کد خبر: ۶۹۰۰۵
زمان انتشار: ۱۶:۴۸     ۰۳ مرداد ۱۳۹۱

شماره 8 استقلال اگر الان ارزش خاصي دارد، به خاطر بازي‌هاي درخشاني است که علي جباري با اين پيراهن انجام داده. جباري که با پيراهن شماره 8 سال‌ها کاپيتان استقلال بوده، حالا اين پيراهن را بر تن بازيکني ديگر، با همان نام و همان پست مي‌بيند؛ مجتبي جباري.

اما جباري بزرگ اصلا دوست ندارد او را با مجتبي مقايسه کنند. او زماني که از خاطرات دوران بازي‌اش در استقلال تعريف مي‌کند، با افتخار مي‌گويد که اصلا چيزي به اسم بازوبند نداشته؛ چراکه حضورش در زمين آن‌قدر قطعي و مسجل بوده که برايش پيراهني مي‌دوختند که رنگ بازوي آن متفاوت بوده تا لازم نباشد بازوبند ببندد. علي جباري که اخيرا دنبال کارهاي کميته پيشکسوتان باشگاه استقلال افتاده، خيلي زود فوتبال را کنار گذاشت. او در 28 سالگي از فوتبال خداحافظي کرد. شايد اگر اين اتفاق نمي‌افتاد، او حالا مثل علي پروين، اسطوره‌اي بود براي باشگاه خود.
*الان کار پيشکسوتان باشگاه استقلال به کجا رسيده؟
تا به امروز که در خدمتتان هستم، آخرين صحبتي که با آقاي فتح‌الله‌زاده داشتيم اين بود که ما با پيشنهادات شما موافقيم. اجازه بدهيد مسائل بستن تيم تمام شود، بعد استارت مي‌زنيم و کار را شروع مي‌کنيم. بايد ببينيم که آن‌ها چه کار بايد براي ما انجام دهند، ما چه کار بايد بکنيم. اين‌ها مسائلي است که بايد در موردشان صحبت شود. البته ما خودمان مي‌دانيم چه کار بايد انجام دهيم ولي بايد در موردش صحبت شود.
*سال 85 آقاي قراب رفت به اردوي استقلال در هتل المپيک. کسي به او بي‌احترامي نکرد ولي بازيکنان او را نمي‌شناختند.
بله. اين يکي از مشکلات باشگاه بزرگ استقلال است. باشگاه هنوز نتوانسته بازيکنان بزرگ خود را بشناساند. چهره‌هاي شاخص تيم فوتبال استقلال بايد شناسانده شوند. باشگاه بايد به بازيکنان فعلي‌اش بگويد که اين پيراهني که الان آن‌ها تنشان مي‌کنند، قبلا بر تن چه کسي بوده. بگويند اين تيم قهرمان آسيا شده، با اين بازيکنان. خب بازيکني که تازه وارد استقلال شده، مي‌رود و عکس‌ها را مي‌بيند و مي‌فهمد که چه کسي با استقلال به چه افتخاراتي رسيده.
*اين چيزي که شما مي‌گوييد از زمان آقاي طالقاني در خانه کشتي انجام شده است. يعني عکس افرادي مثل مرحوم سيدعباسي، آقاي موحد و ساير اسطوره‌هاي کشتي ايران نصب شده است.
بله. به عنوان مثال من سال‌ها قبل گفتم الان هنرمندان ما قبرستان دارند. بياييد براي فوتباليست‌ها هم يک قطعه‌اي از بهشت زهرا را اختصاص بدهيد. نمي‌دانم چه کسي استارت اين کار را زد ولي هر که بود، دستش درد نکند. آمدند قطعه نام آوران را درست کردند که ما از آن‌ها تشکر مي‌کنيم. البته قطعه نام آوران هم بايد طوري باشد که حرمت نام آوران نگه داشته شود. چون من يادم هست که يک نفر فوت کرده بود، او را به اين قطعه بردند. ولي نام آوري او را بگويند که در چه رشته‌اي نام آور بوده، بعد در آن قطعه دفنش کنند.
*برگرديم به سال 73. شما در آن سال که در استقلال بوديد، مشکلات زيادي از نظر مالي داشتيد. درست است؟
جواد زرينچه، امير قلعه‌نويي، صادق ورمزيار و بازيکنان بزرگ ديگري در استقلال حضور داشتند. وقتي سوکو موروخوف به مترجمش مي‌گفت بچه‌ها را ببريم ناهار، من عزا مي‌گرفتم. حالا مگر چقدر مي‌شد؟ 30 تا غذا مي‌خواستيم به اين‌ها بدهيم مي‌شد 15 هزار تومان. مديريت چلوکبابي البرز عوض نشده. برويد بپرسيد. نمي‌توانستيم اين پول را بدهيم و مجبور بوديم برويم جاي ديگر. استقلال را اين بازيکنان از ليگ دسته سه آوردند بالا. صادقانه براي تيم کار مي‌کردند. به پول هم احتياج داشتند ولي پولي در کار نبود. آخرين قرارداد اين بچه‌ها 18 هزار تومان حقوق ماهانه با 3 ميليون تومان پيش پرداخت بود. آن هم براي ملي‌پوشان.
*اتفاقا امير قلعه‌نويي مي‌گفت آقاي جباري مي‌تواند شهادت بدهد که همان سالي که استقلال رفت دسته سوم، سپاهان به من پيشنهاد 5 ميليون توماني داد اما با وجود اينکه استقلال پول نداشت، من قبول نکردم.
همبستگي و علاقه‌اي بين بچه‌ها و پيراهن باشگاه و تماشاگران وجود داشت که باعث مي‌شد بازيکنان به خاطر پول، تيم را رها نکنند. من کاري به شخصيت‌هاي باشگاه ندارم که چه کساني تيم را اداره مي‌کردند. ولي بچه‌ها واقعا پيراهن باشگاه را دوست داشتند. ما پول نداشتيم. ما فقط سوکو را آورديم که بتوانيم تيم را بياوريم بالا.
*آن سال چقدر داديد به سوکو؟
پول آنچناني نداديم. الان يادم نيست و دقيقا نمي‌توانم بگويم چقدر داديم. ولي رايکوف را يادم است. به رايکوف 11 هزار تومان پول و يک خانه داديم که با بچه‌هايش زندگي مي‌کرد. يک بنز هم خودش از يوگسلاوي آورده بود که سوارش مي‌شد.
*به سوکو 10 ميليون داديد؟
نه. اين‌قدرها نبود.
*4-5 ميليون چطور؟
نمي‌دانم. شايد.
* برويم سراغ سال‌هايي که در استقلال بازي مي‌کرديد. شماره 8 استقلال با شما جان گرفت. مهم‌ترين شماره استقلال هميشه 8 بوده و اين اتفاقي بود که بعد از حضور شما رخ داد.
اگر به گذشته برگرديد، استقلال هميشه يک تيم بزرگ با مهره‌هايي بزرگ داشت. مهره‌هايي که هر کدام يک تيم بودند. ناصر حجازي، کارگرجم، غلامحسين مظلومي، عادلخاني، قراب و جانملکي، هر کدام يک تيم بودند و مي‌توانستند يک تيم را اداره کنند. حفظ کردن اين‌ها روي نيمکت خيلي مهم بود. تنها کسي که مي‌توانست اين‌ها را حفظ کند رايکوف بود. همه اين عزيزان، هم‌بازيان من بودند. من که کاپيتان بودم، سعي مي‌کردم بيشتر از همه تلاش کنم. رايکوف هميشه به من مي‌گفت اگر کاپيتاني را از تو بگيرم که ديگر لازم نباشد با بازيکنان صحبت کني و فقط کار خودت را انجام بدهي، خيلي بهتر بازي خواهي کرد. رايکوف من را کشف نکرد، رايکوف يک تولد تازه به من داد. رايکوف مسير من را عوض کرد. جاي من را تغيير داد.
*در مورد شماره 8 استقلال هم حرف مي‌زنيد.
من شماره 8 را روي تعصب و علاقه و بازي خوبم گرفته بودم. کاري کرده بودم که اين شماره 8 ثابت در زمين بود و ارزش داشت. من اخطار گرفتم اما نه اين‌که بيرون بنشينم. من در طول دوران فوتبالم يک بازي را بيرون نشستم که آن هم بازي با راه‌آهن بود. اخطار گرفته بودم و دو اخطاره شدم. من هميشه هم با بهترين گلزنان رقابت داشتم. هافبک بودم اما هميشه با آقاي گل‌ها رقابت داشتم. اگر آن‌ها 18 تا گل زده بودند، من 15 تا زده بودم، اگر 15 تا زده بودند، من 11 تا زده بودم. هيچ وقت آقاي گل نمي‌شدم اما با آقاي گل‌ها رقابت داشتم.
*يادتان هست قبل از شما چه کسي پيراهن شماره 8 را مي‌پوشيد؟
در استقلال قبل از من کوزه‌کناني شماره 8 را مي‌پوشيد.
*اما شماره 8 استقلال در همان 10 سال شکل گرفت؟
من به خاطر همين شماره 8 مصيبت داشتم. مصيبت من اين بود که در تيم ملي مي‌خواستند شماره 7 را بدهند به من، ولي من مي‌گفتم 8 را بدهيد به من. اگر من بازي‌ام خوب نيست، روي نيمکت مي‌نشينم ولي اگر قرار است بازي کنم شماره 8 را بدهيد به من.
*در تيم ملي چه کسي شماره 8 مي‌پوشيد؟
اول براي مرحوم شيرزادگان بود. بعد يک بازي دادند به فريبرز اسماعيلي. هواداران از اين‌که اسماعيلي شماره 8 بپوشد استقبال نکردند. آقاي مبشر گفت امروز آقاي فکري تو را مي‌گذارد شماره 8 را تنت کني. مي‌روي جاي شيرزادگان بازي مي‌کني. همان بازي که آن سمت مي‌کني را در اين پست انجام بده.
*يادتان هست کدام مسابقات بود؟ کلوني تهران بود؟
کلوني ايران بود ولي مي‌گفتند کلوني تهران. برمکي و پورجانکي و جاسميان را مي‌آوردند بازي مي‌کردند اما به آن مي‌گفتند کلوني تهران. نمي‌گفتند تيم ملي.
*تيم ملي ما بعد از بازي‌هاي المپيک 64 توکيو شکل گرفت؟
بله. آن موقع اسم تيم ملي را گذاشتند روي تيم.
*شما زمان اوفارل هم بوديد؟
بله بودم.
*جام جهاني چطور؟
بله. در مسابقات انتخابي جام جهاني هم بودم ولي براي خود جام جهاني نرفتم.
*محمد صادقي جاي شما رفت.
يادم نيست. ولي ما قبل از جام جهاني، کره را برديم. همان موقعي که به کره مي‌گفتند طوفان زرد. بعد از آن رفتيم بانکوک به مسابقات آسيايي که آنجا قهرمان شديم. ما در کره آن تيم را صفر بر صفر متوقف کرديم. همان مسابقه‌اي بود که مرحوم حجازي خوب کار کرد.
*شما يک نسل جلوتر از علي پروين هستيد؟
نه. علي پروين دير آمد، به انقلاب خورد و بعد از انقلاب هم ادامه داد. وقتي شاهين بود، پرسپوليسي وجود نداشت. بعد که شاهين منحل شد، پيکان درست شد. بعد بچه‌هاي آن دو دسته شدند. آقاي عبدو آمد پرسپوليس را درست کرد و بچه‌ها رفتند براي اين تيم بازي کردند. علي پروين زماني که به پرسپوليس آمد، اين تيم بازيکنان بزرگي داشت. جاسميان و بهزادي و ايرانپاک را داشت.
*شما در تيم ملي جلوي قليچ خاني بازي مي‌کرديد؟
ما سه تا هافبک بوديم. البته بستگي هم داشت که مربي چه کسي باشد. اگر مربي ايراني بود، متاسفانه برخي جاها سليقه‌اي عمل مي‌کرد. ولي مربي خارجي که بود، براي اين‌که کارنامه‌ خوبي براي خودش درست کند، به مسائل حاشيه‌اي اهميت نمي‌داد و هر کسي بهتر بازي مي‌کرد داخل ترکيب قرار مي‌گرفت. در زمان دهداري به ندرت اين اتفاق مي‌افتاد. پرويز دهداري خيلي با مربيان ايراني فاصله داشت و اصلا اين کارها را نمي‌کرد.
*سال‌ها از آن بازي معروف 6 تايي گذشته. اگر بخواهيم به آن زمان برگرديم، انصافا کسي خيانت کرد که باعث شد آن نتيجه رقم بخورد؟
ما داشتيم.
*يعني خائن داشتيد؟
ببينيد. الان به شما مي‌گويم. هميشه مشکلات از کجا ناشي مي‌شود؟ از مسائل حاشيه‌اي. شب قبل از مسابقه به اين مهمي، شما را در يک جايي مي‌بينند که شب زنده دار بوده‌اي. دو شب قبل هم يکي از اين آقايان مي‌نشيند در يک باشگاه که براي فصل آينده‌اش قرارداد ببندد، شما چه فکري مي‌کنيد؟ وقتي من فردا با پرسپوليس بازي دارم، شما من را در يک هتل مي‌بينيد که با مسئولان يک تيم مذاکره مي‌کنم و فصل بعد هم به همان تيم مي‌روم، شما چه فکري مي‌کنيد؟
*شما به عنوان کاپيتان استقلال بعد از بازي چه کار کرديد؟
لزومي نداشت به بعد از بازي برسد. الان کوزه‌کناني زنده است و در آمريکا زندگي مي‌کند. مي‌توانيد از او بپرسيد. من گفتم آقا اين بازيکنان را نگذاريد داخل زمين. به مشکل مي‌خوريم. من قبلش گفته بودم.
*اگر حرف شما را گوش کرده بودند نتيجه عوض مي‌شد؟
نمي‌توانم پيش‌بيني کنم. در بازي برگشت همان مسابقه، ما بايد بيش از آن تعداد به پرسپوليس گل مي‌زديم. در دور رفت، روز بد ما بود و روز خوب پرسپوليس. در دور برگشت هم روز بد ما بود و روز خوب پرسپوليس. در غير اين صورت در بازي رفت 6 گل نمي‌خورديم. در بازي برگشت هم 6 گل مي‌زديم.
*استقلال در تمام طول تاريخ، انگار هيچ وقت اين روحيه را ندارد که بيشتر از 3-4 گل به پرسپوليس بزند.
ما پرسپوليس را در چند بازي پيدا کرديم که مي‌توانستيم آن مسابقه را جبران کنيم. يکي همين مسابقه‌اي که پرويز مظلومي سرمربي‌اش بود و با گل‌هاي زايد 3-2 باختند. استقلال واقعا در اين مسابقه مي‌توانست باخت سنگينش را جبران کند ولي بازي را باخت. تيم بزرگ، يک بازيکن بزرگ مي‌خواهد که تيم را اداره کند. مربي هم هست، ولي کاپيتان خيلي مهم است. مربي هر چقدر داد بزند، به آن اندازه که کاپيتان در زمين فشار مي‌آورد تاثير ندارد. کاپيتاني فقط اين نيست که بازوبند ببندي و در زمين راه بروي. بازيکنان بايد قبولت داشته باشند. کاپيتان بايد بيشتر از همه تمرين کند. بايد در زمين تاثيرگذارتر از همه باشد. شما کاپيتاني من را که نگاه کنيد، مي‌بينيد آستين من بازوبند نداشت. رنگش فرق مي‌کرد. مشخص بود که من تا آخر بازي مي‌کنم، مگر اين‌که مصدوم بشوم.
*يعني شما بازوبند نمي‌بستي؟ اگر مربي مي‌خواست تعويضتان کند چه کار مي‌کرديد؟
من به شما گفتم. من هميشه در زمين بودم. اصلا بازوبند کاپيتاني نداشتم. روي بازويم، رنگ پيراهنم فرق مي‌کرد. البته بازوبند هم داشتند که اگر من بيرون مي‌رفتم، مي‌دادند به بازيکني که جانشين مي‌شود. اکبر بابلي توپ جمع کن ما بود. توي چمدانش بازوبند داشت که اگر لازم شد بيرون بياورد. ولي پيراهن من رنگش فرق مي‌کرد و من بازوبند نداشتم.
*آقاي جباري مي‌خواهيم از سال 58 بگوييد. مي‌گويند شما و آقاي پورحيدري آن سال تيم را جمع کرديد و باعث شديد از هم پاشيده نشود. نتيجه کار شما اين شد که الان تيمي به نام استقلال وجود دارد.
آن زمان آقاي ميرزايي نامي بود که با دار و دسته‌اش ريختند باشگاه را گرفتند و موزه باشگاه را بردند. همه جام‌هايي که داشتيم را بردند. موزه باشگاه استقلال موزه‌اي بود که فدراسيون فوتبال هم نمي‌تواند مثل آن را درست کند. بي‌نظير بود. ولي آن را از بين بردند. ما رفتيم ديديم روي ديوار باشگاه با تفنگ نشسته‌اند و نمي‌گذارند کسي نزديک آن شود. شاه حسيني که رئيس سازمان شد، ما رفتيم پيش او و گفتيم کاري به خسرواني نداريم. ما براي اين باشگاه زحمت کشيده‌ايم. اين باشگاه ماست. باشگاهي است که ما و امثال ما زحمتش را کشيده‌اند و آن را به وجود آورده‌اند. گفت با چه کساني کار مي‌کنيد؟ گفتيم من و پورحيدري هستيم و چند نفر ديگر از بچه‌ها را هم گفتيم. گفت چند روز صبر کنيد، ما آنجا را تحويل مي‌گيريم و تحويلتان مي‌دهيم. اين چند روز، چند ماه طول کشيد. باشگاه ما خيلي باشگاه خوبي بود. همان جايي بود که الان تربيت بدني تهران است. يک سال وقتي قهرمان شديم، مجله دنياي ورزش مي‌خواست از ما عکس بگيرد. تعداد ما زياد بود، در آتليه جا نمي‌شديم. گفتند برويم پشت بام. گفتيم چرا پشت بام؟ تيم قهرمان شده. ما را از پله‌هاي اضطراري بردند بالا. دست به نرده‌ها زديم ديديم دستمان سياه شد. بچه‌ها به من گفتند کاپيتان، اين چه وضعش است؟ بعد به بچه‌ها گفتم برگرديد پايين. برگشتيم و به مسئولان مجله هم گفتيم ما خودمان باشگاه داريم، زمين داريم، رستوران داريم. همه چيز داريم. اگر خواستيد بياييد آنجا از ما عکس بگيريد. بعد به خسرواني زنگ زدند که جباري نگذاشته ما عکس بگيريم. خسروي من را صدا کرد گفت چه اتفاقي افتاده؟ گفتم اين اتفاقات افتاده. خسرواني تمايل داشت که عکس را مي‌گرفتيم. گفتم آقا اين همه بازيکن ملي‌پوش قهرمان شده‌اند ، دارند از اين پله‌ها ما را مي‌برند بالا. شما بوديد مي‌رفتيد؟
*بعد از سال 58 يک سري اتفاقاتي افتاد که آقاي پورحيدري ماند و شما تيم را رها کرديد و رفتيد.
هر زمان که يک موردي پيش مي‌آمد، بچه‌ها مي‌گفتند تو چه کاپيتاني هستي؟ تيم ما برده، ولي پاداش را بايد شخصي ديگر بگيرد. بچه‌ها شيطان بودند و مي‌فهميدند چه اتفاقي افتاده. اطلاعات سريع درز مي‌کرد.
*اوليايي سال 73 مصاحبه کرد که جباري يک کاخ ويرانه را تحويل گرفت. يک خيانتي هم آن سال در بازي استقلال – صنعت نفت به شما کردند. اين را مي‌شود توضيح بدهيد؟
از اين مسائل خيلي زياد است. اگر بخواهم بگويم، اسم خيلي‌ها وسط مي‌آيد. ما رفتيم اهواز، تمام اهواز پر از آدم بود و همه مي‌گفتند جباري. بيرون همه مي‌گفتند جباري. جواد قراب گفت پس ما براي چه آمده‌ايم اينجا؟ هر جا مي‌رويم همه مي‌گويند جباري. اين يک مقدار مشکلات بود. بازار مي‌رفتيم، من راهم را کج مي‌کردم، آن طرف ديگر هيچ کسي نمي‌ماند و همه مي‌آمدند سمت من. افسر شهرباني مي‌گفت علي آقا تو هر چه مي‌خواهي بخري، ما مي‌گوييم برايت بياورند. بيا برو خانه که خيابان خلوت بشود.
*آقاي جباري در زمان بازي‌اش بازي را خوب عوض مي‌کرد. الان هم بحث را خوب عوض کرد که ما در مورد خيانت چيزي نپرسيم.
ببينيد، باشگاه هميشه به خودي‌ها خيانت مي‌کرد. ما از باشگاه تاج خيلي چوب خورديم. وفاخواه را که خواستيم بياوريم استقلال، به من گفت: به تو چقدر داده‌اند؟ گفتم به من 30 تومان داده‌اند، بابت دو سال. ماهي هم 250 تومان. گفت اگر مثل تو به من پول بدهند، من هم مي‌آيم. رايکوف خيلي مايل بود که وفاخواه را بياورد. مي‌گفت اگر از دو جناح خوب گل بزنيم مشکل تيمم حل مي‌شود. باشگاه با جذب او موافقت کرد و وقتي قرار شد قراردادش را امضا کند، آقاي شيخان 10 هزار تومان به صورت پنهاني به وفاخواه داده بود. غلام آمد، من خوشحال بودم که الان قراردادش را امضا کرده. تا آمد، به من فحش داد. ما بچه محل و رفيق بوديم. ولي گفت تو به من کلک زدي. گفتم چه کلکي؟ گفت اين 10 هزار توماني که پاي قرارداد به من داده‌اند، حتما به تو خيلي بيشتر داده‌اند. گفتم چي به تو دادند؟ گفت 10 هزار تومان داده‌اند. ما اينجا با غلام به مشکل خورديم. بعد بچه‌ها فهميدند و همه ناراحت شدند. کار بالا گرفت و من استعفا کردم. بعد آمدند با من صحبت کردند که بروم پرسپوليس. رقمي که پرسپوليسي‌ها به من مي‌دادند، دو برابر رقم بهترين بازيکنشان بود، به علاوه ماهي 5 هزار تومان. در استقلال به من 250 تومان مي‌دادند و يعني پرسپوليس 20 برابرش را به من مي‌داد. همچنين پولي که از باشگاه استقلال مي‌گرفتم را به صورت سري مي‌خواستند به من بدهند که کسي نفهمد و ناراحت نشود. يک کيف سامسونت هم با 50 هزار تومان پولي که داخلش بود، موقع قرارداد به من مي‌دادند.
*در حقيقت شما از گران‌ترين قرارداد تاريخ فوتبال ايران به خاطر استقلال گذشتيد. چون امسال قلعه‌نويي و فرهاد مجيدي در مصاحبه‌هايشان گفته‌اند که ما از گران‌ترين قرارداد تاريخ فوتبال ايران به خاطر استقلال گذشته‌ايم.
نمي‌دانم. به هر حال شما اطلاعاتتان بيشتر است. من فقط مي‌دانم پيشنهادي که داشتم اين‌قدر بود.
*آن موقع پيکان چند بود؟
11 هزار تومان. خانه بود 10 – 12 هزار تومان.
*آن موقع در پرسپوليس کي بيشتر از همه مي‌گرفت؟
اين رقم را نمي‌گرفت. ولي به بهزادي 2500 تومان مي‌دادند. البته من مخلص همه اين بازيکنان هستم. ولي پرسپوليس پول بسيار زيادي به من مي‌داد. من را بردند بولينگ، با عبدو از انگليس صحبت کردم. گفت تو امضا کن، من مرد هستم. مي‌آيم آنجا چيزي به تو مي‌دهم که هيچ کسي نداده باشد. من هم از لوطي‌گري‌هاي او شنيده بودم. گفتم فردا براي امضاي قرارداد مي‌آيم. رفتم سمت خانه. رسيدم نوبنياد، ديدم نزديک خانه‌مان شلوغ شده. ديدم يدالله بوقي هم هست. گفتم اينجا چه خبر است؟ چه شده؟ گفت برو خانه، ما با تو کار داريم. ديدم در مجتمع ما کلي آدم جمع شده‌اند. ماشين را گذاشتم کنار خانه و رفتم از پله‌ها بالا. به همسرم گفتم خانم چه خبر است؟ گفت چه کار کردي؟ گفتم فعلا هيچي. هنوز قرارداد نبسته‌ام ولي مي‌خواهند 50 هزار تومان به من بدهند. گفت اگر مي‌تواني جواب اين هواداران را بدهي، برو امضا کن. 50 هزار تومان پول زيادي است ولي اگر مي‌تواني جواب اين‌ها را بدهي، برو امضا کن. حدودا 15 – 16 نفر جلوي ماشين من خوابيدند. گفتند تو از روي ما رد شو، برو با پرسپوليس قرارداد ببند. دعوتشان کردم داخل خانه، گفتند تو با پرسپوليس قرارداد نبند، ما برويم باشگاه ببينيم چه کار مي‌توانيم انجام دهيم. فرداي آن روز به من زنگ زدند گفتند مهمان داري، زود بيا خانه. من برگشتم خانه، ديدم مسئولان باشگاه استقلال جمع شده‌اند داخل خانه. به آن‌ها گفتم شما براي من چه کار کرديد؟ خدا به من بچه داد، هيچ کاري نکرديد. همسر من در بيمارستان بود، من دم در بيمارستان خوابيدم تا صبح. که اگر دارويي لازم بود بروم بگيرم بياورم. صبح رفتم خانه خوابيدم و بعد از ظهر بازي کردم و براي استقلال گل زدم. ولي شما هيچ کاري نکرديد براي من. جز اين بود که گفتيد تعصب دارد و هر کاري بکنيم از تيم نمي‌رود؟ گفتند تو استعفا را پس بگير، ما همه اين مسائل را برايت جبران مي‌کنيم. گفتند ما فردا يک چک 30 هزار توماني مي‌دهيم برايت بياورند. ولي اگر شما 30 هزار تومان را ديديد، من هم ديدم.
*شما در چند سالگي فوتبال را کنار گذاشتيد؟
من 28 سالم که بود فوتبال را گذاشتم کنار.
*از ماجراي سال 73 يک چيز باقي ماند، آن هم اين بود که يکي از بازيکنان آن زمان به شما خيانت کرد.
آن‌هايي که به من خيانت کردند، بعدها به ناصر حجازي و کخ هم خيانت کردند. در استقلال هميشه خودي ها خيانت کرده اند.
*شما در تيم ملي جاي علي پروين بازي مي‌کرديد؟
من جاي کسي بازي نمي‌کردم. جاي خودم بازي مي‌کردم. من به مربيان مي‌گفتم شما اگر کسي را مي‌شناسيد که جاي من را پر کند، من مي‌نشينم روي نيمکت. به ارواح خاک پسرم کسي را نداشتند. وگرنه من را مي‌گذاشتند بيرون. من اگر الان بازي مي‌کردم شايد شما آن‌قدر دوست داشتيد بنويسيد که بگوييد هرچه بنويسيد براي او کم است.
*شما اگر بخواهيد يک مقايسه‌اي بين خودتان و بازيکنان فعلي بکنيد، چه کسي مشابه علي جباري بازي مي‌کند؟
اگر بخواهيد شباهت‌ها را بگوييد، يک شباهت‌هايي وجود دارد.
*به عنوان مثال محرم نويدکيا و مجتبي جباري شباهت‌هايي با شما دارند.
اگر شما پاي صحبت قديمي‌ها بنشينيد، متوجه مي‌شويد که اصلا آن نسل، خيلي بهتر از نسل فعلي فوتبال ايران بوده. من نمي‌خواهم از خودم تعريف کنم. ولي من يک بار ديگر هم گفته‌ام، خواهش مي‌کنم من را با بازيکنان فعلي مقايسه نکنيد. مقايسه من با بازيکنان فعلي، کوچک کردن من است. تعصبي که داشتم، نوع بازي‌ام، و همه چيزم با اين بازيکنان فرق مي‌کرد. حسن روشن و غلامحسين مظلومي جاهايي از من توپ مي‌گرفتند که فقط بايد توپ را مي‌کردند توي گل. حالا بازيکن در طول 90 دقيقه فقط يک پاس مي‌دهد، کلي از او تعريف مي‌کنند.
*آن‌هايي که بعد از شما شماره 8 پوشيدند، بازي کدامشان را دوست داشتيد؟
من همه اين‌ها را دوست داشتم. حتي جباري و نمازي و نامجومطلق. من يک روز به پورحيدري گفتم منصور خان، تو اين شماره 8 من را خراب کردي. گفت چرا؟ گفتم مرد حسابي، مي‌شود اين 8 ما را از فلاني بگيري، بدهي به يک نفر ديگر؟ گفت بله اين کار را مي‌کنم.
*شما برايتان سخت نيست که چهره‌‌تان خيلي آشنا نيست و مردم شما را نمي‌شناسند؟
اتفاقا خيلي‌ها ما را مي‌شناسند. خيلي برايم پيش مي‌آيد که مردم ما را مي‌شناسند. همين چند وقت قبل داشتم با خانواده‌ام در تجريش مي‌رفتم، يک خانمي من را ديد و گفت: ببخشيد اشتباه نمي‌کنم؟ آقاي جباري؟ گفتم بله. بعد بچه‌هايش را صدا زد و گفت: اين آقاي جباري است که تعريفش را مي‌کردم. از اين اتفاقات زياد مي‌افتد براي ما.
*الان همسر شما يا بچه‌هايتان وقتي مي‌شنوند که فلان بازيکن يک ميليارد گرفته، چه حسي پيدا مي‌کنند.
خب اين تاثير دارد. هميشه مي‌گويند قسمت اين بوده که آن موقع باشي. البته همين رقم‌هايي که من مي‌گرفتم هم کم نبوده. خدا بيامرزد آقا مدد را. الان اين‌ها خيلي تبليغ مي‌کنند. تيم بن‌سوسو از برزيل آمده بود تهران. گفتند ما مي‌توانيم جباري را ببريم برزيل بازي کند. آقا مدد گفت اگر مي‌خواهيد او را ببريد، بايد خانواده‌اش را هم ببريد چون مادرش نمي‌گذارد جايي برود. آن موقع مجرد بودم. خلاصه نرفتم برزيل. ولي الان يک روزنامه مي‌نويسد فلان تيم خارجي يکي از بازيکنان ايراني را مي‌خواهد. آن وقت تحقيق که بکني مي‌بيني کلا ماجرا دروغ بوده.
*در طول تاريخ فوتبال استقلال شما از نظر فني بزرگ‌تر از همه بازيکنان استقلال بوده‌ايد. اما بعد از آن ناصر حجازي اسطوره استقلال شد و شما فراموش شديد. اين خواسته خود شما بود؟
راستش من احساس کردم هر وقت حرفي بزنم، بعد که بخواهم آن را ثابت کنم، به من وقت نمي‌دهند، پس ضرر مي‌کنم. يک بار يکي از برنامه‌هاي تلويزيوني با من تماس گرفت، گفتم اگر قرار است من صحبت کنم، کسي بيايد روي خط به من زمان مي‌دهيد که جوابش را بدهم؟ گفتند حتما زمان مي‌دهيم. داشتم صحبت مي‌کردم که محمود بياتي آمد روي خط. قبل از بياتي، مصطفي عرب آمد روي خط که گفت مي‌خواهم صحبت‌هاي جباري را تاييد کنم. من به بياتي گفتم آقاي بياتي، شما تيم را ارنج نمي‌کردي. تيم را کسي ديگر ارنج مي‌کرد و شما اسامي را مي‌خواندي. صحبت‌هاي من قطع شد. نگذاشتند حرف بزنم.
*اگر پرويز قليچ‌خاني را با کريم باقري مقايسه کنيم، کدامشان بهتر بودند؟
شباهت‌هايي داشتند ولي پرويز در خيلي از مسائل امتياز بهتري نسبت به باقري داشت. پرويز بيشتر در خط دفاع کار مي‌کرد. بعضي وقت‌ها هم کنار بازي مي‌کرد.
*الان با حسن نظري رابطه داريد؟
نه. حسن نظري به آمريکا رفته. ولي با مسعود مژدهي رابطه دارم.
*شما چرا نرفتيد از ايران؟ خيلي از هم‌نسلان شما از ايران رفتند.
من ايران را دوست دارم. من سفر زياد رفته‌ام ولي وقتي مي‌روم، دلم براي ايران تنگ مي‌شود. ما سه ماه در اردوي روسيه و روماني و چک و اسلواکي بوديم، اواخرش خيلي افسرده شده بوديم. هيچ جا را بيشتر از ايران دوست نداشتم.
*شما تا زماني که پسرتان فوت کرد، بايکوت خبري بوديد و هيچ خبري از شما شنيده نمي‌شد. الان فکر مي‌کنيد علي جباري آمده که کار خاصي را انجام بدهد؟
پسر من 28 اسفند فوت کرد و همسرم گفت يک کاري بکنيم 29 اسفند دفن بشود. ما هيچ جايي هم خبري نداديم. اعلاميه‌ها را اطراف خانه خودمان زديم و فقط هم به فاميل و آشنايان گفتيم. روزي که ما ختم داشتيم، يک سري از دوستان مثل آقايان زادمهر، مظلومي، پورحيدري و فريبا آمدند. يک دسته گل هم از فدراسيون و يک دسته گل هم از باشگاه براي ما فرستادند. بعد باشگاه استقلال به ما گفت مراسم چهلم را ما مي‌خواهيم بگيريم. خلاصه آن‌ها هم يادشان رفت و ما مجبور شديم مراسم فاطميه که هر سال مي‌گيريم را وسيع‌تر کرديم و تبديل شد به مراسم چهلم پسرم. بعدش از باشگاه استقلال آمدند، ما گفتيم ما که از شما چيزي نخواسته بوديم. خودتان گفتيد مراسم چهلم را مي‌گيريد که کاري هم نکرديد و آبروي ما را برديد. اين شد که ما به آن‌ها گفتيم شما کي مي‌خواهيد حرمت پيشکسوتان‌ را نگه داريد؟ گفتم من از نظر افتخار و بازي و کاپيتاني و از هر نظر ديگري که بخواهيد، به سقف خورده‌ام و بالاترين حد را تجربه کرده‌ام. ولي به فکر افرادي باشيد که براي اين باشگاه زحمت کشيده‌اند. به من گفتند شما بيا اين کار را انجام بده. من هم يک طرح نوشتم و دادم به باشگاه. قرار شده يک درصدي از قراردادها و اسپانسرها را به پيشکسوتان بدهند. بعد بياييم ببينيم با اين پول چه کار مي‌شود کرد. يک صندوقي هم درست کنيم که بچه‌ها بتوانند وام بگيرند. سرکشي کنيم به زندگي بچه‌هاي قديمي استقلال که ببينيم چه کسي مشکل دارد و مشکلش را حل کنيم. مي‌خواهيم چنين مجموعه‌اي را تشکيل بدهيم. مسئولان باشگاه هم مي‌گويند قبول است، ولي هنوز هيچ اتفاق جدي نيفتاده است.

خبرآنلاين

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها