل گرفت متاسفانه آقای هاشمی همواره در این جریان دیده شده است . این حضور

به گونه ای بود که در انتخابات سال88 به صورت رهبر این جریان ظاهر شد و خشن ترین و افراطی ترین رفتارهای سیاسی را در تاریخ معاصر به ثبت رساند. عبور از قانون ، عبور از رای مردم ، عبور از خطوط قرمز نظام و عبور از خطوط نورانی امام (ره) و ولایت فقیه خیلی سریع و صریح صورت گرفت و حوادث تلخی چون روز قدس ، روز 13 آبان ، روز 16 آذر و روز عاشورای سال 88 را شکل داد.

متاسفانه آقای هاشمی درتمامی این حوادث تلخ یا سکوت کردند یا مشوق عاملان آن بودند و مردم نجیبانه در برابر این رفتارها صبوری کردند . اما سرانجام در 9 دی سال 88 طاقت از کف مردم ربوده شد و آنجا که افراطیون به ساحت مقدس امام حسین (ع) و شعائر الهی عاشورا اهانت کردند به خیابانها آمدند و بی پرده با ذکر نام از کسانی که این افراطی گریها را شکل دادند تبری جستند . متاسفانه صدا وسیما هنگام پخش راهپیمایی عظیم 9 دی  نام برخی را از این موضع تبری جویی حذف کرد . اما مردم خود می دانند از چه رفتاری و از چه کسانی تبری جستند و اقدامات افراطی آنها را محکوم کردند.

مردم انتظار داشتند اولین کسی که به میدان می آید و سینه سپر

می کند و شرارت چپ و افراطی گری آنها را مهار و کنترل می کند آقای هاشمی باشد. اما نه تنها این انتظار برآورده نشد بلکه هنوز رگه هایی از حمایت از جریان افراطی گری و سران اصلی فتنه  در رفتار سیاسی ایشان دیده می شود که واقعا تاسف انگیز است .

خط اعتدال و خط به دور از تفریط و افراط همان خط امام (ره) ، رهبری و خط مردم است .

همان خط قانون اساسی و قوانین کشور و رای نهادهای قانونی و فیصله بخش است . فاصله گرفتن از این خط انسان را به وادی افراط و تفریط می کشاند .متاسفانه آقای هاشمی هم در زمان امام و هم درزمان رهبری آیت الله خامنه ای  و بویژه در حال حاضر مواضعی اتخاذ کرده و

می کند که از خط اعتدال فاصله و درخط افراط قرار می گیرد .برای اثبات این ادعا کافی است یک نگاه کوتاه به تیتر اول روزنامه ها و

سایت های خبری چپ و سایت‌های خبری ضد انقلاب و رادیوهای بیگانه بیندازیم . کسی این واقعیت را که مثل روز روشن است انکار می‌کند که معتقد است مواضع مردم و امام و رهبری اساسا و در پدیداری انقلاب اسلامی افراطی است .

البته حساب چنین افرادی با کرام الکاتبین است .

 

*آفرینش

روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "ایجاد انگیزه و امید برای مشارکت عمومی"به قلم حمیدرضا عسگری آورده است : تمام تلاش و غایت اهداف حاکمیت ها، ایجاد انگیزه و میل برای همراهی مردمشان در امور مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می باشد. مشروعیت و مقبولیت حکومت ها نیز از همین همراهی عمومی حاصل می شود و موجب افزایش قدرت و توانمندی یک کشور می گردد. اما راه های ایجاد انگیزه در بین مردم به گونه های مختلف بررسی شده است. در مورد انگیزه های سیاسی، وجود دشمنی ها و تهدید های خارجی به طور بالقوه باعث افزایش انگیزه مشارکت های سیاسی در بین جوامع می گردد. یا حضور و بروز یک شخصیت سیاسی با تفکر و عقاید متفاوت از وضع موجود و یا رضایت مردم از وضع موجود باعث انگیزه مشارکت می شود.

در جهان امروز آنچه موجب رشد و پیشرفت کشورها در عرصه های مختلف گردیده است بحث اقتصاد می باشد. لذا تمام کشورها به دنبال جذب مشارکت عمومی شهروندانشان در امر اقتصاد می باشند. اهمیت این موضوع به حدی است که کشورهای مختلف با دادن تسهیلات و جذاب نشان دادن حوزه های داخلی به دنبال جذب سرمایه گذاران خارجی می باشند. افزایش تولید، ایجاد اشتغال، رفاه اقتصادی برای عموم، فرصت مساوی سرمایه گذاری، امکانات و تسهیلات برای به راه اندازی یا حمایت از فعالیت تولیدی و ... همه از مواردی هستند که موجب انگیزه برای مشارکت عمومی می گردد.

اما شاه رگ حیاتی ایجاد انگیزه برای مشارکت عمومی مقوله «اعتماد» می باشد. اینکه مردم احساس کنند در کشوری حضور دارند که مسولانش هدفی جز رفاه و آسایش آنها ندارند. باید حس اعتماد به دستگاه های سیاست گذار در عرصه های مختلف بین مردم ایجاد شود تا به پشتوانه اعتماد موجود پا به عرصه مشارکت بگذارند. یک سرمایه گذار و تولید کننده خارجی زمانی انگیزه مشارکت پیدا می کند که اعتماد و اعتقاد داشته باشد، امکان فعالیت و مشارکت اقتصادی در کشور ثانی وجود دارد. این باور زمانی در وی ایجاد می شود که دستگاه ها و نهادهای اقتصادی هیچ چالش و نقطه مبهمی در عملکردشان نداشته باشند.

حال نگاهی مقایسه ای (نه سیاه نگری) به وضعیت اقتصادی و بسترهای سرمایه گذاری در کشورمان بیاندازیم تا تفاوت در معنا و واقعیات را متوجه شویم. این نکته تعجب آور است که ما درد را میبینیم اما کاری برای درمان نمی کنیم. زمانی با تاکیدات فراوان بر اصل 44 قانون اساسی این امید می رفت که از این پس زمینه برای مشارکت بخش خصوصی فراهم شود، اما انحراف از برنامه‌ها، مانع از پیاده شدن اهداف متعالی این طرح گردید.

بروز برخی رخ دادهای اقتصادی همچون فساد مالی ، لکه سیاهی بر وجهه اقتصاد ما بود که زمینه ای برای ایجاد بی اعتمادی به سیستم اقتصادی کشور گشت. یا در موردی دیگر بحث برداشت ها از حساب بانک ها ، باعث تردید در مردم شده است که آیا این برداشت ها قانونی است یا غیر قانونی. اصلا به بحث فساد مالی یا برداشت از بانک ها مطرح نیست. بلکه جلوگیری از تردید و مخدوش شدن اعتماد داخلی و خارجی نسبت به اقتصاد کشورمان مطرح است.

همه ما متوجه هستیم که کشورمان از درد اقتصاد رنج می برد، اما به فکر درمان نیستیم یا در میان راه از ادامه درمان باز می ایستیم و منحرف می شویم. نباید این موضوع را فراموش کرد مقوله مشارکت عمومی مشروعیت بخش و زمینه ساز رشد و پیشرفت همه جانبه کشور می باشد. نمی توان انتظار داشت مردم به لحاظ اقتصادی در مذیقه باشند و از سوی دیگر چشم به راه حضور حداکثری آنها درعرصه های سیاسی و اجتماعی باشیم.

 

* مردم سالاری

روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "‏چه کسانی قرار است باعث «تولید ملی» شوند"به قلم سید علیرضا کریمی آورده است:1- معمولا‌ به دنبال نامگذاری سال‌های نو، عده‌ای به حکم دلسوزی یا وظیفه پیدا می‌شوند و تاکید می‌کنند مبادا با این اقدام برخورد شعاری و کاریکاتوری شود. این انتقادات اگر چه به حق است و لا‌زم، اما به نظر می‌رسد که کارآیی لا‌زم را نداشته است. فی المثل، مثل همین روزها در سال گذشته خیلی از سیاسیون در بررسی مبحث «جهاد اقتصادی» بیان می‌کردند که باید تا پایان سال، کشور از لحاظ اقتصادی دچار تغییر و تحول و از رکود خارج شود. آنان تاکید داشتند پرداختن ظاهری صرف به این نامگذاری‌ها مثل برگزاری همایش‌های میلیونی نه تنها تاثیری ندارد بلکه باعث دور شدن از اهداف تعیین شده می‌شود. بهر حال امروز که دقیقاً یک سال از آن سخن‌ها و موعظه‌ها می‌گذرد وضع کشور آنچنان روشن و واضح است که نیازی به تشریح آن نیست. ما در طول سال 1390 نه تنها توفیقات بزرگی در عرصه اقتصاد نداشتیم بلکه با بروز برخی حوادث - که به دلیل نبود نظارت دقیق بود- کام مردم را حسابی تلخ کردیم. مصداق بارز آن فساد بزرگ 3 هزار میلیارد تومانی است که حاصل کم کاری و سوء مدیریت برخی مدیران دولتی بود. در واقع اگر مجلس در راس بود نه انتهای امور و نظارت آن محترم شمرده می‌شد، شاید می‌توانستیم حداقل از یک آبروریزی بزرگ در اقتصاد کشور جلوگیری کنیم. به هر صورت در این حادثه عیار کار بسیاری از مدعیان عدالت مشخص شد.

 

-2 اکنون پس از گذشت سال «جهاد اقتصادی» به سال «تولید ملی» رسیده‌ایم، حال سوال این جاست؛ آیا قرار است مثل سال گذشته یکدیگر را موعظه کنیم و در نهایت هم آب از آب تکان نخورد؟ به نظر این قلم یکی از ملزومات مهم تحقق شعار امسال، بررسی گذشته به جای تکرار اظهارات کلیشه‌ای و بی‌حاصل است. به عبارت دیگر باید دید چه مدیرانی قرار است باعث «تولید ملی» شوند و این افراد در سال‌های گذشته چه کارنامه‌ای در این راستا داشته‌اند؟ آیا این مسئولا‌ن در سال گذشته باعث شکوفایی اقتصاد کشور شده‌اند یا رکود آن؟ آیا در کارنامه این افراد نقطه روشنی در زمینه اقتصادی وجود دارد؟ وضعیت کنونی کارخانجات تولیدی که حاصل عملکرد این مدیران بوده چگونه است؟ تولید ملی ارتباط تنگاتنگی با اشتغال دارد؛ آیا شعارها در مورد حل معضل بیکاری به ثمر رسیده است؟ نوسانات ارز سم مهلکی برای تولیدگران کشور است؛ مدیران اقتصادی کشور چقدر توانسته‌اند بازار را به ثبات برسانند؟ سرمایه‌گذار برای سرمایه‌گذاری به اقتصاد سالم بدون رانت‌های خاص دولتی نیاز دارد، آیا در سال گذشته این امر مهیا بود و مدیران دولتی توانسته‌اند مانع فسادهای مالی شوند؟ در این امر تنها مسئولا‌ن اجرایی دخیل نیستند؛ برای یک بدن سالم باید همه اعضای آن بدن در سلا‌مت باشند؛ پس کارنامه مسئولا‌ن دیگر حوزه‌ها و قوا هم باید بررسی شود. مثلا‌ً باید مشخص شود مجلس و نمایندگان آن به چه میزان در انجام وظایف خود جدی هستند؟ آیا نظارت آنان نمایشی و صوری است یا کاربردی و موثر؟ اگر مدیران اجرایی در راه ناکجا آباد افتادند این مجلس توان اصلا‌ح دارد یا مطیع بی‌چون و چرای قدرتمندان خارج از بهارستان است؟ فی المثل اگر مشخص شود وزیری در فسادی مالی - که به تولید کشور ضربه زده - به دلیل کم کاری موثر بوده آیا مجلس کوتاه خواهد آمد یا در برابر آن می‌ایستد؟ همچنین آیا قوه قهریه برخورد مناسب با مفسدان داشته و توان واستقلا‌ل لا‌زم را برای رساندن حق به حقدار دارد؟

 

3- مع الوصف به نظر می‌رسد برای سال «تولید ملی» ابتدا باید مسئولا‌ن به جای نظر پراکنی، به عملکرد خود بنگرند و در آن تجدید نظر کنند. همچنین ناظران مجریان نیز باید در نظارت استوار باشند و تنها به موعظه نپردازند. برای «تولید ملی» نیاز به نظارت ملی است و یک مجلس موثر و مستقل می‌تواند این امر را مهیا سازد. اما مسئولا‌ن قضا هم وظیفه خطیری پس از نظارت مجریان بر عهده دارند. عملکرد مثبت آنان، تکمیل کننده نظارت صحیح ناظران است. اگر قوه قهریه مناسب عمل نکند نظارت، باز دارندگی لا‌زم را ندارد و این سیکل معیوب می‌ماند. بنابراین برای تحقق و رسیدن به «تولید ملی» باید ابتدا بررسی شود چه مسئولا‌نی قرار است این مهم را به سر انجام برسانند.

 

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "‏شهید صدر، راهنمای عمل"  آورده است:19 فروردین، سالروز عروج خونین آیت‌الله سید محمد باقر صدر و خواهر ایشان بنت الهدی صدر، دو تن از متفکران سرآمد در حوزه علمیه نجف است که در سال 1359 به دستور صدام بعد از شکنجه‌های فراوان به طرز فجیعی به شهادت رسیدند.

در مورد شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر، سه نکته برجسته همواره باید مورد توجه قرار گیرند که عبارتند از علم و تفکر عمیق ایشان که در وجود شاگردان برجسته و آثار علمی مکتوب باقی مانده است، جهاد مخلصانه ایشان که تا شهادت ادامه یافت و راه را برای سقوط رژیم بعث و شخص صدام باز کرد و ارادت خاص ایشان به امام خمینی که در جمله معروف "ذوبوافی الامام الخمینی کماذاب هو فی الاسلام" متبلور است.

هر چند این هر سه محور دارای اهمیت زیاد و آثار فراوان در جامعه عراق و جهان اسلام هستند و باید فرصت مناسبی برای تشریح آنها اختصاص یابد، ولی محور سوم به دلیل نقش محتوائی و راهبردی که در مسائل مبارزاتی و هدایت افکار عمومی دارد و اکنون جامعه ما به این ویژگی بسیار نیازمند است، فرصت امروز را به این محور اختصاص می‌دهیم.

این توصیه شهید صدر که: در امام خمینی ذوب شوند همانگونه که او در اسلام ذوب شده است، در عین حال که تعریف و تمجید محتوائی، ایمانی، اعتقادی و عملی بسیار بالائی از شخص امام خمینی است، توصیف راهبردی عمیقی از مکتب اسلام به عنوان مکتب هدایت، جهاد، ساختن انسان و تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان نیز هست. با شناختی که از آیت‌الله‌شهید سید محمد باقر صدر دردست داریم، تردیدی وجود ندارد که ایشان از بیان این جمله بیش از آنکه درصدد تمجید از امام خمینی بوده باشند درصدد شناساندن راه امام خمینی بودند و البته هدف اصلی ایشان معرفی مکتبی بود که امام خمینی در چارچوب آن مکتب، علیه رژیم ظالم و وابسته پهلوی قیام کرد و انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند.

محور اصلی جمله‌ای که شهید صدر در توصیف امام خمینی بیان کرده اینست که هرکس بخواهد با ظلم و ظالم مبارزه کند و به مردم خدمت نماید فقط در صورتی موفق خواهد بود که خود را فراموش کند و همه چیز را در چارچوب اسلام و برای خدا بخواهد. در اسلام ذوب شدن، یعنی خود را فراموش کردن و در همه حال تسلیم فرمان الهی بودن و اجرای احکام دین را بر هر خواسته و تمایل دیگر ترجیح دادن.

این، یک توصیف واقعی بود، هم از امام خمینی و هم از مکتبی که امام خمینی در چارچوب آن مکتب اقدام به برپائی نهضت کرد و تا تأسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران آن را به پیش برد.

امام خمینی در آغاز راه این نهضت با صراحت به تمام کسانی که ایشان را از ادامه این راه منع می‌کردند و با پیش‌کشیدن ضرب المثل "مشت و سندان" می‌گفتند شما نمی‌توانید در برابر رژیم تا دندان مسلح شاه کاری از پیش ببرید و محکوم به شکست هستید، گفتند: ما مأمور به انجام تکلیف هستیم نه رسیدن به نتیجه. بنابر این، چه پیروز شویم و چه شکست بخوریم پیروز هستیم و این همان مبنای "احدی الحسنیین" است. همین منطق بود که حبس و حصر و تبعید و آنهمه تبلیغات مسموم و فشارهای طاقت فرسا را قابل تحمل ساخت و امام خمینی در همه حال هدف اصلی که قیام برای خدا بود را دنبال کرد و حتی یک لحظه نیز از این هدف منصرف یا حتی نسبت به آن دلسرد نشد.

پیروزی نهائی نیز دقیقاً در همین منطق نهفته است. کسی که هوای نفس و امیال شخصی خود را کنار بگذارد و همه چیز خود را وقف خدمت به بندگان خدا در چارچوب احکام الهی نماید، خدا به او کمک می‌کند و او را به هدف می‌رساند. این، وعده الهی است که بارها و به بیان‌های مختلف در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته و تخلفی در وعده الهی وجود ندارد.

نکته مهم تر، با خدا ماندن و برای خدا کار کردن و خود را ندیدن بعد از رسیدن به هدف و به دست آوردن قدرت است. از این ویژگی نیز امام خمینی به تمام معنای کلمه برخوردار بودند. بی‌اعتنائی امام خمینی به قدرت، ساده زیستی، تواضع در برابر صاحبان مقامات معنوی، دل در گرو ضعفا و مستضعفان داشتن، توصیه دائمی به مسئولان دولتی برای رسیدگی به حال اقشار ضعیف، ترجیح دادن زبانی و عملی کوخ نشینان بر کاخ نشینان و در همان حال به هیچ گرفتن قدرت‌های مادی دنیا که سرتاسر 10 سال رهبری امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را پر کرده بود، همگی برخاسته از همین ویژگی بودند. اینها مجموعه‌ای از گفتارها و رفتارها هستند که درستی توصیف آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر، که امام خمینی را "ذوب شده در اسلام" می‌دانست، را تأیید می‌کنند.

بخش دیگر جمله شهید صدر، توصیه به مخاطبان برای پیروی از امام خمینی است. هر چند ایشان جمله خود را با عبارت "ذوبوافی الامام الخمینی" شروع کرده و به مردم توصیه نموده در امام خمینی "ذوب" شوند، اما هدف اینست که مردم نیز مثل امام خمینی در اسلام ذوب شوند و همان راهی را طی کنند که امام خمینی طی کرد.

این، توصیه ایست که ما همواره به آن نیازمندیم. توصیه شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر نیز محدود به آن زمان که این جمله را به زبان آورد نبود. او با این توصیه، از یکطرف رمز موفقیت امام خمینی را نشان داد و از طرف دیگر، مکتبی را معرفی کرد که امام خمینی با راهنمای عمل قرار دادن آن توانست این نهضت بزرگ را به پیروزی برساند. اکنون که دوران بیداری اسلامی است، دشمنان ملت‌ها هوشیارتر از گذشته در تکاپوی منحرف کردن ما از مسیر انقلابی هستند که منشأ بیداری ملت‌ها شده و مادر انقلاب‌های عصر حاضر است. امروز ما و همه مسلمانانی که قدم در راه امام خمینی گذاشته‌اند به توصیه شهید صدر بیش از هر زمان دیگری نیازمندیم. در سالروز شهادت آیت‌الله سید محمد باقر صدر و بنت الهدی صدر، که هر دو درحالی که در اسلام ذوب شده بودند با چهره‌های غرق در خون به ملاقات خدا شتافتند، بهترین راه برای گرامیداشت این دو شهید نهضت اسلامی، تلاش برای کسب شایستگی‌های لازم جهت رسیدن به مقام و مرتبه ذوب شدن در اسلام و راهنمای عمل قرار دادن این توصیه شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر است.

 

* شرق

روزنامه شرق درسرمقاله خود با عنوان "ائتلاف یا اختلاف"به قلم معصومه ابتکارآورده است:جامعه ایران از جهات بسیاری یک جامعه متکثر محسوب می‌شود؛ جامعه‌ای با تنوع فرهنگی، قومیتی و مذهبی که با سیاست‌های اصولی می‌تواند از برکات تکثر بهره برده و برعکس با سیاست‌های مقطعی و غلط ممکن است دچار تشتت، افزایش شکاف‌ها و فروپاشی اجتماعی شود. از این رو وحدت و همدلی از نخستین شعارهای انقلاب به شمار می‌رفت و امام (ره) اتکال به خدا و وحدت کلمه را بارها و بارها به عنوان عوامل اصلی پیروزی نهضت ملت ایران اعلام کردند. ولی با افزایش تنش‌های داخلی و تهدیدات و فشارهای خارجی، حوادث به سمت تنگ شدن دایره خودی‌ها در دوران‌های مختلف و ریزش نیروهای انقلاب بنابر وقایع گوناگون به پیش رفت. این رخداد در مسیر تحولات کشور قابل رصد است و شدت و ضعف آن را طی سه دهه گذشته می‌توان بررسی کرد. استدلال موافقان چنین روندی، این بوده که انقلاب متعلق به مردم است و با گذر زمان طرفداران آن پالایش شده و آنانی ریزش می‌کنند که از مردم دور افتاده‌اند. اما نتیجه این روند در چرخشی آشکار به خصوص در سال‌های اخیر، کاهش تنوع سلیقه‌ها و دیدگاه‌ها بوده، به همین دلیل سبب کاهش امکان و فرصت نقد و اصلاح شده است. از منظری دیگر، این روند در دوران اخیر به یک سیاست محوری بدل شده. در این میان، موضوع جذب حداکثری اگرچه مطرح می‌شود، ولی متاسفانه در فضای غالب سپهر سیاسی کشور، اتهام‌زنی و تخریب رقیب، حرف اول و آخر را می‌زند. این وضعیت البته همواره در آستانه انتخابات و دورانی پس از آن به اوج خود می‌رسد؛ موضوعی که گلایه رهبر انقلاب را هم در برداشته و نگاه قبیله‌ای را آفت بزرگی دانسته است. در این حال اگر کسی هم از ائتلاف و وحدت سخن راند، متهم به زیر پا نهادن ارزش‌ها شده و از میدان رانده می‌شود. در فضای تک‌صدایی روشن است که مشکلات، عدم پایبندی به قانون، فساد و اختلاس و عدم تحقق وعده‌ها امکان‌پذیرتر خواهد بود چرا که میزان پاسخگویی اصحاب قدرت در این شرایط تنزل می‌یابد. گفت‌وگو با رقیب اگرچه از اصول اولیه سیاست‌ورزی تلقی می‌شود اما متاسفانه کمتر اراده‌ای جدی برای آن مشاهده شده است. این دشواری گفت‌وگو البته میان جناح‌ها و طیف‌های سیاسی داخلی حتی در دورانی که ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها به عنوان یک سیاست بین‌المللی مطرح شد، مورد نقد قرار گرفته و تاکید می‌شد که گفت‌وگوی میان فرهنگ و تمدن‌ها بدون پشتوانه داخلی نتیجه‌بخش نخواهد بود. طی سال‌ها، گفت‌وگوی میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان متاثر از این فضا به شدت کاهش پیدا کرده و به عروسی یا عزای یکی از بستگان محدود شده، که به واسطه پیوستگی فامیلی بسیاری از عناصر دو طرف، رخ می‌دهد. خانه احزاب عملا کارآیی خود را از دست داده و در چنین شرایطی بسیاری از دلسوختگان، نگرانی خود را از فقدان یک گفتمان درونی مطرح کرده‌اند. آنها تاکید می‌کنند که این تفاوت دیدگاه‌ها زمینه نقد سازنده، رقابت و نشاط سیاسی، اصلاح امور و قدرت مانور و امکان چانه‌زنی در منازعات خارجی را فراهم می‌کند. مثلا وقتی در آمریکا انتقادات از بوش پسر و حکومت رو به افزایش گذاشت و افکار عمومی دنیا هم علیه بوش بسیج شد، حاکمیت آمریکا از موضع حزب دموکرات برای تعدیل فضا استفاده کرد تا آنجا که مواضع ظاهرا انقلابی اوباما همه را جذب کرد و همه مخالفان بر محور او با یکدیگر تجمیع کردند. حتی آنهایی که دنبال اصلاح ساختار سیاسی آمریکا بودند وارد بازی شدند. در منازعات جهانی هم از موضع رقیب برای تشدید یا تعدیل مواضع رسمی می‌توان کمک گرفت. بحث اختلافات داخلی میان جناح‌های سیاسی اصلی در بسیاری از دوره‌ها به عنوان مساله «دعوای خانگی» و تلاش برای همدلی و همگرایی نیروهای انقلاب مطرح بوده و در مقاطعی به طرح نظریات متفاوتی در شکل اداره کشور و سیاست‌های حاکم منجر شد. یکی از نوه‌های امام از ایشان نقل می‌کند که پس از ابراز نگرانی‌ها و انتقادها از جدایی یون (مجمع روحانیون) و یت (جامعه روحانیت)، امام می‌گویند: «ولی در عوض یکدیگر را می‌یابند، همدیگر را اصلاح و تکمیل می‌کنند.»

این نگرش سبب می‌شد که به حضور دو طیف در همه ارکان توجه شود. البته متاسفانه گروهی که قدرت را عملا به دست می‌گرفت، خود را مستحق این جایگاه و پیرو راستین امام و شهدا تلقی می‌کرد و بحث مجدد تنوع سلیقه‌ها در رقابت‌های سیاسی و انتخاباتی به خاطر میزان مشارکت مردم اهمیت می‌یافت چرا که برای رای دادن ایجاد انگیزه می‌کرد و به همین دلیل تحمل رقیب امکان‌پذیر می‌شد. این موضوع نیز در سال‌های اخیر به این تلقی نزدیک شد که تحمل منتقدان، برای گرم کردن تنور انتخابات بوده ولی قرار نیست آنان در قدرت مشارکت یابند. باور به این اصل سبب شد که در آستانه انتخابات مجلس در شرایط فقدان رقیب جدی (اصلاح‌طلبان) جناح‌های قدرت بخواهند رقابتی از درون جریان اصولگرایی به‌وجود آورند. البته همان عده‌ای که این طراحی را مد نظر داشتند، می‌دانستند در نهایت این رقابت واقعی و موثر نخواهد بود زیرا بسیاری از رای‌دهندگان را قانع نخواهد کرد. ولی به هر حال انتخابات مانند مسابقه فوتبال یا هر رقابت دیگری بدون حریف معنی و مفهوم نخواهد داشت و به همین دلیل، این بازی دو قطبی را که برخی زمینه‌های سیاسی هم در آن موثر بود، طراحی کردند. در فضایی که تحزب زیر سوال رفته و احزاب قوی و صاحب نفوذ امکان فعالیت فراگیر نداشتند، به رسمیت نشناختن تکثر و تنوع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به زعم برخی مراکز راهی برای برون‌رفت از اختلافات و افزایش ضریب امنیتی است. آنها تنوع و تکثر دیدگاه‌ها و شکاف‌های اجتماعی رو به رشد را انکار می‌کنند تا شاید بتوانند از این طریق مدیریتی قوی‌تر و اقتدار بیشتری را اعمال کنند. این تصویر حاکی از تهدیدات فراروی جامعه و لزوم تلاش برای بسط همدلی، محبت و ایثار در شالوده روابط اجتماعی و به خصوص در میان نخبگان و گروه‌های مرجع برای همگرایی و ائتلاف بیشتر است. این وضعیت نشانگر ضرورت گفت‌وگو و تعامل میان نیروها برای اصلاح و پیشبرد امور و تقویت انسجام اجتماعی و ملی به عنوان یک اصل انکار‌ناپذیر است. البته این موضوع هم که هجمه دشمنان خارجی و آمریکا می‌تواند سبب ائتلاف و وحدت شود را نمی‌شود نادیده گرفت. بنابراین همواره دلسوختگانی تاکید کرده‌اند که باید از همه ظرفیت‌های اجتماعی برای اتئلاف و گفت‌وگو میان رقبا و برقراری فضای متعادل و آرام اخلاقی استقبال کرد چرا که عدم مواجهه منطقی و عادلانه با رقیب سبب تشدید مخاصمات شده؛ مانند مشکلات داخلی جریان اصولگرایی که امروزه به نحوی در درون خود با اختلاف و چالش‌های عدیده‌ای روبه‌رو هستند و این نتیجه رفتار آنهاست. شاید با تکیه بر همین منطق بود که جمعی از بانوان موضوع بهبود وضعیت زنان را محوری برای اتئلاف قرار دادند. آنها از فضای معنوی افطاری در ماه مبارک رمضان سال 85 بهره برده و بانوان طیف‌های مختلف سیاسی را برای همدلی و گفت و شنود دعوت کردند. این دعوت با استقبال بسیاری از بانوان مستقل، اصلاح‌طلب و اصولگرای میانه‌رو مواجه شد، اگرچه از همان ابتدا طیف دولت مخالفت خود را با این حرکت اعلام کرد. از مراحل ابتدایی شکل‌گیری این ائتلاف - که بعدها «ائتلاف اسلامی زنان» نام گرفت – مرحوم خانم مریم بهروزی در میان چهره‌های شاخص اصولگرا، بیشترین استقبال را از این حرکت به عمل آورد و از ابتدا در جریان تهیه و تصویب مرامنامه و آیین‌نامه داخلی آن مسوولانه مشارکت داشت. ائتلاف اسلامی زنان که به تناوب به ریاست یکی از زنان اصولگرا و اصلاح‌طلب تشکیل جلسه می‌داد، هدف اصلی خود را همفکری برای اصلاح و پیشبرد وضعیت زنان و همچنین استفاده از تدبیر و اندیشه زنان برای کمک به حل معضلات کشور و مقابله با تشتت و سرگردانی جامعه قرار داد. ائتلاف طی سال‌های 85 تا 90 با وجود دشواری‌ها و محدودیت‌ها، جلسات متعددی برگزار کرد و با اعلام مواضع، تلاش‌هایی جدی برای ممانعت از تصویب بندهایی از قانون حمایت خانواده که چند همسری را ترویج می‌کرد، انجام داد و جلساتی نیز با مراجع قم و شخصیت‌های سیاسی برگزار کرد. هفت بیانیه برای اعلام مواضع و تلاش برای حذف سنگسار از قانون مجازات اسلامی از دیگر اقدامات این جمع بود. در دوران پس از انتخابات 88 نیز در جلسات ائتلاف پیرامون آسیب‌های وارده به زنان طی حوادث و پیامدهای طولانی آن گزارش‌ها و بحث‌هایی ارایه شد که مرحوم خانم بهروزی در آن میان با وجود اختلاف نظر، صبورانه دیدگاه‌های انتقادی را به فضای ائتلاف و همدلی میهمان کرده و امکان هم‌نشینی دو جناح را در سخت‌ترین شرایط سیاسی فراهم کرد. این کاری بود که مردان سیاسی هرگز در انجام آن موثر نبوده و موفقیتی نداشتند. ائتلاف اگرچه نتوانست تاثیر مشهودی بر روندهای سیاسی کشور بگذارد و از سوی سیاسیون مورد الگوبرداری قرار نگرفت و در نهایت دیدگاه‌های افراطی در حذف و محدود‌سازی جبهه رقیب و کوتاه کردن صدای اصلاحات غلبه کرد و از فرصت انتخابات مجلس به نحوی برای ائتلاف نیروها و تقویت و همبستگی استفاده نشد، ولی سرمایه‌های اجتماعی کشور و تمایل ذاتی مردم مسلمان ایران برای حل و فصل مشکلات و سنت خداوند در حمایت و دفاع از مومنان و آشکار‌سازی حقیقت در کنار تجربه‌های کوچک ائتلاف اسلامی زنان، دلایلی هستند برای امید به آینده و امید به تحمل بیشتر رقبا و منتقدان از طرف صاحبان قدرت. روند ارتقای فرهنگ، آگاهی و سواد مردم ایران و گسترش وسایل ارتباط جمعی نیز این روند را تسریع خواهد کرد. بی‌تردید در آینده اهمیت همدلی و ائتلاف نیروهای دلسوز و معتقد به انقلاب اسلامی بیش از پیش آشکار خواهد شد و آن‌وقت است که سیاست حذف رقیب و پراکندن بذر اختلاف و ایجاد رقابت‌های ساختگی جای خود را به رسمیت شناختن حق رقیب برای فعالیت و انتقاد، همدلی، مفاهمه و گفت‌وگو خواهد داد.

 

*تهران امروز

روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "‏ضرورت مذاکرات نتیجه‌بخش"به قلم پرویز سروری آورده است:مشخص نشدن مکان مذاکرات محکی است تا بدانیم‌آیا غربی‌ها براساس تعامل یا تقابل با ایران وارد مذاکره ‌می شوند‌ و آیا در نهایت می‌خواهند خواسته های غیر واقعی شان را بر طرف مذاکره‌کننده یعنی کشور عزیز ما، تحمیل کنند یا خیر؟ آن چیزی که مسلم است دو طرف مذاکره کننده باید در تمام موضوعات نقش داشته باشند. اگر طرفی بخواهد خواسته های خودش را تحمیل نماید مذاکره براساس یک نزاع ادامه خواهد یافت. گروه1‌+ 5 همیشه این احساس را داشته که من باید محل مذاکرات، موضوع مذاکره و نحوه سیر مذاکره را تعیین کنم. طبیعی است که این یک مذاکره نیست و در واقع یک موضوع از پیش تعیین شده ای است که نتیجه آن را از قبل می توان به راحتی تشخیص داد. از این منظر ما فکر می کنیم ادامه مذاکراتی که مبتنی بر تحمیل خواسته های یکی از طرفین باشد عملاً بی نتیجه است. یک مذاکره اصولی مذاکره ای است که نقطه نظرات طرفین را تامین نماید. روند مذاکرات باید مسیر مشخصی داشته باشد. در واقع در این چند سال مذاکره با گروه 1 + 5 که منجر به صدور سه قطعنامه علیه کشورمان شد ما روش راستی آزمایی، همکاری و نشان دادن صداقت در ادعاهایمان را اتخاذ نمودیم که متاسفانه از طرف تیم مقابل مذاکرات جز عدم صداقت و حرکت در مسیرهای پر هزینه رفتار دیگری را مشاهده نکردیم . لذا فکر می کنیم باید مسیر مذاکره ، موضوع مذاکره و مکان مذاکره مورد پذیرش دو طرف واقع شود. آن چیزی که مد نظر قرار داده ایم این است که این مذاکرات در چه زمانی نتیجه خواهد داد. ما تا کنون شاهد مذاکراتی بوده ایم که عموما منجر به صدور قطعنامه شده اگر قرار است که این مذاکره نیز با صدور مجدد قطعنامه ای دیگر به انتها برسد دیگر لزومی به مذاکره نخواهد بود.

در این دور از مذاکرات، شیوه مذاکره از سوی ما تغییر پیدا کرده است و روند رفتار ما مانند گذشته نخواهد بود به آنها اعلام کرده ایم که ضربه را با ضربه و تهدید و تحریم ها را به همین صورت پاسخ خواهیم داد. یعنی ما دیگر منتظر مذاکرات بی خاصیت نخواهیم ماند و در مقابل تنش‌آفرینی های غرب و آمریکا و نظام سلطه دست به اقدام متقابل خواهیم زد این اقدام می تواند ذهن اعضای مذاکره کننده را به شدت مکدر کند به همین دلیل توصیه می کنیم مذاکره را در یک مسیر نتیجه بخش هدایت کنند. در این میان اما موضوع مذاکرات در چارچوب NPT و مقررات حاکم بر آژانس در یک فضای کاملا کارشناسی انجام خواهد شد و معتقدیم که جمهوری اسلامی ایران تمام تلاش خود را برای ابهام زدایی انجام داده و پاسخهای خود را در یک بسته زمان بندی شده اعلام کرده است همچنین آژانس و گروه 1‌+‌5 پاسخهای ما را پذیرفته اند به این دلیل دیگر هیچ روزنه ای برای ادامه لجبازیهای غرب باقی نمی ماند و ما معتقدیم که روند مذاکرات باید در مسیر مطالبات ما و راستی آزمایی به صورت دو جانبه قرار گیرد یعنی تکالیف و حقوق باید متعامل پیش رود. همانطور که ما طبق تکالیف و حقوق پیش می رویم آنها نیز باید در مقابل هر اقدام راستی آزمایی ما یک برخورد مثبت در قبال حقوقی که داریم انجام دهند تا کنون مذاکرات بدین صورت بوده که بخش تکالیف، فعال و بخش حقوق، منفعل بوده است که در این مذاکره دیگر شاهد چنین روندی نخواهیم بود، ان‌شالله .

 

* حمایت

روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "نقض اصل عدم مداخله به بهانه دفاع از حقوق ملت ها" ‏آورده است:اکثر کسانی که با الفبای مباحث حقوقی بین المللی آشنا هستند می دانند که یکی از بنیادها و یا اصول محوری در عرصه روابط و حقوق بین الملل، اصل مهم عدم مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر است. این اصل در منشور ملل متحد طی ماده 2 در مقام بیان اصول واهداف ملل متحد به صراحت بیان شده است. در بند 1 ماده 2 منشور، تساوی حاکمیت همه اعضای ملل متحد مبنای سازمان ملل اعلام شده و در بند4 ماده 2تاکید شده که کلیه اعضای ملل متحد، متعهد به این می باشند که از تهدید به زور یا کاربرد زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشور دیگر اجتناب ورزند ودر بند 7 همان ماده تاکید شده که هیچیک از مقررات این سند، سازمان ملل را مجاز نمی دارد که در اموری که ذاتا در صلاحیت داخلی هر کشور است دخالت نماید و اعضا نیز ملزم به رعایت این اصل می باشند.

اصل عدم مداخله در واقع از جمله تضمین ها و یا لوازم احترام گذاشتن به برابری همه کشورها در مقابل قانون و موازین بین المللی و همچنین برابری در بهره مندی از حمایت موازین حقوقی بین المللی است. به عبارت دیگر، اگر قرار باشد دولتی در امور دولت دیگر مداخله کند و این مداخله امری پذیرفته شده تلقی شود در واقع این امکان برای قدرت های سلطه گر فراهم خواهد بود که دائما نظام سلسله مراتبی را در روابط بین الملل تعمیق بخشند و دولت های ضعیف تر در صورت تمکین از قدرتمندترها امکان حیات و تحرک در حدود تعریف شده سیطره گران را پیدا می کنند ولا غیر. اگر چنین فضایی برای روابط بین المللی پذیرفته شود در واقع نیازی به حقوق بین الملل و نهادهای مختلف حقوقی از جمله مراجع قضایی بین المللی نیست و نوعی بازگشت به عصر ما قبل قانون در روابط بین الملل محسوب می شود. با لحاظ همین آثار منفی است که پس از شکل گیری سازمان ملل، اکثر دولتها همواره از اصل عدم مداخله حمایت و مراجع حقوقی بین المللی از جمله دیوان بین المللی دادگستری نیز در آراء متعدد آن را مورد تاکید قرار داده است. در همین راستا سالها در عرصه روابط بین الملل خصوصا در فضای دو قطبی بلوک کمونیستی و بلوک سرمایه داری، عدم مداخله خیلی موسع تفسیر میشد و کوچکترین تحرک دولت های یک بلوک در دولت های بلوک دیگر با واکنش تند و حتی تا آستانه جنگ طرف دیگر مواجه می شد. این روند با فروپاشی شوروی و تحولات دموکراتیک در سطح جهانی تحول پیدا کرد چنانچه مفهوم حاکمیت دولت ها نیز دستخوش تحولات نظری و عینی مختلفی گردید. تحولات مزبور در این راستا بوده که دولتها دیگر نمی توانند حریم داخلی کشور خود را ملک طلق حساب کنند از این حیث که اگر ارزشهای اخلاقی مورد وفاق جامعه جهانی و موازین حقوق بشر و قواعد آمده و عام الشمول بین المللی را نقض کنند در واقع مصونیت خود را خود مخدوش ساخته و این امکان را برای دیگر دولتها و مجامع بین المللی فراهم می آورند که ورود کنند و این ورود دیگر مداخله ممنوع مورد تاکید موازین بین المللی، تلقی نمی شود. سوای امکان تحرک دیگر دولتها و مجامع بین المللی در چنین حالتی، در تحولات دو دهه اخیر نقش افراد و تشکل های مدنی و ابزارهای اطلاع رسانی جمعی و فردی نیز روز به روز برجستگی بیشتری پیدا کرد به نحوی که اگر دولتی در سطح داخلی خود موازین عام الشمول اخلاقی و حقوقی مورد وفاق جامعه جهانی را نقض کند در واقع زمینه ورود هزاران و بلکه میلیون ها انسان از سراسر جهان را در عرصه داخلی خود فراهم می آورد. تا اینجای صورت مسئله، تقریبا روشن و از حیث منطقی و اخلاقی قابل قبول به نظر می رسد و دستاوردی برای جامعه بشری و حقوق بین الملل محسوب می شود. لیکن در همین نقطه و ابعاد پیرامونی آن تلاش های زیادی صورت می گیرد تا تحولات بین المللی به نحو دلخواه ومورد نظر قدرت های بزرگ و سیطره گر مدیریت شود تا مبادا ملتها روز به روز مطالبات خود را عمیق تر کنند و در ابعاد مختلف نقش مخرب قدرتهای بزرگ سیاسی در بی عدالتی های جهانی را فریاد کشند وآنها را در موضع پاسخگویی و یا عقب نشینی قرار دهند. قدرت های بزرگ مخصوصا پس از تحولات دو سال اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه، تحرک و تکاپوی جدی را بکار گرفته اند تا به جای اینکه پاسخگوی سال ها حمایت خود از دیکتاتورها و انواع زد و بندهای پشت پرده علیه ملت های تحت ستم باشند، در این گیر و دار نقش منجی را ایفا کنند و با تحریک احساسات عمومی ذیل شعارهای به ظاهر جذاب، اهداف مورد نظر خود از جمله حذف برخی دولت های مستقل و یا تغییر برخی نظام های سیاسی مزاحم منافع خود را به طور جدی پیگیری کنند. طی ماه های گذشته در این راستا تجربه لیبی را پشت سر گذرانده اند فلذا بدون آنکه در قبال هزاران کشته و مجروح و انقلاب وسیع مردمی ملت یمن و یا ملت بحرین و یا مناطق مختلف عربستان واکنش قابل توجه از خود نشان دهند، تمامی تمرکز خودرا بر سوریه قرار داده و در این راستا از هیچ حربه ای فروگذاری نکرده اند. فارغ از اینکه هر اقدام خلاف انسانی دولتمردان سوری را هر انسان آزادیخواه ومقیّد به موازین شرعی باید تقبیح کند ،آنچه از سوی قدرتهای سیاسی در دست انجام است به دلائل مختلف ارتباطی با دغدغه های انسانی ندارد.در همین راستا قطعا اگر موضعگیری قاطع روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل نبود تا به حال مجوز اقدام نظامی را آمریکا وهم پیمانانش گرفته وبنام جامعه بین المللی مراحل پیموده شده در مورد لیبی را به اجرا در می آورند ولیکن وقتی نتوانستند از طریق شورای امنیت به این هدف برسند چند رویکرد رادر پیش گرفته اند: اول اینکه مرحله به مرحله سعی کرده اند تحولات داخلی سوریه را بین المللی کنند تا مشروعیت مدیریت داخلی سوریه زائل شود. دوم اینکه سعی کرده اند تمامی حکومت های سرسپرده و دیکتاتور منطقه که اکثرا پشت صحنه وبدور از چشم ملتهای خود انواع مراودات را با رژیم صهیونیستی دارند و اکنون با مطالبات آزادی خواهانه ملت های خود مواجهند، با خود همراه کنند که همه بر علیه سوریه همداستان شوند چرا که با این اقدام دو هدف تامین می شود ، هم غرب به اهداف خود نائل می آید و هم توجه افکار عمومی داخل کشورهای عربی سرسپرده غرب به جای پیگیری مطالبات حقوق بشری داخلی و یا وقایع غیرانسانی بحرین و یمن معطوف به کشور دیگری میشود. سومین اقدام غرب و دولت های سرسپرده همراه آنها این بوده که به طور آشکار و پنهان انواع حمایت ها را از مخالفان سوریه به عمل آورده اند تا بتوانند تصویر دولت سوریه را مخدوش و زمینه مداخلات بین المللی را بیشتر فراهم آورند.

در همین بخش آنچنان مضحک و وقیح عمل کرده و می کنند که انصافا از حیث حقوقی بین‌المللی بسیار مایه تعجب است. این یادداشت در واقع همین بخش از اقدامات غرب و دولت های سرسپرده و مزدور غرب را مورد توجه محوری دارد. به این اظهار نظرها که علنی در سطح رسانه اخیرا مطرح شده توجه کنید:وزیر خارجه عربستان در یک کنفرانس مشترک خبری با خانم کلینتون (وزیر خارجه آمریکا) قبل از اجلاس اخیردولتهای همراه غرب در استانبول با عنوان جعلی و خنده دار دوستان سوریه، می گوید: «مسلح کردن مخالفان دولت سوریه یک وظیفه است چون مخالفان نمی توانند بدون اسلحه از خود دفاع کنند ! » در همین اثنا وزیر خارجه انگلیس می گوید:« دولت انگلیس کمک به مخالفان دولت سوریه را دو برابر می کند.»هم چنین اعلام شد که دولتهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با محوریت قطر وعربستان صندوق مالی به اعتبار 100 میلیون دلار را ایجاد کرده اند تا از افراد مسلح علیه دولت سوریه حمایت کنند وهر کس حاضر شود علیه دولت سوریه اقدام کند حقوق دریافت نماید.برخی مقامات آمریکائی نیز اعلام کرده اند که اگر اسد با سیاستهای امریکا در منطقه از جمله در قبال رژیم صهیویستی همراهی نکند باید برود ودیگر امکان حکمرانی را ندارد !! در همین اجلاس اخیر در استانبول نیز شورای مخالفان را برسمیت شناختند تا بتدریج فرمول پیاده شده در لیبی برای حذف دولت رسمی سوریه را جلو ببرند.حال با توجه به موضعگیری ها و اقدامات فوق که تازه بخش آشکار ماجرا ست و واقعیتهای غیر آشکار ودخالتهای پنهان بسیار گسترده بوده وهستند، انصافا از منظر حقوقی باید از خود بپرسیم که دیگر برای اصل حقوقی عدم مداخله در عرصه بین المللی چه می ماند؟ دیگر چه تضمینی وجود دارد که قدرت های زورگو فردا در کشور دیگری همین سناریو را پیاده نکنند؟ آیا برای دولت های سیطره گر سخت است که تعدادی از کشورهای تحت سیطره خود را با خود همراه کنند و با نام دموکراسی خواهی، منویات استعماری خود را به ملت‌ها دیکته کنند؟ آیا سخت است که در هر کشوری تعدادی شهروند مخالف یافت؟ مگر در همین انگلیس و آمریکا و فرانسه طی ماه های اخیر بارها طیف وسیعی از مردم به حاکمان و عملکرد آنان اعتراض نکردند. آیا این حق برای دولت های دیگر به رسمیت شناخته می شود که در حمایت از معترضین در این کشورها انواع کمکها را بسیج کنند؟ آیا برخی از دولتهای مزدور غرب که ملت‌هایشان دهه هاست زیر ظلم و ستم حاکمان مستبد انواع سختیها را متحمل شده ومیشوند ودولتمردان مزبور حتی حس نوعدوستی و حمایت اخلاقی و انسانی فعالین حقوق بشر در سراسر جهان از مردم تحت سیطره را بر نمی تابند، حاضرند به اینکه حمایت عملی مادی و تجهیزاتی و رسانه ای و غیره از مردم تحت ستم آنها صورت پذیرد؟ آیا وقتی مکرر در قبال کوچکترین حمایت معنوی و اخلاقی از ستمدیدگان تحت حاکمیت آنها فریاد سر می دهند که در امور داخلی ما وارد نشوید، کسی این ادعاهای آنان را می‌تواند بپذیرد؟ اگر در ابعاد این پرسش ها تامل کنیم قطعا درخواهیم یافت که آگاهی ملت ها در سراسر جهان اگر به نحو شایسته ارتقا نیابد، عصر جدید استعمارگری و سلطه با رنگ و لعاب واژه‌های جذاب امروزی در سراسر جهان تحکیم خواهد یافت. باید آگاهی های عمومی را در سراسر جهان آنچنان افزایش داد تا همانگونه که چندی قبل در ایالت‌های مختلف آمریکا مردم در اعتراض به سیاست های جنگ‌طلبانه دولتمردان کشور خود اعتراض بر پا و از صلح جهانی حمایت کردند، این نواها در سراسر جهان گسترش یابند.

 

سخن آخر:

موازین حقوقی بین المللی، در ابعاد مختلف نسبت به 6 دهه قبل که سازمان ملل ایجاد شد به شدت گسترش یافته اند و امروزه بحث های فنی زیادی را در مقوله حاکمیت دولت ها یا اصل عدم مداخله می توان مطرح کرد در عین حال این واقعیت تلخ را نمی توان نادیده گرفت که در ساختار حقوقی بین المللی ، برخی دولت ها از امتیاز ویژه‌ای در اداره امور بین المللی برخور دارند و همین امتیاز ویژه همواره گرایش به بی عدالتی و سیطره گری را در آنها حفظ می کند تا از همه مقدورات خود برای تاثیرگذاری در روند شکل گیری هنجارها و موازین حقوقی بین المللی بهره مند شوند یا در مقام اجرا و تفسیر قواعد و موازین بین المللی، همواره سوق دهنده فرآیندهای مربوطه در راستای منافع خود باشند. نفی سلطه گری مدرن با رویکرد مزوّرانه یاد شده، قطعا یکی از اولویت های عدالت خواهان و صلح دوستان در سراسر جهان است. در عین حال آن روی سکه را نیز نباید نادیده گرفت که هیچ دولتمردی نباید به نحوی در سطح داخلی در قبال ملت خود عمل کند که بر شمار شهروندان معترض افزوده شود . افزایش شمار معترضین، بهترین زمینه را فراهم می آورد تا قدرت های سیطره گر فرمول جدید خود را با بهره مندی از نیروهای مردمی داخلی همان کشور به اجرا درآورند. فلذا پاسخ دهی مستمر به مطالبات مردم و تعمیق همبستگی و همدلی بین گرایش های مختلف فکری و سیاسی اجتماعی و رفع تبعیض ها و بی عدالتی های متنوع داخلی و برخورد قاطع و قانونمند با هر ناقض حقوق مردم در هر جایگاه و موقعیتی، در واقع واکسیناسیون و مصونیت واقعی در قبال فرمول جدید قدرتها برای لگدمال کردن حقوق ملت ها و نادیده گرفتن اصل عدم مداخله خواهد بود . تحولات ماه های اخیر در مناطق مختلف جهان و اقدامات کشورهای غربی و دولت های همیار آنان در این فرآیند، درس ها و نکته های حقوقی، سیاسی، فرهنگی اقتصادی و اجتماعی متعددی را در بر دارد که در درجه اول ملت ها و دولت های عدالت خواه باید بدانها توجه کنند چرا که قطعا اگر اکنون هدف بالفعل سیطره گری زورگویان نیستند،تلاش قدرتهای مزوّر وبی منطق بر این است که به زودی آنان را در این وضعیت قرار دهند. فلذا باید اقدامات پیشگیرانه و سنجیده را مرحله به مرحله به اجرا درآورد و اجازه ندادکه زمان و فرصت‌ها به نفع سیطره گران رقم بخورد. با امید به اینکه هرچه سریعتر شاهد تقویت جریان عدالت خواهی در سراسر جهان و عقب نشینی و انفعال روزافزون زورگویان عالم باشیم وملت و دولت سوریه نیز بتوانند از بحران فعلی بخوبی گذر کرده و اصلاحات مورد نظر خود را در ابعاد مختلف منطبق با منافع ملی وارزشهای انسانی و اسلامی پیاده نمایند ودیکتاتورهای نوکر غرب نیز بیش از گذشته رسوای ملتهای خود وعموم آزادیخواهان جهان گردند.

 

* دنیای اقتصاد

روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "آیا باید یارانه نقدی را افزایش داد؟"به قلم پویا جبل‌عاملی ‏آورده است:دولت تا به اینجا نشان داده قصد دارد با افزایش یارانه نقدی به میزان 28 هزار تومان برای هر فرد، وارد فاز دوم شود؛ اما این بار همه کسانی که مشمول دریافت در فاز نخست بودند، از این افزایش بهره نبرده‌اند و دولت بخشی از مردم را به عنوان ... افراد پردرآمد مستثنی کرده است. اینجا باز همان بحث قدیمی در مورد توزیع نابرابر یارانه و صحیح بودن این سیاست در حالی که افراد به طور اختیاری گزینه عدم دریافت این افزایش را انتخاب نکرده‌اند، مطرح می‌شود. همان نقدهایی که در ابتدای اجرای طرح هم مطرح بود و در نهایت توزیع برابر مطلوب افتاد.

فارغ از این موضوع، اکنون این افزایش در یارانه، با توجه به اجرا شدن فاز اول آن می‌تواند سطوح دیگری از نقد را در برابر خود ببیند و از همین حالا نیز بسیاری لب به انتقاد گشوده‌اند. بزرگ‌ترین دغدغه منتقدان تورم است؛ آیا افزایش یارانه موجب تورم می‌شود؟ اگر بخواهیم بر مبنای داده‌های سری زمانی شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی قضاوت کنیم، باید گفت که آمار بانک مرکزی نشان می‌دهد که تورم از سطح 1/10 در 12 ماه منتهی به آذرماه سال 1389، به سطح 6/20 درصد در آذرماه سال 1390 رسیده است. البته قصد آن نیست که این افزایش در تورم را متوجه یارانه‌های نقدی دانست؛ اما این همزمانی در داده‌ها به چشم می‌خورد و مساله آنجاست که هنوز آمار بانک مرکزی روایتی از معکوس شدن روند تورم ندارد. در واقع اگر روند تورم معکوس شود، آن‌گاه می‌توان با قاطعیت بیشتری از کمرنگ شدن تاثیر یارانه نقدی بر تورم سخن گفت؛ بنابراین تنها با نگاه به نمودار‌های زمانی، به نظر می‌رسد که بهتر باشد سیاست‌گذار برای اجرای فاز دوم یارانه‌ها حداقل تا زمانی که روند تورم معکوس شود، منتظر بماند.

اما مساله مهم‌تر که بر مبنای تحلیل پایه‌ای متغیر‌ها است، افزایش استقراض دولت از بانک مرکزی است. آخرین اخبار از اجرای هدفمندی یارانه‌ها در سال گذشته حکایت از استقراض 8 هزار میلیارد تومانی دولت از بانک مرکزی برای پرداخت یارانه‌ها داشت. اگر بودجه شرکت‌های دولتی را در نظر نگیریم، بر مبنای لایحه بودجه 1390 این رقم برابر 5 درصد بودجه عمومی دولت است. به علاوه به نظر می‌رسد که این رقم استقراض تا پاییز سال 1390 بوده است و رقم دقیق استقراض مشخص نیست. هر چند دولت مدعی است که این استقراض را پاسخ گفته و می‌گوید؛ اما باید در نظر داشت تنها همین استقراض با اثرگذاری بر پایه پولی منجر به افزایش نقدینگی شده و آثار تورمی به همراه دارد؛ هرچند دولت باز قرض خود را به بانک مرکزی پرداخت کند.

از همان ابتدای تصمیم گیری در مورد یارانه‌ها نیز بسیاری از کارشناسان معتقد بودند که افزایش در بهای کالاهای عرضه شده از سوی دولت به خودی خود نمی‌تواند تورم را افزایش دهد؛ مگر آنکه این طرح منجر به افزایش پایه پولی و نقدینگی شود.

اکنون به نظر می‌رسد، آنچه از آن بیم داشتیم رخ داده و همان فاز اول یارانه‌ها نتوانسته تساوی بین منابع و مصارف را ایجاد کند و به طور قطع می‌توان از افزایش تورم ناشی از یارانه‌ها سخن گفت. شاید حتی این افزایش به دلیل تاخیر در اثر نقدینگی بر تورم تا سالی دیگر به طور آشکارتری بروز یابد، اما به هر رو می‌توان از یک موضوع مطمئن بود و آن اینکه با توجه به این استقراض، سیاستگذار باید با تامل بیشتری در مورد فاز دوم یارانه‌ها تصمیم‌گیری کند. اگر حتی آن بخش از افرادی را که از دریافت مرحله دوم مستثنی شده‌اند، در نظر نگیریم باز این افزایش در یارانه؛ یعنی افزایش قریب 60 درصدی بار پرداخت یارانه‌ها بر دوش دولت. آیا با توجه به استقراض‌های گذشته دولت به راستی منابع لازم برای این حجم از افزایش یارانه‌ها را دارا است؟ شاید پاسخ به این پرسش بسیار آشکار باشد. آیا سیاستگذار به این پاسخ توجه دارد؟ بگذریم از موانع قانونی که در این افزایش نهفته است و اینکه دولت بدون اشاره‌ای در لایحه تقدیمی خود به مجلس، قصد اجرای آن را دارد. به نظر می‌رسد سیاستگذار برای داشتن اقتصادی هموارتر باید بیش از چند روز و چند ماه برای اجرای فاز دوم تامل کند. اگر مشکلات با استقراض و چاپ پول حل می‌شد، ای بسا این همه دولتی که در بحران بدهی گیر کرده‌اند، چنین راهی را بر می‌گزیدند.

 

* ابتکار

روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "برند ایرانی با طعم تقلید؟!"به قلم محمدعلی وکیلی آورده است:مهمترین خصوصیات یک «برند» همچون یک «گفتمان» در هویت آن نمایان می‌شود. گفتمان بدون هویت، قدرت تاثیرگذاری و جریان‌آفرینی ندارد؛ اگر عناصر یک گفتمان، چیدمان درستی یافته باشد و از مفصل‌بندی منطقی برخوردار باشد آن گفتمان، ماندگار و دارای هویت لازم خواهد بود اما در صورتی که هرکدام از عناصر یک گفتمان برگرفته شده از گوشه‌ای باشند و به صورت اجزای غیرمرتبط کنار هم قرار گرفته باشند، آن موقع در پروسه زمان دچار تجزیه و گسست خواهد گشت کما اینکه عنوان تقلیدی گفتمان را با خود داشته باشد.

گفتمان‌های غیرهویتی به صورت «موجی» خلق و با موج دیگری نابود و به فراموشی سپرده می‌شوند. تاریخ مکتوب ایران پر است از گفتمان‌های تقلیدی که به جز ذکر نامشان در تاریخ، هیچ اثری در فرهنگ عمومی از خود بر جای نگذاشته‌اند؛ گفتمان‌های به ظاهر شیک ولی تهی از محتوا که در کوتاه زمانی به فراموشی سپرده می‌شوند. حال که بنا بر نام‌گذاری سال جاری، «تولید ملی» مورد توجه قرار گرفته؛ خوب است که آسیب‌شناسی لازم در خصوص فقدان برند ایرانی صورت پذیرد تا به سرنوشت ناخوشایند گفتمان‌های چندپاره گرفتار نشود، چرا که یکی از کاستی‌های حوزه تولید، نداشتن برند و نرسیدن به نقطه برند است.

«برند» درحقیقت شناسنامه، هویت، فردیت، ارزش و علائم شناسایی یک کالاست. آن دسته از کالاهای ایرانی که محصول طبیعت و مخلوق ویژگی‌های اقلیمی هستند، توانسته‌اند جایگاه برند پیدا کنند و قدرت رقابت یابند؛ چنانکه «پسته» و «زعفران» ایرانی به دلیل بهره‌مندی از ویژگی‌های طبیعی و اقلیمی برند شدند و همچنان قدرت رقابت دارند، در عین حال به‌رغم عدم رعایت اصول بسته‌بندی لازم جایگاهشان در نگاه مشتریان حفظ شده‌است. بر این اساس حتی دیگران نیز مجبور می‌شوند محصول بی‌کیفیت خود را تحت برند ایرانی به خورد مشتری دهند؛ همان کاری که به مرور زمان منزلت برند ایرانی را دچار تزلزل و تردید خواهد کرد. اما این جایگاه، خاص و محدود به همین یکی دو قلم کالا می‌باشد، درحقیقت دست تولیدگر ایرانی از برند خالی است و محصول تولیدی ایرانی از نظر کیفیت، آراستگی و هویت دچار فقر شدید است.

بخشی از هویت برند در جلوه‌های ظاهری آن نظیر «رنگ» و «طرح» نمود پیدا می‌کند؛ جوهر اصلی برند، آن چیزی است که در آینده تصویر شده و قرار است در ذهن مشتری نقش بندد. ظاهر آراسته و آنچه که به چشم می‌آید، بیان هویت یک برند است. همچنین انتخاب نماد، مستلزم تعریف روشنی از معنای برند است. برند برای آنکه قدرتمند باشد، وظیفه دارد نسبت به هویت خود وفادار بماند. برای این «هویت» ابعاد مختلفی در نظر گرفته شده‌است: این ابعاد شامل اجزای ظاهری و گرافیکی برند، شخصیت برند، ارتباط برند با مخاطبان، فرهنگ، کیفیت و سایر عوامل است.

تلاش برای تقلید باعث می‌شود تا مدیران هویت برند خود را فراموش کرده و همرنگ جماعت شوند. اما با فرصت‌طلبی و عوام‌پسندی، برند جوهر اصلی خود را از دست داده و به ظاهری بزک‌کرده تبدیل می‌شود که فاقد هرگونه معنایی است. در دنیای کنونی، هویت برند یک اصل است و همه از این اصل پیروی می‌کنند.

سودجویی کوتاه‌مدت و تقلیدگرایی کورکورانه فرصت هویت‌یابی برند ایرانی را از بین برده‌است. شرکت‌های ایرانی بدون رعایت اصول حاکم بر بازار و با بهره‌گیری از میانبرهای غیرمنطقی خواسته‌اند راه طولانی هویت‌یابی را یک شبه و با جعل و تقلید یک عنوان طی کنند تا به جایگاه برند بین‌المللی دست یابند، غافل از اینکه مخاطب باهوش از قدرت تشخیص برخوردار است و به سرعت مرز تقلید، نوآوری و ابتکار را تشخیص می‌دهد و با پس زدن برندهای فاقد هویت، مهر ابطال و شکست بر پیشانی این نوع کالاها خواهد زد.

به هرحال، اکنون که تب توجه به تولید ملی فراگیر شده‌است، بیم آن می‌رود که عده‌ای سودجو و فرصت‌طلب تلاش کنند تا کالاهای بی‌کیفیت چین را به دلیل پایین بودن هزینه تولید از مجاری مختلف وارد کرده و با برچسب ایرانی آن را به مخاطب عرضه نمایند. اینگونه، فرصت به دست آمده جهت بروز خلاقیت‌ها یک بار دیگر ممکن است بسوزد و از دست برود. نمادسازی چه در حوزه گفتمانی و چه در حوزه تولید با طعم تقلید، ناممکن است. شعار «خودکفایی با طعم واردات» هذیان‌گویی است. ادعای نوآوری با تغییر دکوراسیون و پوسته محصولات خارجی، خودفریبی و عوام فریبی است. بومی‌سازی با طعم تقلید، تلخ و غیرقابل هضم است.

 

* گسترش صنعت

روزنامه گسترش صنعت  درسرمقاله خود با عنوان "حاکمیت فناوری بر اقتصاد جهانی"به قلم حمید طاهباز توکلی* آورده است:عصر حاضر، عصر حاکمیت «علم و فناوری» بر اقتصاد جهانی است. جهان در حال خیز تازه‌ای به سمت یک تحول دوران‌ساز است و جانمایه این تحول این بار در حوزه علم و فناوری، استقرار یافته است. گفتمان نوین جهانی نیز حاکی از وحدت نظر همه کشورها بر توسعه مبتنی بر علم و فناوری است. تبلور این رویکرد جهانی را می‌توان در حرکت کشورها به سمت اقتصادهای «دانش‌محور» به وضوح مشاهده کرد. تجارب جهانی و بویژه توسعه موفقیت‌آمیز  کشورهای تازه صنعتی شده نیز بیانگر این است که همه کشورها از مسیر و بستر توسعه علم و فناوری به این موفقیت‌ها دست یافته‌اند. بنابراین، قاعدتا دیگر مساله ما این نیست که «علم و فناوری» را می‌خواهیم یا خیر؟ از هر دو ناگزیریم، علم و فناوری اکنون ضرباهنگ حیات انسانی جامعه است. اگر ما خواهان دستیابی به جایگاه جهانی به عنوان یک رقیب هستیم، لازم است که تلاشمان را حول محور کسب توانایی و مهارت در علم و فناوری، معطوف نماییم.

دستیابی به علم و فناوری به ما اعتماد به نفس خواهد داد. توسعه پایدار را تضمین خواهد کرد، هم پیوندی فعال با اقتصاد جهانی و رقابت‌پذیری اقتصاد را امکان‌پذیر خواهد کرد، به ارتقای کیفیت زندگی و بقای ارزش‌های فرهنگی و ملی ما، کمک خواهد کرد و امنیت ملی، انسانی و اجتماعی و اقتدار سیاسی و دفاعی ما را در سطح منطقه و بین‌الملل به دنبال خواهد داشت.

این چشم‌انداز بدون پیشرفت وسیع در علم و فناوری، تحقق نخواهد یافت. یقینا علم و فناوری ضعیف نقطه آسیب‌پذیر ما خواهد بود و وابستگی ما را تشدید خواهد کرد. ما باید خود را برای اتخاذ یک رهیافت بلندمدت، در توسعه علم و فناوری آماده کنیم. باید درک درستی از مساله پیدا کنیم و تلاش مداومی را برای رفع کمبودها به عمل آوریم. این کار باید براساس ارزیابی موقعیت فناوری فعلی کشور، قابلیت‌ها، استعدادها، گرایش‌ها، تمایلات آینده و فرصت‌های تجاری مناسب، فضای حاکم بر جهان، اقتصاد ملی، ضرورت‌ها و آمال اجتماعی صورت گیرد.

در این راه، ما نه‌تنها از نعمت زمان برخوردار نیستیم، بلکه به کسب موفقیت بدون تلاش آگاهانه و مستمر نیز اعتقاد نداریم. خواسته‌ها خودبه‌خود اتفاق نمی‌افتند. باید تلاش کنیم تا آنچه را که می‌خواهیم، عملی شود. بدون کسب قابلیت‌های توسعه علم و فناوری، آینده ما صرفا ادامه راه گذشته خواهد بود. باید به دقت موقعیت‌ها را ارزیابی کنیم و قاطعانه فرصت‌های موجود را غنیمت بشمریم و هدایت مقتدرانه علم و فناوری را برای پشتیبانی از برنامه‌های توسعه ملی برعهده بگیریم.

ما، راهی برای انتخاب نداریم، باید این روند فزاینده وابستگی تکنولوژیکی را معکوس کنیم. گام گذاشتن در این راه آسان نخواهد بود و مسلما فشار زیادی را بر ما تحمیل خواهد کرد. سرمایه و زمان زیادی را باید صرف کنیم. این سرمایه‌گذاری را حتی اگر با ریاضت اقتصادی در دیگر بخش‌ها توام باشد باید با طیب خاطر بپذیریم، چراکه سرمایه‌گذاری در علم و فناوری در نهایت با پیشرفت در کیفیت زندگی برگشت داده می‌شود. علم و فناوری آثار ارزنده‌ای دارند. ارزش این آثار را نباید با ارقام و اعداد حسابداران مقایسه کرد. حتی ارزش‌های اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی هم از تاثیر علم و فناوری نیرو می‌گیرند.

توسعه علم و فناوری مسوولیت مشترک همه بخش‌ها و مستلزم یک تلاش جمعی ملی است. همه ما باید آنچنان از برنامه‌های توسعه علم و فناوری حمایت کنیم که انگار از آب و خاک خود دفاع می‌کنیم. ما باید مطمئن شویم که همچون سایر ملل پیشرفته جهان از طریق علم و فناوری به برتری رقابتی دست یابیم و قادر به نوآوری و توسعه آن باشیم. ما باید مستعد بودن برای برتری را تقویت کنیم. به این دلیل که تقویت این روحیه، زمینه‌ساز بسیاری از توانایی‌های دیگر خواهد بود.

همه ما باید این احساس را در خود بپرورانیم که در تعهد نسبت به توسعه علم و فناوری مشارکت نماییم. ما، ملتی هستیم که گذشته درخشانی داشته‌ایم. میراث فرهنگی و تمدن ما، نقطه‌قوت و مزیت بسیار عظیم ملی ماست و خواهد بود، اما مدت زمانی است که به لحاظ غفلت از توجه به علم و فناوری بین آن گذشته درخشان و موقعیت‌های جدید پدید آمده جهانی، فاصله افتاده است. بنابراین باید مسوولیت‌های تازه‌ای را برای پیشبرد علم و فناوری برعهده بگیریم. ارتقای سطح علم و فناوری باید برای ما به عنوان موضوعی اضطراری تلقی شود. همان‌طور که قبلا هم اشاره شد. نقطه آسیب‌پذیر ما «علم و فناوری» است ما به جهان توسعه یافته صنعتی رشک نمی‌بریم که چرا هواپیما، دارو، تلفن همراه با کاربری‌های متعدد و... تولید می‌کند، اما باید افسوس بخوریم که برای به دست آوردن آنها ذخایر طبیعی و ثروت ملی‌مان را از دست می‌دهیم. ما، همواره از روابط نابرابرمان با غرب، غارت سرمایه‌هایمان، مهاجرت نخبگان‌مان، رفتار یک طرفه و غیرمنصفانه آنها، گرفتار شدن در دام انتقال فناوری و سرانجام مناسبات تلخ و رفاقت نامیمون آنها نالیده‌ایم. اما کمتر درصدد برآمده‌ایم که خود را ملامت کنیم و علت این آسیب‌پذیری را از میان برداریم. ما نباید بگذاریم دارندگان علم و فناوری ما را شماتت و تحقیر کنند، حتی اگر چنین مطلبی را هم به زبان نیاورند. یقینا «تحقیق و توسعه» جای پای روشنی را برای چنین حرکت‌هایی نشان می‌دهد. ما می‌توانیم کانون امیدهای بسیاری برای تحول‌پذیری و ارتقاء در نظام آتی بین‌المللی باشیم. مقدورات ما بیش از هر چیز و هر کس در دست خود ماست. ما خود باید تصمیم بگیریم که ملتی سربلند و سرافراز باشیم.

* رئیس انجمن مراکز تحقیق و توسعه صنایع و معادن

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها