در ابتدا مطلبی را میخوانید که روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود با عنوان«قانون فصلالخطاب است »و به قلم حسین شمسیان به چاپ رساند:اطلاعیه
وزارت علوم درباره پرونده پر سر و صدا و جنجالی بورسیهها، بسیاری از
گمانهزنیها و هشدارهای دلسوزان در این ماجرا را عینیت بخشید و ثابت کرد
که ماجرا، نه یک دغدغه علمی و آکادمیک، که یک بازی سیاسی و هیاهوی رسانهای
برای دور کردن توجهات از اصلیترین مسائل است. اینکه مسئله اصلی چیست که
اینقدر تلاش میشود کسی به آن توجه نکند و اینکه اطلاعیه وزارت علوم چگونه
این امر را اثبات میکند، چیزی است که در این یادداشت به آن خواهیم پرداخت.
1-
از ماههای نخستین شروع بکار دولت یازدهم، بحث و جنجال درباره بورسیههای
غیرقانونی بالا گرفت و بارها و بارها اعلام شد و در رسانههای حامی دولت
نوشته شد که 3772 بورسیه غیرقانونی در دانشگاهها مشغول به تحصیلند.
طبیعتاً این انتظار منطقی در جامعه پدید آمد که مرجعی قانونی و بیطرف به
موضوع رسیدگی کرده و صحت این تهمت سنگین و ادعای بزرگ را ارزیابی کند. اما
وزارت علوم پس از یکسال ادعا و شکایت، ناگهان لباس قاضی پوشید و حکم صادر
کرد! امر بیسابقهای که تعجب همگان را برانگیخت و این پرسش را در ذهن
تداعی کرد که براساس کدام منطق و متن قانونی، یک دستگاه هم مدعی باشد، هم
سناریوساز، هم شاکی و بالاخره هم قاضی!؟ اما به هرحال چنین شد و اعلام شد
که از جمع 3772 نفر، 36 نفر مستحق ادامه تحصیل در مقطع دکترا نیستند! یعنی
حدود 9 دهم درصد! طبیعتاً اعلام چنین رقمی پس از آن همه جنجال، یک رسوایی
بزرگ برای دروغگویان و یک فضاحت تاریخی بود. پس باید بازی با اعداد آغاز
میشد. پس براساس چند عملیات ریاضی، اعلام شد که 840 نفر دیگر مستحق ادامه
تحصیل هستند اما هزینه تحصیل آنها از محل بورس پرداخت نمیشود بلکه شخصاً
باید این هزینه را تأمین کنند!
مسئولان راستگویی که این اطلاعیه را
تنظیم کرده بودند و همه را جز خودشان به دروغگویی و تخلف متهم میکردند،
فراموش کردند که ممکن است در مقابل پرسشی اساسی قرار بگیرند و جوابی برای
آن نداشته باشند. آن پرسش این است که براساس ادعای شما، کل این افراد در
فرآیندی غیرقانونی (یعنی بدون آزمون) بورس شدهاند، پس چگونه و براساس چه
قانونی اجازه ادامه تحصیل آنها را میدهید؟! اگر اصلاً استحقاقی ندارند، چه
کسی و کدام قانون به شما چنین اجازهای را داده که شخص غیرمستحق را بر
صندلی تحصیلی دکترا بنشانید و اگر دارند- که اسناد محکم از این گزاره حکایت
دارد- چرا به دروغ آنها را متهم کردید؟!
2- حتی اگر درباره این
گروه هیچ حرف و بحثی نداشته باشیم، این عدد نسبت به کل، حدود 20درصد را
دربر میگیرد و باید پرسید جبران آبروی رفته 80درصد باقی مانده را چه کسی
میکند؟ و چرا اول همه را متهم کردید و بعد به این عدد رسیدید (البته اگر
درست باشد) این محاسبه ساده را باید به سرپرست وزارت علوم گوشزد کرد که در
مصاحبه توجیهی و اطلاعیه مذکور، گفته بود: «از چه کسی باید عذرخواهی
کنیم»!؟ باید از هشتاد درصد بورسیهها و نخبگانی که یکسال توسط شما و
بوقهای تبلیغاتی شما مورد هجمه و حمله قرار گرفتند عذرخواهی کنید و فرصت
را به روز واپسین نگذارید که پاسخگویی سختتر میشود.
3- درحالی که
دانشگاههای کشور همه ساله در اردیبهشت ماه فراخوان جذب میدهند، به عده
کثیری که بورس آنها مشکل نداشته اعلام شده تا بهمن فرصت دارید از یکی از
دانشگاههای کشور، اعلام جذب اخذ کنید! یعنی عملاً و محترمانه به آنها گفته
میشود: «پرونده شما را زیر و رو کردیم، هیچ مشکلی نداشتید که بتوانیم شما
را به خاطر آن از تحصیل محروم کنیم، پس ناچاراً به تحصیل ادامه بدهید، اما
کاری میکنیم که نتوانید در هیچ دانشگاهی جذب شوید و پس از چند سال تحصیل،
با یک مدرک دکترا مرخص شوید! شما نباید استاد هیچ دانشگاهی بشوید!» آیا
این جملات ترجمان محتوم و حقیقی اتفاقی که هماکنون بر سر فرزندان نخبه
کشور آورده میشود، نیست؟
4- اما چرا اینها، که نسل جوان، پر انرژی و
مؤمن و وطندوست هستند نباید در دانشگاه جایی داشته باشند و به کرسی
استادی تکیه بزنند؟ مگر قرار است دانشگاه جای چه کسانی باشد؟ و اینها قرار
است جای چه کسی را تنگ کنند؟ این، همان بزنگاهی است که ثابت میکند، ماجرای
بورسیهها، جنجالی بیش نبود. سالها قبل حمیدرضا جلاییپور نوشته بود:
«بدنه اصلی جریان اصلاحطلب همان 2500 نفری بودند که در دوره سازندگی برای
ادامه تحصیل با بورس وزارت علوم به کانادا، انگلیس و استرالیا اعزام شدند»
طبیعی است که در بین آنها هم افراد وطندوست و انقلابی کم نیستند، اما همه
چیز حکایت از آن دارد که سران آن جریان برای بقاء و تأثیرگذاری سیاسی در
دانشگاههای کشور دست به هر کاری میزند حتی اگر به قیمت نابودی و ناامیدی
هزاران نخبه جوان تمام شود. و بعد برای پنهان ماندن اصل ماجرا، شیپور
دروغین بورسیهها را در دست میگیرد و آنقدر در آن میدمد که کسی متوجه
بازگشت بیسر و صدای خائنین به ناموس و میهن این مردم و دانشجویان آنها
نشود! به این دو نمونه تلخ توجه کنید:
الف: نیمه سال 87، خودرویی با
سرعت غیرمجاز در حال عبور از بزرگراه قزوین-زنجان است، راننده به اخطار
ایست پلیس برای توقف توجهی نمیکند، پس از اندکی تعقیب و گریز، خودرو متوقف
و به پاسگاه پلیس راه هدایت میشود. بررسیها نشان میدهد که راننده،
استاد یکی از دانشگاههای مهم کشور است و سرنشین دیگر، خانم جوانی است که
دانشجوی وی است. در جریان تحقیق برای تصدیق هویت راننده، چندین شکایت توسط
دانشجویان و برخی کارمندان دیگر کشف میشود و لاجرم آنها به مرجع قضایی
معرفی میشوند. پس از بررسیهای فراوان و تشکیل پروندهای مفصل و صرف زمان
بسیار و تحقیقات طولانی و کشف حقایقی تکاندهنده (که جزئیات آن نزد کیهان
محفوظ است و شرح آن جز تلخی و تکدر حاصل دیگری ندارد) دادگاه کیفری با صدور
دادنامهای مفصل، استاد خاطی و خائن را به اتهام رابطه نامشروع و... به
مجازاتهایی از قبیل شلاق، تبعید و... محکوم میکند. همزمان هیئت رسیدگی
به تخلفات اعضای هیئت علمی دانشگاهها نیز آن استاد را که آبروی اساتید
متعهد و مومن را برده بود، از دانشگاه اخراج میکند. او به دیوان عدالت
اداری شکایت میکند و دیوان حکم دانشگاه مبنی بر اخراج را تائید میکند.
احکام قضایی اجرا میشود و آن مرد سالهای تبعید را هم سپری میکند اما
ناگهان و در آغازین ماههای شروع بکار دولت یازدهم همان مرد - که البته
رئیس شاخه استانی یکی از احزاب منحله هم بوده- به تکاپوی بازگشت به دانشگاه
میافتد! با مسئولان مختلف دیدار میکند، وعدههایی میگیرد و نامههای
حمایتی صادر میشود و با ادعای کشف اسناد و ادله جدید دوباره در دیوان
عدالت اداری طرح دعوی میکند! یکی دو نامه حمایتی هم برای او صادر میشود.
حتی یک کارمند وزارت علوم، خارج از صلاحیت اداری و شغلیاش برای آنکه کار
را یکسره کند، طی نامهای، هویت و صلاحیت صادرکنندگان حکم اخراج آن
استادنما به جرم دستدرازی به دختران بیپناه مردم را زیر سؤال میبرد و
جالب آنکه این نامه (که یک مکاتبه داخلی بود) در جهت حمایت از استاد خاطی،
از پرونده قضایی وی سردرمیآورد و... ظاهرا باید به زودی شاهد بازگشت
پیروزمندانه این استاد به دانشگاه باشیم. هرچند هماکنون نیز او به صورت
غیر رسمی حضورش را آغاز کرده است!
ب: در کوران فتنه سال 88 بسیاری
تحت تاثیر القائات مسموم، سخنانی گفتند و حرکاتی کردند که با فروافتادن
پردهها، به باطل بودن ادعاها پی بردند و به صف فشرده انبوه مردم بازگشتند.
بسیاری از آنها را دوش به دوش خود در 9 دی تاریخی انقلاب دیدیم. اما دکتر
«ع.م» حساب شده و فعال از مدتها قبل از فتنه در جلسات براندازی شرکت کرد و
برای لحظه لحظه حادثه برنامه ریخت. در کوران فتنه هم از هیچ تلاشی برای
براندازی کوتاهی نکرد و نصیحت مشفقان در وی اثری نکرد. دادگاه انقلاب
پرونده او را به اتهامات گوناگون مورد بررسی قرار داد و پس از چندین و چند
جلسه و مطالعه همه اسناد و شواهد غیرقابل انکار، او را به پنج سال حبس و...
محکوم کرد. وی نیز از سوی هیئت رسیدگی به تخلفات اعضاء هیئت علمی
دانشگاهها، از دانشگاه اخراج شد. اما او هم با آغاز کار دولت یازدهم،
سودای بازگشت ساز کرد و به طرح دعوی در دیوان عدالت اداری پرداخت. عوامل
پردهنشینی که هزینه اعمال آنها را فرجیدانا داد، حمایت از او را آغاز
کردند و در حالیکه طرف شکایت «ع.م» وزارت علوم بود، در اقدامی عجیب و
بیسابقه، معاون حقوقی وزیر نامه محرمانهای خطاب به قاضی پرونده و با
محتوای حمایت از شاکی ارسال کرد! حتی رئیس دانشگاه هم نامه حمایتآمیز از
وی تنظیم و ارسال کرد و باز هم همان مقام غیرمسئول و فاقد صلاحیت اداری،
صلاحیت و شایستگی صادرکنندگان رأی اخراج را زیرسؤال برد تا همه چیز برای
بازگشت این شخص خائن و وطنفروش و عنصر فعال در فتنه آماده شود...
این
دو نمونه و دهها نمونه مشابه دیگر که نزد کیهان محفوظ است و همچنین موارد
تلخ انضباطی دانشجویی، جملگی حکایت از یک روند خطرناک دارد و به نظر
میرسد با توضیح بسیار مختصر آن، تحلیل آغازین این نوشتار مبنی بر
ساختگیبودن جنجال بورسیهها برای رسیدن به هدفی مهمتر، بر همگان آشکار
شده باشد.
از سوی دیگر آشکار است وقتی روش و منش مسئولان وزارت علوم
و حلقههای پنهان چنبرهزده در آن به گونهای است که از مفسدین اخلاقی و
متجاوزین تا مفسدین سیاسی و فتنهانگیز به سادگی به واسطه آنها به
دانشگاهها باز میگردند، سرنوشت علمی و پیشرفت کشور به چه سویی میرود.
یقینا این امر نمیتواند مورد تائید و رضایت رئیسجمهور محترم باشد و ایشان
هم از افت علمی و جولان مفسدان سیاسی و اخلاقی و سردمداری آنها استقبال
نمیکند اما عدهای عامدانه گزارشهای جهتدار و غلطی به رئیسجمهور
میدهند تا ایشان را به موضعگیریهای خاص و تند وادارند.
نکته مهمی
که نباید فراموش کرد آن است که تخطی از قانون در هر دولتی با هر گرایشی
مذموم و ناپسند است و چه خوب است مراجع رسمی و قانونی تخلفات احتمالی همه
دولتهای گذشته و کنونی را به دور از جنجال و هیاهو رسیدگی کنند و گزارش
دقیق و قاطعی به مردم ارائه دهند تا همگان بپذیرند که قانون فصلالخطاب است
و جنجال رسانهای تاثیری ندارد.
ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز به مطلبی با عنوان«برزیلیترین رویداد سال»نوشته شده توسط شروین طاهری اختصاص یافت:برخلاف
باور عمومی، بزرگترین رویداد برزیلی امسال ربطی به فوتبال نداشت. اتفاقا
میزبانی جام جهانی 2014 با آن پایانبندی کابوسوارش که شکست تاریخی 7گله
از آلمان را مقابل چشمان اشکبار یکی از خندانترین ملتهای دنیا رقم زد،
رویدادی کاملا «ضد برزیلی» بود اما انتخابات ریاست جمهوری یکشنبه چطور؟ آیا
انتخاباتی که فشردهترین رقابت دموکراتیک در کتاب تاریخ نهچندان پربرگ
سرزمین فوتبال و سامبا و قهوه نام گرفت، سرنوشتسازترین لحظه برزیل در سال
2014 بود؟ باز هم نه! با اینکه پیروزی نزدیک «دیلما روسف» بر «آئسیو
نِوِس»، نامزد مورد حمایت آمریکا و بانکدارهای لاشخورش چون جورج سوروس،
بزرگترین کشور لاتین را موقتا از خطر بلعیده شدن توسط جنایتکاران اقتصادی
والاستریت نجات داد اما با همه دخالتهایی که آنها در ماههای منتهی به
رایگیریهای دومرحلهای 6 و 25 اکتبر در برزیل کردند، باز هم پیروزی
چپها بهخاطر پایگاه مردمیشان که اکثریت محروم و فقیر این جامعه 220
میلیونی را تشکیل میدهند، قابل پیشبینی به نظر میرسید.
با این
همه نمیتوان حضور خانم رئیسجمهور را در متن برزیلیترین رویداد سال منکر
شد که البته نه ربطی به بغض او هنگام تماشای سلاخی «ژوگو بونیتو» در
ریودوژانیرو دارد و نه شادمانی کودکانه پریشب بانوی سیاستمدار 66 ساله در
جشن پیروزی انتخاباتیاش در برازیلیا.
برزیلیترین اتفاق سال اتفاقی
ورای سیاست و فوتبال است و حتی ورای غرور و عواطف و سرنوشت برزیلیها
چراکه سرنوشت تمام جهان را تحت تاثیر قرار میدهد. برزیلی بودن آن اما
استعارهای است از دریبلی بهیادماندنی به سبک دریبلهای برزیلی که
آمریکاییها روز 15 ژوئن در فورتالزا خوردند. 4 ماه و نیم پیش رؤسای جمهوری
5 قدرت اقتصادی نوظهور جهان موسوم به«بریکز» در این شهر استوایی سواحل
شمالی برزیل پیمان بستند بانکی بینالمللی را جایگزین «بانک جهانی» صددرصد
آمریکایی کنند؛ بانک جهانی نه یک نهاد حقوقی بینالمللی بلکه یک موسسه
مالی خصوصی است و هیأتمدیره آن را کارگزاران خاندانهای بانکدار یهودی
حاکم بر همتای آمریکایی آن یعنی صندوق فدرال (بانک مرکزی ایالات متحده)
تشکیل میدهند. با این وصف اگر «پایان آمریکا» و « سقوط دلار» تا 15 ژوئن
2014 تنها تیترهای احتمالات نظم جهانی نوینتر از نظم نوین جهانی بوش و
اربابان صهیونیستش بودند، امضای رؤسای جمهوری برزیل، روسیه، هند، چین و
آفریقایجنوبی برای تاسیس یک بانک مشترک بینالمللی بر مبنای سبدی از
ارزهای کشورهای بریکز به جای دلار، حکم تایید تیترهای مزبور را داشت. در
برزیلیترین لحظه سال و درجریان ششمین اجلاس بریکز، دیلما روسف،
رئیسجمهور برزیل میاندار جمع ولادیمیر پوتین، نارندرا مودی، شی جینگپینگ
و جاکوب زوما برای عقد پیمانی بود که در صورت محقق شدن میتواند پس از
انقلاب اسلامی 1979 ایران، بیشترین انحراف معیار را در منحنی رو به افول
«پارادایم پایان آمریکا» پدید آورد و منحنی پارادایم نوین «قرن بدون
آمریکا» را شیبی صعودی بخشد.
حتی سازمان همکاری شانگهای که در
بهترین حالت حدود 40درصد جمعیت جهان را دربرمیگیرد، نمیتواند همانند
اتحادیه بریکز در مقابل سلطه اقتصادی بلوک دلار ایستادگی کند چرا که این
اتحادیه در هر 5 قاره کره خاکی ریشه دوانیده و بویژه با همراه کردن
محرومترین ملل آسیایی، آفریقایی و لاتین، به رویای همیشگی خیزش جنوب فقیر
در برابر شمال غنی پروبال میدهد چرا که هر یک از 5 قطب نوظهور بریکز،
گروهی از متحدان قارهای و جهانیشان را نمایندگی میکنند و در نهایت راه
را برای عضویت دیگران فراهم میسازند. اگر روزهای نخست تشکیل سازمان ملل
متحد را به یاد آوریم که چطور آمریکا و انگلیس و متفقین آنها در جنگ دوم
جهانی به عنوان ملل پیروز از برتری موقتشان در معادلات جنگی برای بسط
هژمونی خود در قالبی جهانی سود بردند، آنگاه درخواهیم یافت که اتحادیه
بریکز نیز میتواند با استفاده از فرصتی که افول اقتصادی آمریکا و اروپا در
اختیارش نهاده، به اتحادیهای فرااقتصادی در سراسرجهان بدل شود.
این
امکان را بیش از هر چیز میشد از احساس خطر آمریکا و اتحادیه اروپایی و
راه انداختن موجی از جنگهای تروریستی نیابتی (نظیر داعش و القاعده) و
تهدیدهای منطقهای (مثل بحرانهای اوکراین، پاکستان و دریای چین)
پیرامون روسیه، چین و هند و متحدان استراتژیکشان حس کرد. حال با
بحرانآفرینیهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در برزیل و آمریکای جنوبی،
برزیل تحت هدایت سوسیالیستها هم چارهای نخواهد داشت جز اینکه در مقابل
خصم خود بایستد. برزیل تنها کشور در میان این 5قدرت نوظهور بود که هیچگاه
یک انقلاب تمامعیار علیه استثمار و استعمار را تجربه نکرده بود.
حتی
آفریقای جنوبی با رهبری نلسون ماندلا در آخرین سالهای قرن بیستم، طعم
شیرین خیزش اکثریت محروم سیاهان را چشیده بود اما برزیل هرگز! اما با
توطئههای اخیر سیا و سوروس در برزیل برای به حاشیه راندن دیلما روسف و
حزبش که حتی تا ترور رهبر حزب رقیب او و زمینهچینی شورشهای خیابانی به
سبک انقلابهای رنگی هم پیش رفت، اکثریت محروم جامعه برزیل روز یکشنبه
حقیقتا طعم نخستین پیروزی انقلابی را با رای دادن به دشمن بالقوه منافع
آمریکای شمالی در آمریکای جنوبی چشیدند و این پیروزی پیوندهای آنها با ملل
انقلابی دیگر را محکمتر خواهد کرد و هسته مرکزی بریکز را قدرتمندتر
میکند.
حسین شیخ الاسلام در روزنامه حمایت به مسائل حج پرداخته است و مطلبی را با عنوان «حج، «محشر امت اسلامی»» آورده است، شما می توانید این مطلب را در ادامه مطالعه نمایید:روز
گذشته رهبر انقلاب در دیدار با دست اندکاران حج امسال نکاتی را درباره
استفاده از فرصت طلایی موسوم حج بیان فرمودند. از جمله فرمایشات ایشان
تعبیری بدیع و در عین حال عمیق از حج با عنوان «محشر امت اسلامی» است. همه
امت اسلامی با هر زبان، نژاد، قومیت و رنگی در سرزمین وحی حضور دارند و
مانند روز محشر که به تعبیر قرآن، انسان با آشنایان خود هم احساس غربت می
کند و هر کسی به فکر کار خود و سرگرم انجام وظایف خویش است. از آیات و
تفاسیر مربوط به قیامت می توان این برداشت را داشت که اجتماع حاجیان در
صحرای حجاز، شبیه ترین واقعه به یوم الحساب است.همانگونه که هر کسی در روز
حشر هر آنچه از اعمال خود را داشته، با خود آورده به همان ترتیب هم در موسم
حج، حاجیان تمام توانایی ها، استعدادها و دستاوردهای فکری و معنوی خود را
به این عرصه آورده اند. نکته قابل توجه فرمایشات ایشان استفاده از موسم حج
در جهت پیشبرد منافع امت اسلامی و استفاده از قابلیت های مسلمانان است.
رهبر
فرزانه انقلاب در بخشی از سخنانشان به درستی و با فراست، استفاده دشمن از
شیوههای جدید و متکثر ارتباطی برای ایجاد شبهه جدا بودن تشیع و انقلاب
اسلامی از جهان اسلام را مورد توجه قرار دادند. با عنایت به این مطلب باید
متذکر شد که بهره گیری دشمن از روش های جدید مانند ارتباطات سایبری و شبکه
های اجتماعی در ایجاد این شبهات باطل بسیار نقش دارد. نوشتن کتاب و یا
سراییدن شعر در جهان امروز دیگر رفع نیاز نمی کند و بهره گیری از ابزارهای
پیشرفته را می طلبد. فیلم، انیمیشن، شبکه های اجتماعی مخصوص تلفن همراه از
روش های نوین برای تحقق بخشیدن و جامه عمل پوشاندن به خواسته های ایشان
است. شاید بتوان از هنر به عنوان شاه بیت فعالیت های دفاعی و تبلیغی نام
برد؛ عاملی که با نگاه به اهمیت زیبایی شناسی در هر حوزه تبلیغاتی،
خودنمایی کرده و استفاده از شکل ها و ابعاد مختلف آن برای چشاندن طعم شیرین
آموزه های تشیع و انقلاب به مخاطب ناآشنا، غیرقابل گریز می باشد.
مسئله
بعدی اهمیت وحدت از زاویه عدم دشمنی مسلمانان با یکدیگراست که رهبری
انقلاب برآن تاکید داشته اند؛ باید اذعان کرد وحدت، اکسیر گمشده جهان امروز
اسلام است که متاسفانه کشورهای غربی بیشترین سوء استفاده از عدم اتحاد
مسلمانان را می کنند. آنان را به جان یکدیگر انداخته، کشتار، جنایت و برادر
کشی را به شکل مستقیم و غیر مستقیم تحریک و تهییج می نمایند. وقایع اخیر
منطقه نشان می دهد که بعضی غافلان خواسته یا ناخواسته در دام نقشه های دشمن
افتاده و کشورهای منطقه به هماوردگاه جنایت، ناامنی و خونریزی مبدل گشته
است. حقیقتا انقلاب اسلامی و به ویژه حضرت امام (ره) پرچمدار اتحاد مسلمین
در برابر استکبار جهانی بوده اند و ابتکاراتی تاریخی و جهانی مانند هفته
وحدت نشان دهنده اهتمام جدی و ویژه ایشان به این موضوع است. علت این همه
تاکید جمهوری اسلامی بر مقوله وحدت هم این است که راه سوء استفاده دشمنان
را برآمده از اختلافات مسلمانان می داند. در شرایط فعلی هم آسیب پذیرترین
نقطه مسلمین و پاشنه آشیل جهان اسلام دشمنی و اختلافات قومی و مذهبی است.
وحدت علی الخصوص در مقابل این توطئه بزرگ، توطئه ای که برای همه اعم از
شیعه، سنی طراحی شده، مهمترین محصول نورانی و بابرکت حج است. نکته آخر که
باید بدان اشاره کرد یادآوری هوشمندانه ایشان برای کشف عوامل موثر در
باورپذیری تبلیغات غیر واقعی دشمن است. باید توجه داشت که روش های دشمن در
این زمینه مدرن، جدید، ابتکاری و در عین حال شیطانی است و از ابزارهای آن
به خوبی بهره می برد.
معاندین با مطالعه و شناخت کامل از ما هجمه
می کنند، مخاطب محورند و با تحلیل و آنالیز دقیق بر شیوه های تاثیرگذاری
عمیق تبلیغاتشان، اشراف دارند. از ویژگی های دیگر این سیاه نمایی می توان
به چند جانبه و جهانی بودن آن اشاره کرد؛ بدین ترتیب که تمام توانایی خود
را به رهبری فرماندهی واحد شبیه رهبری یک گروه ارکستر، به سمت هدف هدایت می
نمایند. قسمتی را به شبکه های اجتماعی واگذار کرده، بخشی را به نشریات
محول نموده، گوشه ای را به صنعت سینما خود تفویض کرده اند و با استفاده از
آنان به قامت باطل لباس حق پوشانده و آن را با ظاهری آراسته باورپذیر کرده
اند. اینجاست که باید تامل کرد کشورهایی که برای متعادل نگه داشتن قیمت
جهانی غلات، مازاد آن را به دریا ریخته و حاضر نیستند فقیران را در سراسر
جهان سیر کنند به کدام دلیل بشردوستانه به فکر تفریح، سرگرمی و آینده سیاسی
مردم ما افتاده و ماهواره های فارسی زبان را به ده ها عدد افزایش داده
اند. عده ای ساده دل هم در داخل با توجیه جهانی شدن، نسخه استفاده از
محتوای مجرمانه آنها را صادر کرده و از عواقب خطرناک آن غفلت می کنند.
مطلبی که روزنامه خراسان در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان با عنوان«ما هم بمب های ساعتی هستيم؟»به قلم اميرحسين يزدان پناه به چاپ رساند به شرح زیر است:1-
در فیلم «The siege» (محاصره) ساخته سال 1998 هالیوود (3 سال قبل از حادثه
11 سپتامبر) که از جمله فیلم هایی است که در زمره آثار با کارکرد «اسلام
هراسی» (Islamophobia) قرار می گیرد، صحنه هایی وجود دارد که بر فراز شهری
در یکی از کشورهای عربی وقتی نوای اذان از مناره های مساجد پخش می شود،
دوربین با حرکتی آرام با نوعی موسیقی تعلیقی، تلفیق می شود. این موضوع در
چندین صحنه تکرار می شود تاجایی که هرجا اذان پخش می شود ناخودآگاه به
عنوان مخاطب انتظار داری همان حرکت دوربین و همان نوای موسیقی معلق را
بشنوی. اما نکته اصلی این جاست که کارگردان از این موسیقی و حرکت دوربین
درجاهای دیگر هم استفاده می کند. صحنه هایی که عملیات تروریستی انجام شده
یا شخصیت اصلی فیلم که یک پلیس آمریکایی است به دنبال مقصر برخی انفجارها و
ناامنی در آمریکا می گردد. به بیان دیگر کارگردان در این صحنه ها نوعی
شرطی سازی برای مخاطب ایجاد می کند که در نتیجه آن هربار مخاطب آن موسیقی
را می شنود انتظار دارد اذان که نماد اسلام است پخش شود و از آن پس، این
نمادسازی در جایی استفاده می شود که به اسلام هراسی دامن می زند و یک
مسلمان مقصر ناامنی در غرب آسیا و شهرهای آمریکا معرفی می شود.
2-
درست در آستانه اربعین حسینی سال گذشته شبکه بی بی سی درباره مداحان گزارشی
پخش کرد و در آن به تخریب این قشر پرداخت.این گزارش همزمان با حاشیه سازی
های یک حادثه درباره یکی از مداحان مشهور بود که چند روز پیش از آن در یک
برنامه تلویزیونی در تبیین قیام امام حسین(ع) و نیز انقلاب اسلامی نکات
صریحی را مطرح کرده و به دفاع از حریم ولایت پرداخته بود. این حاشیه سازی
ها به سرعت به صفحه اول برخی روزنامه ها آمد و بی بی سی نیز همین خط خبری و
تحلیلی را برای تخریب مداحان در پیش گرفت و صدالبته در لابه لای محتوایی
که ارائه می کرد به تخریب عزاداری ایام محرم و عاشورای حسینی پرداخت. حجم
گزارش هایی که پخش می شد به نحوی بود که به سختی می شد باور کرد که در
فاصله ای اندک این گزارش ها تولید شده باشد. عمده آن چه در این گزارش ها
دنبال می شد نیز نهادینه کردن این مفهوم در اذهان مخاطبان بود که قشر
مداحان قابل اعتماد نیستند و در پس این هدف نیز تضعیف عزاداری سیدالشهدا(ع)
به عنوان عالی ترین تجلی ایستادگی در مقابل ظلم و نیز یکی از مهم ترین
خاستگاه های نهضت امام خمینی(ره) دنبال می شد تا از آن پس وقتی مردم نام
یکی از مطرح ترین و پرطرفدارترین مداحان را می شنوند ناخودآگاه حواشی ساخته
شده درباره او در ذهن متبادر شود.
3- تقریبا همه ما می دانیم که
امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصلی ترین اهداف قیام امام حسین(ع) است.
با آغاز دهه محرم نیز تبیین این اصل مهم از سوی واعظان و سخنرانان در هیئت
ها و رسانه ها و ... دنبال می شود. حالا فرض کنیم کسی بخواهد این موضوع را
مخدوش کند به نحوی که هرجا در هر هیئتی عبارت «امربه معروف و نهی از منکر»
را شنید ناخودآگاه مفهومی تخریبی در ذهنش جای بگیرد. به نظر شما باید چه
کند؟ بگذارید این روند را با هم مرور کنیم. هفته ها مانده به آغاز محرم،
طرحی با عنوان حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر در مجلس در حال
بررسی است این طرح به درستی با برخی انتقادات همراه است که البته باید توسط
تصمیم گیران بررسی شود. ناگهان جنایت هولناک اسیدپاشی برای یک بانوی
ایرانی در اصفهان رخ می دهد. این جنایت دردناک دل همه ایرانی ها را به درد
می آورد اما همزمان برخی رسانه ها عبارت «امر به معروف و نهی از منکر» را
به این فاجعه دردناک مرتبط می کنند. حالا دیگر برنامه های زنده بی بی سی
نیز به این موضوع اختصاص دارد و اگر تحلیل کمی درباره تکرار عبارت «امر به
معروف و نهی از منکر» انجام شود خواهیم دید که این عبارت یکی از
پرکاربردترین عباراتی است که در کنار خبر اسیدپاشی استفاده شده است. به
بیان دیگر حالا اگر در یک هیئت کوچک در روستایی دور افتاده نیز از «امر به
معروف و نهی از منکر» سخن به میان بیاید آن چه در ذهن مخاطب تداعی می شود،
کارکرد همان شرطی سازی انجام شده در فیلم «The siege» را دارد و متاسفانه
اسید پاشی در کنارش متبادر می شود، آن جوان یا نوجوان هیئتی را دچار «وحشت»
می کند، به دلش «غم» می اندازد و حس «ناامیدی» برایش ایجاد می کند. «القای
غم و یأس و ناامیدی» و «ایجاد رعب و وحشت» ازمهم ترین اهداف در جنگ های
روانی است. درباره فاجعه اسید پاشی طی هفته های گذشته تحلیل های متفاوتی
نوشته شده است و در این جا نمی خواهم به تحلیل این موضوع بپردازم. اما صرفا
همین را به یاد داشته باشیم که برای ایجاد جنگ روانی و تخریب یک مفهوم مهم
و سازنده مانند عاشورا و قیام حسینی نه تانک کارآیی دارد و نه بمب های
هدایت شونده یا ساعتی، گاهی خود ما با کپی پیست های بدون فکر یک شایعه در
شبکه های مجازی و سایت های خبری و ... تبدیل به خطرناک ترین بمب های ساعتی
می شویم و مصداق این که «فدع ما لا تعرف فان شرارالناس طائرون الیک باقاویل
السوء -از نقل مطالبی که درباره آن اطلاع کافی ندارید پرهیز کن، زیرا اهل
شر، مطالب بی اساس یعنی شایعات را علیه من به گوش شما می رسانند.» (نهج
البلاغه- خطبه 78)
محمود فرشيدی در مطلبی که با عنوان«نظارت همگانی و نگرانی دشمن!»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت
نظام
اسلامی مبتنی بر الگویی از حاكمیت و مدیریت است كه طراح آن، خداوند تبارك و
تعالی است و هرچند كشف ابعاد پیچیده و گوناگون این الگو، نیاز به تلاش
مستمر دارد اما هر دستاوردی در این راه، سرمایه عظیم و گرانبهایی فراروی
بشریت قرار میدهد
چنان كه نظام جمهوری اسلامی در كمتر از چهار دهه
دوران حاكمیت خویش برای حل مشكلات جامعه، به راهكارهای شگفتانگیز و
كارآمدی از این طریق دست یافته كه مورد توجه و بهرهبرداری دیگر كشورها نیز
قرار گرفته است و تازهترین ارمغان اسلام در عرصه مدیریت جامعه، قانونمند
شدن اصل امر به معروف و نهی از منكر میباشد كه این روزها در دستور كار
مجلس شورای اسلامی قرار دارد.
در قرآن و احادیث،
اصل امر به معروف و نهی از منكر از جایگاهی بیبدیل و والا برخوردار است
چندان كه تاكید شده با این اصل میتوان واجبات و فرایض دین را برپا داشت.
امام خمینی(ره) نیز در تحریرالوسیله آن را ضروری دین برشمردهاند. با توجه
به این اهمیت، اصل هشتم قانون اساسی هم آن را وظیفه همگانی دانسته است یعنی
چه دولت به معنای مجموعه حكومت و چه عموم مردم، در اجرای این اصل مسئولیت
دارند و تصویب این اصل توسط نویسندگان قانون اساسی با پنجاه رای موافق در
برابر تنها سه رای مخالف و دو رای ممتنع، حكایت از نقش كلیدی آن دارد.
فداكاریهای
افراد و مظلومیت شهدایی كه براساس باور راسخ دینی، خود را ملزم به عمل به
واجب دینی امر به معروف و نهی از منكر میدانستند، نهایتا موجب شد
نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای قانونمند شدن آن طرحی را ارائه دهند كه
این روزها در صحن علنی در حال بررسی است.
اما اگر
بخواهیم از نقش كلیدی و كاركرد موثر قانونمند شدن امر به معروف و نهی از
منكر آگاهی بیشتری پیدا كنیم، كافی است حساسیت رسانههای نظام سلطه جهانی
در این زمینه را مورد توجه و دقت قرار دهیم زیرا براساس رهنمود بنیان گذار
جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(ره)، مخالفت با خواستههای دشمن باید یكی
از شاخصهای ما در تشخیص حقیقت و درستی راهمان باشد و لذا نگرانی این
روزهای دشمنان ما از تاثیر عمیق و فراگیر اجرای این اصل و قانونمند شدن آن
در تحكیم نظام مردمسالاری دینی است و قیل و قال ارتباط دادن فاجعه
اسیدپاشی به تصویب این قانون در مجلس را میبایست از همین منظر مورد تحلیل
قرار داد و حجم عظیم كار رسانهای جهتدار روی این فاجعه، این شبهه را به
ذهن متبادر میسازد كه نكند حتی در پیدایش این فاجعه نیز دست عوامل بیگانه،
باواسطه و بیواسطه، دخالت داشته است.در دموكراسی غربی، نقش و حضور و
مشاركت مردم در حاكمیت، از طریق داشتن حق رای تقریبا خلاصه شده است، البته
این حق رای هم در محدودهای است كه چند حزب انگشتشمار برای آنان تعیین
تكلیف میكنند، اما در الگوی حكومتی اسلام، راهكارهای متعددی برای حضور و
مشاركت مردم در حاكمیت پیشبینی شده است و همه در برابر یكدیگر و حاكمیت
مسئولیت دارند و فردگرایی غربی جایگاهی ندارد.
براساس
همین باور عمیق از نقش مردم در حاكمیت است كه مقام معظم رهبری، بارها
تاكید فرمودهاند كه هرجا توانستهایم راهكاری برای نقشآفرینی و حضور مردم
بیابیم، موفق شدهایم كه مشكلات را برطرف نماییم.
اینك
با قانونمند شدن اصل امر به معروف و نهیاز منكر، نظام مردمسالاری دینی
در تدارك برداشتن گامی بلند و طراحی بستری جدید و گسترده برای نظارت و حضور
قانونمند مردم در عرصه سیاست، فرهنگ، اقتصاد و دیگر مسائل جامعه میباشد و
با قانونمند شدن این اصل، زمینه نظارت همگانی مردم بر روند امور جامعه و
عملكرد مسئولین و دولتمردان بیش از پیش فراهم خواهد شد و در كنار
دستگاههای قانونی نظارتی، یكایك افراد دلسوز جامعه نیز میتوانند براساس
موارد پیشبینی شده در قانون، یكدیگر و كارگزاران حكومت را به كار نیك دعوت
كنند و از اقدامات زشت و ناپسند برحذر دارند.
در
شرایط كنونی كه مشكلاتی نظیر امتیازطلبیها، سوءاستفادههای مالی،
حرمتشكنیهای فرهنگی و تشنجآفرینیهای سیاسی و امثال آن موجبات رنجش خاطر
مردم عزیز ما را فراهم آورده است، تصویب این قانون موجب خواهد شد كه
سرمایه عظیم مردم برای رفع این كاستیها به صحنه بیاید و طبعا تمام
دولتمردان مردمسالار و مردم دوست از حضور این سرمایه الهی و بیپایان
استقبال خواهند كرد و صد البته نظارت همگانی مردم، داعیهداران دروغین
مردمسالاری را نگران خواهد ساخت.
«سياستهای آمريكا و فروپاشي ساختار امنيت جهانی»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:
پوتین رئیس جمهوری روسیه در سخنانی درباره تحولات جهانی گفت: آمریكا و متحدان غربیاش ساختار امنیتی جهان را از بین بردهاند.
این، سخن درستی است اگرچه این شائبه را در برداشته باشد كه این اظهارنظر را رهبر یك كشور رقیب غرب مطرح میكند.
واقعیت
این است كه زمامداران غرب به سركردگی آمریكا در جهت تحقق اهداف استعماری
خود، دنیا را به پرتگاهی مخوف و تاریك میبرند و در این مسیر، خود را به
هیچ قید و بندی مقید نمیدانند.
جهان، امروزه برخلاف
ادعاها و شعارهای غرب، ناامنتر از گذشته شده و گواه آشكار آن بروز متعدد
كانونهای بحران است كه روز به روز نیز بر شمار آنها افزوده میشود.
ریشه
اصلی و وقوع این شرایط بغرنج، سیاستهای دولتمردان آمریكائی است كه تلاش
میكنند با همدستی سایر متحدین زیادهطلب و منفعت پرست خود آنرا به پیش
ببرند و اراده و خواست خود را بر سایر كشورها تحمیل كنند.
با
مروری اجمالی بر روند تحولات در دو دهه گذشته و به دنبال فروپاشی ابرقدرت
شرق و حاكم شدن استعمار غرب، به روشنی مشخص میشود نه تنها بحرانهای
بینالمللی كمتر نشده است بلكه به وجود آمدن اشكال مختلف بحران در قالب
اختلافات و دشمنیهای گسترده در میان كشورها، جهان را به انبار باروت تبدیل
ساخته است كه هر لحظه میتواند انفجارهای مهیبی ایجاد كند و صلح و امنیت
را در معرض نابودی قرار دهد.
امروزه كاملاً درك
میشود كه وجود جهان دو قطبی كه پس از جنگ جهانی دوم پدید آمده، دست كم این
امتیاز را داشت كه نوعی توازن بر معادلات بینالمللی حاكم كرده بود و این
توازن به طور قابل ملاحظهای مانع ماجراجوییها و تنش زایی طرفین بود. ولی
حاكمیت بلامنازع استعمار غرب به سركردگی آمریكا بر صحنه بینالمللی، دنیا
را به میدان یكه تازی غرب تبدیل كرد كه غرب در آن هیچ مانعی سر راه خود
نمیبیند و نتیجه آن را درحال حاضر، در قالب بروز جنگهای خونین، دشمنیهای
فرقهای، ظهور پدیده افراطی گری و فروپاشی مرزهای رسمی مشاهده میكنیم:
از دید غرب متكبر، سیاستهایی كه آنها طرح میكنند باید بدون چون و چرا به اجرا گذاشته شود.
برپایه
این تفكر زشت و خودخواهانه، جهان به دو گروه تقسیم میشود. دولتها یا
باید در كنار آمریكا و موافق سیاستهای آن قرار بگیرند و یا اینكه دشمن
تلقی میشوند.
این تفكر كاملاً تداعی كننده قانون
جنگل است. در این پدیده، حق با كسی است كه قدرت زیادتری دارد و متأسفانه
جهان امروز با این سیاست غرب كه اهانت بزرگ به شعور و حقوق بینالمللی است
كنار آمده است.
متأسفانه مجامع بینالمللی و
سازمانهای جهانی كه قاعدتاً باید متولی اعاده صلح و امنیت و استقرار منطق و
عدالت در جهان باشند به دلیل اینكه تحت سیطره این قدرتهای بزرگ و
استعمارگر قرار گرفتهاند به مراكزی بیخاصیت و سرسپرده تبدیل شدهاند كه
تنها به دستور قدرتهای بزرگ عمل میكنند و ابزار تأمین اهداف منفعت جویانه
این قدرتها قرار گرفتهاند.
این مجامع، به دلیل همین خصوصیتها، از حل بحرانهای بینالمللی و مقابله با جنگ افروزان عاجز میباشند.
در سایه بیخاصیتی و بیكفایتی این مجامع است كه غرب گستاخانه در امور كشورهای دیگر مداخله میكند و دامنه این دخالتها را به
ابعاد
نظامی گسترش میدهد. دو مقوله دفاع از دموكراسی و حقوق بشر و همچنین
مبارزه با تروریسم، ابزار دست دولتهای غربی به ریاست آمریكا، بوده كه در دو
دهه گذشته مورد استفاده قرار گرفته است. واقع امر این است كه غرب در هیچ
یك از این موارد صداقت ندارد و آنها را پوششی برای تحقق نقشههای خود قرار
داده است.
واشنگتن با استفاده از حوادث مشكوك 20
شهریور 1380 كه طی آن چند مركز آمریكا هدف حملات انفجاری قرار گرفت به خاك
دو كشور مستقل افغانستان و عراق لشكركشی كرد زیرا مدعی بود كه این دو كشور
پایگاه تروریسم هستند.
ولی پس از دو دهه از آن
لشكركشیها كه به كشتار هزاران نفر منجر شد نه تنها تروریسم از بین نرفت
بلكه به مراتب بیشتر شد به گونهای كه هم اكنون دلیل نگرانی اصلی جهان شده
است.
واقعیت این است كه تروریسم ساخته و پرداخته
خود همین دولتهای استعمارگر است. همه میدانند كه گروه تروریستی القاعده
را خود آمریكاییها پدید آوردهاند تا با این دستاویز، به مقابله شوروی در
زمان اشغال افغانستان بپردازند هر چند بعدها مشكلاتی نیز برای خود آمریكا
ایجاد كردند.
غربیها امروزه نیز همین صحنه سازی
را با ایجاد گروههای تروریستی داعش، النصره و سایر تكفیریها بازسازی
كردهاند. داعش كه امروز آمریكا مدعی مبارزه با آن است در فضایی به وجود
آمد كه آمریكا و متحدینش در سوریه ایجاد كردند و با ارسال كمكهای نظامی و
مالی، این گونه گروهها را فربه ساختند تا به جان كشورهای منطقه بیفتند.
مداخله
غرب به رهبری آمریكا در سوریه، نمونه روشنی است برای تأیید این موضوع كه
غرب برخلاف ادعاهایش، تنها به منافع خود میاندیشد و دلسوزی و سینه چاك
كردن غربیها برای دموكراسی و اعاده حقوق ملت سوریه دروغی بیش نبوده است.
در
سوریه، تمامی هدف آمریكا و دنبالهروهایش ساقط كردن دولت حاكم بر این كشور
بود چرا كه این حكومت را مخل سیاستهای منطقهای میدانند. حكومت سوریه به
دلیل اینكه در جبهه عدم سازش با رژیم صهیونیستی قرار داشته مورد كینه
آمریكا و دولتهای مرتجع متحد واشنگتن بوده است. از اینرو وقوع انقلابها
در منطقه فرصتی پدید آورد تا دولتمردان آمریكا به تحقق هدف خود در ساقط
نمودن دولت دمشق برآیند و این سیاست، ریشه اصلی بروز گروههای تروریستی و
جنایتكار كنونی در منطقه میباشد.
دخالت
غیرقانونی و تجاوزكارانه آمریكا و همدستان منطقهایش در سوریه، علاوه بر
ایجاد گروههای تروریستی، موجب ریخته شدن خون صدها هزار نفر و فروپاشی
زیرساختهای كشور سوریه نیز بوده است.
آمریكا و
متحدانش كه عامدانه از تروریستها در سوریه حمایت كردند اكنون بیشرمانه خود
را در صف جنگ با این گروهها قرار دادهاند ولی افكار عمومی بینالمللی
اعتمادی به این ادعاها ندارند.
ملتهای جهان متفق
القول هستند كه گروههای تروریستی داعش و سایر تكفیریها نتیجه مستقیم
سیاستهای آمریكا در سوریه بوده است، واقعیتی كه دولتمردان آمریكائی
نمیتوانند منكر آن شوند.
در یك جمع بندی باید گفت
سیاستهای آمریكا و دنبالهروهای غربی و منطقهای آن، جهان را با
بحرانهای متعددی روبرو ساخته و آینده تاریكی را در مقابل جهان قرار داده
است.
متأسفانه مجامع بینالمللی نیز كه باید مرجمع
اداره بینالمللی و اجماع جهانی در مسائل باشند و از صلح و امنیت صیانت
كنند از رسالت خود كاملاً فاصله گرفتهاند.
ادامه یكه
تازی آمریكا جهان را با فجایع بزرگی مواجه خواهد كرد و جلوگیری از بروز
این فجایع، یك خیزش بینالمللی را میطلبد كه اعتبار و جایگاه این فجایع
جهانی و در رأس آن، سازمان ملل را به آنها باز گرداند، بازتاب اراده
ملتهای جهان باشد و موجب شود قدرتهای زیاده طلب و استعمارگر ملزم به
تبعیت از تصمیمات، مصوبات و خواست این سازمانها باشند. در آن صورت است كه
میتوان به چشم انداز صلح و امنیت در جهان امیدوار بود.
دکتر پویا جبلعاملی در مطلبی که با عنوان«دستاورد تورمی متوقف میشود؟»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند این چنین نوشت:
آقای
رئیسجمهور، دستاورد تورمی شما سه ماهی است متوقف شده است. این امر حداقل
برای این روزنامه قابلپیشبینی بود و بارها و بارها نسبت به سیاستهای
اتخاذی دستگاههای ذیربط و آثار تورمی آن، هشدار دادهایم. نرخ تورم
نقطهبهنقطه حتی کمی بالاتر از انتظار و در کانال 14 درصد در حال درجا زدن
است و هیچ یک از شاخصهای پولی نشانی از قول دولت مبنیبر تداوم روند
کاهشی تورم را در خود ندارند و بهزودی تورم متوسط نیز از نفس خواهد افتاد.
مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که شما برای عبور از این دیواره نفوذناپذیر و
رسیدن به تورم تکرقمی نیازمند بازهای پولی (Monetary Hawks) هستید؛ آنانی
که بزرگترین دشمن اقتصاد را تورم میدانند.
آنانی
که میتوانند بر فراز اقتصاد ایران پرواز کنند و در هر نقطه با چشمان
تیزشان نشانههای تورم را دریابند و به آن حملهور شوند. نیاز به آن دارید
که در شورای پول و اعتبارتان بازها را رها کنید و درها را ببندید و تنها
چیزی که به آنان گزارش میکنید، آمار قیمتی باشد نه اینکه آمار دهید فلان
کارخانه با چقدر ظرفیت کار میکند و فلان شرکت بزرگ در حال ورشکستگی است و
فلان دستگاه نیازمند وام است و فلان گروه تسهیلات میخواهد. شما با این
روند دیگر قادر نخواهید بود تورم را کنترل کنید. ساختار قانونی سیاستگذاری
پولی بهگونهای است که هر باز ایرانی را تبدیل به فاخته پولی (Monetary
Dove) میکند. آنان که چنان سر به زیر دارند که خیال میکنند مشکل تولید در
اقتصاد ایران کمبود نقدینگی است. آنان که نمیدانند که هر فاختهای از
بانکهای مرکزی دنیا اگر به شورای پول و اعتبار ما بیاید و تورم دورقمی را
ببیند، خودبهخود چون یک باز قدرتمند عمل خواهد کرد و تا زمانی که تورم به
سطوح نازل جهانی نرسد، همچنان ضدتورمی باقی خواهد ماند؛ اما ساختار فعلی از
هیچ بازی حمایت نمیکند.
راهحل مشخص است. تنها
کافی است دولت نشان دهد به دنبال تغییر ساختار نهاد پولی است، همین کافی
است تا تورم انتظاری کاهش یابد و بار دیگر روند افت تورم ادامه یابد. هرچند
تحقق تغییر میتواند طولانیمدت باشد؛ اما پیشرفت در این مسیر خود برای
اقتصاد ایران میتواند کافی باشد تا در نهایت ساختار تغییر کند.
آقای
رئیسجمهور، تا زمانی که این تغییرات صورت نگیرد، تورم بهطور پایدار
کنترل نمیشود. تا ترکیب شورای پول و اعتبار که ذاتا با تورم همراهی
میکنند و اصولا کار و توجهشان، تقسیم اعتبارات است همین است، تورم تکرقمی
نمیشود. اصلاحات پولی گریزناپذیر است و تا زمانی که قانون از بازها حمایت
کند، شما خود باید چنین کنید. ایمان داشته باشید در اقتصادی که تورم 14
درصدی دارد، نااطمینانی در اقتصاد قابلمقایسه با زمانی که تورم مثلا 4
درصد باشد نیست. تورم 4 درصدی یعنی اقتصاد پایداری که آماده هر نوع
سرمایهگذاری است و آن زمان است که چنان رشد اقتصادی حاصل میشود که شاید
هیچکدام از فاختههای ترسوی امروز در خواب هم آن را نبینند. آقای
رئیسجمهور، برای تحقق قول خودتان هم که شده: «بازها را رها کنید.»
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«امام حسين(ع) اصلاحگر حقيقي»و نوشته شده توسط محمد علي خالق نژاد اختصاص یافت:
يكي
از جلوههاي بارز فلسفه عاشورا در كلام امام حسين (ع) قيام آن حضرت در
راستاي انجام اصلاحات بود كه هنوز هم شايد بتوان گفت اين بعد فلسفه نهضت
عاشورا به درستي واكاوي نگرديده و حق مطلب آنچنان كه بايد ادا نميشود لذا
با توجه و امعان نظر به وضعيت جامعه كنوني لازم است خطبا و علما و حتي
مداحان اين بعد از قيام خونين ابا عبدالله (ع) را در بين اقشار مختلف و
آحاد مردم علي الخصوص نسل جوان تبيين و نهادينه نمايند. ماهيت قيام عاشورا
مبتني بر رشد و آگاهي بخشيدن و بيدار کردن مردم بود. قيام عاشورا بشريت و
تاريخ را سر افراز کرد و بهترين پيامها و اندرزها و حتي جاودانه ترين
مؤلفههاي انسانيت و آزادگي در فرهنگ عاشورا نهفته است.
امام
حسين (ع) فلسفه و علت قيام خودشان را اصلاح امت جدش و امر به معروف و نهي
از منكر ذكر كرده و ميفرمايند: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امت جدي محمد
(ص) اريد ان آمر بالمعروف وانهي عن المنكر و اسيرو لسيرت جدي لسيرت علي ابن
ابيطالب (ع) .من براي اصلاح امت جدم قيام كردهام و ميخواهم در جامعه امر
به معروف و نهي از منكر نموده و بر سيره و سنت جدم رسول خدا (ص) و پدرم
علي (ع) گام بردارم» . آيا واقعاً و به درستي اين پيام گهر بار در جامعه
علي الخصوص بلاد اسلامي نهادينه ميشود؟
حسين ابن علي (ع) مظهر
عدالت جويي و آزادي خواهي و آرمان طلبي تا مرز جان فشاني در راه تحقق اين
ايده خويش بودند عاشوراي حسيني واقعهاي نبود كه تنها در وجود حسين ابن علي
(ع) در كربلا و در مقطع خاصي خلاصه گردد . بلكه تحولات و تأثيرهاي آن در
وجود شخصيتهاي بسياري چه آنان كه در كربلا حضور داشتند يا نداشتند، به
شهادت رسيدند يا به اسارت رفتند ... در سدهها و اعصار تجلي يافته است و
حركت ارزشمدارانه حضرت امام حسين (ع) كه به انگيزه احياي سنت نبوي و علوي و
نيز امر به معروف و نهي از منكر صورت پذيرفته بود بايستي به عنوان الگويي
الهي و قابل پيروي و عمل براي ديگران باشد.
به راستي بايد اين پيام
نواده رسول گرامي اسلام را همچون چراغي پر فروغ، فرا راه خويش قرار داده و
اصلاحات واقعي را از آن وجود مبارك بياموزيم و در ساختن جامعه اي ايدهآل و
نيز زندگي شخصي برنامه عمل قرار دهيم، امام حسين (ع) اسلام راستين جدش
پيامبر اکرم (ص) را با تقديم خون خود احيا کرد و بزرگترين مبارزه را با ظلم
و استبداد و فساد و جهالت انجام داد . نبرد امام حسين (ع) در واقعه کربلا
با شکوهترين و با عظمت ترين جنگ تاريخ بشر است که زيباترين تراژدي بشري را
رقم زده است.
بايد اذعان داشت كه رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران
حضرت امام خميني (ره) با الهام گرفتن از اين پيام ماندگار و مكتبساز امام
حسين (ع) قدم در وادي پر فراز و نشيب نهاده و با تحمل سختيها و رنجهاي
فراوان، انقلاب اسلامي ايران را پايهگذاري نموده و با بذل مال و فرزندان
آن را به ثمر رسانيده و براي ما به وديعت نهادند و در اهميت اين حماسه
تاريخساز فرمودند « ما هر چه داريم از محرم و صفر است و محرم و صفر است كه
اسلام را زنده نگه داشته است. »
بدون شک فهم درست و شناخت و معرفت
صحيح فرهنگ عاشورا و شخصيت واقعي حضرت اباعبدالله الحسين (ع) و آگاهي عميق
از رويه سياسي و اجتماعي ايشان در حفظ و نگهداري و انتقال فرهنگ عاشورا به
آيندگان مفيد و مؤثر خواهد بود.
لكن اكنون بر ماست كه اين حركت
اصلاحي را پاس داشته و به عنوان رهروان حضرت اباعبدالله (ع) در جهت اصلاحات
حقيقي و احياي راستين وواقعي سنت امر به معروف و نهي از منكردر متن سياسي
واجتماعي جامعه قدم برداريم.