کد خبر: ۹۷۷۱۶
زمان انتشار: ۱۷:۴۳     ۱۵ آذر ۱۳۹۱
اشاره

درباره فلسفه ملاصدرا (حکمت متعاليه) نقطه نظرات افراطی و تفريطی وجود دارد: ديدگاه افراطی، حکمت متعاليه را به طور مطلق رد می کند و هیچ نقطه مثبتی در آن نمی بيند. ديدگاه تفریطی، حکمت متعالیه را به طور دربست قبول دارد و خلأ و نقطه ضعفی در آن مشاهده نمی کند. ديدگاه اعتدالی معتقد است که حکمت متعاليه، یک متاع معنوی و باارزش و یک امتیاز و افتخار است اما خلأ و نقص دارد و بايد گسترش، استحکام، ارتقاء، بسط و رويش پيدا کند.

رهبر معظم انقلاب اسلامی (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی  که در سال ۱۳۸۲ برگزار شده است و در مجال های دیگر) مبتنی بر همين ديدگاه اعتدالي، توصيه هايي گویا در جهت تکميل و تکامل حکمت متعاليه بيان فرموده اند که بدون شرح و به شکل طبقه بندی شده ارائه می شود.۱

1ـ اهمیت فلسفه اسلامی در نگاه رهبر معظم انقلاب

«مبنای اصلی كار در حوزه‌های علمیه تربیت فقیه است اما لازم است در كنار توجه به این مبنای اصلی، به آموزش و فراگیری علوم عقلی اعم از فلسفه و كلام نیز اهتمام شود». (ديدار اعضای شورای عالی حوزه‌های علميه‌ی سراسر كشور با رهبر انقلاب)

«فلسفه‌ى اسلامى، فقه اكبر است؛ پايه‌ى دين است؛ مبناى همه‌ى معارف دينى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا اين بايد گسترش و استحكام پيدا كند و برويَد و اين به كار و تلاش احتياج دارد». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

«مكتب فلسفى صدرالمتالهين همچون شخصيت و زندگى خود او، مجموعه ى در هم تنيده و به وحدت رسيده ى چند عنصر گرانبها است. در فلسفه ى او از فاخرترين عناصر معرفت يعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در كنار هم بهره گرفته شده، و در تركيب شخصيت او تحقيق و تأمل برهانى، و ذوق و مكاشفه ى عرفانى، و تعبد و تدين و زهد و انس با كتاب و سنت، همه با هم دخيل گشته، و در عمر علمى پنجاه ساله ى او رحله هاى تحصيلى به مراكز علمى روزگار، با مهاجرت به كهك قم براى عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پياده احرامى حج شدن، همراه گرديده است». (پيام به كنگره‌ى بزرگداشت ملاصدرا)

«مكتب فلسفى صدرالمتالهين همچون همه فلسفه ها در محدوده ى مليت و جغرافيا نمى گنجد و متعلق به همه ى انسانها و جامعه ها است. همواره همه بشريت به يك چهارچوب و استخوانبندى متقن عقلايى براى فهم و تفسير هستى نيازمندند.هيچ فرهنگ و تمدنى بدون چنين پايه ى مستحكم و قابل قبولى نمى تواند بشريت را به فلاح و استقامت و طمأنينه ى روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد . و چنين است كه به گمان ما فلسفه ى اسلامى بويژه در اسلوب و محتواى حكمت صدرايى ، جاى خالى خويش را در انديشه ى انسان اين روزگار مى جويد و سر انجام آن را خواهد يافت و در آن پابرجا خواهد گشت.
ما ايرانيان بيش از همه به اين فلسفه الهى وامدار و بيش از همه در برابر آن مكلفيم. دوران ما با دميدن خورشيدى چون امام خمينى كه يگانه ى دين و فلسفه و سياست و خود يكى از صاحبنظران برجسته در حكمت متعاليه بود، و نيز با حوزه ى درسى و تحقيقى پربركت حكيم علامه ى طباطبايى كه استاد يگانه مبانى ملاصدرا در طول سى سال در حوزه ى قم به شمار مى رفت، و تلاش تلامذه و هم دوره هاى آنان، بى شك دوره ى با بركتى براى فلسفه الهى است. و اكنون برپايى اين گردهمايى بزرگ از فرزانگان ايرانى و غيرايرانى مژده ى آگاهيهاى ژرفتر و گسترده ترى در باب فلسفه ملاصدرا مى رساند. شايد اين يكى از موجباتى شود كه مسير مستقيم و تكاملى و نامتناقض فلسفه كه از مميزات فلسفه ى اسلامى بويژه پس از روشن شدن مشعل حكمت صدرايى است، در ذهن انديشوران و فيلسوفان غرب، با مسير پرتقاطع و پرتناقض و پرنشيب و فراز فلسفه غربى در همين چهارصد سال مقايسه شود و فرصت تازه اى براى نقد و بحث در باشگاه جهانى معرفت و استدلال عقلانى، فراهم آيد». (پيام به كنگره‌ى بزرگداشت ملاصدرا)

«فلسفه‌ ملاصدرا فلسفه‌اي‌ عقلي‌، ذوقي‌ و شرعي‌ است‌ و در حقيقت‌ ملاصدرا فلسفه‌ عقلي‌ و ذوقي‌ را برمبناي‌ شرع‌ مقدس‌ پي‌ريزي‌ كرده‌ است‌ براي‌ او تعبد محض‌، مبادي‌ رسيدن‌ به‌ افكار عالي‌ فلسفي‌ بوده‌ است‌ و اين‌ جريان‌ عظيم‌ و جوشان‌ و تمام‌ نشدني‌ در دوران‌ رياضت‌ به‌ روح‌ مقدس‌ وي‌ افاضه‌ و نازل‌ شده‌ است‌ و امروز خوشبختانه‌ كتابها و افكار فلسفي‌ ملاصدرا فضاي‌ فلسفي‌ كشور را فراگرفته‌ است‌... صدرالمتالهين‌ آراء بي‌نظير فلسفي‌ و درياي‌ مواج‌ افكار و انديشه‌هاي‌ خود را از استاد فرانگرفته‌ است‌. بلكه‌ اين‌ معلومات‌ بي‌پايان‌ از رياضت‌، خلوت‌ و عبادت‌ و دل‌ دادن‌ به‌ خدا و كسب‌ فيض‌ از عالم‌ غيب‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد». (ديدار اعضای‌ شورای‌ عالی‌ كنگره‌ بزرگداشت‌ ملاصدرا با رهبر انقلاب)

«امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهائى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند، كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. از مرحوم دكتر زرياب كه هم دانشگاهى مسلطِ خوبى بود، هم طلبه ى خوبى بود - ايشان دوره ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل ميكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، بعد كه برگشته بود، گفته بود امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ ملاصدرا حكمت الهى است. ميگويد من مى بينم امروز اينها تشنه ى ملاصدرا و شيخ انصارى اند. اين برداشتِ يك استاد غرب شناسِ زبان دانِ مسلط به چند زبان اروپائى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است». (بيانات در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاه‌ها‌)

«علوم عقلى كلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آيا اينها كافى هم هست؟ من به شما عرض مى‌كنم: نه، كافى نيست. ما در برنامه‌هاى كارىِ خود بايد جريان خلّاق فكرى‌يى را كه در حوزه‌هاى ما بحمداللَّه از دوره‌ى قبل از ما شروع شده و تا حدودى اتساع هم پيدا كرده است، وسعت و عمق بيشترى بدهيم. كسى مثل مرحوم علامه‌ى طباطبايى (رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه) در حوزه‌ى علميه‌ى قم پيدا شد؛ ايشان، هم فقيه بود و هم اصولى؛ هم مى‌توانست درس خارج فقهِ مفصلى بدهد؛ هم مى‌توانست درس خارجِ اصول مفصلى ترتيب دهد و فضلا را جمع كند؛ اما او به كارى پرداخت كه آن روز آن را لازم مى‌دانست. بعد هم حوادث و وقايع شهادت داد بر اين‌كه اينها لازم است. او گفت من مى‌بينم كه دارند تفكرات و فلسفه‌ى كاذب ماركسيستى را در ذهنها جا مى‌دهند؛ نمى‌شود با توضيح‌المسائل اينها را پاسخ دهيم؛ توضيح‌المسائل جاى خودش را دارد؛ جواب اين شبهه‌ها را با چيز ديگرى بايد داد. ايشان «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را نوشت. يكى از تربيت‌شده‌هاى او مرحوم شهيد مطهرى (رضوان‌اللَّه‌عليه) است. كارى كه شهيد مطهرى كرد، امروز بايد همه‌ى فضلاى جوان در صدد باشند خود را براى آن آماده كنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام كنند. شهيد مطهرى به عرصه‌ى ذهنيت جامعه نگاه كرد و عمده‌ترين سؤالات ذهنيت جامعه‌ى جوان و تحصيلكرده و روشنفكر كشور را بيرون كشيد و آنها را با تفكر اسلامى و فلسفه‌ى اسلامى و منطق قرآنى منطبق كرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت». (بيانات در ديدار جمعی از روحانيون استان همدان‌)

«اشتغال و چالش اصلى روحانيت - كه در ادوار مختلف، حوزه‌هاى علميه و علماى ما با آن مواجه بودند - تبيين و تعليم دين به معناى واسع كلمه بوده است؛ تعليم فقه‌اللَّه، فقه‌الدين. فقه فقط فروع نيست؛ فقه اكبر، توحيد و معارف است؛ چيزهايى است كه با غور در مسائل عقلى بايد آنها را به دست آورد و فهميد و با تهذيب نفس آنها را صيقل داد. مى‌خواستند دين را فرابگيرند و آن را به مخاطبان خودشان تعليم بدهند. تعليم دين هم ابعادى دارد؛ يكى از ابعاد، رشد دادن فكر و عقل مردم است - كه «و يثيروا لهم دفائن العقول» - يكى ديگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات هميشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌هاى مختلف، علماى بزرگ ما را ملاحظه كنيد؛ يكى از مسؤوليتهاى خودشان را اين مى‌دانستند كه با شبهات مقابله كنند. مقابله هم يا به نحو پيشگيرى است يا به نحو درمان. پيشگيرى، بهتر از درمان است. اين‌كه كلام را تعليم مى‌دادند، فلسفه را تعليم مى‌دادند و شخصيتى مثل علامه‌ى حلى - كه فقيه عاليقدرى است - هم در كلام كتاب دارد، هم در فلسفه كتاب دارد، به‌خاطر اين بود كه با باور كردن عقليت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود يا جايگير شدن شبهه‌ها در ذهن پيشگيرى كنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولى يا طالب علم، يا شخص فرزانه و تحصيلكرده - در مقابل شبهه‌يى كه به ذهن او مى‌رسيد يا ديگرى به ذهن او وارد مى‌كرد، درنمى‌ماند. كار ديگر هم اين بود كه شبهه را درمان كنند؛ اگر شبهه‌يى پيش مى‌آمد، مجالس كلامى و بحث و پاسخ به سؤالات تشكيل دهند و كتاب بنويسند تا شبهه‌ها را برطرف كنند. براى اين كار، فقه و فلسفه و كلام و تفسير و علوم مقدماتى مى‌خواندند؛ از تاريخ مطلع مى‌شدند و بسيارى از علوم عصر خود را فرا مى‌گرفتند تا بتوانند دين را تبليغ كنند؛ «لقد منّ اللَّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة». يكى هم تزكيه است. تعليم با تزكيه متفاوت است. اگرچه تعليم چنانچه به شيوه‌ى صحيح و با متد درست انجام بگيرد، تزكيه را هم در خود دارد؛ اما تزكيه جريان مستقلى است».  (بيانات در ديدار جمعی از روحانيون استان همدان‌)

2ـ ضرورت ارتقاء حکمت متعاليه برای جبران نقص

ـ کاربردی شدن حکمت متعاليه

«ما به رنسانس فلسفى يا واژگون كردن اساس فلسفه‌مان احتياج نداريم. نقص فلسفه‌ى ما اين نيست كه ذهنى است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروكار دارد - نقص فلسفه‌ى ما اين است كه اين ذهنيّت امتداد سياسى و اجتماعى ندارد. فلسفه‌هاى غربى براى همه‌ى مسائل زندگى مردم، كم و بيش تكليفى معيّن مى‌كند: سيستم اجتماعى را معيّن مى‌كند، سيستم سياسى را معيّن مى‌كند، وضع حكومت را معيّن مى‌كند، كيفيت تعامل مردم با همديگر را معيّن مى‌كند؛ اما فلسفه‌ى ما به‌طور كلّى در زمينه‌ى ذهنيّاتِ مجرّد باقى مى‌ماند و امتداد پيدا نمى‌كند. شما بياييد اين امتداد را تأمين كنيد، و اين ممكن است؛ كمااين‌كه خود توحيد يك مبناى فلسفى و يك انديشه است؛ اما شما ببينيد اين توحيد يك امتداد اجتماعى و سياسى دارد. «لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمى‌ماند؛ وارد جامعه مى‌شود و تكليف حاكم را معيّن مى‌كند، تكليف محكوم را معيّن مى‌كند، تكليف مردم را معيّن مى‌كند. مى‌توان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پيدا كرد كه اگر گسترش داده شود و تعميق گردد، جريانهاى بسيار فيّاضى را در خارج از محيط ذهنيّت به‌وجود مى‌آورد و تكليف جامعه و حكومت و اقتصاد را معيّن مى‌كند. دنبال اينها بگرديد، اين نقاط را مشخّص و رويشان كار كنيد؛ آن‌گاه يك دستگاه فلسفى درست كنيد. از وحدت وجود، از «بسيط الحقيقة كلّ الاشياء»، از مبانى ملاّ صدرا، - اگر نگوييم از همه‌ى اينها، از بسيارى از اينها - مى‌شود يك دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سياسى و اقتصادى درست كرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌هاى مضاف كه آقايان فرمودند: فلسفه‌ى اخلاق، فلسفه‌ى اقتصاد و.... اين، يكى از كارهاى اساسى است. اين كار را هم هيچ‌كس غير از شما نمى‌تواند بكند؛ شما بايد اين كار را انجام دهيد». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

«یكى از رشته‌هاى تأليف و كار فلسفى، نوشتن فلسفه براى كودكان است. كتابهاى فلسفىِ متعدّدى براى كودكان نوشته‌اند و ذهن آنان را از اوّل با مبانى فلسفى‌اى كه امروز مورد پسند ليبرال دمكراسى است، آشنا مى‌كنند. يقيناً در نظام شوروى سابق و ديگر نظامهاى ماركسيستى اگر دستگاه فلسفه براى كودكان و جوانان بود، چيزى بود كه مثلاً به فلسفه‌ى علمى «ماركس» منتهى شود. ما از اين كار غفلت داريم. من به دوستانى كه در بنياد ملاّصدرا مشغول كار هستند، سفارش كردم، گفتم بنشينيد براى جوانان و كودكان كتاب بنويسيد. اين كارى است كه قم مى‌تواند بر آن همّت بگمارد. بنابراين از جمله كارهاى بسيار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانى مستحكم و ادبيات خوب و جذّاب». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

ـ طرح افکار و روش های جدید در حوزه

«فلسفه فقط اين نيست كه ما كتاب منظومه يا اسفار را بگيريم و از اول تا آخر بخوانيم؛ نه، تبحر در فلسفه به اين معناست كه ما بتوانيم از تمام افكار فلسفى موجود دنيا - كه به شكل ساعت‌نگارى پيش مى‌رود و ساعت‌به‌ساعت فكر فلسفى مطرح مى‌شود - و از مادّه‌ى فلسفه‌ى موجود خودمان مطلع باشيم و در مقابل فلسفه‌هاى غلط و انحرافى، خودمان را در حال آماده‌باش نگهداريم و احياناً اگر نقطه‌ى مثبتى در آنها هست، از آن نقطه‌ى مثبت استفاده بكنيم. فلسفه‌ى ما اين‌طورى پيشرفت مى‌كند؛ والّا در حد شناخت افكار و كلامات بزرگان به اين اندازه ارزشى ندارد. فلسفه بايد ما را به معرفت كامل برساند. بايد ديد در وادى معرفت در سطح بشرى، چه‌كار دارد مى‌شود. بايستى پى‌درپى كارهاى جديد، افكار جديد، روشها و متدهاى جديد در حوزه مطرح بشود». (بيانات در آغاز درس خارج فقه‌)

 «وقتى در جامعه ى ما صدها نفر شخصيت داراى دانش دين و مسلطِ بر منطق و استدلال دينى، در فلسفه و كلام و فلسفه ى جديد و محاجه ى با شبهه افكنان وجود داشته باشند، ببينيد چه اتفاق عظيمى در جامعه مى افتد. وقتى به وسيله ى همين مجموعه، هزاران كتاب، مجله و مقاله هاى علمى در سطح دنيا با زبانهاى مختلف منتشر شود، شما ببينيد چه خورشيد فروزانى از اين نقطه ى عالم بر همه ى فضاى فكرى جهان بشرى پرتو خواهد افكند. همه ى اينها شدنى است؛ خيالات نيست. تصور نكنيد اينها آرزوهاى پوچ و توخالى است؛ نخير، اينها واقعيتهاى دست يافتنى است؛ منتها بايد دست دراز كرد، خود را به اين واقعيت رساند و آن را گرفت؛ اين كار همت مى خواهد. بايد به طور جدى درس بخوانيد - همان توصيه يى كه من هميشه به جوانهاى طلبه مى كنم - علومى را كه امروز در اختيار حوزه هاى علميه است، فرا بگيريد و از بن دندان خودتان را به سطح تحقيق برسانيد. انسان با سرهم بندى، محقق نمى شود. با برف انبار كردن، انسان فقيه و فيلسوف نمى شود. بايد محكم، خشت خشت اين پايه را روى هم بچينيد و برويد تا به آن اوج برسيد». (بيانات در ديدار طلاب مدرسه علميه‌‌ آيت‌اللَّه مجتهدى)

ـ نزديک شدن فلسفه و کلام به يکديگر

«بين فلسفه و كلام هم نبايد دعوا قائل شد. مهمترين كتاب كلامى ما را يك فيلسوف - يعنى خواجه‌نصير - نوشته؛ اما در واقع فلسفه است. ما بايد اينها را به همديگر نزديك كنيم؛ هيچ مانعى ندارد. فلسفه و كلام و عرفان وجوه تفارقى دارند، وجوه اشتراكى هم دارند؛ ما بايد اينها را به عنوان علوم عقلى - همين تعبيرى كه آقايان داشتند و كاملاً تعبير خوبى است - يا به يك معنا حكمت، كه شامل همه‌ى اينها بشود، مورد توجّه قرار دهيم و دنبال كنيم». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

«عیب دوم، عدم گسترش كافى و لازم در باب كلام است كه این، حقیقتاً فاجعه است. از این بالاتر و تلختر، فراموش شدن كلام است. حوزه‌ى اسلام و حوزه‌ى علمیه‌ى اهل بیت، در درجه‌ى اوّل، حوزه‌ى كلام و بعد حوزه‌ى فقه بود و بزرگانِ فقهاى ما، متكلّمین بودند. شما نگاه كنید، در حوزه‌هاى ما «كلام» منسوخ است؛ در حالى كه امروز بیشترین تهاجم از سمت مباحث كلامى است.

«همان‌طور كه مطرح كردم، ما در گذشته عقب نبودیم و هر كس چیزى مى‌گفت، فوراً جوابش حاضر بود؛ ولى امروز این قدر مباحث كلامى در دنیا مطرح مى‌شود كه حوزه‌ى علمیه از آنها مطّلع نیست. مى‌دانید امروز چقدر در دنیا مسأله‌ى دین شناسى و فلسفه‌ى دین، مورد بحث است و چه كسانى مى‌نویسند و مى‌گویند و تحقیق مى‌كنند و ما خبر نداریم؟ این عیب بزرگى است. البته كسانى از آحاد منتسب به حوزه، كارهاى با ارزشى كردند و مى‌كنند؛ اما این كار، كار حوزه - در شكل نظام یافته‌ى آن - نیست. كارهاى افراد، غیر از كارِ نظام است. نظام حوزه بایستى جواب بدهد. حالا یك نفرى پیدا شد و وارد منطقه‌اى گردید و كارى كرد و محصولى هم داد؛ نمى‌شود این را به حساب حوزه گذاشت. انصافاً حوزه در این زمینه كارى نمى‌كند. اگر از كار كلامى صحبت مى‌كنیم، فوراً ذهن به نوشتن چهار كتاب بحث كلامى نرود. كار حوزه، نشر بیشتر نیست؛ بلكه تولید فكر تكاملى است. چنانچه تولید افزایش یافت، نوبت به نشر هم مى‌رسد. نشر، مسأله‌ى دوم است. این طور نباشد كه خیال كنیم مثلاً ده كتاب درباره‌ى مسأله‌اى نوشتیم و قضیه تمام شد؛ نه. حوزه باید در زمینه‌هاى كلامى، فكرهاى نو تولید كند. عزیزان من! امروز شبهه‌هاى نو و خطرناكى وجود دارد. آن شبهه‌هاى قدیمى تمام شد. امروز، شبهه‌ى «ابن كمونه» را كسى مطرح نمى‌كند. امروز شبهات عظیم در تمام زمینه‌هاى كلامى وجود دارد. از اصل توحید و لزوم دین بگیرید تا به وجود صانع و نبوّت عامّه و نبوّت خاصّه و بعد مسأله‌ى ولایت و مسائل گوناگونى كه در زمینه‌هاى دینى و اسلامى وجود دارد، برسید. همه‌ى اینها مورد بحث است و امروز نسبت به همه‌ى اینها شبهه وجود دارد. چه كسى باید به این شبهات پاسخ دهد؟ مگر علما، مرزداران عقیده نیستند؟ آیا مرزهاى عقیده مدافع ندارد و رهاست؟ چه كسى در مقابل ایتام آل محمّد صلوات‌اللَّه علیهم اجمعین كه بى‌دفاع در معرض این امواج قرار گرفته‌اند، جواب خدا را خواهد داد؟ نتیجه این مى‌شود كه وقتى كسى بر جامعه‌ى ما گستاخى كرد و یك شبهه را به صداى بلند گفت، به جاى این‌كه ناگهان از ده نفر صدایى بلند شود و بدون عصبانیت و خشم، جواب شبهه را بدهند، عصبانى مى‌شویم و دعوا و جنجال مى‌كنیم؛ در حالى كه اگر دست ما پُر بود، چرا دعوا كنیم؟ یك نفر مقاله‌اى مى‌نویسد و حرف بى‌منطق و بى‌استدلالى را بیان مى‌كند و یا با استدلال غلط و مغالطه جلو مى‌آید - مثل قضیهِ معروفِ كشیدن عكس مار به جاى نوشتن آن - آن گاه بلافاصله ده، بیست مقاله و یا صد مقاله از حوزه‌ى علمیه قم بیرون مى‌آید و در هر روزنامه و مجلّه‌اى جوابش داده مى‌شود و تمام مى‌شود مى‌رود. براى كسى كه عصبانى شود، جایى باقى نمى‌ماند. چرا عصبانى شویم؟ حیف نیست كه حوزه‌ى اسلام و این دینِ منطقى و مستدل را متّهم كنند كه استدلالى نیست و شما اهل دعوا هستید!؟یك دروغ هم رویش بگذارند و بگویند شما اهل تكفیرید! ما چه كسى را تكفیر كردیم؟ چقدر كافر هستند كه ما تكفیرشان هم نكردیم؟ امروز، حوزه كسى را تكفیر نمى‌كند. پس عیب اوّل مربوط به فقه بود و عیب دوم كه به نظر من بیش از عیب اوّل است و واقعاً درد بزرگى است،مربوط به كلام است كه باید زودتر به دادش برسیم. شما هم باید چنین كنید». (بیانات در دیدار جمعى از نخبگان حوزوی ـ ۱۳/۹/۱۳۷۴)

ـ پيوند بيشتر حکمت متعاليه با خدا و معنويات

«فلسفه نبايد به يك سلسله ذهنيّات مجرّد از معنويت و خدا و عرفان تبديل شود. راهش هم تقويت فلسفه‌ى ملاّصدراست؛ يعنى راهى كه ملاّصدرا آمده، راه درستى است. آن فلسفه است كه انسان را وادار مى‌كند هفت سفر پياده به حج برود و به همه‌ى زخارف دنيوى بى‌اعتنايى كند. البته نمى‌خواهيم بگوييم هركس در اين دستگاه فلسفى قرار نداشته باشد، اهل دنياست؛ نه، اما اين راه خوبى است. راه فلسفه بايد راه تديّن و افزايش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ اين را بايد در آموزش فلسفه، در تدوين كتاب فلسفى، در درس فلسفى و در انجمن فلسفه - همين كه به آن اشاره شد - رعايت كرد. اهل فلسفه‌اى كه ما قبلاً ديده بوديم، همه همين‌طور بودند؛ كسانى بودند كه از لحاظ معنوى و الهى و ارتباطات قلبى و روحى با خداوند، از بقيه‌ى افرادى كه در زمينه‌هاى علمىِ حوزه كار مى‌كردند، بهتر و زبده‌تر و شفّافتر بودند. (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)2

۳ـ ضرورت تعامل فقها، عرفا و فلاسفه

«در حوزه هاى علميه ى ما، بزرگانى وجود داشته اند كه هم در فقه سليقه ها و مناهج گوناگونى را ميپيمودند، هم در برخى از مسائل اصولى تر؛ فيلسوف بود، عارف بود، فقيه بود، اينها در كنار هم زندگى ميكردند، با هم كار ميكردند؛ سابقه ى حوزه هاى ما اينجورى است. يكى، يك مبناى علمى داشت، ديگرى آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه كنيد، از اين قبيل مشاهده ميكنيد. ما تحمل را در حوزه بايد بالا ببريم. خوب، يكى مشرب فلسفى دارد، يكى مشرب عرفانى دارد، يكى مشرب فقاهتى دارد، ممكن است همديگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پيش از اين، در مشهد گفتم كه مرحوم آ شيخ مجتبى قزوينى (رضوان اللَّه تعالى عليه) مشرب ضديت با فلسفه ى حكمت متعاليه، مشرب ملاصدرا، داشت - ايشان شديد، در اين جهت خيلى غليظ بود - امام (رضوان اللَّه عليه) چكيده و زبده ى مكتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمينه ى فلسفى اش، در زمينه ى عرفانى هم همينجور است. خوب، مرحوم آ شيخ مجتبى نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترويج ميكرد تا وقتى زنده بود. ترويج هم از امام كرد؛ ايشان بلند شد از مشهد آمد قم، ديدن امام. مرحوم آ ميرزا جواد آقاى تهرانى در مشهد جزو برگزيدگان و زبدگان همان مكتب بود، اما ايشان جبهه رفت. با تفسير حمد امام كه در تلويزيون پخش ميشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ايشان، هم مرحوم آقاى مرواريد، اما حمايت ميكردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سياسى، اجتماعى، رفاقتى، با هم مأنوس؛ همديگر را تحمل ميكردند. در قم بايد اينجورى باشد.

يك نفرى نظر فقهى ميدهد، نظر شاذّى است. خيلى خوب، قبول نداريد، كرسى نظريه پردازى تشكيل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بيايند اين نظر فقهى را رد كنند با استدلال؛ اشكال ندارد. نظر فلسفى اى داده ميشود همينجور، نظر معارفى و كلامى اى داده ميشود همينجور. مسئله ى تكفير و رمى و اين حرفها را بايستى از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علماى برجسته و بزرگ؛ يك گوشه اى از حرفشان با نظر بنده ى حقير مخالف است، بنده دهن باز كنم رمى كنم؛ نميشود اينجورى، اين را بايد از خودِ داخل طلبه ها شروع كنيد. اين يك چيزى است كه جز از طريق خودِ طلبه ها و تشكيل كرسيهاى مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفكرى و آزادانديشى كه عرض كرديم، ممكن نيست. اين را عرف كنيد در حوزه ى علميه؛ در مجلات، در نوشته ها گفته شود. يك حرف فقهى يك نفر ميزند، يك نفر رساله اى بنويسد در ردّ او؛ كسى او را قبول ندارد، رساله اى در ردّ او بنويسيد. بنويسند، اشكال ندارد؛ با هم بحث علمى بكنند. بحث علمى به نظر من خوب است». (‌بيانات در ديدار جمعى از اساتيد، فضلا، مبلّغان و پژوهشگران حوزه‌هاى علميه كشور)


پی نوشت:


۱ـ اين فرمايشات، توصيه های مدیریتی و از هدایت های ولايی است و مانع بحث های آکادميک در اين عرصه نمی شود و موافقان فلسفه نباید پشت سر فرمایشات معظم له پناه بگیرند تا مخالفان را به اسکات بکشانند و مخالفان فلسفه هم نبايد ولی فقیه را طرف مباحث علمی خود قرار دهند؛ چون هر چند ولی فقیه از برجسته ترين نخبگان و کارشناسان در رشته های مختلف است اما نمی تواند مدیریت کشور را رها کند و به مباحثه با دیگران بپردازد. مباحثات باید با نخبگان حوزه يا دانشگاه صورت بگیرد نه با رهبر جامعه.

۲ـ رهبر معظم انقلاب، توصیه های دیگری هم مطرح کرده اند که در جای خود قابل توجه است. اين توصيه ها به شکل تیتروار از این قرار است: ضرورت مرکزیت فلسفه در حوزه علمیه قم، را اندازی نهضت آزاداندیشی در فلسفه، ضرورت توجه به خطر رقیب سازی برای فلسفه اسلامی از طریق حرکت حساب شده در ترجمه و ترویج فلسفه های مادی غرب،جذب امکانات کشوری برای فلسفه حوزه، برنامه ریزی برای رشد، ترویج، تعمیق و توجیه جریان عقلی در حوزه (در کنار برنامه حوزه) و موارد دیگر.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها