کد خبر: ۳۲۳۸۵۸
زمان انتشار: ۱۴:۱۵     ۱۰ تير ۱۳۹۴
یادداشت میهمان؛
دکتر مهدی محمدی
مذاکرات هسته ای اکنون در دورانی بسیار حساس به سر می برد. ماهیت چنین مذاکراتی اقتضا می کند در دقیقه 90 بحث ها فشرده تر، پیچیده تر و تاکتیک های مذاکراتی که طرفین به کار می برند چند لایه تر شود. واضح است که هیچ کدام از دو طرف مایل به تمدید مذاکرات –جز تمدید کاری در حد چند روز- نیست و بنابراین هر دو طرف احتمالا سعی خواهند کرد نوعی فرجام برای این مذاکرات تدارک کنند ولو اینکه آن فرجام، دقیقا همان چیزی نباشد که در ذهن داشته اند.

پیش فرض مذاکرات از دید طرف غربی این است که ایران به نتیجه گرفتن از مذاکرات نیاز دارد. هم زمان، امریکایی ها تلاش می کنند نیاز خود به حصول توافق را پنهان و دست خود در شرایط عدم توافق را باز نشان بدهند. اگرچه برخی مقام های دولت امریکا همچون آنتونی بلینکن در روزهای اخیر از مرزهای مجاز فراتر رفته و مجبور به اعترافاتی صریح در این باره شده اند که در صورت عدم توافق اولا امریکا دیگر قادر به حفظ رژیم تحریم ها نخواهد بود، ثانیا مشروعیت ادعاهای امریکا درباره برنامه هسته ای ایران به شدت مورد تردید قرار خواهدگرفت، ثالثا برنامه هسته ای ایران با سرعتی غیر قابل پیش بینی احیا خواهد شد رابعا، امریکا با افزایش سطح تنش، از امکان همکاری با ایران در حوزه های منطقه ای محروم خواهد شد و خامسا امریکا گزینه موثری برای مقابله با ایران تحت آن شرایط نخواهد داشت. گذشته از اینها روشن است که در صورت عدم توافق اوباما یک بازی بزرگ سیاسی و رسانه ای را که دو سال است جریان دارد به جمهوری خواهان خواهد باخت و و سرمایه سیاسی دموکرات ها برای رویارویی آتی با جمهوری خواهان را بر باد خواهد داد.

اکنون آنچه تعیین کننده است این است که کدام طرف حقیقتا نگران شکست مذاکرات است و خسارت آن را برای خود بیشتر می داند. این امر خود را در میزان مقاومتی نشان خواهد داد که طرف ها بر سر خطوط قرمز خویش به خرج خواهند داد و اینکه تا چه حد بتوانند طرف مقابل را نسبت به جدیت خود متقاعد کنند.

دو تذکر مهم هست که در مقطع فعلی توجه به آنها بسیار راهگشا خواهد بود.

نخست اینکه تیم مذاکره کننده هسته ای ایران پس از تفاهم لوزان به صراحت تمام گفته است که در لوزان توافقی حاصل نشده و حداکثر چیزی که رخ داده تفاهم روی یک سلسله راه حل ها برای موضوعات کلیدی بدون الزام حقوقی بوده است. طرف امریکایی به فاصله کمتر از 10 روز از  زمان انتشار بیانیه لوزان برخی از تعهدات کلیدی خودر ا پس گرفت و به اصطلاح دبه کرد. از همان زمان یک تحلیل بسیار جدی این بود که هدف از این دبه کردن در واقع نه بر هم زدن چارچوب لوزان بلکه ایجاد شرایطی است که ایران به مدافع تفاهم لوزان بدل شده و عمل 1+5 به آن را برای خود پیروزی محسوب کند. برخی منابع نزدیک به دولت امریکا هم همان زمان گفتند که استراتژی امریکا اکنون «حفظ چارچوب لوزان» است اما این کار را از طریق فاصله گذاری با آن انجام خواهد داد. این امری است که باید اکیدا از آن مراقبت کرد. صیانت از خطوط قرمزی که رهبر معظم انقلاب اسلامی هفته گذشته برشمردند نیازمند بازنگری هایی اساسی در چارچوب لوزان است که به تصریح تیم مذاکره کننده هیچ الزام حقوقی یا حتی سیاسی برای ایران ایجاد نمی کند و لذا مانع مذاکره مجدد درباره راه حل نیست. آنچه که توافق نهایی در ایران با آن مقایسه خواهد شد، متن فکت شیت امریکاست و ملاک مطلوبیت آن هم میزان فاصله ای خواهد بود که موفق به تولید آن با این متن شده است.

نکته دوم مراقبت از شفافیت و صراحت متن نهایی است. اگر بنا باشد متنی تحت عنوان برنامه جامع اقدام مشترک تا روز 18 تیر نهایی شود این متن باید دارای حداکثر مقدار وضوح و قطعیت باشد. پیچیده سازی متن، مبهم و لایه لایه کردن راه حل ها، شفاف نشدن موضوعات کلیدی و قضاوت ناپذیر و تفسیر پذیر شدن متن، به معنای مرگ توافق در روز اجراست چرا که در زمان اجرا هر طرف تفسیر خود را از متن ارائه خواهد کرد و این تفسیر ها نیز همزمان قابل جمع و لذا قابل اجرا نخواهد بود. تیم های مذاکره کننده باید به هوش باشند که پیچیده سازی متن این بار یک تاکتیک مفید نیست چرا که این توافق بناست درباره طیفی وسیع از موضوعات برای سال های طولانی اجرا شود. یک توافق مبهم توافقی است که حتی اگر امضا شود اجرا نخواهد شد و انتشار آن عملا با توافق نکردن فرقی ندارد. خطوط قرمز مدنظر ایران نیز چنان شفاف و آشکار است که با هیچ میزانی از پیچیدگی در متن نمی توان آنها را دور زد. بنابراین تنها زمانی میتوان ادعا کرد یک توافق روی میز است که در مسائل کلیدی تفاوت مواضع ایران و امریکا در متن قابل رصد و مستندسازی باشد./ وطن امروز
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۱
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها