
به گزارش پایگاه خبری 598، رقابت و درگیری میان فرزندان، بهویژه در دوران نوجوانی، یکی از رایجترین چالشهایی است که خانوادهها با آن روبرو هستند که گاهی والدین از شدت مجادلات بین فرزندان خود به ستوه میآیند؛ اما آیا این رفتارها طبیعی است؟ چگونه میتوان این تعارضات را مدیریت کرد تا به رشد اجتماعی و عاطفی نوجوانان کمک کند؟
در این مصاحبه با حجت الاسلام ابوذر اسدالله پور، پژوهشگر و کارشناس ارشد روانشناسی به بررسی ریشههای روانشناختی و محیطی رقابت بین فرزندان، راهکارهای عملی برای مداخله مؤثر والدین و زمان مناسب مراجعه به مشاور میپردازیم. همچنین نقش تفاوت سنی، جنسیت و الگوسازی والدین در تشدید یا کاهش این درگیریها مورد بحث قرار میگیرد که تقدیم حضور شما مخاطبین گرامی میگردد.
در این مصاحبه خواهید خواند:
اشتباهات بزرگ والدین که جنگ فرزندان را داغتر میکند!
راهکارهای عملی برای پایان دادن به مجادلات روزانه فرزندان
تکنیکهای مداخله هوشمندانه والدین در درگیری فرزندان
دلائل روانشناختی رقابت بچهها با یکدیگر
و ....
* ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار رسانه رسمی حوزه قرار دادید، در ابتدا مقدمه ای پیرامون مسئله مجادلات بین فرزندان برای ما بفرمایید.
به عنوان مقدمه، در رابطه با مجادلات بین خواهر و برادرها در خانواده، باید به این مطلب اشارهای داشته باشم که: احتمالاً ما پدر و مادرها ممکن است این جملات را از بچههایمان در سنین مختلف و در نوجوانی بیشتر بشنویم؛ مثلاً میگویند: «پدر و مادر، من رو بیشتر از تو دوست دارن» یا بالعکس: «تو رو بیشتر از من دوست دارن». یا در کارهای منزل میگویند: «من بهتر کمک میکنم تا تو». یا ممکن است بگویند: «به خاطر تو، پدر یا مادر منو دعوا میکنن؛ اگر تو نبودی این اتفاق نمیافتاد». یا مثلاً ممکن است بگویند: «چرا تو اتاق مشترک، تو جای بیشتری داری؟ چرا تختت بهتره؟ چرا امکانات بیشتری داری؟»
یا برای مثال میگویند: «برای تولد من، کادوی بهتری باید بخری، چون من پسرم / تو دختری یا چون من بزرگترم تو کوچیکتری».
از این ادبیات و جملات، والدین ممکن است زیاد بشنوند و از جمله مواردی است که والدین نزد ما مشاوران نیز از آن شکایت میکنند.
توجه به این نکته بسیار مهم و اساسی است که بدانیم رقابت بین برادر و خواهر در هر سنی، بهویژه در نوجوانی، بخش طبیعی از رشد اجتماعی بچه است که ترکیبی از عوامل روانشناختی و محیطی ممکن است باشد.
از آنجایی که در سن نوجوانی، بچه به دنبال استقلال است، یک «خودمحوری» دارد و میخواهد جایگاه خود را در خانواده تثبیت کند، به دنبال کسب هویت است و مباحثی از این دست باعث میشود که دعواهای بچه، رقابتجوییها، مجادلات بین بچهها و بحثهای آنان بیشتر شود.
گاهی اوقات این مسئله باعث میشود که پدر و مادرها ناامید و عاصی شوند و زیاد از والدین شنیده میشود که میگویند: بچههای من خیلی دعوا میکنند، اینها خیلی ویژه هستند، اعصابم را خرد کردهاند، دیگر خسته شدهام. حتی ممکن است این ادبیات را به بچه نیز منتقل کنند؛ اما نکته این است که در هر خانوادهای چنین شکایتهایی وجود دارد و اینطور نیست که مربوط به یک خانواده خاص باشد.
همانطور که عرض کردم، این کاملاً طبیعی است و به این نشان که اگر بخواهیم نموداری رسم کنیم، در همه خانوادهها وجود دارد.
اگر در خانوادهای فرزندان نوجوان دارند (دو تا، سه تا و ...) و دعوا نمیکنند، اتفاقاً این غیرطبیعی است! طبیعی این است که آنها با هم یک سری مجادلات داشته باشند که این مجادلات، همانطور که گفته شد، در رشد اجتماعی آنها بسیار کمککننده خواهد بود.
پس نگاه به این قضیه که این مجادلات و رقابتجوییها در خانوادهای که فرزندان نوجوان دارند طبیعی است و خود این میتواند به والدین کمک کند تا تعامل مثبتتری داشته باشند و این را بدانند که اگر این رقابتجوییها با تعامل درست و نگاه درستی مدیریت شود و حل مسئله بهدرستی صورت گیرد، در رشد اجتماعی فرزندان و اینکه چگونه آنان در بزرگسالی و نوجوانی در جامعه، مدرسه و محیط کار تعامل بهتری داشته باشند، کمککننده خواهد بود.
* بسیار ممنونم؛ لطفا از علل روانشناختی رقابتجویی بین فرزندان یا نزاع بین آنها بفرمایید؛ و اینکه اصولاً چه چیزی باعث میشود که آنها با هم بحث کنند و این رقابت را داشته باشند؟
علل مختلفی ذکر شده است. قبل از اینها باید بدانیم که مقصود ما از رقابت در اینجا، رقابت به معنای مثبت آن نیست. در کنار رقابت، گویی ما بحث مجادله را نیز داریم. در واقع این دو، تا حدی هممعنا هستند. در واژهشناسی لاتین، به آن Sibling Rivalry میگویند که به معنای رقابت یا بحث بین برادر و خواهرهاست.
حالا اگر بخواهیم بدانیم چه چیزهایی باعث میشود که اینها رخ دهد؟ و دلایل روانشناختی آن را بررسی کنیم، نکته اول در رقابت، تعارض منافع است.
تعارض منافع
در واقع در روانشناسی اجتماعی نیز بحث شده که علت رقابت در جایی که جمع باشد یا اجتماع وجود داشته باشد، تعارض منافع است.
طبیعتاً هرچه تعارض منافع بیشتر باشد، رقابت نیز بیشتر میشود. تصور کنیم دو یا سه نفر با سنین نزدیک به هم یا با فاصلهی سنی کم، در محیطی مانند خانواده که منافع مشترکی دارند زندگی میکنند.
والدین، محیط خانه و امکانات خانه، همه جزو منافع مشترک هستند. طبیعی است که با وجود منافع مشترک، رقابت و بحث و نزاع نیز شکل میگیرد. پس این نکته را باید توجه داشته باشیم که وجود منافع مشترک باعث تعارض میشود و تعارض منافع، طبیعتاً موجب رقابت و ایجاد بحثها و چالشهایی بین برادر و خواهر یا برادران در خانواده میگردد.
فقدان مهارت اجتماعی
علت بعدی که در مورد رقابت بین برادرها و خواهرها در یک خانواده مطرح است، فقدان مهارتهای اجتماعی است.
در واقع، این بچهها از سنین کودکی یاد نگرفتهاند که چطور در یک اجتماع (چه در خانواده و چه بیرون از آن) که تعارض منافع وجود دارد، به گونهای رفتار کنند که کمتر باعث درگیری شود. البته تأکید میکنم که بخشی از این درگیریها و رقابتها بین بچهها در خانواده کاملاً طبیعی است و در ادامه خواهیم گفت که والدین در چه مواقعی باید مداخله کنند.
اگر بچه مهارتهای اجتماعی را یاد بگیرد و بداند چطور با طرف مقابلش رفتار کند، حتی با وجود منافع مشترک، تعارض کمتری به وجود میآید.
نگرانی در مورد انصاف والدین
مورد بعد، نگرانی بچهها در مورد انصاف والدین و همچنین انصاف طرف مقابل است.
بچه احساس میکند که طرف مقابل انصاف را رعایت نمیکند. مثلاً میگوید: «الان من باید درس بخوانم، تو نباید بازی کنی! انصاف داشته باش! چرا وقتی من درس میخواندم، تو بازی میکردی؟»
یا حتی والدین را متهم میکنند که منصفانه رفتار نمیکنند و چون بین بچهها به عدالت عمل نمیشود، رقابتجویی تشدید میشود.
تیپ شخصیتی فرزند
مورد بعدی، بحث تیپ شخصیتی است.
ما معمولاً تیپهای شخصیتی A و B را داریم. تیپ A افرادی رقابتجو، برونگرا و علاقهمند به برتری هستند و تحریکپذیری بالاتری دارند. بنابراین، اگر در خانوادهای تعداد افراد با تیپ شخصیتی A بیشتر باشد، طبیعتاً احتمال رقابت و درگیری افزایش مییابد.
در مقابل، اگر تیپ شخصیتی B غالب باشد (که معمولاً آرامتر و کمتنشتر است) طبیعتا نزاع و درگیری کمتر میشود.
تبعیض و مقایسه
طبیعتاً والدینی که از همان کودکی بین فرزندان تبعیض قائل میشوند، مثلاً به دلایل فرهنگی یا بومی به پسران اهمیت بیشتری میدهند، یا برعکس، به شکلی نادرست و ناعادلانه به دختران توجه ویژه نشان میدهند، میتوانند ناخواسته باعث ایجاد رقابت و تنش بین فرزندان شوند. هرچند ممکن است در برخی روایات تأکید شده باشد که به دختران توجه خاصی شود، اما باید مراقب باشیم که این توجه به افراط نگراید.
همچنین، برخی والدین در شیوه فرزندپروری خود به مقایسه فرزندان میپردازند؛ مثلاً میگویند: «ببین خواهرت تا سه سالگی چنین مشکلی نداشت»، یا «برادرت در مدرسه اصلاً مشکل ایجاد نمیکرد»، یا «ببین چقدر خوب درس میخواند، ببین چقدر در خانه کمک میکند». از همان کودکی، فرزندان را در مقابل هم قرار میدهند و آنها را با هم مقایسه میکنند. این رفتارها میتواند تأثیر زیادی در ایجاد رقابت و بحث بین فرزندان داشته باشد.
این عامل بیشتر «محیطی» است تا روانشناختی یا شخصیتی؛ یعنی به تعامل والدین با فرزندان و محیط خانواده برمیگردد. علاوه بر والدین، تأثیر اطرافیان مانند پدربزرگ، مادربزرگ یا فامیل که ممکن است توجه ویژهای به یکی از نوهها یا فرزندان داشته باشند، نیز میتواند در تشدید رقابت بین فرزندان مؤثر باشد.
شیوهای که والدین از همان کودکی در پیش میگیرند، بسیار تأثیرگذار است. بسیاری از مسائلی که در نوجوانی بروز میکند، ریشه در دوران کودکی (بهویژه سه تا پنج سال اول) دارد.
مهارت مداخله بهموقع و هوشمندانه والدین
یکی از مسائل مهم، مهارت والدین در حل تعارض بین فرزندان است. اگر والدین مهارت لازم را داشته باشند که چگونه و در چه زمانی مداخله کنند، این رقابتها و بحثها به حداقل میرسد.
تمایل ذاتی انسانها به جلب توجه:
من، شما و دیگران به طور طبیعی دوست داریم مورد توجه قرار بگیریم. وقتی فرزندی احساس کند که منبعی به نام والدین، یا حتی پدربزرگ و مادربزرگ که میتوانند منابع توجه و محبت باشند، توجه لازم را به او نشان نمیدهند، این احساس میتواند به رقابت بین فرزندان منجر شود.
از طرفی، بخشی از این مسئله طبیعی است، زیرا تمام توجه والدین نمیتواند تنها به یک فرزند معطوف باشد؛ بلکه گاهی به یکی و گاهی به دیگری اختصاص مییابد. این اتفاق حتی میتواند جنبه مثبت داشته باشد، زیرا به کودک میآموزد که در محیط اجتماعی نیز همیشه تمام توجهها به او جلب نخواهد شد.
بنابراین، تمایل ذاتی انسانها به جلب توجه، یکی از عواملی است که موجب رقابتجویی بین فرزندان میشود.
سطح رشد هر کودک نیز در این زمینه تأثیرگذار است: طبیعی است که برخی فرزندان از نظر رشد اخلاقی یا شناختی به سطحی برسند که کمتر رقابتجویی کنند، یا رقابتهای سالمتری داشته باشند و مشاجراتشان شدید نباشد. در مقابل، برخی کودکان ممکن است از نظر رشد اخلاقی و شناختی به این بلوغ نرسیده باشند و در نتیجه درگیریهایشان بیشتر باشد.
همانطور که در ابتدا نیز اشاره شد، بخشی از این رفتارها به مهارتهایی مربوط میشود که کودکان از بیرون و یا از والدین میآموزند.
* آیا اساساً والدین باید در درگیریهای بین فرزندان دخالت کنند؟ و این مداخله چقدر در حل تنازعات بین آنها تأثیر دارد؟
یک پیشفرض نادرست وجود دارد که میگوید: «در دعواهای بین فرزندان، والدین اصلاً نباید دخالت کنند». این دیدگاه به طور کامل صحیح نیست.
البته که بهتر است تا حد ممکن مداخلات کمتر باشد، اما عدم دخالت به هیچوجه توصیه نمیشود، زیرا در برخی موارد، دخالت نکردن به معنای تأیید رفتار نادرست یکی از فرزندان است.
این جمله که «بگذارید بچهها خودشان مشکلاتشان را حل کنند» همیشه درست نیست. در موارد زیر والدین باید مداخله کنند مثلا:
. وجود خطر: زمانی که احتمال آسیب فیزیکی یا روانی (خشونت کلامی یا فیزیکی) وجود دارد.
. اختلافات شدید: وقتی درگیریها به حدی است که اعتماد بین فرزندان یا حتی اعتماد آنها به والدین را تحت تأثیر قرار میدهد.
. شکایت مکرر: زمانی که فرزندان از عدم آرامش در خانه شکایت دارند یا در محیطهای دیگر (مانند مدرسه) این مسئله انعکاس پیدا میکند. طبیعتا آزار زیاد شده است.
. احساس ناامنی: اگر فرزند به دلیل درگیریهای مداوم، احساس امنیت و آرامش را در خانه از دست داده باشد.
در چنین شرایطی، مداخله والدین نه تنها لازم، بلکه ضروری است. البته نحوه و زمان این مداخله مهم است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. همچنین در موارد حاد، ممکن است مداخله یک مشاور نیز لازم باشد.
والدین چگونه مداخله باید داشته باشند؟
نکته اول این است که همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، سلامت و ایمنی باید اولویت اصلی ما باشد؛ چه سلامت جسمی و چه سلامت روانی. حتی در مداخلاتمان باید مراقب باشیم که به مداخله فیزیکی منجر نشویم، بهویژه زمانی که درگیری فیزیکی وجود دارد. همچنین نباید به گونهای عمل کنیم که امنیت روانی فرزند تحت تأثیر قرار گیرد. بنابراین، حفظ سلامت و ایمنی فرزندان چه از نظر جسمی و چه روانی باید اولویت مداخلات ما باشد.
بحث بعدی این است که اگر در منازعات لازم است مداخلهای صورت گیرد، حتیالامکان سعی کنیم منصفانه بشنویم؛ یعنی به هر دو طرف فرصت دهیم تا حرفهای خود را بیان کنند.
گاهی اوقات اختلاف سنی منجر به این میشود که به فرزند بزرگتر کمتر اجازه صحبت دهیم تا فرزند کوچکتر، یا برعکس. ممکن است به دلایل خاصی به یکی از فرزندان مثلاً به دختر کمتر از پسر یا بالعکس فرصت کمتری برای بیان نظر داده شود. بنابراین، شنیدن منصفانه و عادلانه نظرات هر دو طرف، یکی از شیوههای ضروری است که والدین باید هنگام مداخله در نظر داشته باشند.
نکته بعدی این است که به جای تمرکز بر نتیجه دعوا مثلاً گفتن «دیدید چه شد؟» یا «اینطور شد که…» سعی کنیم مشکل اصلی را مشخص کنیم. برای مثال، بررسی کنیم که وظایف هر یک چیست، چگونه میتوان مسئولیتها را تقسیم کرد، یا اگر موضوع مربوط به وسایل بازی یا استفاده از فضای مشترک است، چگونه میتوان توافق منصفانهای ایجاد کرد. در برخی موارد، ممکن است حق با یکی از طرفین باشد؛ بنابراین شناسایی مسئله واقعی مهمتر از پرداختن به نتیجه دعواست.
در ادامه همین راهکار، آموزش مهارت حل مسئله اهمیت می یابد. ما باید حل مسئله در تعارض ها را به فرزندان بیاموزیم که چگونه مسئله را در تعارضها شناسایی و حل کنند. این آموزش میتواند از طریق خود ما، محیط مدرسه، مشاوران یا حتی فیلمهای آموزشی صورت گیرد تا چرخه نزاع شکسته شود.
زمان مناسب آموزش: پس از طوفان، نه در میانه آن
به خاطر داشته باشید که زمان دعوا، زمان مناسبی برای نصیحت یا آموزش نیست، زیرا در آن شرایط سطح پذیرش فرزندان بسیار پایین است و حال روانی مناسبی ندارند. وقتی حال روانی فرزندان خوب نباشد، نه تنها گوش نمیدهند، یا عملیاتی نمیکنند.
بلکه ممکن است تنها بر حفظ حق خود متمرکز شوند. بهتر است زمانی که دعوا تمام شده یا در شرایط عادی، در مورد منافع مشترک، تعارضها و نحوه مدیریت رقابتها صحبت کنیم. در آن موقعیتها میتوانیم درباره وظایف، عملکردها و راههای پیشگیری از تعارض گفتگو کنیم تا به جای مداخله بیاثر در لحظه درگیری، زمینهای برای پیشگیری فراهم آوریم.
تقویت رفتار مثبت توسط والدین
مسئله بعدی، نحوه مداخله والدین و اثربخشی تقویت رفتار مثبت است.
یعنی وقتی برادر و خواهر با هم به توافق میرسند، والدین باید آن را تشویق کنند. مثلاً بگویند: «چقدر خوب که توانستید با هم به یک توافق برسید!».
تشویق، اصولا برای تکرار رفتار مثبت است، در حالی که تنبیه تنها برای جلوگیری از رفتار منفی کاربرد دارد. ما با تنبیه شاید بتوانیم رفتار منفی را متوقف یا کنترل کنیم، اما این به معنای تقویت و تکرار رفتار مثبت نیست. اگر هدف ما ترویج رفتارهای مطلوب است، باید در تمام امور مربوط به فرزندان، به تشویق نقش پررنگتری بدهیم. پس تشویق و تقویت رفتار مثبت هنگامی که فرزندان به توافق میرسند، بسیار حیاتی است.
یادگیری از طریق الگوسازی
بحث بعدی، الگوسازی برای بچههاست. یعنی یادگیری از طریق مشاهده و مدلسازی.
فرزندان ما از همان کودکی به رفتار والدین دقت زیادی دارند. وقتی کودک میبیند که پدر با عمو یا دیگر اقوام بر سر موضوعی سالهاست قهر هستند، یا مادر با خاله، دایی یا دیگر اعضای فامیل گفتگو نمیکند و حتی بدگویی میکند، این رفتارها به طور ناخودآگاه باعث تشدید نزاع و رقابتجویی در کودک میشود.
کودک به تدریج و از کودکی تا نوجوانی میآموزد که چنین رفتارهایی طبیعی و قابل قبول هستند. بنابراین، الگوبرداری از رفتارهای ناسالم والدین میتواند به رشد رفتارهای مشابه در فرزندان منجر شود.
پس ما والدین باید به یاد داشته باشیم که الگوی فرزندانمان هستیم و میتوانیم با الگوسازی و مدلسازی درست، به بچهها انصاف، همدلی، مهربانی و سازگاری را آموزش دهیم.
دادن زمان استراحت به فرزندان
بحث بعدی در مداخله، «دادن زمان استراحت» به فرزندان است. یعنی وقتی میبینیم در حال دعوا هستند، بلافاصله آنها را از هم دور کنیم. این روش در مهارت خشم نیز مطرح شده است: وقتی هیجان بالا است و پذیرش کم، بهتر است برای مدت کوتاهی بچهها را از نظر فیزیکی از هم جدا کنیم. البته منظور قهر کردن نیست، بلکه فقط دور کردن موقت آنها از فضای تنشزا است.
جایزه ندهید!
نکته مهم دیگر این است که «به فرزندان به خاطر جنگیدن جایزه ندهیم». ممکن است بپرسید: مگر والدین چنین کاری میکنند؟ بله! گاهی وقتی والدین میبینند فرزندان در حال نزاع هستند، برای اینکه سریعتر آرامش برقرار شود یا چون خودشان خسته هستند، به آنها پول میدهند یا پیشنهاد میدهند: «بیایید برویم خرید» یا «برویم بیرون». این کار یعنی جایزه دادن برای رفتار نادرست! در نتیجه، کودک از همان کودکی یاد میگیرد که اگر دعوا کند، پاداش میگیرد و این رفتار در نوجوانی و بزرگسالی هم تکرار میشود. پس باید مراقب باشیم که به جنگ و نزاع ناسالم پاداش ندهیم.
نکته آخر، همانطور که قبلاً گفته شد، مداخله را تا حد ممکن کم کنید، مگر در موارد خاص که پیشتر ذکر شد (مانند خطر آسیب فیزیکی یا روانی). بسیاری از منازعات بین بچهها طبیعی است، آسیبی به کسی نمیزند و حتی میتواند به رشد مهارتهای اجتماعی و حل تعارض آنها کمک کند.
مسئلهای که تکفرزندها دارند و بسیاری از مدیران و معلمان مدارس به ما گزارش میدهند این است که آنها معمولاً انتظار دارند همه چیز مال خودشان باشد و در موقعیتهای تعارضی نمیتوانند عملکرد مناسبی داشته باشند.
این درگیریها، رقابتجوییها و بحثها به فرزندان کمک میکند یاد بگیرند که همه چیز فقط متعلق به آنها نیست و چگونه میتوانند اختلافات خود را حل کنند. این مهارتآموزی لزوماً نیازی به آموزش در محیط دیگری ندارد؛ بلکه در همان بستر خانواده و از طریق همین رقابتهای طبیعی قابل یادگیری است.
بنابراین، تا جایی که ممکن است و شرایط به حد آزار کلامی یا فیزیکی (verbal or physical abuse) نمیرسد، بهتر است مداخله نکنیم و بگذاریم فرزندان خودشان مسائل را حل کنند.
البته با این تبصره که همیشه به این معنی نیست که هرگز نباید دخالت کنیم. در موارد خاص همانطور که پیشتر توضیح داده شد مداخله ضروری است.
پس در نتیجه: اصل بر این است که والدین تا حد امکان دخالت نکنند. اگر هم مداخله لازم باشد، باید با یادگیری مهارتهای مناسب همراه باشد مانند گفتوگوهای خارج از زمان درگیری تا به فرزندان در یادگیری حل مسئله کمک شود.
همچنین به یاد داشته باشیم که در مداخلات خود «تبعیض قائل نشویم»، زیرا این خود به تشدید درگیری دامن میزند.
علاوه بر این، اگر مشاهده کردیم که دعوا شدت گرفته، فقط آنها را به طور فیزیکی از هم جدا کنیم همانطور که در درگیری بزرگسالان نیز رایج است. به تدریج، آنها خواهند آموخت که چگونه با یکدیگر بهتر کنار بیایند و در آینده روابط سالمتری داشته باشند.
* آیا تفاوت سنی کم (رقابت برای منابع یکسان) یا تفاوت جنسیت (انتظارات متفاوت اجتماعی) عامل درگیری شدیدتری است؟
به طور کلی باید گفت: بله، اینطور است.
وقتی تفاوت سنی کمتر باشد، طبیعتاً منافع مشترک بیشتر است. برای مثال، یک فرزند پانزدهساله و یک فرزند پنجساله، وسایل و منافع مشترک کمتری بین آنها وجود دارد. وقتی منافع مشترک کمتر باشد، طبیعتاً رقابتجوییها، بحثها و چالشها نیز کمتر میشود.
همچنین در مورد همجنس:
وقتی دو دختر در خانه باشند، وسایل مشترک، منافع مشترک و چالشهای مشترک بیشتری دارند تا زمانی که یک پسر و یک دختر در کنار هم زندگی کنند.
پس به طور کلی میتوان گفت که تفاوت سنی کم و همجنسیتی هر دو بر شدت درگیری تأثیر دارند؛ اما این به آن معنا نیست که اختلاف سنی را زیاد کنیم تا چالشها کمتر شود. همانطور که قبلاً گفته شد، اتفاقاً این چالشها به رشد مهارتهای اجتماعی فرزندان کمک میکند.
سازمان بهداشت جهانی فاصله سنی مناسب بین فرزندان را حدود ۱۸ تا ۲۴ ماه اعلام کرده است. این توصیه بر اساس ملاحظات روانشناختی، فیزیولوژیکی و سلامتی مادر صورت گرفته است. این نشان میدهد که اختلاف سنی کم اگرچه چالشها را افزایش میدهد، اما در عین حال مهارتهای اجتماعی فرزندان را نیز تقویت میکند.
خب، وقتی اختلاف سنی کمتر باشد، همانطور که گفته شد، منافع مشترک بیشتری وجود دارد. وقتی همجنس باشند، مسائل و منافع مشترک بیشتر خواهد بود. وقتی اختلاف سنی زیادی هست، معمولاً آن که بزرگتر است زودتر کوتاه میآید، یا وقتی کسی آن برادر یا خواهر کوچکتر است تسلیم میشود، چون میداند که زور بزرگتر را ندارد. اما اگر اختلاف سنی کم باشد، ممکن است از لحاظ جسمی به هم برتری داشته باشند و احساس کنند میتوانند زورآزمایی کنند؛ این موضوع رقابت را بیشتر میکند. یا از لحاظ رشد شناختی به همدیگر نزدیکتر هستند و کمتر میتوانند یکدیگر را قانع کنند.
همجنس بودن هم به همین شکل است. یعنی میبینید که گاهی اوقات دخترها و خواهرها به خاطر ویژگیهای شخصیتیشان، مانند دلرحم بودن و مهربانی، بیشتر ممکن است کوتاه بیایند. یا برادر به خاطر حس حمایتگری که نسبت به خواهر دارد، ممکن است گاهی اوقات حق را به خواهر بدهد. اما وقتی هر دو برادر هستند، یا هر سه یا چهار خواهر هستند، طبیعتاً در اینجا اختلاف بیشتر میشود، چالشها بیشتر میشود و رقابتجویی و نزاع ممکن است که بیشتر باشد.
* آیا دعواهای دوران نوجوانی به طور طبیعی با پایان نوجوانی محو میشوند یا الگویی برای رابطه در بزرگسالی میسازند؟
به طور کلی، با پایان دوران نوجوانی، این درگیریها معمولاً به تدریج کاهش مییابند.
دلایل اصلی این کاهش عبارتند از:
- فاصله فیزیکی: فرزندان برای تحصیل، کار یا ازدواج از هم جدا میشوند و این فاصله، منافع مشترک را کاهش داده و رقابت را کمتر میکند.
- رشد شناختی و اخلاقی: با افزایش سن، بلوغ فکری و توانایی مدیریت تعارض بهبود مییابد.
- کاهش وابستگی: استقلال مالی و عاطفی باعث میشود نیاز به رقابت برای منابع مشترک (مانند توجه والدین) کم شود.
الگوسازی برای بزرگسالی:
اگر درگیریها در دوران نوجوانی به شکل سالم مدیریت شود (یعنی والدین مهارتهای حل تعارض را آموزش دهند و از تشدید تنش جلوگیری کنند)، این دوره میتواند به ایجاد روابط قوی و مبتنی بر احترام در بزرگسالی منجر شود. در غیر این صورت، اگر درگیریها به صورت ناسالم حل شود، ممکن است به الگوی رفتاری ماندگار تبدیل گردد.
نکته کلیدی:
طبق پژوهشها (از جمله مطالعاتی مانند کتاب "روانشناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی" اثر دکتر سالاری فر)، روابط خواهر و برادر معمولاً سه مرحله دارد:
۱. کودکی: صمیمیت و وابستگی زیاد.
۲. نوجوانی: افزایش چالشها و رقابتها.
۳. بزرگسالی: بازگشت به روابط مثبت و حمایتی، به شرطی که درگیریهای دوران نوجوانی به درستی مدیریت شده باشد.
والدین نباید نگران باشند که درگیریهای فعلی فرزندان به طور حتم به بزرگسالی منتقل میشود. تنها در مواردی که این درگیریها به شکل طبیعی و درست حل نشود، ممکن است اثرات بلندمدت ایجاد کند.
* والدین چه زمانی باید برای حل منازعات فرزندان به روانشناس مراجعه کنند؟
این زمانی است که ما نشانههایی از اختلال روانشناختی در فرزند مشاهده کنیم. برای مثال، ممکن است به دلیل دعواهای مکرر، افسردگی در کودک ایجاد شود یا مسائلی مانند اضطراب بروز کند. اگر ببینیم روند طبیعی زندگی فرزند دچار مشکل شده و والدین از آنجا که مشاور نیستند نمیتوانند مداخله مناسبی انجام دهند، در این شرایط مراجعه به روانشناس ضروری است.
همچنین اگر سوءاستفادههای جسمی یا انواع دیگر آزار (مانند آزار روانی یا حتی جنسی) رخ دهد هرچند معمولاً در رقابتهای بین فرزندان آزار جنسی کمتر دیده میشود و بیشتر آسیبهای جسمی است که منجر به صدمات روانی میشود در چنین مواردی نیز لازم است به روانشناس مراجعه کنیم.
علاوه بر این، اگر رقابتها و دعواهای بین فرزندان تأثیر منفی بر نگرش آنها نسبت به ازدواج بگذارد؛ مثلاً اگر دختری به دلیل رفتارهای خشن و سلطهجویانه برادرش، دیدگاه منفی نسبت به مردان پیدا کند، یا اگر پسران تجربههای مشابهی با خواهران خود داشته باشند و این موضوع در نگرش آنها نسبت به جنس مقابل و در نهایت ازدواج تأثیر منفی بگذارد، در این گونه موارد نیز مراجعه به مشاور لازم است.
اما در غیر این موارد، همانطور که پیشتر نیز توضیح داده شد، رقابتجوییهای بین فرزندان کاملاً طبیعی و بههنجار است و حتی میتواند عاملی برای رشد فردی و اجتماعی آنها باشد. نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند، بلکه بخشی از فرآیند تکامل و یادگیری مهارتهای زندگی است.
* در پایان بفرمایید چه راهکارهایی را برای کاهش رقابت و مجادله بین فرزندان نوجوان پیشنهاد می دهید؟
بین فرزندان خود تفاوت قائل نشوید
نکته حائز اهمیت در رقابت خواهران و برادران این است که والدین از هیچکدام از کودکان طرفداری نکرده و حق را به هیچکدام ندهند و فقط کودکان را به سمت حلکردن بحث و مشکل هدایت کنند.
طرفداری از یکی از کودکان، نهتنها به حل مشکل کمک نمیکند، بلکه رقابت بین فرزندان را افزایش میدهد. زمانی که فرزندتان از خواهر یا برادر خود پیش شما شکایت میکند، او را راهنمائی کنید که چگونه میتواند مشکلش با فرزند دیگر را حل کند.
به عنوان مثال، اگر کودکی میگوید خواهر یا برادرش دائماً در حال بازی با کامپیوتر است و اجازه نمیدهد او از کامپیوتر استفاده کند، پیشنهاد دهید درخواست خود را با وی بدین گونه مطرح کند.”برای انجام یک پروژهی مهم درسی برای حدود دو ساعت به کامپیوتر نیاز دارم، بیا با هم به توافق برسیم که چه زمانی میتوانم از کامپیوتر استفاده کنم.
به هیچ عنوان در نقش قاضی قرار نگیرید و نگوئید رفتار کدام کودک درست و رفتار کدام کودک اشتباه است. به یاد داشته باشید که نیازی نیست در تمام بحثهای بین فرزندان خود شرکت کنید. در عوض، به فرزندان خود کمک کنید تا مهارتهایی مانند به توافق رسیدن، رعایت عدالت و نوبتگیری را تمرین کنند.
در خانواده شرایطی را ایجاد کنید که فرزندان یاد بگیرند هرکدام به نوبت از وسایل استفاده کنند؛ برای مثال میتوان از ساعتهایی با زمانسنج و یا تعیین روزهای زوج و فرد استفاده کرد تا نوبت هر کودک برای استفاده از وسیله مشخص شود.
هم چنین به کودک یاد دهید با انجام فعالیتهایی مانند نفس عمیق کشیدن و خواندن کتاب، میتواند خودش را آرام کند (خودش را مشغول کند) تا نوبتش برسد.
به کودک خود برچسب «کودک خوب» و «کودک بد» نزنید
مراقب باشید کودک خود را در جایگاه «کودک خوب» و «کودک بد» قرار ندهید. هیچ کودکی خوبِ مطلق و یا بدِ مطلق نیست. این کار باعث میشود «کودک بد» به تأییدی که «کودک خوب» توسط والدین دریافت میکند، حسودی کند. همچنین برچسبزدن احتمال دارد کودک را تحریک کند تا با «کودک خوب» دعوا کند.گاهی اوقات بهنظر میرسد که این یک حمله بیدلیل است، امّا غالباً اینطور نیست.
باید توجه داشت که احتمالاً دو طرف دعوا، مسئولیت مشترکی دارند. از والدین زیادی شنیدهایم که فرزند بد آنها به فرزند خوب حمله میکند ولی در نهایت پس از بررسی شرایط، مشخص شد که کودک خوب، رفتاری را انجام داده یا حرفی زده است که موجب برانگیختن کودکِ بد شده است؛ برای مثال، مادری با من تماس گرفت که دو پسر داشت و عنوان کرد یکی از پسرها همیشه دردسر درست میکند.این «کودک بد» به تازگی در آشپزخانه برادرش را کتک زده بود. مادر میخواست بداند اینگونه رفتارهای فرزندش چه عواقبی دارد.
پس از ارزیابی دقیق آنچه در آشپزخانه بین دو کودک رخ داده بود، مشخص شد آنها دربارهی این موضوع که چه کسی لباسها را بشورد در حال بحث کردن بودند که «کودک خوب» لباسهای «کودک بد» را روی زمین پرت میکند.«کودک بد» کسی بود که در این شرایط معمولاً مقصر شناخته شده و تنبیه میشد.
یکی از خطراتی که برچسب زدن به کودک در پی دارد این است که کودک ممکن است برای انجام کار درست تلاش نکند، چرا که در هر دعوائی بین خواهر و برادرها، او مقصر شناخته میشود. رفتار کودکِ خوب به علّت توجهی که از والدین میگیرد تقویتشده و همراه با رضایت زیاد است. گاهی اوقات کودکِ بد، صادقترین کودک است. به همین علّت مهم است که در چالش بین فرزندان به دنبال مقصر نگردید و فقط به آنها کمک کنید تا بتوانند با یکدیگر کنار بیایند.
مسخره بازی!/ دعوا را تمام کنید
یکی از مشکلات رایج بین فرزندان، مسخره کردن یکدیگر است. به آنها کمک کنید با تمسخر کنار بیایند، بیاموزید که طعنه را نادیده بگیرند یا با شوخی پاسخ بدهند. وقتی خواهر یا برادری میگوید بو میدهی! آنها میتوانند پاسخ دهند: «ازت ممنونم، خودم قصد داشتم که بوی بدی بدهم!»
بهترین کار این است که کودکان، خود تلاش کنند چالش بین یکدیگر را حل کنند و اگر موفق به حل مشکل نشدند، از آنها بخواهید نمایش را تمام کنند و بگویید زمانی دوباره میتوانند باهم بازی کنند که راهحلی برای حل دعوای بین خود پیدا کنند. اگر دعوا به صورت فیزیکی ادامه پیدا کرد، آنها را از هم جدا کنید تا آرام بشوند، و اگر هر دو کودک دچار بههمریختگی هستند، ابتدا صبر کنید آرام بشوند و بعد آنها را راهنمائی کنید.
مسئولیتپذیری را در خانواده افزایش دهید
والدین زیادی شکایت میکنند که فرزند بد، رفتارهای نامناسب را به فرزند کوچکتر از خود آموزش میدهد و وقتی کودک کوچکتر همان رفتار را انجام میدهد، کودک بد نیز مقصر شناخته میشود. بسیار مهم است که فرهنگ مسئولیتپذیری را در خانواده رشد بدهیم و به کودکان بیاموزیم هرکسی مسئول رفتار خودش است و خواهر یا برادران دیگر به خاطر رفتار او سرزنش نمیشوند.
کودکی که رفتارهای خوب انجام میدهد را نادیده نگیرید
همیشه «کودک خوب» بودن نیز میتواند مشکلآفرین باشد. مراقب باشید توجه لازم به کودکی که رفتارهای خوب دارد داشته باشید؛ چرا که رفتارهایی که نادیده گرفته شوند کاهش پیدا کرده و رفتارهایی که توجه میگیرند، افزایش پیدا میکنند. بنابراین توجه زیادی به رفتارهای خوب داشته باشید.
به عنوان والدین، الگوی مناسبی برای حل کردن بدون خشونت اختلافات برای فرزندان خود باشید
شما مهمترین الگوی فرزند خود هستید. اوقات خوشی را در کنار هم بهعنوان یک خانواده داشته باشید. سعی کنید شام را در کنارهم و بدون تلویزیون روشن صرف کنید. در حالی که در حال تماشای یک فیلم یا یک بازی رومیزی هستید، میتوانید روشهای دوستانه را برای گذراندن وقت با یکدیگر به عنوان یک خانواده الگوسازی کنید. به آنها نشان دهید که چگونه یک مشاجره را به صورت صلحآمیز و بدون پرخاشگری حل و فصل کنند.
با هر کودک به عنوان یک فرد مستقل رفتار کنید
با کودکان خود به عنوان فرد مستقل رفتار کنید؛ رقابت خواهران و برادران در نهایت برای جلب توجه و تأیید والدین است. رفتار کردن با هر کودک به عنوان فرد منحصر به فرد و ابراز توجه و محبت به هر فرزند، رقابت را کاهش دهید. اطمینان حاصل کنید که هر کدام از والدین با هر کودک به تنهایی وقت میگذراند و کاری را انجام میدهند که کودک از آن لذت میبرد. برخی از مادران و پدران با هر کودک به صورت جداگانه یک قرار ماهانه دارند. به یاد داشته باشید که یکی از بهترین راهها برای مبارزه با رقابت خواهران و برادران این است که به فرزندتان بگویید چرا آنها را دوست دارید، چه چیزی آنها را در چشمان شما منحصر به فرد میکند و چرا برای شما خاص و مهم هستند.