*کیهان
روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان « تعهد غیرمتعهدها » به قلم « حسام الدین برومند » آورده است.
اجلاس 6 روزه تهران در 3 سطح کارشناسان ارشد، وزرای خارجه و سران کشورهای عضو عدم تعهد پیام ها و پیامدهای پرشماری را رقم زده و خواهد زد. از همین روی است که فردای پس از اجلاس تهران را باید چشم اندازی راهبردی ارزیابی کرد که حاوی یک نظم جدید بین المللی است. نظمی که به تعبیر راهگشای رهبر بصیر انقلاب پایانی بر هندسه غلط بین المللی است تا اتاق فرمان جهان از چنبره و سیطره دیکتاتوری غربی رهایی یابد.
بنابراین آنچه که در فردای پس از اجلاس تهران باید نصب العین اعضای جنبش غیرمتعهد شود حرکت در یک پیچ تاریخی حساس و سرنوشت ساز برای گذار از نظام تک قطبی و دیکتاتوری غربی به سوی یک نظم و نظام نوینی است که؛ «در آن قطبهای سنتی قدرت جای خود را به مجموعه ای از کشورها و فرهنگ ها و تمدن های متنوع و با خاستگاه های گوناگون اقتصادی و اجتماعی و سیاسی می دهد» تا در پهنه گیتی، «مدیریت عادلانه» تحقق و عینیت بیابد.
از این روی در یک گزاره کاربردی باید گفت؛ سرمایه استراتژیک برای عبور از پیچ تاریخی و رسیدن به مدیریت عادلانه گیتی در گرو «تعهد غیرمتعهدها» است.
گام اول این تعهد در اجلاس تهران و با محوریت جمهوری اسلامی ایران و اجماع سران دو سوم کشورهای جهان در جهت تغییر سیاسی و اقتصادی نظام فعلی بین الملل برداشته شد و آن «نه بزرگ» به رژیم صهیونیستی بود و بطور مشخص در این باره گفتنی هایی هست؛
1- صهیونیستها در یک برنامه ریزی از پیش طراحی شده از چند ماه مانده به اجلاس غیرمتعهدها در تهران در یک جنگ زرگری با آمریکاییها بر طبل حمله به ایران کوبیدند. هر بار که نتانیاهو به اصطلاح ژست جنگ با ایران می گرفت یکی از مقامات آمریکایی به صحنه می آمد و از تلاش واشنگتن برای منصرف کردن تل آویو خبر می داد!
هر چند به قول ایندیپندنت بلوف اسرائیل برای حمله به ایران «بلوف قرن» است ولی لفاظی ها و هیاهوهای صهیونیست ها در حمله به ایران چیزی جز یک جنگ رسانه ای و به اصطلاح عملیات روانی برای تحت الشعاع قرار دادن اجلاس غیرمتعهدها در تهران نبود.
مقامات تل آویو تمام تلاش و پتانسیل خود را بکار بستند تا به هر قیمتی که شده اجلاس تهران کمرنگ و بدون رونق برگزار شود و افزون بر شلتاق کاری و هیاهو در بلوف حمله به ایران، از تهدید و تطمیع مقامات بین المللی و سران کشورهای عضو جنبش عدم تعهد برای حضور نیافتن در اجلاس تهران دریغ نکردند.
اکنون با پایان یافتن موفقیت آمیز اجلاس غیرمتعهدها در تهران وضعیت کاملاً نمایان است.
2- علی رغم تهدید مستقیم بان کی مون دبیر کل سازمان ملل و برخی دیگر برای عدم شرکت در اجلاس تهران از سوی مقامات ارشد صهیونیستی، آنها به تهران آمدند و در اجلاس بزرگ غیرمتعهدها حضور یافتند. حضور آنها و بخصوص بان کی مون آنقدر معنادار بود که حتی رسانه های صهیونیستی نتوانستند آن را پنهان نمایند و از جمله جروزالم پست با لحنی حسرت بار می نویسد؛ «اگر حداقل بعضی از کشورها در کنفرانس غیرمتعهدها شرکت نمی کردند و دبیر کل سازمان هم این اجلاس را تحریم می کرد و می گفت؛ «در این زمان جای من در ایران نیست»، آنگاه اسرائیل می توانست نتیجه بگیرد که ایران منزوی شده است اما امروز؟ امروز بعد از اینکه پادشاهان، رهبران و شخصیت های مهم کشورهای مختلف به سمت ایران حرکت کرده اند؛ دیگر استدلال های اسرائیل علیه ایران رنگی نخواهد داشت.»
آنچه اسرائیلیها را به شدت خشمگین کرده این است که سخنان رهبر ایران در افتتاحیه اجلاس تهران پیرامون اسرائیل مورد تأکید 120 کشور جهان بوده تا جایی که همین جروزالم پست در این باره می نویسد؛ «سکوت جهان در برابر چنین رفتاری برای اسرائیل دلسرد کننده است چرا که در اجلاس تهران هیچ کس در اعتراض به سخنان رهبر ایران بیرون نرفت، هیچ کس صحبت ها را قطع نکرد، هیچ کس اعتراضی نکرد و حضور و مواضع 120 کشور دنیا در تهران، ایران را شجاع تر از گذشته می کند.»
3- از سوی دیگر؛ واکنش مقامات کودک کش تل آویو به اجلاس تهران قابل تأمل ویژه است.
لیبرمن وزیر خارجه این رژیم آنچنان عصبانی است که عجزآلود می گوید؛ «محمود عباس از تهران برگردد ترورش می کنیم.»
و منشأ این عصبانیت هنگامی از پرده بیرون می افتد که پس از ناسزاگویی به شرکت کنندگان در اجلاس تصریح می کند که دنیا برای اسرائیل ارزشی قائل نیست و برای جامعه جهانی موجودیت اسرائیل اهمیتی ندارد.
همچنانکه نتانیاهو نیز از سر ضعف فزاینده و فقد تحلیل شرایط بی محابا 120کشور دنیا را متهم می کند به اینکه هیچ چیزی نیاموخته اند و شرکت آنها را در اجلاس تهران «لکه ننگی برای بشریت»! قلمداد کرده و در مقام به اصطلاح انتقام گیری می گوید؛ «حقایق در مورد ایران را در اجلاس سالیانه نیویورک خواهم گفت.»!
4- مشکل وخامت بار و لاینحل صهیونیست ها این است که اکنون پس از شوک سهمگین بیداری اسلامی که حیات رژیم صهیونیستی را به مخاطره انداخته با یک شوک بزرگ دیگر روبرو شده اند و آن به چالش کشیدن اسرائیل از سوی کشورهایی است که پیش از این متحد استراتژیک رژیم صهیونیستی محسوب می شدند.
در اجلاس تهران این موضوع در مواضع محمد مرسی رئیس جمهور مصر نمود آشکاری داشت.
مرسی با حمایت قاطع از فلسطین به سیاست های رژیم صهیونیستی اعتراض کرد و بطور مشخص نسبت به نپیوستن اسرائیل به معاهده ان پی تی واکنش نشان داد.
برای همین است که پایگاه صهیونیستی دبکا- نزدیک به موساد- اذعان می کند که مرسی در تهران اسرائیل را به چالش کشید و از حقوق فلسطینیان دفاع کرد.
نکته ای که دبکا نتوانسته از آن بگذرد این است که مرسی مواضع مشابهی با رهبر ایران داشته و می نویسد؛ حمایت از فلسطین و خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای دو موضوعی است که رئیس جمهور مصر نیز مانند رهبر ایران بر آن تأکید داشته است.
به عبارت روشن تر؛ صهیونیست ها دریافته اند که اکنون فقط ایران نیست که سیاست های تجاوزکارانه اسرائیل را به چالش می کشد بلکه این الگو در حال تعمیم است و کسانی مثل مرسی جایگزین حسنی مبارک شده اند که در اجلاس قبلی غیرمتعهدها- شرم الشیخ- متحد صهیونیست ها بود و اکنون در حبس به سر می برد.
5- هر چند مارش عزا برای صهیونیست ها مدتهاست که به صدا درآمده ولی در شرایط کنونی که موج بیداری اسلامی و اجلاس تهران رژیم صهیونیستی را به گوشه رینگ برده آنچه این وضعیت را تشدید نموده و هرگونه روزنه امیدی را برای مقامات تل آویو مسدود کرده است گزارش مبسوط دستگاه های اطلاعاتی آمریکا پیرامون اسرائیل است.
منافع درهم تنیده و گره خورده واشنگتن و تل آویو همواره باعث شده تا آمریکایی ها در سخت ترین شرایط به کمک صهیونیست ها بیایند ولی گزارش 82 صفحه ای جامعه اطلاعاتی آمریکا تحت عنوان «آماده شدن جهان برای خاورمیانه پس از اسرائیل» نشان می دهد صهیونیست ها در لبه پرتگاه قرار گرفته اند.
در این گزارش صریحاً تأکید شده که اسرائیل بزرگ ترین خطر برای منافع ملی آمریکاست.
این گزارش هشدار می دهد با افزایش قدرت کشورهای اسلامی در منطقه پس از انقلاب های عربی- بخوانید بیداری اسلامی- و همچنین قدرت گرفتن ایران و کاهش نفوذ آمریکا، واشنگتن دیگر نمی تواند از اسرائیل دفاع کند و هیچ توجیهی برای واشنگتن وجود ندارد چرا که آمریکا باید به دنبال عادی سازی روابط با 57 کشور اسلامی باشد. جالب اینجاست که دستگاه های اطلاعاتی آمریکا در این گزارش اذعان می کنند که دولت آمریکا نه پول آن را دارد که از اسرائیل حمایت مالی کند و نه افکار عمومی از چنین کاری حمایت می کنند.
6- و بالاخره باید گفت علی رغم سر و صداها و هیاهوهای اسرائیل علیه جمهوری اسلامی طی ماه های گذشته و تهدید به حمله نظامی و حتی تعیین زمان برای این حمله، آنچه اکنون محرز است شلیک نرم تهران به تل آویو در پی اجلاس غیرمتعهدها در ایران است که حیات این رژیم جعلی را به شماره انداخته است.
دقت شلیک نرم اما کاری تهران این است که اکنون تعهد غیرمتعهدها بسوی خاورمیانه پس از اسرائیل از پرده برون افتاده و توجه همگان به جنایات و تجاوزات اسرائیل معطوف شده تا این غده سرطانی ریشه کن شود.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « جنگ پنداره ها و تکامل انگارهها » به قلم « صالح اسکندری » آورده است.
شانزدهمین اجلاس غیر متعهدها با شکوه و عظمت خاصی به کار خود پایان داد. اجلاسی که آوردگاه نزاع پنداره ها و تکامل انگاره ها بود. انگاره هایی که از دل ویرانه پنداره هایی به هم ریخته سربرآورده و نویدبخش حل مسائل لاینحلی است که بیش از نیم قرن غیر متعهدها از پس آن برنیامده اند. این تصورات و پنداره ها هستند که انگاره ها را به عنوان ایده هایی برای حل مشکل می سازند. از هم پاشیدگی پنداره های غیر واقعی مقدمه ذهنیت های جدید و انگاره هایی در حال تکامل برای اصلاح امور است.
شکوه و عظمت برگزاری اجلاس غیر متعهدها در تهران بسیاری از پنداره ها را به هم ریخت تا مولود آن انگاره های نوینی برای حل مسائل بین المللی باشد که در فضای برگزاری اجلاس و هم در نطق ها و پیشنهادات سران، مقامات و روسای هیئت های 120 کشور جهان به چشم میخورد. در این مجال به برخی از این پنداره ها و در شماره بعدی این نوشتار به بعضی از انگاره های شانزدهمین اجلاس غیر متعهدها خواهیم پرداخت.
پنداره صلح و امنیت بین المللییکی از مهمترین پنداره هایی که برگزاری اجلاس شانزدهم در تهران آن را به هم ریخت مفهوم صلح و امنیت بین المللی بود. صلح و امنیت مفاهیمی غیر قابل تبعیض و در عین حال ملموس هستند. سئوال اینجاست که صلح و امنیت واقعی چیست و پرچمدار آن چه کسانی هستند؟ آیا کشورهایی که خود دارای زرادخانه های بزرگ سلاح های هسته ای می باشند و استفاده از این سلاحها را علیه بشریت تجربه کرده اند، می توانند داعیه دار و پرچمدار صلح و امنیت بین المللی باشند؟ آیا سلاح هسته ای می تواند ضمن بازدارندگی امنیت به ارمغان بیاورد؟ اگر این طور بود چرا اتحاد جماهیر شوروی که یکی از قدرت های بزرگ هسته ای بود فرو پاشید؟ صلح و امنیت واقعی کجاست؟ مرکز و منبع آن چیست؟ آیا ساختار غیر منطقی، ناعادلانه و غیر دموکراتیک شورای امنیت می تواند صلح را برای جهان به ارمغان بیاورد؟ آیا ترجمه دخالت نظامی در کشورها و زادبوم های مختلف به دموکراسی روش صحیحی است؟ آیا می توان بشریت را به شهروندان درجه یک و دو و سه تقسیم کرد؟ آیا می توان به نام مبارزه با تروریسم شهرها و روستا ها و مناطق قبایلی را با هواپیماهای با سرنشین و بدون سرنشین بمباران کرد؟
نظم نوین جهانی که کاملا ناعادلانه و غیر منطقی است محصول دو جنگ جهانی می باشد که نه تنها صلح و امنیت را برای جهان ما به ارمغان نیاورده بلکه میلیونها انسان بی گناه در دل همین نظم جهانی در جنگهای ویتنام، خلیج فارس، عراق، افغانستان، سومالی، سودان، بوسنی و هرزگوین و ... کشته شدند.
پنداره الگوها در بیداری اسلامییکی از پنداره هایی که به طور گسترده ای رسانه های خارجی و محافل آمریکایی و صهیونیستی در ساختن و پرداختن آن نقش ایفا می کنند فقدان توانایی جمهوری اسلامی در الگو شدن است. آنها مقامات ایران را متهم می کنند که دچار توهم خود الگویی شده اند. در مقابل آنها
میکوشند به نحو هیستیریکی ترکیه و یا عربستان را به عنوان الگو در جهان اسلام معرفی کنند. غافل از اینکه خود آنها بهتر می دانند هم ترکیه و هم عربستان از تعارضات ماهوی و شکلی فراروانی رنج می برند. عربستان یک نظام دیکتاتور پاتریمونیال است که با چالش های درونی روبروست و ترکیه نیز در نظر ملت های مسلمان به جامانده ای شبیه است که می کوشد به کاروان غارت شده اتحادیه اروپا بپیوندد. موضع فروشی های ترکیه برای پیوستن به اتحادیه ای که بنای آن بر باد استوار شده است حتی برای خود مردم ترکیه نیز قابل پذیرش نیست. امروز افکارعمومی در ترکیه مخالف اصلی دخالت های دولتمردان این کشور در سوریه هستند و ... .
این در حالی است که ایران از بسیاری لحاظ قابلیت الگو شدن را دارد و نمی توان آن را نادیده گرفت. الگویی که قائل به نسخه تجویزی نیست بلکه در پی تلفیق الگوها در مدیریت مشترک جهانی در یک چارچوب چند وجهی می باشد.
واقعیت تحولات منطقه این است که علت موجده انقلاب های منطقه تفکر آزادیخواهانه، کرامت مدارانه، استقلال طلبانه و عدالت خواهانه مردم عربی بود که با تاسی از رهبر کبیر انقلاب ایران حضرت امام خمینی(ره) این باور در آنها به وجود آمد و روز به روز تقویت شد که همه این آمال و اهداف را می توان ذیل اسلام خواهی به دست آورد.
تجربه نشان داده که پاسداری از دستاوردهای انقلاب به مراتب دشوارتر از حدوث انقلاب است. امروز در تونس، مصر، لیبی و یمن انقلاب به پیروزی رسیده است ولی چگونه می توان از این انقلاب ها صیانت کرد. گرگهای بسیاری دندان تیز کرده اند تا نوزاد بی دایه انقلاب در کشورهای منطقه را بدرند و اهداف آن را مصادره به مطلوب کنند.
در این مسیر دشمن دست به هر اقدامی می زند تا اجازه ندهد مردم به اهداف اصیل خود از انقلاب دست یابند.یکی از توطئه هایی که دشمنان منطقه در مقابله با حرکت مردمی و اسلامی منطقه دنبالمی کنند ایجاد ناامیدی از تغییرات انقلابی در بین جوانان است. یکی دیگر از تهدیدهایی که انقلاب مردمی و اسلامی منطقه را تهدید میکند تداوم وابستگی این کشورها پس از انقلاب است. غرب برای تداوم سلطه خود در منطقه با جابجایی مهره ها و چهره سازی سعی دارد کارکردهای مبارک و بن علی، قذافی، علی عبدالله صالح و... را حفظ کند.آنها بی تعارف در حال سوزن بانی تحولات هستند.
در این گهواره بی ثبات و بستر پر خطر امری که می تواند کودک تازه متولد شده انقلاب های عربی و اسلامی را از آسیب های جمیع بلیات حفظ کند توسل به یک الگوی موفق برای دوران پسا انقلاب است. در واقع علت انقلاب های منطقه تکیه بر یک بنیان مرصوص و متجانس با علل موجده این انقلاب هاست. مردم سالاری دینی یکی از الگوهای موفقی است که طی 33 سال گذشته توانسته رهرو مطلوبی برای اهداف انقلاب اسلامی ملت ایران باشد. امروز جوانان انقلابی در کشورهای عربی کنجکاو و مشتاق هستند که بدانند ملت ایران چگونه توانسته سه دهه علی رغم توطئه های سنگین آمریکا، رژیم صهیونیستی، انگلیس و ... استقامت کند و روز به روز بالنده تر و زاینده تر از گذشته به اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی خود وفادار بماند. قانون اساسی در ایران از چه قواعد و مبانی پیرویمی کند که ضمن انعطاف پذیری توانسته نیازهای جامعه ایران را در سه دهه گذشته پوشش دهد. راز پیشرفت های علمی ملت ایران در عرصه های حساس و جهشی فناوری مثل هسته ای، سلول های بنیادین، ابر رایانه ها، نانو تکنولوژی، هوافضا و ... چیست؟
پاسخ همه این کنجکاویها را ملتهای انقلابی منطقه می توانند در نظام مردمسالاری اسلامی بیابند. نظامی که کاملا دموکرات و بر مبنای دین مبین اسلام است.انقلاب های منطقه غلبه دین بر سکولاریسم است نه غلبه سکولاریسم بر دین. در این انقلاب ها که به تعبیر مقام معظم رهبری نمایش جنگ ارادههاست فرمول پیروزی تنها و فقط تکیه بر بنیان مرصوص اسلام خواهی ملت مسلمان منطقه است. امروز نقشه راه بیداری اسلامی برای غلبه بر استبداد داخلی و استعمار خارجی یک نظام سیاسی اسلامی مثل مردمسالاری اسلامی است. در واقع مردمسالاری اسلامی می تواند علت مبقیه این انقلابها و سپر دفاعی برای صیانت از دستاوردهای بی بدیل جوانان مسلمان منطقه باشد. البته هر چند نمی توان مدعی شد نظام مردمسالاری دینی مثل نسخه های سازمان بهداشت جهانی برای ریشه کن کردن برخی بیماری ها فراگیر و همه گیر است اما هیچ کس را نمی توان از درس آموزی از این تجربه منع کرد. می توان به مردمسالاری دینی جهانی اندیشید. نظامی که بر مبنای فطرت بشری پایه گذاری شده است بسیار قابلیت بیشتری برای جهانی شدن دارد تا الگوهای نفسانی و الحادی مثل لیبرال دموکراسی که حتی امروز در زاد گاه و خاستگاه خود نیز با واکنش های عمومی مواجه هستند. البته این جهانی شدن خود به خودی و یک پروسه نیست همانطور که جهانی شدن مفاهیم لیبرالیستی غرب نیز یک فراگرد خودکار نبوده و نیست.
پنداره ناامنی و امنیت ایرانایران در مدت 6 روز برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها آرام ترین روزهای خود را سپری کرد. تهران در زمان برگزاری یکی از بزرگترین اجلاس های بین المللی که دو سوم اعضای سازمان ملل در آن عضو هستند با کمترین حاشیه امنیتی روبرو بود. این در حالی بود که به اذعان ناظران بین المللی در این مدت به هیچ وجه فضای امنیتی ملموس حاکم بر تهران قابل قیاس با اقداماتی از این دست که در برخی کشورهای اروپایی که مشهور به ثبات و امنیت هستند، نبود. یک ماه پیش در انگلستان که معروف به جزیره امنیت در اروپاست برای برگزاری المپیک لندن دولت بریتانیا به منظور تامین امنیت حتی اقدام به نصب سپر موشکی بر روی ساختمان مسکونی شهر نمود! که مورد اعتراض بسیاری از شهروندان قرار گرفت.امنیت مثال زدنی در تهران و همچنین شهرهای بزرگ دیگر نظیر شیراز، اصفهان، مشهد، نطنز، بوشهر و ... که مورد بازدید هیئتهای عالی رتبه کشورهای مختلف قرار گرفت طی ایام برگزاری اجلاس و همچنین روزهای قبل و بعد از آن به حدی بود که برخی از مقامات نسبت به این امنیت ابراز شگفتی می کردند. این در حالی بود که پیش از این اجلاس اغلب رسانه های حوزه آتلانتیک می کوشیدند ایران را برای برگزاری این اجلاس مکانی ناامن وانمود کنند. حتی رژیم صهیونیستی کوشید با برخی
زیاده گویی های نظامی و تهدیدات توخالی فرمان آغاز جنگ اینطور وانمود کند که ایران ناامن است و امکان برگزاری چنین اجلاسی در چنین سطحی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد. اما حاشا و کلا که اگر ذره ای ناامنی در مدت برگزاری در ایران به وجود آمد. امنیتبی بدیل کشورمان بسیاری از پنداره ها را در خصوص ناامنی و قدرت دشمنان ایران در ناامنسازی جمهوری اسلامی را به هم ریخت.
پنداره واگرایی و همگرایی در حاکمیتیکی دیگر از پنداره هایی که در مدت برگزاری اجلاس غیر متعهدها در تهران به هم ریخت موضوع واگرایی در حاکمیت بود. وفاق ملی و همگرایی مسئولان کشور در موضوعی که مستقیما با منافع ملی و امنیت کشور ارتباط برقرار می کرد دشمنان انقلاب اسلامی را غافلگیر کرد. همکاری بی نظیر قوای سه گانه و نهادهای سیاسی، نظامی ، امنیتی و حتی رسانه های داخلی با توجه به هر خط و گرایشی یک چهره مقتدر و توانمند از جمهوری اسلامی به نمایش گذاشت. اجلاس تهران این پنداره را که می توان با تخم گذاری در شکاف های درون حاکمیت تولید واگرایی بین مسئولان ایرانی کرد را به هم ریخت و جهان به عینه دید که مقامات ایرانی در خصوص منافع و مصالح ملی و همچنین عزت و اقتدار ایران اسلامی اهل تسامح نیستند. برگزاری شانزدهمین اجلاس غیر متعهدها در تهران علاوه بر بازتاب ویژه آن در فضای بین المللی سمبل همگرایی و یک صدایی مسئولان، مردم، کلیه احزاب و جریانات سیاسی در خصوص مسئله فلسطین بود.وحدت نخبگان در مواضع اصولی نظام و ملت ضمن چارچوب بندی منافع و مصالح ملی مایه اقتدار ملی است.وحدت کلمه نخبگان سیاسی در داخل بر سر مواضع اصولی غیر متعهدها مثل فلسطین اگر چه از ابتدای انقلاب وجود داشته اما در سالهای اخیر در پیوند با بیداری ملتها و روشنفکران جهان پر رنگ تر شده و در مسیر یک گذار تکاملی است.
پنداره قد و قامت اپوزیسیونیکی از تصورات و پنداره هایی که معمولا برخی از رسانه های استکباری و محافل صهیونیستی و آمریکایی می کوشند در خصوص ایران در پنجره دید افکار عمومی قرار دهند قد و قامت کاذب برای اپوزیسیون در ایران است. اپوزیسیون در هر کشوری یک واقعیت است اماواقعیت سازی در خصوص جریانات مخالف نظام و انقلاب ایران در برخی رسانه های غربی به گونه ای است که آنها با برجسته سازی یک جریان رو به زوال که با خلا تئوریک و ضعف های عمده پراتیک روبرو شده است به دنبال خلق یک سری توهمات و تصورات موهوم در فضای افکار عمومی جهان هستند. غافل از اینکه فارغ از هر نوعتصویر سازی کاذب اپوزیسیون لاجرم در آوردگاه های واقعی باید عیار خود را به محک نقد بگذارد. شانزدهمین اجلاس غیر متعهد ها نشان داد که حداکثر توان اپوزیسیون ایران اداره چند سایت و وبلاگ فارسی زبان است که این روزها حتی لنگ مطلب و سوژه هستند.
پنداره پیشرفت در گرو سازش یا مقاومتیکی دیگر از پنداره هایی که در شانزدهمین اجلاس تهران مشوش شد این تصور بود که پیشرفت کشورهای غیر متعهد تنها در گرو سازش با غرب است. بسیاری از مهمان های این اجلاس زمانی که از نزدیک با پیشرفت های کشورمان آشنا شدند جملگی اذعان کردند پیش از این سفر تصور می کردند ایران یک کشور عقب مانده با تکنولوژی سطح پایین است که حتی قادر نیست مایحتاج داخلی خود را تامین کند. تحریم های فلج کننده!! غرب نیز ایران را به زانو درآورده و
روز به روز ایران به نقطه نهایی نزدیک می شود. اما وقتی ایران را دیدند به یک باره کلیه این توهمات و تصویر سازی ها به هم ریخت. آنها ایرانی با عظمت؛ پیشرفته و مقتدر را دیدند که نه تنها بازارهای آن تعطیل نیست بلکه حتی از بسیاری از کشورهای اروپایی پر رونق تر است. ایرانی که در عرصه های مختلف پزشکی، صنعتی، کشاورزی، شهری و ...
پیشرفت ها و دستاوردهای عظیمی را به دست آورده و همه اینپیشرفت ها را مرهون مقاومت در برابر فشارها و تحریم های غرب می داند.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان « استفاده ابزاری غرب از تروریسم در سوریه » آورده است.
درحالی که ارتش سوریه موفق به سرکوب کردن تروریستها و شورشیان شده و شهرهای مهم دمشق و حلب را از وجود آنان پاکسازی کرده و در سایر شهرها نیز امنیت را برقرار نموده، گروه تروریستی القاعده عناصر خود را از لیبی و یمن با عبور دادن از مرز ترکیه و با کمک دولت ترکیه وارد سوریه کرده تا بار دیگر این کشور را ناامن کند و طرح جنگ نیابتی را که آمریکا و رژیم صهیونیستی طراح آن هستند به اجرا در آورد.
در همین حال، هفته نامه فلسطینی "المنار" نیز نوشت: پادشاه عربستان با ارسال نامهای برای باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، از آمادگی عربستان برای تأمین هزینههای حمله نظامی به سوریه خبر داد و نوشت: اگر آمریکا به سوریه حمله کند، تمام هزینههای آن را عربستان پرداخت خواهد کرد. شاه عبدالله در این نامه به رئیسجمهور آمریکا اطمینان داد که اگر در اثر حمله نظامی به سوریه، نوسانی در قیمت نفت پدید آید عربستان با تولید بیشتر و سایر تمهیدات، مانع افزایش قیمت نفت خواهد شد.
از سوی دیگر اعلام آشکار تحویل موشکهای استینگر و سایر سلاحهای ضدهوائی به شورشیان و تروریستهای مستقر در سوریه توسط آمریکا به معنای اعلام رسمی جنگ علیه سوریه است، جنگی که آمریکا و اسرائیل تأمین کنندگان سلاحهای آن هستند، عربستان و قطر بودجه آن را تأمین میکنند و ترکیه امور تدارکاتی آن را برعهده دارد. البته انگلیس، فرانسه و تعدادی از شیخ نشینهای خلیج فارس نیز به شکلهای مختلف در این جنگ حضور دارند و به تروریستها کمک میکنند. این مجموعه برای گرفتن مجوز حمله نظامی به سوریه و یا اعلام آسمان سوریه به عنوان منطقه پرواز ممنوع، تلاش زیادی کردهاند ولی به دلیل مخالفت روسیه و چین و عدم همراهی بسیاری از کشورها موفق به این کار نشدند. آنها بعد از ناکامی در این تلاش ماجراجویانه و جنگ افروزانه، اهداف خود را با استفاده ابزاری از القاعده و سایر تروریستها به اجرا گذاشتهاند و جنگ علیه سوریه را مدتی است به راه انداختهاند و اکنون درصدد گسترش آن هستند.
مخالفان مسلح دولت سوریه که خود را "ارتش آزادی سوریه" مینامند ولی ترکیبی از عناصر مزدور القاعده، افسران ارتش ترکیه، مستشاران نظامی انگلیس و فرانسه، افسران اطلاعاتی عربستان و شورشیان سوری هستند، مجموعهای را تشکیل دادهاند که با سلاحهای آمریکائی و اسرائیلی و دلارهای نفتی عربستان و قطر و کویت و امارات و پوندهای انگلیسی درحال جنگیدن با ارتش سوریه هستند. البته نام این کار آنها را نمیتوان جنگیدن گذاشت، زیرا اقدام به انفجار ساختمانها، به گروگان گرفتن مردم، کشتار دستجمعی غیرنظامیان و راه زنی و شبیخونهائی که علیه مردم عادی مرتکب میشوند، دقیقاً همان کارهائی است که سایر تروریستها انجام میدهند. تفاوت در اینست که تروریستهای مستقر در ترکیه از حمایت لجستیکی، مالی، تدارکاتی، سیاسی، تبلیغاتی و آموزشی بزرگترین قدرتهای بینالمللی و پولدارترین دولتهای منطقه برخوردارند و طبیعی است که بتوانند مدت بیشتری دوام بیاورند. آنها با همین سلاحها و امکانات است که دولت سوریه را تهدید کردهاند حتی هواپیماهای مسافری به پرواز در آمده در آسمان این کشور را نیز سرنگون خواهند کرد!
نکته بسیار تأمل برانگیز اینست که دولتهای غربی مدعی حمایت از حقوق بشر نه تنها با این وحشیگریها مخالفت نمیکنند بلکه خودشان با در اختیار قرار دادن سلاح و امکانات لازم، تروریستها را برای انجام آن تشویق و تدارک میکنند. دوگانگی سیاستهای این کشورهای مدعی دموکراسی و حقوق بشر در بحرین و عربستان و یمن از یکطرف و آنچه در سوریه انجام میدهند از طرف دیگر، حتی مردم خود کشورهای اروپائی و آمریکا را نیز به اعتراض واداشته و صاحبنظران غربی نیز به این رسوائی آشکار اعتراض میکنند کما اینکه اعتراض به دولت ترکیه نیز در داخل این کشور هر روز افزایش مییابد.
صحنههای فجیع و چندش آور اعدام مردم عادی که فقط به جرم عدم همراهی با شورشیان و تروریستها توسط عناصر القاعده در سوریه تیرباران یا گردن زده میشوند، حتی از تلویزیونهای غربی پخش شدهاند و میشوند، اما ذرهای در سیاست دولتهای مدعی حقوق بشر و دموکراسی و آزادی اثرگذار نبودهاند. آنها در مواردی که همین اقدامات و یا بسیار کمتر از آنها درباره طرفداران حکومتهای غربی صورت بگیرد آن را جنایت جنگی مینامند و با تبلیغات وسیع تلاش میکنند آن را بهانهای برای مقابله با مرتکبان و حامیان آنها قرار دهند و تحت عنوان تروریسم عوامل آن را سرکوب نمایند ولی در سوریه این قبیل جنایات را مجاز و حتی لازم میدانند و به مرتکبان آنها جایزه هم میدهند. اظهارات افراد دستگیر شدهای که اعتراف کردهاند علاوه بر دادن سلاح و کمک مالی، غربیها به ما گفتهاند حتی حساب بانکی باز کنید تا اگر کشته شدید به حساب خانوادههای شما نیز پول واریز کنیم، کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که مدعیان دموکراسی و حقوق بشر برای تحقق اهداف شوم خود در سوریه حتی حاضرند از تروریستها و بدترین شکل تروریسم استفاده کنند.
با اینهمه از آنجا که آمریکا و همدستانش نتوانستهاند دولت بشار اسد را از پا در آورند، به دبیرکل سازمان ملل و سایر واسطهها دیکته کردهاند که بگویند برای برقراری آرامش در سوریه و حل بحران این کشور لازم است ارسال سلاح برای طرفین دعوا قطع شود. روشن است که این طرح با هدف از پا در آوردن دولت سوریه و تقویت تروریستها پیشنهاد شده و اصولاً معقول نیست یک دولت که برای دفاع از مرزها و ایجاد امنیت به ارتش و نیروی انتظامی نیاز دارد نتواند سلاح تهیه کند و با عدهای تروریست که از بیگانگان جیره و مواجب میگیرند یکسان دانسته شود. عجیب است که آقای بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل نیز علیرغم اینکه باید با مقررات بینالمللی و حقوق و وظایف دولتها آشنا باشد و تفاوت دولتها و معارضان مسلح را بداند، مبلغ یک طرح شیطانی و استعماری شده است. عجیبتر اینکه همین آقای بان کی مون و دستگاه عریض و طویل سازمان ملل در برابر جنایات شاه بحرین و آل سعود که هر روز مردم را به جرم راه پیمائی مسالمت آمیز سرکوب میکنند هیچ عکس العملی نشان نمیدهند و در برابر حمایتهای مستمر تسلیحاتی و سیاسی و تبلیغاتی دولتهای غربی از آنها بیتفاوت هستند و برای سوریه از چنین طرحهای شیطانی حمایت مینمایند.
آنچه در سوریه جریان دارد، یکبار دیگر چهره ضد بشری غرب و بیعملی سازمان ملل را به نمایش گذاشته است. نتیجه این ماجرا هرچه باشد، نمیتواند مانع ثبت شدن این ننگ تاریخی در پرونده غرب و سازمان ملل گردد که آنها برخلاف تمام شعارها و وظایف خود تلاش کردند از طریق جنایت و استفاده ابزاری از تروریسم علیه یک دولت قانونی جنگ افروزی کنند.
*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « و این رشد بی رحم نقدینگی » به قلم « حسین درودیان » آورده است.
در اقتصادهای امروزی که بعضا از آنها با عنوان اقتصادهای «پولی» یاد میشود، بیتردید متهم اصلی بروز نوسان در سطح عمومی قیمتها، حجم پول یا به تعبیر دقیقتر «حجم نقدینگی» است. بر عکس جوامع پیشین که در آنها نوسانات قیمتها ریشه در بخش حقیقی اقتصاد و رخدادهایی طبیعی نظیر وفور، قحطی، خشکسالی و... داشت، در اقتصادهای امروزی با کنترل نسبی طبیعت، ریشه اصلی نوسانات اقتصادی به ویژه نوسان در قیمتها را باید در عامل پول جستوجو کرد. اگر سطح عمومی قیمتها (و نه سطح قیمت در یک بازار خاص آن هم به طور استثنایی) در نوسان دیده میشود، شک نکنید که دنبال کردن این سرنخ شما را به احتمال قریب به یقین به چیزی جز رشد نقدینگی نمیرساند، البته این به معنای آن نیست که بخش حقیقی اقتصاد و نوسانات طبیعت و تولید نمیتواند منشا بیثباتی قیمتها باشد، اما توجه به این نکته ضروری است که عوامل غیرپولی، امروزه، صرفا در شرایط بحرانهای بزرگ با منشا غیراقتصادی (مانند جنگ و سوانح عظیم طبیعی) میتوانند منشا بحرانها و نوسانات اقتصادی باشند. حتی ممکن است در یک دوره خاص به دلیل بروز یک شوک مثبت یا منفی حقیقی، بازار محصولی خاص دستخوش نوسان قرار گیرد (مانند نوسان قیمت مرغ در کشور در ماههای اخیر به دلیل وابستگی بالای این بخش به نهادههای وارداتی به ویژه کنجاله سویا)، اما آنگاه که از نوسان در سطح «عمومی» قیمتها (یا همان تورم) سخن میگوییم، الا و لابد ریشه این مساله در «پول» است.
از تحولات شگرف اقتصادهای مدرن، حذف پولهای طبیعی (پولهای مبتنی بر فلزات قیمتی که در بخش عمدهای از تاریخ بشر به عنوان پول، رایج بودهاند) و حاکمیت پرحکایت «پول کاغذی» (پولی بدون ارزش ذاتی و دارای ارزش اعتباری محض) بوده است. این تحول مهم - که نامگذاری اقتصادهای کنونی را به اقتصاد «پولی» موجب شده است- آنچنان که برخی منتقدین رادیکال مداخله دولت بیان کردهاند، انحرافی تاریخی در حیات اقتصادی جوامع بوده؛ انحرافی که هماینک به دولتها اختیار نشر پول در هر زمان دلخواه و با کمترین هزینه را داده تا دولت به دلیل قوه قاهره و دست برتر خود، قدرت خریدی برای خود خلق کند که هزینه آن در نهایت با کاهش ارزش پول و تورم، از جیب مردم پرداخت میشود.
این چنین بود که در سیر تحولات اقتصادی مدرن، اندیشه قاعدهمند کردن شدید نهاد پول پیش روی عقلای ذینفوذ در حاکمیت قرار گرفت و مباحثی نظیر «استقلال بانک مرکزی» با هدف کوتاه کردن دست دولتمردان از این منبع شیرین و کم هزینه کسب درآمد را به وجود آورد. امروزه در قاطبه کشورها نهاد پول به شدت تحت کنترل است، بانک مرکزی مستقل است و دولت مستقیما اختیاری در جهت انتشار پول ندارد. اما بهرغم همه این تلاشها همچنان دولتها، حتی در پیشرفتهترین و قاعدهمندترین جوامع، به طرق غیرمستقیم قادر به اثرگذاری بر حجم پول و رشد آن هستند، که انتشار اوراق قرضه از سوی دولتها که در نهایت بانک مرکزی را وادار به نشر پول از طریق عملیات بازار باز با هدف کنترل نرخ بهره میکند؛ از آن نمونه است.
اما پس از این مقدمه طولانی، باید چند جمله ملخص در باب مساله مذکور در اقتصاد ایران بیان کرد. در اقتصاد ما به عکس اکثر کشورها، کنترل جدی و قاعدهمندی سختی بر انتشار پول و رشد نقدینگی وجود ندارد. قواعد مربوط به استقلال بانک مرکزی حتی در قوانین و نوشتهها هم جدی نیست چه رسد به مرحله عمل. اینکه چرا نقدینگی رشد میکند، واضح، اما بسیار بسیار مهم است: «نهاد پول در جوامع کنونی در اختیار دولتها است، بنابراین رشد نقدینگی در درجه اول به این علت است که دولت میخواهد هزینههای خود را تامین مالی کند.» هزینههایی که با درآمد مالیاتی و حتی فروش ارز نفتی در بازار تامین نمیشود، بنابراین دولت ناچار میشود به روشهایی متوسل شود که موجب افزایش پایه پولی میشود (مانند فروش ارز نفتی به بانک مرکزی، استقراض دولت از بانک مرکزی یا استقراض بانکها از بانک مرکزی). این داستان در تجربه بشری اینقدر تکراری است که تمام قواعد پیشگفته در خصوص استقلال بانک مرکزی و کنترل نهاد پولی شاید بیش از صد سال است که در واکنش به همین مسائل به وجود آمده است. این واقعیت تلخ اما مهمی است که تمام ارکان اقتصاد ما سمت و سوی افزایش نقدینگی دارند. در کشور ما دولتها با بلندپروازیهای هزینهای با عواقب ماندگار، مجلسها با فشارهای پیدا و پنهان برای جذب و سوقدهی منابع به کانونهای مطلوب خود (با اهداف عمدتا سیاسی)، نهادها و بوروکراتهای مختلف حاکمیتی با فشار در خصوص افزایش بودجه دستگاه تابعه خود و حتی بخش خصوصی با گلایه و مطالبه همیشگی (و عمدتا به حق خود) در خصوص کمبود نقدینگی و منابع بانکی، همگی ناخواسته، تمام نیروهای خود را در جهت افزایش نقدینگی به کار بستهاند.
مقامات کشور باید بدانند، و احتمالا نیز میدانند، که بر اساس تجربه متواتر جهانی، بدون رعایت انضباط شدید مالی (بودجهای) و پولی، و حتی در برخی مواقع کاهش دردناک هزینهها و بودجهها، امکان تثبیت اقتصادی و کنترل نقدینگی وجود ندارد؛ این اصل اقتصادی آنچنان مهم و برگشتناپذیر است که مقامات مختلف در کشورهای دنیا حتی حاضر نیستند در برابر فشار وسیع افکار عمومی و بهرغم اعتراضات وسیع (که امروزه در اروپا و آمریکا در اوج است) تن به شل کردن سر کیسه بودجه عمومی و به تبع آن گشادهدستی در رشد نقدینگی دهند. در حقیقت در کشور ما این مسیر دشوار و پرمشقت کنترل نقدینگی است که موجب شده سیاستگذاران در ادوار مختلف این اصل بسیار مهم اقتصادی، یعنی تثبیت اقتصادی با مهمترین ابزار آن، کنترل نقدینگی و کنترل هزینهها را در اولویت چندم قرار دهند.
بدون طی مسیر پرزحمت کنترل رشد نقدینگی، هدف اساسی کنترل سطح عمومی قیمتها، کاهش تورم و رفع ریشه نوسانات تکراری و داستان ملالآور بازار سکه، ارز و مسکن و ... غیرممکن است. بدون رفع این زمینه اصلی تحریک، اعمال سیاستهای محدودکننده (مانند اخذ مالیات و محدودکردن معاملات در بازارهای دارایی) معنایی جز مبارزه با معلول ندارد. با وجود این، تامل در مشخصههای اصلی اقتصادی دولت که وجود جهتگیریهای محکم در راستای تشدید فشارهای هزینهای است، امکانپذیری کنترل رشد نقدینگی را بسیار دشوار میسازد.
* مردمسالاری
روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « بحران سوریه، نیاز به تصمیم فراملی و فرامنطقهای » به قلم « مرتضی نعمتزاده » آورده است.
تصمیمگیری درباره سوریه در حال حاضر تنها میان نظام سوریه و مخالفین مسلح و تندرو اسلامی در داخل سوریه نیست بلکه معادله فراتر از یک مساله داخلی است و در حال حاضر بحران سوریه ابعاد منطقهای و بینالمللی به خود گرفته بنابراین تصمیمگیری در خصوص این بحران و یا توقف این بحران در واقع یک مقوله فراملی و فرا منطقهای است، لذا تا زمانی که تصمیمگیری در مورد این مساله در سطح بینالمللی، جهانی و منطقهای اتخاذ نشود این بحران در عرصه داخل همچنان ادامه پیدا خواهد کرد، اما این که تا چه زمانی این شرایط ادامه پیدا میکند تا حدود زیادی به تحولات آمریکا و انتخابات این کشور مرتبط است یعنی به نظر میرسد که نظام سوریه تا انتخابات آمریکا سقوط نخواهد کرد چرا که آمریکا به هیچ وجه اجازه نخواهد داد که قدرت در سوریه از نظام سوریه به گروههای سلفی یا گروههای دیگری انتقال پیدا کند که اختیارشان در دست آمریکا نباشد این بدان معناست که آمریکا میخواهد سوریهای که نظامش سقوط کند در دستان خودش قرار بگیرد نه این که در اختیار گروههایی باشد که کنترل آن در دستش نباشد.
بنابراین تا زمان انتخابات آمریکا، این کشور قدرت دخالت فعال را ندارد و چنین به نظر میرسد که این بحران حداقل تا انتخابات آمریکا ادامه پیدا خواهد کرد. اما حل این بحران در گرو یک تصمیم بینالمللی و منطقهای است به همین دلیل راه حل این بحران در گرو بازیگران بینالمللی و منطقهای است که با یکدیگر در صورت رسیدن به یک طرح مورد توافق و پایبندی به آن طرح این بحران سمت و سوی حل را پیدا خواهد کرد. به نظر میرسد که ثبات و آرامش در سوریه در آینده نزدیک چندان قابل پیشبینی نیست و در افق به چشم نمیخورد یعنی تا زمانی که ترکیه، عربستان و قطر در سطح منطقهای به دخالتهای خودشان ادامه می دهند و گروههای مسلح را به لحاظ تسلیحات و انسانی تقویت میکنند قطعا این روند ادامه پیدا خواهد کرد و سوریه روی آرامش را به خود نخواهد دید مگر اینکه در سطح منطقهای، کشورهای اثرگذار به یک توافقی در مورد وضعیت سوریه برسند و به این توافق هم پایبند باشند در غیر این صورت انتظار اینکه سوریه در آینده نزدیک روی آرامش را ببیند وجود ندارد اما تداوم این بحران قطعاً مشکلات دیگری را برای منطقه از جمله در داخل ترکیه و لبنان ایجاد خواهد کرد و چنانچه این بحران باز هم تداوم پیدا کند دایره جغرافیایی تاثیرگذاری آن گستردهتر خواهد شد. قطعاً با توجه به اینکه به لحاظ جهانی غیرمتعهدها از وزنه خوبی برخوردار هستند میتوانند یک طرحی را ارایه دهند و در گفتوگو با قدرتهای بینالمللی از جمله روسیه، آمریکا و اروپا موثر باشند. در این صورت حتماً چنانچه طرفهای بینالمللی مواضعشان را تغییر دهند میتواند در تصمیم کشورهای منطقه نیز تاثیرگذار باشد. البته غیرمتعهدها میتوانند اگر بهطور جدی طرحی را داشتهباشند در این زمینه موثر باشند.بخش مهمی از تقویت گروههای افراطی در منطقه به نقشی که عربستان و قطر ایفا میکنند، برمیگردد با توجه به اینکه اصولا جریان سلفیها و القاعده از عربستان، چه از سوی موسسات رسمی و سازمان امنیت این کشور و چه از سوی موسساتی تحت عنوان موسسات خیریه تغذیه میشوند و این کمکها را در اختیار القاعده و سلفیها قرار میدهند قطعا بخشی از کنترل اینها به سیاستی که عربستان میتواند اتخاذ کند برمیگردد. اگر عربستان دست از حمایت سلفیها و القاعده به لحاظ مالی و تجهیزاتی بر دارد، آنها نمیتوانند دوام بیاورند و یا مقاومت کنند. البته این مساله تا حدودی هم، بستگی به مسائل ایدئولوژیک و اعتقادی دارد و القاعده سعی میکند در محور اختلافات مذهبی سوار شود و تاثیرگذار باشد، مقداری هم به این ارتباط دارد که اگر عربستان تغییر نقش و سیاست دهد میتواند تا حدی روند سلفیگری در منطقه را کنترل کند.
در حال حاضر عربستان گفتمان مذهبی را دنبال میکند و گفتمان سلفی از گفتمان مذهبی برخوردار است و تا زمانی که این سیاست از سوی عربستان دنبال میشود به طور طبیعی روند رشد و تقویت سلفیها افزایش پیدا میکند، البته سلفیگری هم یک اوج دارد و وقتی به نقطه اوج خود میرسد قطعا شرایط منطقهای و بینالمللی و حتی داخلی، سلفیگری را به حجم طبیعی و افولش نزدیک میسازد.
به هرحال الان وضعیت بینالمللی و منطقهای وضعیت شناوری است یعنی از یکسو اگر مصر سیاستها و جایگاه طبیعی خودش را در منطقه پیدا کند با توجه با این که مصر تعلق به جریان میانهرو مذهبی دارد و از سوی دیگر هم ایران با توجه به این گرایش و روند میانهروی مذهبی را دارد، اینها میتوانند تا حدود زیادی در بقیه تحولات منطقهای از جمله بحث سلفیها تاثیرگذار باشد. اما در حال حاضر مصر هنوز از سیاست روشنی در حوزه سیاست خارجیاش پیروی نمیکند و ما شاهد هستیم که سیاست خارجی مبارک همچنان بر مصر حکومت میکند که مهمترین همپیمان آن عربستان است که در منطقه در غیاب مبارک دارد یکهتازی میکند.
*حمایت
روزنامه حمایت در سرمقاله خود با عنوان « گزارشهای تکراری » به قلم « محمد صالح جوکار » آورده است.
آخرین گزارش فصلی یوکیا آمانو، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، درباره برنامه هستهای جمهوری اسلامی که چند روز پیش ارایه شد، مانند گزارشهای قبلی وی، بر اساس همان حرفهای کهنه و قدیمی گذشته تنظیم شده بود. در گزارش جدید آمانو بار دیگر ابهاماتی که در گذشته درباره فعالیتهای هستهای ایران مطرح شده بود، بدون سند و مدرک تکرار شده است در حالی که انتظار میرفت آژانس بینالمللی انرژی اتمی از رویه قبلی خود دست بردارد و در گزارشهایی که ارایه میدهد واقعبینانه به موضوع هستهای جمهوری اسلامی نگاه کند. در صورتی میتوان به یک گزارش استناد کرد که برای تمامی مطالب آن سند و مدرک آورده شود، نه اینکه مستندات آن بر اساس حدس و گمان باشد. اگر آژانس بینالمللی انرژی اتمی همچنان این راه را ادامه دهد و تحت فشار رژیم صهیونیستی و آمریکا گزارشهای غیر مستند ارایه کند تنها به حیثیت و آبروی خود خدشه وارد میکند. اگر مدیر کل آژانس راست میگوید و نگران این است که از انرژی هستهای برای فعالیتهای نظامی استفاده شود، بهتر است اول جلوی اسرائیل را بگیرد که کلاهکهای هستهای دارد و این مطلب بر همه هم روشن است؛ در حالی که میبینیم آژانس بینالمللی انرژی اتمی تا به حال هیچ گزارشی درباره فعالیتهای هستهای اسرائیل ارایه نکرده است؛ بنابراین واضح است که گزارشهای آژانس درباره برنامه هستهای ایران جنبه سیاسی دارد و به هیچوجه واقعبینانه نیست.علاوه بر این نباید فراموش کرد که گزارش اخیر مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره برنامه هستهای ایران همزمان با برگزاری اجلاس سران کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها در تهران ارایه شد. وقتی رژیم صهیونیستی و مدافعان منافع وی نتوانستند با تهدید و امتیازدهی مانع حضور سران کشورهای غیر متعهد در تهران شوند، سعی کردند بار دیگر ابهام در برنامه هستهای ایران را مطرح کنند و افکار عمومی را به این سمت سوق دهند تا شاید بتوانند از اهمیت اجلاس تهران بکاهند؛ در حالی که اکثر کشورهای عضو جنبش غیر متعهدها حامی فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامیاند و در اجلاس تهران هم حمایت خود را از این موضوع اعلام کردند. به هر روی آنچه مسلم است، این است که برنامه هستهای جمهوری اسلامی کاملا شفاف و مطابق قوانین آژانس بینالمللی انرژی اتمی پیش میرود و هیچگونه فعالیت پنهانی ندارد؛ این موضوع حتی در گزارشهای بازرسان آژانس هم مشهود است و آنان تا به حال نتوانستند نکته منفی در فعالیتهای هستهای ایران پیدا کنند.
*آفرینش
روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « طلاق؛ بالاترین درخواست در محاکم حقوقی » به قلم « زهرا کیانبخت » آورده است.
بررسی میزان طلاق و مقایسه میانگین آن در سالیان اخیر، از رشد صعودی نرخ این پدیده در کشورمان حکایت میکند.
چندی پیش نیز، از جانب دبیر کمیته سلامت شورای شهر تهران اعلام شده بود که ایران رتبه چهارم طلاق در جهان را به خود اختصاص داده است.
به گونهای که تحلیل و مقایسه آماری پدیده طلاق براساس دادههای سازمان ثبت احوال کشور، در فاصله زمانی سالهای 1385 هجری شمسی تا 1390 هجری شمسی گویای نرخ تصاعدی آن در کشورمان میباشد. طبق آمارهای ارائه شده از سوی سازمان ثبت احوال، فراوانی طلاق در کل کشور، در سال 1385؛ 94039 مورد، در سال 86؛ 99852 مورد، در سال 87؛ 110510 مورد، در سال 88؛ برابر با 125747 مورد، در سال 89؛ 137200 مورد، و در سال 90 برابر با 142841 مورد بوده است.
به این آمارها باید 34759 مورد طلاق ثبت شده در سه ماهه اول سال 91 را نیز افزود که به صورت جداگانه در فروردین ماه 91 برابر با 9278 مورد، در اردیبهشت 91 برابر با 13350 مورد، و در خرداد ماه برابر با 12131 مورد بوده است.
در میان کل استانهای کشور نیز استان تهران بالاترین میزان فراوانی در آمار طلاق را به خود اختصاص داده است.
طلاق پدیدهای است که همچون بسیاری از پدیدههای اجتماعی دیگر، از مسایل فرهنگی اجتماعی متعدد و متنوعی متاثر است. جامعهشناسان و محققان علوم روانشناختی دلایل مختلفی را برای این پدیده و روند رو به رشد آن ذکر میکنند که از جمله آنها میتوان به مواردی همچون تفاوتهای فرهنگی و طبقاتی، استقلالطلبی و نداشتن روحیه مشارکتی، نداشتن امنیت شغلی و مشکلات معیشتی، عدم رشد شخصیتی، عدم انعطافپذیری و مشکلات اخلاقی و رفتاری همچون توقعات بیپایان و عدم گذشت، و... اشاره کرد.
صرفنظر از طلاق و جدایی رسمی که پای زوجین را به مجتمعهای قضایی و دادگاههای خانواده باز میکند، باید از طلاق عاطفی نیز سخن به میان آورد که با وجودی که در آن، هیچ گاه زوجین در دادگاههای خانواده حضور نمییابند، اما در این موارد نیز محیط متزلزل خانه، خود به نوعی به دادسرا و دادگاه تبدیل میشود.
اما دلیل افزایش سرانه طلاق هر چه که باشد، و هر کدام از شاخصهها و علل این پدیده که نقش بیشتری را در ازدیاد آن ایفا کنند، واضح است که رشد سرانه این درد اجتماعی و فرهنگی در بدنه اجتماعمان هیچگونه همخوانی و سنخیتی با حافظه تاریخی و فرهنگی کشورمان نداشته و ندارد.
حافظه تاریخی و فرهنگیای که الف الفبای آن را اخلاقگرایی و مهرورزی تشکیل میدهد، به گونهای که اگر امر بر انتخاب سه مفهوم اصلی در آن دایر شود، بیشک یکی از ابتداییترین و کلیدیترین مفاهیم آن، اخلاق و اخلاقگرایی است. حافظه تاریخی و فرهنگیای که میتوانست در زمینه طلاق، جایگاه کشورمان را در میان سایر کشورها به محلی بسیار قابل قبولتر از این برساند.