کد خبر: ۷۴۵۹۰
زمان انتشار: ۰۹:۵۴     ۳۱ مرداد ۱۳۹۱
فارس: برخی روزنامه‌های صبح امروز کشور سرمقاله‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

*کیهان

 

روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان « صهیونیست ها کم فروشی می کنند » به قلم « حسین شریعتمداری » آورده است.

 

«رقص مرگ»- MACABRE- ترجمه آزادی است که یک روزنامه نگار معروف اسرائیلی برای تهدیدهای اخیر نتانیاهو درباره حمله نظامی به ایران، برگزیده است. «ناهوم پارنه آ» می نویسد «آقای نتانیاهو با تهدید ایران به حمله نظامی، همه ما را به رقص مرگ دعوت می کند» و روزنامه اسپانیایی کوریره دالاسرا با اشاره به نظر این روزنامه نگار اسرائیلی می نویسد «نخست وزیر اسرائیل در حالی شهروندان[!] اسرائیلی را به رقص مرگ دعوت می کند که بسیاری از دیگر مقامات اسرائیلی در توانایی اسرائیل برای حمله نظامی به ایران تردیدهای جدی دارند و ایران را نه فقط قدرتمندترین کشور منطقه بلکه یک قدرت فرا منطقه‌ای می دانند.» این روزنامه اسپانیایی در ادامه می نویسد «روز جمعه صدها نفر از صلح طلبان اسرائیلی[!] در مقابل خانه مجلل ایهود باراک دست به تظاهرات زده و در حالی که به شکل مخصوصی می رقصیدند، سرودی با این مضمون را می خواندند که؛ من نمی خواهم برای ایران بمیرم».

تهدید جمهوری اسلامی ایران به حمله نظامی از سوی آمریکا و اسرائیل اگر چه سابقه‌ای درازمدت دارد ولی نگاهی گذرا به شرایط زمانی و مختصات پیرامونی این تهدیدها به وضوح نشان می دهد هرگاه حریف موقعیت خود را در منطقه از دست رفته و ضعیف تر ارزیابی می کند، تهدیدها غلیظ تر شده و اوج بیشتری می گیرند تا آنجا که می توان گفت غلظت تهدیدها با توان حریف، نسبت معکوس دارد.

این روزها و مخصوصا در هفته پایانی ماه مبارک رمضان که تظاهرات جهانی و پرشکوهتر از همیشه روز قدس، نماد دیگری از نفرت ملت های مسلمان و انزجار آنان نسبت به صهیونیست های کودک کش را به نمایش گذارده است، مقامات رژیم صهیونیستی بازی نه چندان تازه دیگری را به صحنه آورده اند. این بازی را یک وبلاگر آمریکایی به نام «سیلورستاین» کلید زد. او در وبلاگ خود مدعی شد سند و یادداشتی از یک سیاستمدار اسرائیلی به دست آورده است که از حمله قریب الوقوع اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران حکایت می کند! ادعای سیلورستاین بلافاصله از سوی رسانه های اسرائیلی و آمریکایی بازتاب یافت که با توجه به گمنام بودن این وبلاگر آمریکایی غیرطبیعی به نظر می رسید و از هماهنگی قبلی حکایت داشت.

ادعای آمادگی اسرائیل برای حمله با توجه به شرایط بحرانی و شکننده ای که این رژیم جعلی با آن روبروست به اندازه ای مضحک است که رادیو فردا شاید برای حفظ پرستیژ خود- در تحلیل سند یاد شده می گوید «به اعتقاد بسیاری از ناظران سیاسی و کارشناسان نظامی سندی که آقای سیلورستاین در وبلاگ خود منتشر کرده است می تواند بخشی از یک عملیات روانی اسرائیل باشد تا از یکسو نشانه اقتدار اسرائیل تلقی شود! و از دیگر سو کشورهای مذاکره کننده را برای پیشگیری از جنگ، به افزایش تحریم ها علیه ایران ترغیب کند!»

گفتنی است در حالی که بخش فارسی زبان بی بی سی، روی این به اصطلاح سند تمرکز کرده و مانور می داد، شبکه جهانی و انگلیسی زبان بی بی سی با انتشار یادداشت ادعایی سیلورستاین، اعلام کرد «هیچ نشانه ای وجود ندارد که بتوان تایید کرد این سند متعلق به دولت اسرائیل است»! همزمان با ترفند یاد شده «ماتان ویلنای» وزیر دفاع غیرنظامی اسرائیل که قرار است جای خود را به «آوی دیچر» رئیس پیشین سازمان اطلاعات داخلی اسرائیل- شین بث- بدهد و به عنوان سفیر رژیم صهیونیستی عازم چین شود، در اظهاراتی که آشکارا به وحشت و دلهره یهودیان ساکن فلسطین اشاره داشت، گفت؛ «جایی برای دلهره وجود ندارد. جنگ ما با ایران 30 روز بیشتر به طول نمی انجامد و در آن فقط 500 تن از شهروندان اسرائیلی کشته خواهند شد»! این اظهارنظر «ماتان ویلنای» نیز بلافاصله در رسانه های آمریکایی و اروپایی بازتاب گسترده ای می یابد و علاوه بر آن که یهودیان مهاجر و اشغالگر ساکن فلسطین را به وحشت فرو می برد، افکار عمومی مردم آمریکا را نیز با نگرانی شدید روبرو می کند تا آنجا که «لئون پانتا» وزیر دفاع آمریکا به صحنه آمده و در مصاحبه با شبکه تلویزیونی «فاکس نیوز» به دلداری مردم آمریکا پرداخته و می گوید «واشنگتن باور ندارد که اسرائیل برای حمله نظامی به ایران آماده شده باشد» و در همان حال روزنامه صهیونیستی و انگلیسی زبان «جروزالم پست» تخمین 500 کشته را به استهزاء گرفته و می نویسد؛ «با حرافی نمی توان قدرت ایران را نادیده گرفته و دست به حماقت زد» و روزنامه آمریکایی نیویورکر تذکر این نکته را ضروری می بیند که «اگر به قول آقای ماتان ویلنای، اسرائیل از چنین توان و قدرت نظامی برخوردار است چرا در جنگ های 33 روزه و 22 روزه از این قدرت و امکانات خبری نبوده است»؟! و «دویچه وله» خبرگزاری رسمی آلمان با اشاره به ماهیت «روانی- تبلیغاتی» اظهارات ماتان ویلنای می نویسد؛ «اگر اسرائیل در پی ترساندن ایران بوده است بایستی پاسخ خود را از رهبر ایران گرفته باشد که در آستانه سالروز تظاهرات ضد اسرائیلی- روز قدس- گفت؛ زائده دروغین و جعلی اسرائیل باید از جغرافیای جهان محو شود».

درباره ادعای وزیر دفاع غیرنظامی اسرائیل که در صورت بروز جنگ، تلفات احتمالی این رژیم را 500 نفر تخمین زده است باید گفت؛ باز هم صهیونیست ها به روال همیشگی و به عادت اجداد خود دست به «کم فروشی»! زده اند، زیرا تعداد یهودیان اشغالگری که در اولین ساعات درگیری از وحشت سکته می کنند نیز بسیار بیشتر از رقم 500 نفر است و احتمالا از چند هزارنفر نیز فراتر خواهد رفت چرا که به قول قرآن و به گواهی شواهدی که به وضوح قابل استناد است؛ این قوم از همه مردم نسبت به دنیا حریص ترند و به شدت از مرگ وحشت دارند. و اما رقم کشته شدگان به قول سیدحسن نصرالله، دستکم ده ها هزار اسرائیلی در نخستین روزهای بعد از شروع جنگ احتمالی خواهد بود و به گفته پروفسور عاموس ناطواع از مؤسسه «علوم و تکنولوژی تخنیون» در مصاحبه با معاریو، فقط حمله موشکی ایران به منطقه حیفا که تاسیسات پتروشیمی، بیوشیمی، پالایشگاه های نفت و گاز و مخازن آمونیاک و هیدروژن و اتیلن در آن قرار دارد، دستکم 70هزار کشته و مجروح برجای خواهد گذاشت که هیچ راهی برای مقابله با این فاجعه نیز وجود ندارد.

بنابراین باید گفت؛ اسرائیلی ها درباره تلفات خود، هم کم فروشی می کنند و چندهزار نفری که با شروع جنگ از وحشت سکته کرده و می میرند را فقط 500 نفر اعلام می کنند و هم دست به تقلب می زنند و ده ها هزار اسرائیلی که در نخستین روزهای بعد از شروع جنگ به هلاکت می رسند را «زنده»! به حساب می آورند. در همین زمینه به نکات زیر توجه کنید؛

الف: از نگاه جامعه شناختی ، جامعه اسرائیل یک «جامعه موزائیکی» است با این توضیح که بخش های مختلف آن اگرچه در انگیزه کسب درآمد- بخوانید غارتگری- مشترک هستند ولی تنها با دو نیاز «امنیت» و «سرپناه» به یکدیگر پیوند خورده اند و چنانچه سردمداران رژیم صهیونیستی قادر به تامین این دو نیاز نباشند- که این روزها در تامین آن با مشکلات جدی روبرو هستند- جامعه جعلی اسرائیل به سمت فروپاشی میل می کند.

ب: در شرایط کنونی که به گزارش 182 صفحه ای مرکز مطالعات امنیتی اسرائیل- I.N.S.S رژیم صهیونیستی روی قوس نزولی قدرت قرار دارد، تفاوت های پنهان در قالب «اختلاف» فرصت بروز یافته اند، که از آن جمله می توان به اختلافات رو به رشد میان «یهودیان غربی(اشکنازی ها) و یهودیان شرقی»، «یهودیان متدین به آئین یهود و یهودیان لائیک»، «یهودی ها و صهیونیست ها»، «یهودیان سفیدپوست و یهودیان سیاه پوست آفریقایی تبار»، «یهودیان نسل قدیم(وفاداران) و یهودیان نسل جدید(بی علاقه ها)»، «یهودیان دوتابعیتی و یهودیان تک تابعیتی»، «یهودیان ثروتمند و یهودیان فقیر» اشاره کرد... و به قول خدای سبحان؛ «شما آنان را متحد می بینید و حال آن که دلهاشان سخت متفرق است» (آیه 14 سوره مبارکه حشر).

ج: به گزارش مستند و میدانی «اورشلیم پست» که در «هاآرتص» نیز بازنشر یافته است، طی سال های اخیر و مخصوصا بعد از جنگ 33 روزه که توان ارتش اسرائیل در تامین امنیت یهودیان مهاجر با تردید جدی روبرو شده است، میزان جذب یهودیان جدید به صفر نزدیک شده و فلش مهاجرت به فلسطین اشغالی جهت معکوس پیدا کرده است. برپایه این گزارش، خروج دوتابعیتی‌ها از اسرائیل شتاب چشمگیری یافته است. توضیح آن که نزدیک به 5/1 میلیون نفر از یهودیان مهاجر را دوملیتی ها یا دوتابعیتی‌ها تشکیل می دهند. این عده بیشترین ایام سال را در آمریکا و کشورهای اروپایی که موطن اصلی آنهاست سپری می کنند و تنها یک تا دو ماه از سال را در فلسطین اشغالی ساکن هستند. دولت اسرائیل از دوتابعیتی شدن یهودیان آفریقایی و آسیایی تبار به شدت جلوگیری می کند که اگر این مانع برداشته شود بیش از 2 میلیون یهودی آفریقایی و آسیایی تبار، فلسطین اشغالی را ترک می کنند.

د: آمریکا دو شکست سخت در حمله نظامی به افغانستان و عراق را در کارنامه خود دارد و اسرائیل، دو شکست بزرگ در جنگ 33 روزه و 22 روزه را و هر 4 جنگ یاد شده قبل از تحولات اخیر منطقه و بیداری اسلامی صورت پذیرفته است و به نوشته مشترک «مک گاورن» و «الیزابت مور» از مسئولان عالی رتبه سابق سازمان سیا، «آیا آقای رئیس جمهور و مشاورانشان تحولات منطقه را نمی بینند و نمی دانند که در صورت حمله نظامی به ایران، اسرائیل در مراحل اولیه از بین می رود و آمریکا و اروپا با بحرانی فاجعه آمیز و مرگبار روبرو می شوند» و دقیقا به همین علت است که آمریکا و اسرائیل در ماجرای سوریه از حضور و درگیری مستقیم اجتناب می ورزند و این ماموریت را به گونه ای نیابتی- PROXY WAR- به ترکیه، عربستان و قطر تحمیل کرده اند.

و اما، این چند نکته نیز اشاره کردنی است که؛

1- جنگ مشترک آمریکا و اسرائیل علیه ایران اسلامی در همه عرصه های نظامی و اقتصادی و... از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده و حتی یک روز هم متوقف نشده است ولی مسئله آن است که به قول هفته نامه آمریکایی ویکلی استاندارد «استراتژیست های کاخ سفید درباره نقش و جایگاه کنونی آمریکا در منطقه با [امام] خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران اشتراک نظر دارند که می گفت؛ آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.»

2- تهدیدهای اسرائیل اگرچه عملیات روانی است ولی در صورتی که واقعیت داشت، می توانستیم با جرأت بگوییم که رژیم صهیونیستی بی آن که بخواهد خواسته و آرزوی دیرینه جمهوری اسلامی ایران و همه ملت های مسلمان را برآورده خواهد کرد، چرا که به قول سیدحسن نصرالله، رهبر حزب الله لبنان در سخنان اخیرش به مناسبت روز جهانی قدس؛ «حمله نظامی صهیونیست ها علیه ایران، به انتظار 32 ساله جمهوری اسلامی ایران برای نابود کردن اسرائیل پایان می دهد و این یک فرصت طلایی است که تل آویو بعد از 32 سال انتظار به ایران اعطاء خواهد کرد.»

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « خویشتن را بپاییم » به قلم « امیر محبیان » آورده است.

در آستانه هفته دولت قرار داریم، نگاه به نقد عملکرد دولت و نقد رفتار رئیس دولت ضروری است. محمود احمدی‌نژاد هفت سال است که سکان ریاست جمهوری را در دست دارد.

احمدی‌نژاد از میان اصولگرایان برخاست، در میان ما نشو و نما کرد و به‌عنوان یک اصولگرا بر کرسی ریاست جمهوری نشست.

حامیان او اکثراً نا امید از پیروزی و ناشناخته بودند؛ ولی بی‌گمان بسیاری از آن‌ها از دل و جان کوشیدند تا این مرد کوچک‌اندام و پر تلاش را که به نحوی رازآلود از پیروزی خود و شکست رقیبان سرشناسش مطمئن بود، بر سریر قدرت بنشانند و علی‌رغم تعجب بسیاری او پیروز شد، در مورد پیروزی نامنتظره او هم گمانه‌زنی‌های بسیاری صورت گرفت ولی در هر حال اکنون هفت سال است احمدی‌نژاد رئیس جمهور ماست. از همان روزهای نخست او کوشید اسطوره‌ها را به حق یا نابحق درهم شکند و خود در میان خرابه‌های پدیدآمده از شخصیت‌های بزرگ یا بزرگ‌نمایی شده، برپا ایستد.کم نبودنداصولگرایانی که به حق یا نابحق از زبان ،کردار یا مواضع صریح او رنجیدند.

از همان زمان نیز کم نبودند کسانی‌که سنگ‌ها را به آرامی در جیب می‌نهادند تا زمانی که سیر افول این مرد آغاز شود، سنگبارانش کنند و اکنون چنین شده است و از هر سو بر او می‌تازند و نقدهایی بر وی (بحق یا نابحق) روان است. نقد‌هایی که نه  تنها پیکره او را که حتی ایمان او را نیز هدف گرفته است. آیا او شایسته این رفتار هست یا خیر؟

اصولگرایی به باور نگارنده پایبندی به اصولی است که از دین و عقل برمی‌خیزد. نمی‌توان اصولگرا بود و این اصول را زیر پا نهاد. یکی از این اصول، انصاف و مردانگی است که حاصل ترکیب معجون پرقدرت «آزادی و عدالت» است ترکیبی که آزادگی را به‌عنوان گوهر تمدن شرق پدید آورده است.

انسان آزاده از بند زمان و مکان می‌گریزد و بر سکوی حقیقت آنچه را که خوشایند حق است و نه مدعیان حق، می‌گوید.

اکنون سئوال این است: ما اصولگرایان با احمدی‌نژاد و فراتر از او در رفتار سیاسی حتی با مخالفان خود آیا مبتنی بر انصاف و آزادگی عمل کرده‌ایم؟برای پاسخ به این پرسش بایسته است نکاتی را در نظر بگیریم.

1.هاشمی، خاتمی و احمدی‌نژاد، و بسیاری دیگر از بازیگران و کارگردانان سیاسی جامعه ما، انسان‌هایی هستند که آن‌ها را در دایره عصمت نمی‌دانیم، از اینرو،خطا و اشتباه و حتی دخالت نفس و غرض در عملکرد آن‌ها منتفی نیست پس هر که گوید هر آنچه آنان انجام می‌دهند درست و فاقد اشتباه است، باید در صحت عقل یا نیت پاکش تردید کرد.

2.منصب ریاست جمهوری فارغ از ظاهر غبطه بر انگیزش با تلاش سنگین همراه است.

روسای جمهور پیشین ما و احمدی‌نژاد به جهاتی به‌صورت ارجح در مسیر گشودن گره‌ها از کار مردم بسیار کوشیده‌اند و مردم نیز با رأی خود به آن‌ها نمره می‌دهند، در یک معادله عقلانی برای قضاوت صحیح هم باید تلاش‌های آنان را قدر دانست و هم ایرادات را به نقد نشست.

3. انتقاد مسیر خردمندانه اصلاح است، در صورت بستن باب انتقاد، باب چاپلوسی گشوده شده و انحراف در مسیر حق آغاز می‌شود.رؤسای جمهور ما، همزمان که باید واقع‌نگرانه از تلاش‌هایشان سپاسگزاری کرد، ضروری است زیر تیغ نقد، البته منصفانه و کارشناسانه قرار گیرند. امّا همگان تفاوت نقدهای انتقام‌جویانه برخاسته از سر تمایلات و کینه‌های نفسانی را از نقدهای مصلحانه می‌فهمند، آنان که تصور می‌کنند بسیاری از مردم تفاوت این‌ها را تشخیص نمی‌دهند، درک درستی از مردم ندارند.

4. متأسفانه بسیاری از نقدهایی را که از احمدی‌نژاد می‌شود، نمی‌توان لزوماً از سر خیرخواهی دانست. بعضی از رقیبان شکست خورده‌ یا آنان که از او به هر دلیلی رنجیده‌اند و یا امید دارند در صورت تخریب او، آباد شوند؛ می‌کوشند این روزها به هر بهانه‌ای بر او سنگی زنند و او را از اساس بی‌ایمان و فرصت‌طلب نمایانده و بر هر چه کرده است خط ابطال و بر سخنانش رقم مغلطه کشند. این به‌واقع نامردمی است.

5. هم‌شیفتگان احمدی‌نژاد که از سر اعتقاد یا منفعت ایرادهای او را نمی‌بینند، راه خطا می‌روند و هم آنان که کینه‌جویانه، تلاش‌هایش را نادیده می‌انگارند، به کجا می‌روند؟ آیا عاقبت آنان که نفع و نفس را بر سر اعمال خویش حاکم کردند؛ نمی‌بینند؟

6. امّا رؤسای جمهور ما وبلکه صاحب منصبان در سایر قوا نیز اشتباهاتی دارند که باید بر آنان خرده‌ گرفت، نخست آن‌که گویی علم و معرفت کل همزمان با صدور حکم منصب بر فرد نازل می‌شود! رؤسای جمهور و وزیران و بسیاری دیگر را گویی اعتقاد بر آن است که به محض انتصاب بر منصبی، پرده‌های جهل از دیدگانشان کنار رفته و این حق را دارند که در هر مقوله‌ای تخصصی یا معرفتی سخن گویند و بدتر از آن چاپلوسانند که چشم و گوش و بعدها قلب این‌ها را پوشانده و این‌ها را بر کرسی وهمی علم و معرفت بی‌نقص می‌نشانند. آیا نباید به رؤسای جمهور و مسئولان و صاحبان منصب گفت که شمایان، مدیران اجرایی و حل‌کننده مشکلات روزانه و سالانه مردمانید، نه روشنفکران و نظریه‌پردازانی که گاه برای  عالم و آدم نسخه می‌نویسند. چه زیباست رئیس جمهوری که به فرمان و توصیه امام علی(ع) بر چهره مداحان خاک بپاشد و بدور از شعار بواقع منتقد خویش را آئینه راست‌نمای خود بداند و هرچند گاه یکبار بگوید، نمی‌دانم، از خبرگان فن می‌پرسم.

7. نگاهی به مواضع بعضی از چهره‌های برجسته اصولگرا در قبال دولت حاکی از آن است که متأسفانه نمی‌توان بر همه آن‌ها مهر «نقد مصلحانه» زد و حتی بازی  کودکانه ولی خطرناک نفس را به‌راحتی می‌توان در میان کلمات بعضی از رقبای پیشین؛ رفقای گذشته، همکاران کنار گذاشته شده و حتی رقیبان آینده مشاهده کرد.

متأسفانه باید گفت، آنگاه نفس جای بازی می‌یابد که خود را جاودان فرض می‌کنیم و شاید ما مرگ را فراموش کرده‌ایم. ما فراموش کرده‌ایم که فراتر از بازیگری سیاسی، نقش معلمی نسل‌های جدید هم بردوش ماست. فراموش کرده‌ایم که در هر کلام و عمل ما باید پرتوی از اخلاق و منش انسانی جلوه‌گر باشد و سخن را فاخر، صادقانه و برای رضای حق بگوئیم. فراموش کرده‌ایم که میان جام‌های ایمان جوانانمان نباید به هم سنگ بیاندازیم، مبادا شیشه ایمان ناظران جوان ترک بردارد.

فراموش کرده‌ایم که عزت تماماً از خداست و بت لزوماً آن سنگواره‌های ابتدایی نیست بلکه هر آن چیزی است که خدایی نیست و درنهایت مشکل آن‌جاست که فراموش کرده‌ایم، همه می‌میریم. زیر پا گذاشتن ادب نقد بی‌گمان زشت است ولی از ما اصولگرایان زشت تر خواهد بود.خویشتن را بپاییم.هر چند پایش نفس برای همگان است ؛چه اصولگرا و چه اصلاح طلب.

 

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان « خطرناک‌تر از جنگ‌های صلیبی » آورده است.

لازم نیست کشورهای اسلامی در انتظار جنگ جدیدی باشند. غرب اکنون با استفاده ماهرانه از پوشش دموکراسی، جنگ‌ ظالمانه‌ای را بر مسلمانان تحمیل کرده که جان‌های آنها را می‌گیرد، ارتش‌های آنها را نیمه جان می‌کند، خانه هایشان را ویران می‌نماید و پول‌ها و سایر اموالشان را به بهانه فروش سلاح به آنها به جیب می‌زند.

این، همان جنگ صلیبی جدید است که بوش کوچک رئیس‌جمهور سابق آمریکا بعد از انفجار برج‌های دوقلوی نیویورک در سال 1380 مسلمانان را به آغاز آن تهدید کرده بود. از آن زمان تاکنون آمریکا دو جنگ رسمی علیه ملت‌های افغانستان و عراق به راه انداخته و اکنون جنگ غیررسمی اما واقعی و البته بسیار سخت‌تری را بر ملت‌های مسلمان تحمیل کرده که عواقب خطرناک‌تری برای امت اسلامی دارد.

کسانی که فکر می‌کنند جنگ فقط آنست که با اعلام قبلی، لشکرکشی رسمی و نواختن شیپور جنگ شروع شده باشد، دچار اشتباهی هستند که از عدم شناخت دقیق آنها از ساختار فکری سردمداران قدرت‌های استعماری به ویژه آمریکا و انگلیس ناشی می‌شود. انگلیس‌ها که به حیله‌گری و شیطنت معروفند و دولتمردان آمریکائی نیز فرزندان انگلیس‌ها هستند هر چند اکنون از پدران خود پیشی گرفته‌اند و به تعبیر امام خمینی، که تعبیری کاملاً دقیق است، به "شیطان بزرگ" تبدیل شده‌اند. سردمداران دولت‌های استعماری، با استفاده از تجربیات طولانی خود از غارت گری و جنگ و خون ریزی و مکیدن خون ملت‌های دیگر به ویژه ملت‌های شرقی، اکنون بدون آنکه شیپور جنگ را به صدا در آورند و سربازان و افسران خود را رسماً به میدان بیاورند، جنگ تمام عیار و همه جانبه‌ای را علیه مسلمانان آغاز کرده‌اند که زخم‌های آن بر تن کلیه ملت‌های مسلمان از شمال آفریقا تا غرب آسیای مرکزی می‌نشیند و سود آن به جیب صاحبان زرادخانه‌های غربی، صهیونیسم بین الملل و رژیم جعلی و غاصب صهیونیستی می‌رود.

تأسف بارتر اینکه هزینه‌های این جنگ را سران ارتجاع عرب از بیت المال مسلمین می‌پردازند و در عین حال بوق‌های تبلیغاتی آنها تبلیغات گسترده‌ای به نفع دولت‌های جنگ افروز غربی به راه انداخته و غرب را مهد دموکراسی معرفی می‌کنند که دولتمردان آن بسیار مایل هستند ملت‌های مسلمان را نیز با دموکراسی آشنا کنند! این، همان غربی است که سازمان ملل و عفو بین الملل و سایر مجامع جهانی را زیر سلطه خود دارد و برای هر جا بخواهد قطعنامه جنگ صادر می‌کند، به هر جا بخواهد سفیر به اصطلاح صلح می‌فرستد، هر فرد یا جماعتی را که نپسندد به ضدیت با حقوق بشر محکوم می‌کند و مهره‌های مطیع خود را حتی اگر دیکتاتورترین حاکمان جهان باشند مورد حمایت قرار می‌دهد.

در جنگی که امروز غربی‌ها بر ما مسلمانان تحمیل کرده اند، تحویل دادن "استینگر" در بنادر ترکیه به تروریست‌ها و شورشیان کمک به دموکراسی معرفی می‌شود، تخصیص بودجه برای تقویت القاعده دفاع از حقوق بشر تلقی می‌گردد، سر بریدن انسان‌هائی که زیر بار دخالت‌های خارجی نمی‌روند اقدامی قانونی است، انفجارهای خونبار و به خاک و خون کشیده شدن افراد بی‌گناه لازم است، نرخ‌گذاری روی آدم‌ها و خریدن آنها از مبلغ 15 میلیون دلار به بالا برای خیانت به کشورشان جایز است، پناه دادن به مقامات فراری متهم به تروریسم و دست داشتن در انفجارها و کشتار ده‌ها نماینده مجلس و شخصیت‌های علمی و سیاسی اشکالی ندارد و به جان هم انداختن دولت‌های همسایه و به هدر دادن پول و جان و مال و امکانات آنها از لوازم دموکراسی محسوب می‌شود. همین دموکراسی، حاضر است کشتار بی‌رحمانه و سرکوب مردم بحرین که به جرم راه‌پیمائی مسالمت آمیز قربانی دیکتاتوری آل خلیفه می‌شوند را مشاهده کند و سکوت نماید، کشتار مردم شرق عربستان را توسط آل سعود ببیند و باز هم از آل سعود حمایت کند، در یمن فریاد مردمی که از دیکتاتوری علی عبدالله صالح به ستوه آمده‌اند را بشنود اما با آغوش باز از دیکتاتور یمن استقبال کند و برای نجات او یک انتخابات نمایشی ترتیب بدهد و معاون دیکتاتور را بر مسند ریاست جمهوری بنشاند و باز هم فریاد دموکراسی سر بدهد و برای حقوق بشر دل بسوزاند!

در این آشفته بازار سیاست است که انسان برای ساده لوحانی که هنوز هم نفهمیده‌اند در خاورمیانه چه می‌گذرد و آمریکا و انگلیس و فرانسه و رژیم صهیونیستی در تدارک چه خیانتی به اسلام و ملت‌های مسلمان هستند متأسف می‌شود. تأسف بیشتر برای اینست که عده‌ای حاضر می‌شوند دعوت شیطانی شاه عبدالله را برای حضور در کنار خانه خدا و تأیید مأموریتی که آمریکا به آل سعود برای فراهم ساختن زمینه‌های عمیق‌تر شدن جنگی که علیه مسلمانان به راه افتاده است داده بپذیرند تا شاهد باشند در مکه مکرمه، که مرکز ظهور اسلام و محل نزول قرآن است، سند انشقاق مسلمین امضاء شود و نقشه شیطانی آمریکا یک مرحله دیگر به تحقق نزدیک‌تر گردد. درحالی که طبق گزارش خود سازمان‌های غربی، ده‌ها هزار مسلمان در میانمار قتل عام گردیده و حتی بعضی از شهرهای مسلمان نشین در میانمار بطور کلی نابود شده اند، سران کشورهای اسلامی تحت عنوان گردهمائی سازمان همکاری‌های اسلامی در مکه جمع می‌شوند اما به جای آنکه مرهمی بر زخم عمیق مسلمانان میانمار بگذارند برای به تعلیق در آوردن عضویت دولت سوریه در این سازمان تصمیم می‌گیرند و به خاطر اینکه یکی از خانه‌های جدول طراحی شده توسط آمریکا را پر کرده‌اند مورد ستایش و تمجید دولتمردان آمریکائی قرار می‌گیرند.

این اقدام شیطانی در ماه مبارک رمضان صورت گرفته، ماهی که بیشترین زمینه را برای تقویت وحدت مسلمانان دارد و توصیه اکید پیشوایان اسلام اینست که در این ماه تمام همت‌ها مصروف نزدیک‌تر شدن قلب‌های مسلمانان به یکدیگر شود. اجلاس مکه، نه تنها هیچ تصمیمی برای متوقف ساختن کشتار مردم بحرین و شیعیان شرق عربستان نگرفت، بلکه حضور سران کشورهای اسلامی در کنار شاه عبدالله و فشردن دستان او که به خون مردم بحرین و عربستان و یمن و سوریه آلوده است، تأییدی براین خون ریزی‌ها بود.

شهادت شیخ مهدی الصمیدعی مفتی اهل سنت عراق در روز عید فطر و بعد از اقامه نماز عید توسط القاعده و فقط چند روز پس از برگزاری اجلاس سران کشورهای عضوسازمان همکاری‌های اسلامی را قطعاً باید از نتایج همین اجلاس دانست. شیخ الصمیدعی، به دلیل مخالفت با اشغالگری 6 سال از عمر خود را در زندان‌های آمریکائی‌ها گذراند و با روش‌های القاعده و سلفی‌ها مخالفت کرد و به همین جرم بعد از اقامه نماز عید فطر در مسجد یرموک عراق با سه نفر از همراهانش قربانی توطئه آمریکا و ارتجاع عرب به دست القاعده شد. انفجارهای پرتلفات روزهای گذشته عراق نیز بخشی از توطئه مزدوران آمریکاست، کما اینکه نقش بازی کردن رجب طیب اردوغان که آمریکا طراح آنست و هر روز جان ده‌ها نفر از مسلمانان را می‌گیرد نیز بخشی از همین توطئه آمریکائی است.

این، یک جنگ واقعی علیه اسلام و مسلمانان است، جنگی که از جنگ‌های صلیبی نیز خطرناک‌تر است. در جنگ‌های صلیبی، مسیحیان با مسلمانان می‌جنگیدند ولی اکنون مسیحیان و صهیونیست‌ها، مسلمانان را به جان هم انداخته‌اند و خود بر آتش این جنگ خانمان برانداز می‌دمند و از آن سود می‌برند. آیا وقت آن نرسیده که عقلای جهان اسلام برای نجات دادن ملت‌های مسلمان از این توطئه شوم تدبیری بی‌اندیشند؟

 

*دنیای اقتصاد

روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « بررسی شاخص‌های قیمتی 1391 » به قلم « مهران دبیر سپهری » آورده است.

به این ترتیب نرخ تورم ماهانه و نقطه به نقطه به ترتیب معادل 8/1 و 1/27 درصد خواهد بود. براساس اعلام بانک مزبور، نرخ تورم در دوازده ماه منتهی به تیرماه 1391 نسبت به دوازده ماه منتهی به تیرماه 1390 معادل 9/22 درصد است. بالاترین نرخ تورم نقطه‌ای در 16 سال گذشته مربوط به مهرماه 1387 با 5/29 درصد نسبت به ماه مشابه سال قبل بوده است که هنوز برای شکستن آن 4/2 واحد درصد فاصله داریم؛ اگرچه بعید است رکورد فوق طی ماه‌های آینده شکسته شود، زیرا اگر تا پایان سال، نرخ تورم ماهانه به طور میانگین 8/1 درصد باشد، باز هم حداکثر تورم نقطه‌ای در دی ماه امسال به 3/29 درصد خواهد رسید که کمتر از مهر 87 است.

دو عامل اصلی رشد قیمت‌ها عبارتند از رشد نقدینگی و رشد قیمت ارز که در اینجا به بررسی آنها می‌پردازیم. در خصوص نقدینگی، آمار رسمی تنها تا پایان سال 1390 موجود است، اما براساس اخبار غیررسمی، حجم نقدینگی تا پایان خرداد امسال به بیش از 374 هزار میلیارد تومان رسیده است که نسبت به ماه مشابه در سال قبل حدود 24 درصد رشد نشان می‌دهد. به عبارت دیگر رشد نقدینگی در دو سال گذشته، تغییرات چشمگیری نداشته است.

اما در خصوص ارز، منحنی پیوست تغییرات قیمت دلار آزاد را در سال 1391 نشان می‌دهد. براساس اطلاعات این منحنی نرخ دلار در 3 ماه گذشته در شرایطی از روند افزایشی برخوردار بوده که قیمت ارز مرجع به‌طور ثابت معادل 1226 تومان بوده است. اما اگر روند افزایشی نرخ ارز آزاد متوقف شود، میانگین نرخ تورم ماهانه در 8 ماه آینده معادل 3/1 درصد خواهد بود (مشابه میانگین ماهانه در دوره قبل از افزایش قیمت ارز) که در این صورت پیش‌بینی می‌شود حداکثر تورم میانگین در بهمن‌ماه امسال معادل 4/25 درصد ثبت شود. در این صورت تورم نقطه‌ای هم از شهریورماه کاهنده خواهد شد. براساس فروض فوق نرخ تورم سال 1391 معادل 2/25 درصد پیش‌بینی می‌شود. یادآور می‌شود آمار موجود در جدول تا پایان تیر واقعی بوده و از مرداد به بعد تنها یک پیش‌بینی مبتنی بر فروض است.

* مردم‌سالاری

روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « شاخه گلی برای جولیان » به قلم « علی ودایع »  آورده است.

ولع به افشاگری و مخابره همزمان اطلاعات با حوادث، همیشه جان روزنامه‌نگاران و خبرنگاران جهان را نشانه گرفته است. زمانی که انتشار برخی حقایق پنهان پشت خط قرمز سیاستمداران یا حتی مافیا روی دهد، عامل افشا باید حذف گردد. ظرف دو دهه گذشته هزاران خبرنگار و روزنامه‌نگار در مکزیک، عراق، افغانستان، روسیه، چچن، لیبی، مصر، یمن، چین، کشورهای حاشیه خلیج فارس و چندین کشور دیگر جان خود را از دست‌داده‌اند. دولت‌ها خود را پشت الفاظ زیبا و دلنشین آزادی بیان و حقوق بشر پنهان می‌کنند اما با کوچکترین تهدید از سوی رسانه‌های مستقل به خشم می‌آیند از سال 2006 با افتتاح سایت ویکی لیکس مقدمات یک انقلاب رسانه ای فراهم شد که در سال 2010 رخ نمود. افشاگری‌های این سایت البته متفاوت از نشریات زرد مرداک که با رسوایی شنودگیت، منفعت طلبی های امپراطوری رسانه ای نیوز کورپورشین به انحلال کشیده شد. اگرچه گه گاه ماجراهایی مانند واترگیت نیز رخ داده است اما افشاگری هایی از این دست، سریالی نبوده‌اند و همیشه یک طرف قدرت‌های سیاسی ذی نفع بوده‌اند. پس «نظم نوین جهانی» به خطر نیفتاده است. از جولای 2010 با افشای 251 هزار پیام محرمانه ایالات متحده زلزله‌ای ایجاد شد که سونامی آن بدترین کابوس‌های کاخ سفید و دیپلمات‌های شیک پوش جهان را رقم زد. زنان و مردانی که در پس لبخندهای تصنعی برای کسب منفعت‌های شخصی انسانهای بیگناه را قربانی می‌کنند.

حامیان ویکی‌لیکس، جولیان آسانژ را قهرمان آزادی بیان می‌دانند و وجود آن را برای اصلاح جامعه جهانی و ایستادگی مقابل «فساد نوین جهانی» لازم می‌دانند. در مقابل برخی او را یک فرصت طلب و عوام فریب خطاب می‌کنند. به موازات جنگ و جدل حامیان و مخالفان نوع افشاگری‌های ویکی‌لیکس؛ ایالات متحده به همراه سیاستمداران خشمگین، پروژه انتقام از ویکی‌لیکس را آغاز کردند. براساس یک اصل نا نوشته قانون اساسی ایالات متحده در سال 1789، هر ضربه به منافع ملی آمریکا باید به شدیدترین شکل پاسخ داده شود و این موضوع دموکرات یا جمهوری‌خواه نمی‌شناسد زیرا ارزش آمریکایی، کوتاهی در دفاع ازمنافع این کشور در هرجای جهان را یک گناه نابخشودنی قلمداد می‌کند. کشوری که با کوچکترین بهانه میلیاردها دلار خرج لشکرکشی می‌کند، هرگز نمی‌تواند از کنار شبیخون اطلاعاتی جولیان و کمک برادلی منینگ بگذرد. منینگ،‌افسر اطلاعاتی آمریکا که عامل درز اطلاعات بود؛ بیش از 800 روز تحت بازجویی شبانه‌روزی قرار گرفت تا عمق کینه مقامات امنیتی واشنگتن اثبات شود. برخورد با آسانژ متفاوت است؛ جولیان که اکنون به عنوان یک آلترناتیو در نگاه مردم قرار دارد را نمی‌توان با پلوتونیوم غنی شده در چای یا تصادف حذف فیزیکی کرد، پس باید در طولانی مدت زمینه استرداد وی به ایالات متحده فراهم شود. در غرب دم دست‌ترین جرم، اتهام تجاوز جنسی است. پس کاخ سفید اتهام تجاوز به 2 زن که با ویکی‌لیکس همراهی داشته‌اند را اجرایی کرد.

 

*حمایت

روزنامه حمایت در سرمقاله خود با عنوان « بازتاب واقعیت‌ در اجلاس تهران » به قلم « وحید احمدی » آورده است.

حضور نمایندگان 120 کشور عضو جنبش غیر متعهدها در تهران که با هدف برپایی شانزدهمین اجلاس این جنبش صورت می‌گیرد و از آن مهم‌تر، انتقال ریاست دوره‌ای این سازمان که بزرگترین نهاد بین‌المللی پس از سازمان ملل متحد به شمار می‌رود، به جمهوری اسلامی ایران، بی‌گمان خوشایند آمریکا، غرب و رژیم صهیونیستی نیست. آنان همواره می‌کوشند خود را ابرقدرت جهان و نماینده جامعه جهانی معرفی ‌کنند، اما حضور مقام‌های بلندپایه نزدیک به دو سوم کشورهای دنیا در تهران، از یک سو دروغ بودن مدعیان نمایندگی جامعه جهانی را نشان می‌دهد و از سوی دیگر حاکی از آن است که تبلیغاتی که آنان بر ضد ایران راه انداخته‌اند و می‌خواهند کشور ما را عضوی منزوی از سایر ملل نشان دهند، فریبی بیش نبوده است.بدیهی است که این وجه از دستاوردهای برگزاری اجلاس سران کشورهای غیر متعهد و سپردن سکان این سازمان به ایران، در تعارض آشکار با خط و مشی غرب در برابر تهران قرار دارد و به نوعی خنثی کننده مجموعه تلاش‌های غربی‌ها در چند وقت اخیر به شمار می‌رود؛ بر همین اساس بلوک غرب با همراهی اسرائیل تلاش می‌کند از طریق رایزنی تطمیع و احتمالا در برخی موارد تهدید، هرچه می‌تواند از شکوه برگزاری اجلاس شانزدهم بکاهد و تعداد کمتری از کشورهای عضو در این اجلاس شرکت کنند یا حداقل شخصیت‌های کم‌اثرتر در تهران حضور یابند.اینکه آنان در رسیدن به هدف خود موفق می‌شوند بستگی به میزان پایبندی کشورهای عضو به مفهوم عدم تعهد، به معنی وابسته نبودن به قدرت‌های جهانی دارد، همچنین ارتباط مستقیمی با تلاش‌های دیپلماتیکی جمهوری اسلامی پیدا می‌کند که چگونه بخواهد توطئه تلاش غرب برای بایکوت اجلاس شانزدهم را خنثی کندالبته باید این نکته را یادآوری کرد که در هیچ اجلاس بین‌المللی ای که برگزار می‌شود، همه دعوت شدگان شرکت نمی‌کنند یا دست‌کم در سطح مقامات بلندپایه و تراز نخست شرکت نمی‌کنند؛ بنابراین در اجلاس تهران نیز طبیعی است که برخی کشورها در سطح سران (بسته به نظام حاکم در آنها رییس‌جمهوری یا نخست‌وزیر) گروهی از کشورها در سطح معاونان سران، تعدادی در سطح وزرای امور خارجه و بعضی در سطح سفرا شرکت کنند. بی‌گمان کسی انتظار ندارد که در اجلاس تهران همه سران حضور پیدا کنند، همان طور که نمی‌توان تصور برپایی اجلاس بدون حضور سران را داشت.انصراف دبیر کل سازمان ملل از شرکت در اجلاس تهران را هم نباید مهم تلقی کرد، چون بان کی‌مون از روز اول با حمایت بلوک غرب بر سر کار آمد؛ بنابراین ناچار است که در جهت مطامع و دیدگاه‌های آنان حرکت کند. از این رو بودن یا نبودن بان کی‌مون در اجلاس تهران نمی‌توانست آن‌چنان موثر باشد و تاثیری در روند اجلاس داشته باشد

 

*آفرینش

روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « ‌ ترکیه و پیامدهای داخلی دخالت در سوریه » به قلم « علی رمضانی » آورده است.

روابط ترکیه و سوریه شاهد تنش‌هایی در چهار دهه گذشته بوده است، اما هیچ گاه این تنش‌ها به مرحله کنونی نرسیده و ترکیه نیز تاکنون تا بدین اندازه در صف مخالفت با نظام سیاسی در دمشق قرار نگرفته است. در این حال در ماه های گذشته از یک سو ترکیه در صف نخست براندازی نظام در سوریه قرار داشته است و از سویی نیز ترکیه و رهبران این کشور در ائتلاف با دولت های منطقه ای عربی و بین المللی غربی گام هایی سیاسی حقوقی و نظامی ای بر ضد دمشق برداشته اند .

در این حال باید گفت که این تلاشهای ترکیه و بازیگری در صحنه ی سیاسی سوریه پیامدهایی منفی امنیتی، سیاسی، اقتصادی و سیاسی در برداشته و اکنون این کشور در شرایط ویژه ای قرار گرفته است. در این راستا اگر به پیامدهای منفی نوع بازیگری ترکیه در صحنه ی سیاسی سوریه بنگریم باید گفت در بعد اقتصادی این کشور که قبلا توسعه اقتصادی خود را مبتنی بر سیاست تنش صفر با همسایگان پیش می برد اکنون با توجه به نوع مشکلات با سوریه از بازار این کشور محروم شده است و جدا از تاثیر منفی بحران سوریه بر اقتصاد این کشور بخش راهبردی گردشگری ترکیه به شدت در معرض نوع بازیگری ترکیه در صحنه ی سوریه قرار گرفته است.

در بعد سیاسی ترکیه در واقع با نوع کنشگری در سوریه سیاست تنش صفر با همسایگان را فراموش کرده است و این امر تاثیرات نامطلوبی در صحنه سیاسی این کشور و جناج بندی های قومی و مذهبی در این کشور داشته است . یعنی این رویکرد دولت ترکیه در سوریه از یک سو باعث افزایش حملات به علویان در ترکیه شده و به نوعی شکاف مذهبی سنی - علوی در ترکیه را بیدار نموده است و از سویی هم با رویکرد اردوغان عملا جناح ها و احزاب مخالف کردی و ترکی در این کشور انتقادات گسترده ای را از این رویکرد ادوغان نشان داده اند. در بعد امنیتی با توجه به خروج نیرو های سوری از بخشهای کردنشین این کشور دمشق نشان داده است که تا زمانی که ترکیه از مخالفان سوری حمایت می کند این امکان نیز وجود دارد که سوریه از مخالفان ترکیه ای یا کردها حمایت کند.

جدا از این نیز با توجه به نوع رویکرد پ ک ک در مناطق کرد نشین ترکیه عملا در این بخش ها ترکیه با حضور و افزایش گسترده پ ک ک مواجه است و هنوز نیز نتوانسته است در این بخش به موفقیتی دست یابد.

آنچه مشخص است پیامدهای امنیتی، سیاسی، اقتصادی و نظامی گسترده ای در مورد توجه و رویکرد ترکیه در سوریه متصور است . در این حال اکنون و با توجه به نوع کنشگری ترکیه در پرونده سوریه باید بیش از هر زمانی منتظر تاثیرگذاری و بیدار شدن شکاف ها و تنش های داخلی احزاب، قومیت ها و گروهای مذهبی در ترکیه با توجه به تاثیر پذیری آنها از بحران سوریه بود.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها