
به گزارش پایگاه خبری 598، در جهانی که سرعت تحولات آموزشی و پیچیدگیهای تربیتی هر روز فزونی میگیرد، نقش والدین در عرصه تحصیل فرزندان به یکی از حساسترین و تعیینکنندهترین مسئولیتهای آنان تبدیل شده است. امروزه دیگر موفقیت تحصیلی تنها به کیفیت نظام آموزشی وابسته نیست، بلکه به هنر والدین در ایجاد تعادل میان خواستههای آکادمیک و نیازهای عاطفی فرزندان بستگی دارد.
در این مسیر پرفرازونشیب، بسیاری از خانوادهها با چالشهای بنیادینی روبرو هستند: چگونه میتوانیم فرزندانی مستقل و مسئولیتپذیر پرورش دهیم؟ چه راهکاری برای حفظ انگیزه درونی فرزندان در دنیای پررقابت امروز وجود دارد؟ و چگونه میتوانیم در عین حمایت از پیشرفت تحصیلی، پناهگاه امن عاطفی برای آنان باشیم؟
برای یافتن پاسخ این پرسشهای اساسی، گفتوگویی ترتیب دادهایم با حجتالاسلام مجید آرمده، مشاورو روانشناس؛این گفتوگوی ارزشمند را به تمام والدین آگاه و آیندهنگری که دغدغه تربیت نسلی موفق و شاداب را دارند تقدیم میکنیم و شما مخاطبین گرامی را به مطالعه این مصاحبه دعوت مینماییم.
سپاسگزاریم که وقت خود را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید. اگر اجازه دهید گفتوگو را با این سوال آغاز کنیم:
۱. به طور کلی والدین چه مهارتهایی را باید برای مدرسه رفتن بچه ها بدانند؟
بسمالله الرحمن الرحیم
شروع مدرسه، هم برای کودک و هم برای شما، یک «دوران گذار» بزرگ و پرچالش است. موفقیت در این مرحله، تنها به مهارتهای کودک بستگی ندارد، بلکه مهارتهای شما به عنوان والدین، نقش تعیینکنندهای دارد.
در اینجا به مهمترین مهارتهایی که شما باید داشته باشید اشاره میکنم:
۱_مهارتهای عاطفی و روانی
مدیریت اضطراب جدایی (هم برای کودک و هم برای خودتان):
باید بتوانید اضطراب خود را در هنگام خداحافظی مدیریت کنید. کودکان اضطراب شما را به سرعت درک میکنند. آرامش شما، آرامش بخش آنهاست.
خداحافظی را کوتاه، مثبت و قابل پیشبینی کنید. هرگز دزدانه فرار نکنید. با اطمینان و لبخند از او جدا شوید. به او بگویید که ساعت فلان برمیگردید و به قول خود عمل کنید.
تقویت استقلال و اعتماد به نفس کودک:
مقاومت در برابر انجام همه کارها برای کودک و توانمندسازی او.
به او اجازه دهید کارهای کوچک را خودش انجام دهد: کفشهایش را بپوشد، کیفش را بردارد، لباسش را عوض کند، غذایش را بخورد. این کارها اعتماد به نفس او را برای مواجهه با چالشهای مدرسه تقویت میکند.
همدلی و گوش دادن فعال:
توانایی شنیدن احساسات منفی کودک (ترس، ناراحتی، خشم) بدون قضاوت یا بیحوصلگی.
وقتی میگوید «نمیخواهم به مدرسه بروم» نگویید: چرا؟ مدرسه که جای قشنگیه!.
به جای آن بگویید: «میبینم که امروز کمی ناراحتی/میترسی. درست است؟ دوست داری در موردش صحبت کنیم؟» این حس را در او ایجاد میکند که درک شده است.
۲_ مهارتهای عملی و روزمره
ایجاد ساختار و روتین:
طراحی و اجرای یک برنامه منظم برای ساعات خواب، بیدار شدن، صبحانه خوردن و آماده شدن.
روتینها به کودکان احساس امنیت و پیشبینیپذیری میدهند. یک جدول بصری (با تصاویر) برای کارهای صبحگاهی و عصرگاهی درست کنید.
مدیریت زمان:
برنامهریزی برای اینکه صبحها بدون عجله و استرس سپری شود.
شب قبل کیف و لباس و خوراکیها را آماده کنید. زودتر از خواب بیدار شوید تا مجبور نباشید مدام به کودک «عجله کن» بگویید. فضای عجله، اضطرابزا است.
آمادهسازی و سازماندهی:
نظارت بر تکالیف و برنامههای مدرسه بدون اینکه کنترلگر باشید.
یک محیط آرام و ثابت برای انجام تکالیف فراهم کنید. به او کمک کنید برنامهریزی کند، اما تکالیف را شما انجام ندهید. نقش شما نظارت و راهنمایی است، نه انجام دادن.
۳_ مهارتهای ارتباطی
ارتباط موثر با معلم:
برقراری یک رابطه مشارکتی و محترمانه با معلم.
خود را به معلم معرفی کنید و بگویید که برای همکاری در دسترس هستید. در مکالمات خود بر حل مسئله متمرکز شوید، نه سرزنش. به معلم به عنوان متخصصی که شریک شما در تربیت کودک است، نگاه کنید.
ارتباط مثبت با کودک درباره مدرسه:
پرسیدن سوالات بهتری غیر از «امروز مدرسه چطور بود؟»
سوالات باز و خاص بپرسید:
امروز بازی جدیدی یاد گرفتی؟
کدام یک از همکلاسیهایت امروز بامزه بودند؟
معلمت امروز چه داستانی تعریف کرد؟
همکاری با همسر و سایر اعضای خانواده:
هماهنگ بودن والدین در قوانین و انتظارات مربوط به مدرسه.
با همسر خود در مورد نحوه برخورد با چالشها (مثلاً انجام تکالیف یا استفاده از تبلت) صحبت کنید تا کودک در میان شما دودستگی نبیند.
۴_ مهارتهای تربیتی و آموزشی
تعیین حد و مرزهای واضح:
توانایی «نه» گفتن و پایبند به قوانین بودن.
قوانین مشخصی برای ساعت تماشای تلویزیون، بازی و زمان خواب در شبهای مدرسه تعیین کنید. این مرزها به کودک کمک میکند تا در طول روز متمرکز و آرام باشد.
تشویق به جای پاداشدهی مادی:
تقویت رفتارهای مثبت با توجه کلامی و غیرکلامی.
به جای خرید اسباببازی برای هر نمره خوب، با کلمات از تلاشش قدردانی کنید: از اینکه با این همه پشتکار روی این مسئله کار کردی واقعا افتخار میکنم. این کار انگیزه درونی را تقویت میکند.
درک سبک یادگیری کودک:
شناسایی اینکه کودک شما بیشتر از طریق بصری، شنیداری یا حرکتی (لمسی) یاد میگیرد.
با مشاهده و مشورت با معلم، سبک یادگیری او را بشناسید و در هنگام مطالعه یا انجام تکالیف از روشهای مرتبط با آن سبک استفاده کنید.
۵_ مهارتهای خودمراقبتی
مدیریت استرس خود:
شما نیز به عنوان والد استرس دارید. مراقب سلامت روان خود باشید. زمانی را برای استراحت و فعالیتهای مورد علاقه خود اختصاص دهید. یک والد خسته و مضطرب، منبع آرامش برای کودکش نیست.
شما اولین و مهمترین الگوی کودک خود هستید. با آمادگی عاطفی، سازماندهی عملی، ارتباط مؤثر و تربیت آگاهانه، میتوانید پایههای محکمی برای یک تجربه مدرسه موفق و شاد برای فرزندتان بسازید. به یاد داشته باشید که این یک ماراتن است، نه دو سرعت. صبور باشید و بر پیشرفتهای کوچک تمرکز کنید.
۲. چگونه فرزندمان را برای تحصیلشان مستقل بار بیاوریم؟
استقلال کلید موفقیت تحصیلی و شخصیتی فرزندتان در بلندمدت است. استقلال فقط انجام تکالیف به تنهایی نیست؛ بلکه درباره «تفکر مستقل»، «حل مسئله» و «مسئولیتپذیری» است.
در اینجا راهکارهای کاربردی و گامبهگام برای پرورش فرزندی مستقل در حیطه تحصیل ارائه میدهم:
* پایهریزی ذهنی و عاطفی: ایجاد باور «من میتوانم»
_بر تلاش تمرکز کنید، نه نتیجه:
به جای گفتن : «چه نمره خوبی!»
بگویید: من واقعاً به تلاشی که برای این امتحان کردی افتخار میکنم.
این کار باعث میشود کودک ارزش «فرآیند یادگیری» را ببیند، نه فقط نتیجه نهایی. این انگیزه درونی را تقویت میکند.
_اجازه اشتباه کردن بدهید:
یکی از سختترین اما مهمترین کارها این است که بگذارید کودک اشتباه کند و پیامدهای طبیعی آن را بپذیرد (مثلاً اگر تکلیفش را فراموش کرد، خودش با توضیح به معلم روبرو شود). اشتباهات، بهترین معلمهای زندگی هستند.
_از زبان توانمندی استفاده کنید:
به جای گفتن: «بذار من برات حلش کنم»،
بگویید: «به نظرت چه قدمی میتونی براش داری؟» یا «من مطمئنم میتونی راه حلی پیدا کنی». این جملات، اعتماد به نفس را در وجودش نهادینه میکند.
* مهارتهای عملی: ساختار و ابزار لازم را فراهم کنید
_ایجاد محیط و روتین مستقل:
فضای فیزیکی مشخص: یک میز مطالعه ثابت و مرتب فقط برای او در نظر بگیرید.
برنامه بصری:
یک برنامه هفتگی با تصاویر (برای کودکان کوچکتر) یا نوشته (برای کودکان بزرگتر) روی دیوار نصب کنید که زمان خواب، بیداری، انجام تکالیف، بازی و... در آن مشخص است. این کار به او کمک میکند بدون یادآوری شما، برنامه خود را مدیریت کند.
آموزش سازماندهی:
کیف مدرسه: به او آموزش دهید که چگونه شبها بر اساس برنامه فردا، کیفش را خودش آماده کند. ابتدا با هم این کار را انجام دهید و به تدریج فقط نظارت کنید.
مدیریت زمان:
برای کودکان بزرگتر، استفاده از یک تقویم یا برنامهریز را آموزش دهید تا تاریخ امتحانات و موعد تحویل پروژهها را خودش یادداشت کند.
* نقش شما به عنوان «راهنما»، نه «نجاتدهنده»
این مهمترین تحول در نقش والدین است:
_مهارت سوال پرسیدن: وقتی با سوال درسی نزد شما آمد، بلافاصله پاسخ ندهید. از او سوالات راهنما بپرسید:
«اول چه چیزهایی از این درس متوجه شدی؟»
«به نظرت سوال از تو چه میخواهد؟»
«اگر معلم بودی، چگونه این مسئله را حل میکردی؟»
این کار مسیرهای عصبی «تفکر» را در مغز او فعال میکند.
_مقاومت در برابر دخالت: وقتی در حال حل یک مسئله سخت است، حتی اگر دیدید دارد مسیر اشتباه میرود، تا زمانی که از شما کمک نخواسته، دخالت نکنید. کشف راه حل، حتی از طریق مسیر اشتباه، ارزشمندتر از دریافت راه حل آماده است.
هیچگاه تکالیف را انجام ندهید: شما میتوانید نقطه گذاری کنید یا غلط املایی را بپرسید، اما هرگز به جای او انشا ننویسید یا مسئله ریاضی را حل نکنید. این کار حس «مالکیت» را از او میگیرد.
واگذاری تدریجی مسئولیت:
استقلال یک شبه ایجاد نمیشود. این روند مانند بالا رفتن از نردبان است:
_در ابتدا (پایههای نردبان): شما کنارش مینشینید، دستش را میگیرید و با هم کار میکنید. (بیا با هم کیفتو آماده کنیم)
_مرحله بعد (میانهای نردبان): شما در نزدیکی هستید اما کمک مستقیم نمیکنید. فقط راهنمایی میکنید. (من تو اتاقم هستم، اگر سوالی داشتی بیا بپرس)
_مرحله نهایی (بالای نردبان): شما فقط نظارت از دور دارید و حضور فیزیکی ندارید. او خودش مسئولیت کامل را به عهده میگیرد و تنها در صورت نیاز جدی از شما کمک میخواهد.
تقویت مهارتهای فراشناختی (فکر کردن درباره فکر کردن)
این عالیترین سطح استقلال است:
_از او بخواهید خودش را ارزیابی کند:
بعد از امتحان بپرسید: «به نظر خودت کدام قسمت را عالی جواب دادی و کجاش را میتونستی بهتر جواب بدی؟»
_بهترین روش یادگیری خودش را کشف کند: از او بپرسید:
«وقتی با صدای بلند درس میخونی بهتر یاد میگیری یا وقتی خلاصه مینویسی؟» این کار به او کمک میکند تا در آینده بتواند سبک یادگیری خود را مدیریت کند.
هدف نهایی شما این است که خودتان را از نقش مدیر مستقیم تحصیل او بیکار کنید و به مشاور امین او تبدیل شوید.
این سفر نیازمند صبوری بسیار است. ممکن است در ابتدا اشتباهات بیشتر شود و حتی نمرات کمی افت کنند، اما این هزینهای است که برای دستیابی به یک «یادگیرنده مادامالعمر» مستقل و باانگیزه میپردازید. به یاد داشته باشید که شما در حال ساختن بنایی برای تمام عمر او هستید، نه فقط حل کردن مشکلات امروز.
۳. برگ برنده تربیت در تحصیل چیست؟
سوال بسیار عمیق و زیبایی است. پاسخ این سوال یک کلمه نیست، بلکه یک الگوی فکری است. اگر بخواهم «برگ برنده» را در یک کلمه خلاصه کنم، آن کلمه «رابطهی ایمن» است.
اما اجازه دهید این مفهوم را برای شما باز کنم، چون این رابطه ایمن خود، بستری میسازد که سایر عوامل کلیدی در آن رشد میکنند.
برگ برنده: ایجاد یک رابطهی ایمن تحصیلی به جای یک «معامله پراسترس» است.
این به چه معناست؟ یعنی فرزند شما باید در بستر تحصیل، احساس امنیت، دیده شدن و درک شدن کند، نه قضاوت شدن و تحت فشار. وقتی این رابطه برقرار شود، همه چیز به طور طبیعی جریان مییابد.
حالا اجازه دهید اجزای تشکیلدهنده این برگ برنده را شرح دهم:
۱_ تغییر نگرش از «نتیجه» به «فرآیند و رشد»
این، قدرتمندترین سلاح روانشناختی شماست.
والدین با نگرش ثابت میگویند: «تو در ریاضی بااستعدادی» یا «نمرهات ۱۹ شد، چه عالی!»
والدین با نگرش رشد میگویند: چقدر روی این مسئله سخت فکر کردی!
یا «اشتباه این سوال چه درسی به تو داد؟» یا «من تلاش تو را برای بهبود خودت میبینم و به تو افتخار میکنم.»
اما چرا این برگ برنده است؟ زیرا ترس از شکست را از بین میبرد. کودکی که برای تلاشش تشویق میشود، نه برای نمره یا استعدادش، جسارت کردن، اشتباه کردن و یادگیری عمیق را پیدا میکند. او میداند که ارزشمند است، حتی اگر امتحانش را خراب کند.
۲_ تمرکز بر انگیزه درونی به جای پاداش و تنبیه بیرونی
روش بازنده: اگر این امتحان را ۲۰ شوی، برای تو تبلت میخرم یا اگر تکلیفت را ننویسی، حق تماشای تلویزیون نداری.
روش برنده: کشف و تقویت لذت ذاتی یادگیری. این کار با این سوالات انجام میشود:
چه چیز جدید و جالبی امروز یاد گرفتی که تا دیروز نمیدانستی؟
چطور میتوانی این چیزی که یاد گرفتی را در زندگی واقعی استفاده کنی؟ (مثلاً: محاسبه قیمت خرید در سوپرمارکت با ریاضی)
کدام درس آنقدر برات جذاب بود که دوست داشتی بیشتر دربارهاش بدانی؟
چرا این برگ برنده است؟ زیرا پاداشهای بیرونی اثر موقت دارند و در نهایت، علاقه ذاتی کودک را از بین میبرند. اما انگیزه درونی، یک موتور محرکه مادامالعمر است که او را در تمام طول زندگی به سمت کشف و یادگیری سوق میدهد.
۳_ والدین به عنوان «پناهگاه امن» و نه بازپرس
وقتی کودک از مدرسه برمیگردد:
بازپرس میپرسد: نمرهٔ امتحانت چند شد؟
چرا از دوستت کمتر شد؟
پناهگاه امن میپرسد: امروز در مدرسه چه حال و هوایی داشتی؟ هیجانانگیزترین اتفاق امروز چی بود؟ و حتی سختترین قسمت روزت چی بود؟
چرا این برگ برنده است؟ زیرا کودک میداند که خانه و والدینش، اولین محل قضاوت او نیستند، بلکه محل حمایت، همدلی و درک شدن هستند. این اعتماد، باعث میشود او مشکلاتش (مثل عدم فهم یک درس، یا مشکل با معلم) را راحتتر با شما در میان بگذارد، قبل از آنکه آن مشکل به یک بحران تبدیل شود.
۴_ توسعهی مهارتهای اجرایی
اینها، مهارتهای مغزی هستند که پشت موفقیت تحصیلی نهفتهاند و بسیار مهمتر از حفظ کردن یک شعر هستند:
مدیریت زمان: چگونه برنامهریزی کند.
کنترل تکانه: بتواند تمایل به بازی را به تعویق بیندازد و اول تکلیفش را انجام دهد.
انعطافپذیری شناختی: وقتی یک راه حل جواب نمیدهد، بتواند راه حل دیگری را امتحان کند.
حافظه کاری: اطلاعات را در ذهنش نگه دارد و با آنها کار کند.
چرا این برگ برنده است؟ زیرا شما به جای تمرکز بر محتوای درسی (که وظیفه معلم و سیستم مدرسه است)، بر ظرفیت یادگیری کودک سرمایهگذاری میکنید. این مهارتها نه تنها در تحصیل، بلکه در تمام جنبههای زندگی او را موفق میکنند.
برگ برنده نهایی، مجموعهای است از:
یک نگرش رشدمند + رابطهای مبتنی بر اعتماد و نه ترس + تمرکز بر انگیزه درونی + تقویت مهارتهای پایهای مغز.
این ترکیب، فرزندی میسازد که:
_از چالش نمیترسد
_شکست را یک فاجعه نمیبیند، بلکه آن را بخشی از مسیر یادگیری میداند.
_کنجکاو است و برای دانستن ارزش قائل است و در نهایت، نه تنها در تحصیل، بلکه در زندگی یک انسان مستقل، _مسئولیتپذیر و شاد خواهد بود.
پس به جای جستجوی یک ترفند سریع، بر ساختن این «بستر امن روانی» سرمایهگذاری کنید. این بزرگترین و ماندگارترین هدیهای است که شما میتوانید به آینده فرزندتان بدهید.
۴. انگیزه های درونی و بیرونی در تربیت و تحصیل فرزندان به چه میزان موثر است؟؟
بررسی تأثیر انگیزههای درونی و بیرونی، یکی از کلیدیترین مباحث در تعلیم و تربیت است. درک این دو مفهوم و تعادل بین آنها، میتواند تفاوت بین پرورش یک مطالعهگر مادامالعمر و یک دانشآموز خسته را ایجاد کند.
اجازه دهید این دو مفهوم را به طور دقیق و کاربردی برای شما تشریح کنم:
انگیزه درونی
این زمانی است که کودک یک فعالیت را برای خودِ آن فعالیت و لذت ذاتی ناشی از آن انجام میدهد.
مثال:
کودکی که ساعتها وقت صرف مطالعه کتابهای تاریخی میکند، فقط چون از کشف گذشته لذت میبرد.
کودکی که یک مسئله ریاضی را حل میکند چون از چالش فکری و احساس «یافتم!» لذت میبرد.
تأثیر در تربیت و تحصیل:
یادگیری عمیق و ماندگار: اطلاعات به دلیل علاقه، بهتر پردازش و در حافظه بلندمدت ثبت میشوند.
پایداری و استمرار:
وقتی انگیزه درونی باشد، کودک حتی در مواجهه با چالشها نیز پشتکار دارد.
خلاقیت و حل مسئله:
ذهن آزاد است تا راهحلهای نوآورانه پیدا کند.
سلامت روان:
انجام فعالیتهای مبتنی بر علاقه، شادی و رضایت عمیق به همراه میآورد.
انگیزه بیرونی :
این زمانی است که کودک یک فعالیت را برای به دست آوردن یک پاداش یا اجتناب از یک تنبیه انجام میدهد.
مثال:
•کودکی که تکالیفش را انجام میدهد تا اجازه بازی با تبلت را بگیرد.
• کودکی که برای کسب نمره ۲۰ درس میخواند، نه برای درک مطلب.
•کودکی که در مسابقه شرکت میکند فقط برای گرفتن جایزه، نه برای لذت بردن از خود مسابقه.
تأثیر در تربیت و تحصیل:
کارایی سریع اما سطحی: میتواند در کوتاهمدت یک رفتار خاص (مثل درس خواندن برای امتحان فردا) را ایجاد کند.
یادگیری سطحی: تمرکز بر روی نتیجه (نمره) است، نه فرآیند(یادگیری). اطلاعات پس از امتحان به سرعت فراموش میشوند.
خطر وابستگی: کودک ممکن است یاد بگیرد که فقط در ازای پاداش بیرونی تلاش کند.
تضعیف انگیزه درونی: این، خطرناکترین اثر است. پدیده «تأثیر توجیه افراطی» رخ میدهد: اگر برای فعالیتی که کودک از قبل به آن علاقه داشته، پاداش بیرونی بدهیم، انگیزه درونی او کاهش مییابد. مثلاً اگر به کودکی که عاشق کتاب خواندن است، برای هر کتاب پول بدهیم، ممکن است به تدریج تنها برای پول کتاب بخواند و علاقه ذاتی خود را از دست بدهد.
راهکار عملی برای والدین: «تعادل هوشمندانه»
هدف، حذف کامل انگیزههای بیرونی نیست (چون در دنیای واقعی وجود دارند)، بلکه ایجاد بستری برای رشد انگیزه درونی و استفاده هوشمندانه از انگیزههای بیرونی است.
۱_اولویت با پرورش انگیزه درونی است:
بر فرآیند تمرکز کنید، نه نتیجه: به جای گفتن: نمرهات چند شد؟ بپرسید: امروز چه چیز جالبی یاد گرفتی؟
حس کنجکاوی را تحریک کنید: با پرسش چرا؟ و چگونه؟ ذهن او را درگیر کنید.
حق انتخاب بدهید: به او حق انتخاب در مورد موضوع پروژه، مکان مطالعه یا ترتیب انجام تکالیف بدهید. این کار «خودمختاری» را تقویت میکند.
ارزش تلاش را تحسین کنید: به جای تحسین هوش: (چه باهوشی!)
تلاش و استراتژی او را تحسین کنید: (روش جالبی برای حل این مسئله به کار بردی!).
۲_ استفاده استراتژیک از انگیزههای بیرونی:
* برای شروع یک رفتار جدید: از پاداشهای کوچک و غیرمادی (مثلاً یک بازی دو نفره) برای شروع یک عادت خوب (مثلاً مرتب کردن کیف) استفاده کنید.
* برای کارهای کسالتبار و تکراری: برای کارهایی که انگیزه درونی چندانی ندارند (مثلاً تمرین جدول ضرب)، میتوانید از سیستمهای پاداش کوچک و مشخص استفاده کنید.
* هرگز برای فعالیتهای مورد علاقه پاداش مادی ندهید: اگر کودک عاشق نقاشی است، برای هر نقاشی به او پول ندهید. این کار علاقه ذاتی او را نابود میکند.
انگیزه درونی، مانند یک قلب تپنده برای یادگیری است که تا پایان عمر میتپد. انگیزه بیرونی، مانند ویلچر است که میتواند در مسیرهای سخت و اولیه کمککننده باشد، اما اگر وابستگی ایجاد شود، مانع رشد عضلات یادگیری میشود.
هدف نهایی شما این است که محیطی غنی از محرکهای جذاب، حس استقلال و حمایت عاطفی فراهم کنید تا موتور درونی انگیزه فرزندتان روشن بماند. در این صورت، او نه برای شما یا نمره، بلکه برای لذت کشف جهان و رشد شخصی خودش یاد خواهد گرفت.
۵. ریشه اکثر مشکلات تحصیلی فرزندان چیست؟
وقتی به ریشههای مشکلات تحصیلی نگاه میکنیم، معمولاً به یک عامل واحد نمی رسیم، بلکه به یک شبکه درهمتنیده از عوامل روانی، هیجانی و محیطی می رسیم که مرکز آن، «فرآیند یادگیری» به عنوان یک تجربه هیجانی-شناختی است.
در اکثر موارد، مشکلاتی مانند بیعلاقگی، ضعف درسی، عدم تمرکز و اضطراب امتحان تنها نمودهای سطحی (علائم) یک مسئله عمیقتر هستند.
در اینجا ریشههای اصلی را برای شما شرح میدهم:
۱_ ریشههای هیجانی-روانشناختی (عمیقترین لایه)
اضطراب و استرس نامرئی:
کودک ممکن است تحت استرسهای پنهانی باشد:
ترس از شکست و قضاوت: اینکه اگر موفق نشوم، دوستداشتنی نیستم/والدینم ناامید میشوند.
کمالگرایی بیمارگونه:
باوری که یا باید بیست شوم یا هیچ. این باور، فلجکننده است و باعث به تعویق انداختن تکالیف میشود.
اضطراب جدایی:
نگرانی از جدا شدن از والدین که خود را در قالب دلدرد صبحگاهی یا امتناع از مدرسه نشان میدهد.
اعتماد به نفس تحصیلی پایین:
کودک باور دارد من در ریاضی ضعیفم، حافظهام خوب نیست. این باورها، یک سقف شیشهای برای پیشرفت او ایجاد میکند و مانع تلاش واقعی میشود.
فقدان انگیزه درونی (بیمعنایی):
کودک پاسخ قانعکنندهای برای سؤال چرا باید این را یاد بگیرم؟ ندارد. وقتی یادگیری با علایق، آرزوها و زندگی واقعی او پیوند نخورد، تبدیل به یک تکلیف بیمعنا و خستهکننده میشود.
۲_ ریشههای شناختی-عصبی
*مشکلات پردازشی تشخیصنشده:
این بزرگترین و شایعترین ریشهای است که اغلب نادیده گرفته میشود.
*ناتوانیهای یادگیری خاص (اختلالات یادگیری):
مانند دیسلکسی (نارساخوانی)، دیسکالکولیا (ناتوانی در ریاضی) یا دیسگرافیا (ناتوانی در نوشتن). کودک باهوش است، اما مغز او اطلاعات را به طور متفاوتی پردازش میکند.
*اختلال کمبود توجه و بیشفعالی (ADHD): این اختلال، یک مشکل «اراده» نیست، یک مشکل عصب-زیستشناختی در حافظه کاری، تکانشگری و توجه پایدار است. کودک واقعاً نمیتواند تمرکز کند، نه اینکه نخواهد.
* ضعف در مهارتهای اجرایی: اینها، مهارتهای مدیریت مغز هستند:
·مدیریت زمان:
نمیداند چگونه پروژه بزرگ را به بخشهای کوچک تقسیم کند.
سازماندهی:
کیف، میز و افکارش آشفته است.
کنترل تکانه:
نمیتواند تمایل به بازی را به تأخیر بیندازد.
انعطافپذیری شناختی:
وقتی یک راه حل جواب نمیدهد، میماند چه کار کند.
۳_ ریشههای محیطی-خانوادگی
فشار و انتظارات غیرواقعبینانه والدین: وقتی والدین بر «نمره» متمرکز میشوند نه یادگیری و تلاش، کودک یا دچار اضطراب شدید میشود یا در برابر این فشار، لجبازی و مقاومت نشان میدهد.
الگوی ارتباطی ناسالم با درس و مدرسه: اگر گفتوگوی خانه فقط حول محور نمره و رتبه باشد، فضای خانه به یک ستاد فرماندهی امتحان تبدیل میشود که نفسگیر است.
مشکلات خانوادگی: دعواهای والدین، طلاق عاطفی، تولد فرزند جدید یا بیماری یکی از اعضا، ظرفیت هیجانی و شناختی کودک را برای یادگیری به شدت کاهش میدهد.
۴_ ریشههای مرتبط با سیستم آموزشی
ناهمخوانی سبک تدریس با سبک یادگیری کودک: ممکن است کودک حرکتی-لمسی باشد (با حرکت بهتر یاد میگیرد) اما سیستم فقط به سبک شنیداری-دیداری تدریس کند.
تجارب منفی با معلم یا همسالان: مورد تحقیر قرار گرفتن، مقایسه شدن، یا حتی قلدری شدن در مدرسه، میتواند علاقه به کل محیط یادگیری را از بین ببرد.
ریشه اکثر مشکلات تحصیلی، معمولاً یک چیز است: شکست در ایجاد یک پیوند هیجانی-شناختی سالم بین کودک و فرآیند یادگیری.
این شکست میتواند ناشی از یک مشکل عصبشناختی (مانند ADHD)، یک مشکل هیجانی (مانند اضطراب)، یک مشکل محیطی (مانند فشار خانواده) یا ترکیبی از اینها باشد.
نقش شما به عنوان والد چیست؟
از نقش قاضی به نقش کارآگاه تغییر موضع دهید. به جای سرزنش کردن (چرا درس نمیخونی؟)، با کنجکاوی بررسی کنید: به نظرت چه چیزی باعث میشه تمرکز کردن برات سخت باشه؟ یا کجای این درس برات گنگه؟
بر مهارتهای پایه سرمایه گذاری کنید، نه فقط نمره مهارتهایی مانند مدیریت زمان، کنترل هیجانات و حل مسئله را به او بیاموزید.
اول رابطه است، سپس تکلیف. اگر رابطه شما با فرزندتان بر سر درس خواندن تخریب شود، نه تنها مشکل تحصیلی حل نمیشود، بلکه بحران عاطفی عمیقتری ایجاد میشود.
در صورت شک به مشکلات شناختی (مانند اختلال یادگیری یا ADHD)، حتماً از یک متخصص (روانشناس کودک یا روانسنج) برای ارزیابی دقیق کمک بگیرید. یک تشخیص درست، میتواند مسیر زندگی کودک را تغییر دهد.
به یاد داشته باشید، هیچ کودکی نمیخواهد در تحصیل شکست بخورد. اگر مشکلی وجود دارد، حتماً یک علت ریشهای دارد که نیاز به درک و همراهی دارد، نه سرزنش و فشار.
۶. از آنجا که آغاز دوست یابی فرزندان از دوران تحصیل شروع میشود خانواده چگونه میتواند نقش موثری در این امر داشته باشد؟
دوستیها در دوران تحصیل، تنها ارتباطات گذرا نیستند؛ بلکه کارگاه عملی زندگی برای یادگیری مهارتهای اجتماعی، همدلی، حل تعارض و درک خود هستند. نقش خانواده در این مسیر، نه به عنوان مدیر روابط، بلکه به عنوان «مربی ایمن و راهنمای قابل اعتماد» است.
در اینجا نقشهای مؤثر خانواده را برای شما شرح میدهم:
۱_ نقش پایهگذاری: ایجاد دلبستگی ایمن و اعتماد به نفس
کودکی که در خانواده احساس امنیت و ارزشمندی کند، برای برقراری ارتباط با دیگران مجهز است.
چه کار کنیم؟
احساس امنیت بدهید:
کودک باید بداند که بدون قید و شرط دوستداشتنی است. این پایه شجاعت او برای ورود به دنیای اجتماعی است.
اعتماد به نفسش را تقویت کنید:
بر نقاط قوت شخصیتی او (مانند مهربانی، صداقت، شوخطبعی) تمرکز کنید، نه فقط موفقیتهای تحصیلی. کودکی که خودش را باور دارد، راحتتر خود واقعیاش را به دیگران نشان میدهد.
مهارتهای ارتباطی پایه را آموزش دهید:
در خانواده، سلام کردن، تشکر کردن، معذرتخواهی کردن و نوبت را رعایت کردن را تمرین کنید.
۲_ نقش الگوسازی: نمایش روابط سالم
کودکان بیشتر از آنچه به آنها میگویید، از آنچه انجام میدهید یاد میگیرند.
چه کار کنیم؟
روابط سالم خودتان را نمایش دهید:
ببینند که شما چگونه با دوستان، همسایهها و اقوام خود با احترام، همدلی و حل تعارض برخورد میکنید.
داستانگویی کنید: درباره دوستیهای خود در دوران کودکی، چالشهای آن و نحوه غلبه بر آنها صحبت کنید. این کار به او میآموزد که دوستیها طبیعیترین فرآیند جهان هستند.
۳_ نقش ایمنسازی: ایجاد یک پایگاه امن برای مشاوره
کودک باید بداند که پس از هر تجربه اجتماعی (چه خوب، چه بد)، یک پناهگاه امن به نام خانه دارد.
چه کار کنیم؟
·گوش دادن فعال را تمرین کنید: وقتی از دوستانش میگوید، بدون قضاوت، نصیحت فوری یا بیحوصلگی گوش دهید. فقط بشنوید. از جملاتی مانند حتماً برات سخت بوده... یا چه حسی داشتی وقتی این اتفاق افتاد؟ استفاده کنید.
قضاوت نکنید: از برچسبزنی به دوستانش مانند «دوستت بیادبه» یا «باهاش دوست نباش» خودداری کنید. این کار فقط باعث میشود کودک ارتباطاتش را از شما پنهان کند. به جای آن، با پرسش، مهارت تفکر انتقادی را در او پرورش دهید: «به نظرت رفتار دوستت در آن موقعیت منصفانه بود؟»
احساساتش را تأیید کنید: اگر از دست دوستش ناراحت است، نگویید «بیخود ناراحت نشو». بگویید میبینم که واقعاً ناراحتی. درکت میکنم. این تأیید هیجانی، سنگ بنای اعتماد است.
۴_ نقش مربیگری: آموزش مهارتهای اجتماعی پیچیده
دوستیابی فقط معرفی کردن نیست؛ حفظ کردن و مدیریت کردن آن است.
چه کار کنیم؟
مهارتهای گفتوگو را آموزش دهید: چگونه سؤال بپرسد، چگونه به صحبتهای دیگران گوش دهد و چگونه نظرش را محترمانه بیان کند.
همدلی را تمرین کنید: از او بپرسید "به نظرت فلان دوستت وقتی آن کار را کرد، چه احساسی داشت؟" این کار او را از خودمحوری بیرون میآورد.
حل تعارض را آموزش دهید: وقتی با خواهر/برادرش دعوا میکند، از آن به عنوان یک فرصت آموزشی استفاده کنید. به او بیاموزید که چگونه احساسش را بدون حمله به طرف مقابل بیان کند (مثلاً: وقتی اسباببازیام را بدون اجازه برداشتی، ناراحت شدم).
«نه» گفتن محترمانه را به او یاد بدهید: کودک باید بداند که میتواند در برابر درخواستهای ناخوشایند دوستانش مقاومت کند بدون اینکه دوستیاش را از دست بدهد.
۵_ نقش فراهمکننده فرصت: گسترش میدان اجتماعی
چه کار کنیم؟
فرصت ایجاد کنید: او را در محیطهای مختلف (کلاس ورزش، کتابخانه، پارک، مهمانیهای خانوادگی) قرار دهید تا با بچههای همسن تعامل داشته باشد.
میزبان باشید: از دوستانش دعوت کنید تا به خانه بیایند. محیط خانه شما، امنترین فضا برای تمرین تعاملات اجتماعی تحت نظر شماست.
در انتخابها نظارت غیرمستقیم داشته باشید: شما بر انتخابهای او کنترل کامل ندارید، اما میتوانید با ایجاد فرصت برای دیدن دوستان مختلف، قوه تشخیص او را تقویت کنید.
هشدارهای طلایی برای خانوادهها
مداخله نکنید، راهنمایی کنید: به جای اینکه شما مشکل او با دوستش را حل کنید، به او ابزار حل مسئله بدهید.
برچسب «دوست بد» نزنید: این کار فقط باعث لجبازی و پنهانکاری میشود. سعی کنید با پرسشهای درست، خودش به نتیجه برسد.
او را با دیگران مقایسه نکنید: ببین فلانی چقدر دوستهای خوبی داره! این جمله سم استقلال و اعتماد به نفس کودک است.
نگرانیهای خود را به او تحمیل نکنید: اضطراب بیش از حد شما درباره دوستیابی، به اضطراب او دامن میزند.
نقش شما این است که یک «بندرگاه امن» باشید، نه یک «کشتی یدککش».
کشتی(فرزند شما) باید خودش بداند که چگونه در دریای اجتماعی حرکت کند، طوفانها را مدیریت کند و لنگر بیندازد. شما در بندر، امنیت، سوخت (عشق)، نقشه راه (مهارتها) و تعمیرات (همدلی) را فراهم میکنید.
با این نقشآفرینی، شما نه تنها به او در دوستیابی کمک میکنید، بلکه پایههای یک عمر روابط بینفردی سالم و رضایتبخش را در وجودش بنا میکنید.