کد خبر: ۶۳۱۴۱
زمان انتشار: ۲۰:۴۶     ۰۴ تير ۱۳۹۱

رجانیوز: اشتباه نکنید؛ اینجا برلین، پاریس، مادرید یا حتی دوبی نیست. اینجا تهران است؛ پایتخت جمهوری اسلامی ایران. کشوری که حتی نفس کشیدن در آن هم آرزوی جوانان مسلمان جهان است و وقتی نامش می‌آید، اشک را بر چشمان جوانانی که در کشورهای اسلامی خود حتی اجازه برگزاری نماز جماعت در مساجد را هم ندارند، می‌نشاند و با "آه" از لذت زندگی در پایتخت انقلاب و تشیع جهان سخن می‌گویند.

در گوشه‌ای از این شهر اما رویدادی در حال وقوع است که مصرانه می‌کوشد در بهترین حالت تهران را دنباله‌رو پایتخت‌های غربی و اروپایی و در حدی نازل‌تر، به یک شیخ‌نشین عربی تبدیل کند. شاید نام پرطمطراق "حراج تهران" و حضور رئیس برگزارکننده حراجی معتبر و مشهور "کریستی" در هتل آزادی بتواند زمینه را برای توجیه برگزاری این مراسم پرخرج، بی‌هدف و همراه با حاشیه‌های غیراسلامی از سوی برگزارکنندگان فراهم کند اما قطعا برای مردمی که در بازارهای شهر به دنبال یافتن مایحتاج روزانه خود با قیمتی متعادل و به دور از گرانی‌های سرسام آور هستند، قابل قبول نیست که در پایتخت کشور اسلامی ایران اینچنین مراسمی که برازنده کشورهایی با مشی کاپیتالیستی و سرمایه‌داری است، برگزار شود.


روایت روزنامه شرق که با آب و تاب تمام به این مراسم پرخرج و رقم‌های نجومی رد و بدل شده در آن پرداخته این چنین است: در این حراج که نزدیک به یک‌هزار تماشاگر و ۳۰۰ خریدار شرکت‌کننده داشت، تابلویی بدون عنوان از سهراب سپهری که در سال ۱۳۴۶ روی بوم اجرا شده بود، به مبلغ ۱۹۰‌میلیون تومان فروخته شد! در نخستین حراج تهران، هفت اثر دیگر هم به رقم بالای ۵۰‌میلیون تومان دست یافتند. مجسمه کوچک «شاعر و استخوان شیر» پرویز تناولی ۹۰‌میلیون، تابلویی بزرگ از «صداقت جباری» ۸۵‌میلیون، تابلوی «پر» نصرالله افجه‌ای، ۸۰‌میلیون و تابلوی «فیگور» کوروش شیشه‌گران با مبلغ ۷۰‌میلیون تومان به فروش رسید. رکورد بعدی از آن افشین پیرهاشمی هنرمند رکورددار ایرانی در حراج‌های معتبر بین‌المللی شد. پیرهاشمی با فروش ۶۵‌میلیون تومانی تابلوی «پایان زمان»، تنها چهره زیر ۴۰ سال بود که در فهرست رکوردداران حراج تهران قرار گرفت. در این حراج تابلوی رضا درخشانی ۶۰‌میلیون و سومین اثر پرویز تناولی با عنوان «عشاق هیچ» سبز رنگ ۵۷‌میلیون تومان به فروش رفت. همچنین تابلوهایی از سیراک ملکونیان و منوچهر یکتایی هر یک۴۰‌میلیون تومان و اثری از حسین زنده‌رودی ۳۸‌میلیون تومان فروخته شد.

حراج تابلوهای نقاشی و سایر آثار به اصطلاح هنری با قیمت‌های نجومی چند میلیارد تومانی در حالی که مردم با صبوری خود در برابر گرانی‌های ناشی از عوامل مختلف ایستاده‌اند، در کجای پازل انقلاب اسلامی قرار می‌گیرد؟ حضور پرزرق و برق برخی از بازیگران سینما در این مراسم و حضور برخی دختران بدحجاب به عنوان مسئولان برگزاری این حراجی، با چه نیت و پیگیری چه هدفی در آرمان‌های انقلاب اسلامی صورت گرفته است؟ آیا صرفا با یک تابلوی تمثال بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، همه چیز تمام می‌شود؟


اگر قرار بر برخورد با بدحجابی است و پلیس قصد دارد تا کم‌کاری نهادهای فرهنگی در این زمینه را جبران کند، بهتر نیست نیروی انتظامی به جای حضور در خیابان‌ها از برگزاری چنین مراسمی با این فضای غیراسلامی جلوگیری کند تا مشخص شود قانون برای همه قابل اجراست و صرفا یدک کشیدن القابی مانند هنرپیشه و هنرمند نمی‌تواند مانع از اجرای متن صیرح قانون شود؟ چه کسی پاسخگوی این برخورد دوگانه و اجرای دوگانه قانون است؟

اما این مساله به هتل آزادی تهران محدود نیست. از سوی دیگر، در گوشه‌ای دیگر از پایتخت جناب مدیرعامل در حال هزینه‌های میلیاردی برای بازیکنان فوتبال است تا به قول خودش، "شرمنده هواداران نباشد" اما انگار جناب سردار نمی‌داند که قراردادهای دومیلیاردی برخی بازیکنان تیمش می‌تواند باعث شود تا پدری در برابر چشمان فرزندانش که به ساق فلان بازیکن دوخته است، شرمنده شود.

فوتبال با همه هزینه‌های سرسام آور و نجومی‌اش هیچ حاصلی برای مردم و جامعه نداشته و تنها عامل هزینه کردن پول‌های کلان است. با این وجود سئوالی که پیش می‌آید این است که چرا  چنین ورزشی که در کشور ما ضرر‌های آن به مراتب بیشتر از منافع آن است، با این وسعت از سوی رسانه‌ها و مسئولین باید مورد تکریم و تایید قرار بگیرد؟ آیا با وجود این همه اعتراض علیه تخصیص بودجه‌های کلان برای فوتبال، به ویژه فوتبال باشگاهی در سطح کشور، نالیدن باشگاه‌ها از پول کم و گرداندن انگشت اتهام به سوی دولت، مبنی بر نتیجه خوب نگرفتن در رقابت‌ها، به علت مشکلات مالی، خیانتی علیه مردم و بیت المال و آرمانهای این مرز وبوم نیست؟

این روزها تهران بوی انقلاب ندارد؛ بوی آرمان ندارد؛ بوی امام ندارد. تهران این روزها تهران من نیست؛ "پاریس" است، "نیویورک" است، "آمستردام" است اما تهران دوست داشتنی مردم ایران نیست؛ مردمی که سنگین‌ترین تحریم‌های تاریخ را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند تا اکنون شاهد فرود آمدن چکش فلان بازیگر بر روی یک میز چوبی باشند که با هر ضربه، ارقام نجومی جابه‌جا می‌کند و در این میان، هیچ سهمی به کودکان چشم انتظار شهر نمی‌رسد. اخلاقی که این روزها در پایتخت ایران اسلامی برخی بدنبال ترویج آن هستند، مدت هاست که در زادگاهش مطرود شده است و جنبش 99 درصدی ها را علیه خود برانگیخته است. هر چند یک درصدی های تازه به دوران رسیده وطنی و رسانه هایی که تربیون آنها هستند، مست از پول های بادآورده نوسانات بازار سکه و ارز به دنبال تقلید خنده آور آن در تهران، پایتخت ایران باشند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۲
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها