به گزارش پایگاه خبری 598، دلنوشتهای برای آنها که امسال یلدا را با جای خالی عزیزانشان به صبح میرسانند…
یلدا همیشه شبِ باهمبودن است؛
شب خندههایی که دور سفره میچرخد،
شب هندوانههایی که بهانهاند برای گفتن «ما کنار هم هستیم».
اما یلدای امسال، برای بعضی خانهها،
نه فقط بلندترین شب سال،
که سنگینترین شب عمر است.
خانههایی که هنوز بوی پیراهن خاکی میدهد،
خانههایی که قاب عکسها تازه شدهاند،
و مادرها هنوز ناخودآگاه،
چشم به در میدوزند.
شهدای جنگ ۱۲ روزه،
امسال مهمان هیچ سفره یلدایی نیستند.
نه دستی هست که انار دان کند،
نه صدایی که فال حافظ را بلند بخواند.
پدر خانواده،
کنار کرسی نشسته،
اما نگاهش روی صندلی خالی میلغزد؛
جایی که قرار بود پسرش بنشیند
و از برنامههای فردایش بگوید.
مادر،
هندوانه را میبرد،
اما اشک، زودتر از تیغ چاقو،
دلش را میشکافد.
این خانوادهها،
یلدا را نه با انار،
که با صبر سر میکنند؛
نه با خنده،
که با افتخار آمیخته به داغ.
امسال،
اگر دور سفره یلدا نشستیم،
اگر خندیدیم،
اگر فال گرفتیم،
بدانیم بعضیها
به احترام خون فرزندشان،
لبخندشان را فرو خوردهاند.
یلدا میگذرد،
اما داغِ این صندلیهای خالی،
بلندتر از هر شب سال است.
و شاید
کمترین کاری که میتوانیم بکنیم این باشد که
در شلوغی شادیهایمان،
یادشان را
بلندتر از همیشه
زنده نگه داریم...