کد خبر: ۴۲۳۶۰۵
زمان انتشار: ۱۵:۵۸     ۲۰ خرداد ۱۳۹۶
صبح روز چهارشنبه تمامي كساني كه به سوي ميدان بهارستان حركت كردند انتظار روزي را داشتند مثل همه روزهاي ديگر. قرار بود برخي‌شان مثل هر جلسه ديگر به عنوان نماينده مردم در صحن علني مجلس حاضر شوند و دستوركارهاي روز را پيش ببرند، عده‌اي ديگر در دفاتر نمايندگان بنشينند و به عنوان مسوول دفاتر پاسخگوي مراجعان باشند و امور نمايندگان را هماهنگ كنند. عده‌اي هم قرار بود كه با نامه‌اي و مدركي در دست يك روز كش‌دار مملو از پايين و بالا رفتن از پله‌ها داشته باشند به اين اميد كه شايد ديدار با نمايندگان گره‌اي از كارشان باز كند.
به گزارش پایگاه 598 به نقل از اعتماد، نمايندگان، كارمندان، شهروندان، رهگذرها؛ هزار و يك آدمي كه قرار بود روز معمولي ديگري را پشت سر بگذارند ناگهان در ساعت ١٠:٣٠ صبح چهارشنبه تبديل شدند به سوژه خبر. روز معمولي مجلس شوراي اسلامي با از راه رسيدن ٤ مرد سلاح به دست و آغاز رگبار آتش تبديل شد به غيرمعمولي‌ترين، پر داد و فريادترين و غم‌انگيزترين روز بهارستان.
 
«اقدام جنايتكارانه عناصركوردل درحادثه تروريستي در مرقد امام راحل(ره) و مجلس شوراي اسلامي در روزهاي ماه رمضان الكريم كه به شهادت تعدادي از هموطنان روزه‌دار انجاميد نشانه عجز، ناتواني و حقارت دشمنان دربرابر ملت شريف ايران اسلامي است و يقينا اين‌گونه جنايات خللي در عزم راسخ ملت بزرگ ايران ايجاد نمي‌كند. اينجانب شهادت اين هموطنان مظلوم و بي دفاع به خصوص شهادت دو تن از همكاران ارزشمند فرهنگي استان خراسان شمالي، شهيد حسين بني‌اردلان همكار بازنشسته و شهيد حسين جلالي‌راد در اين حادثه دلخراش را به عموم فرهنگيان كشور و به ويژه همكاران پرتلاش آن استان و خانواده‌هاي داغدار تسليت عرض كرده و از درگاه الهي براي آن شهيدان والامقام علو درجات و براي بازماندگان محترم صبر و اجر مسالت مي‌كنم.»
 
اين پيام وزير آموزش و پرورش روز گذشته صادر شد. زماني كه ديگر تك به تك اسامي شهداي حمله تروريستي به مجلس اعلام شد، سن‌و‌سال‌شان مشخص شد و معلوم شد هر كدام چه كاره بودند، از كجا آمده بودند و آن روز در بهارستان چه مي‌كردند. اعداد و آمار ١٧ شهيد تبديل شدند به عكس‌ها و نام‌‌ها؛ سه نفر از كساني كه روز چهارشنبه در راهروهاي مجلس جان خود را از دست دادند از خانواده فرهنگيان كشور بودند.
 
نام: حسين جلالي‌راد
 
همزمان با روشن شدن نتايج انتخابات دهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، حسين جلالي‌راد كه بيشتر از دو دهه در آموزش و پرورش كار كرده بود مامور به خدمت شد تا همراه با علي قرباني، نماينده مردم بجنورد به تهران بيايد و به عنوان رييس دفتر او مشغول به كار شود. اول معلم ابتدايي بود، بعد معاون مدرسه شد و بعدها به معاونت آموزش و پرورش شهرستان مانه و سملقان در خراسان شمالي رسيد. او بعد سال‌ها كار در آموزش و پرورش در آخرين سال از فعاليت رسمي‌اش قبل از بازنشستگي به تهران آمد. حسين جلالي‌راد ٤٦ ساله بود، دو دختر، يك پسر و يك نوه داشت و از روز چهارشنبه در شمار شهداي حادثه مجلس قرار گرفت.
«همسرم دختر بزرگ آقاي جلالي هستند. ما زماني كه حادثه پيش آمد در شهرمان بجنورد بوديم. مثل همه از فضاي مجازي متوجه اين اتفاق شديم و وقتي خوانديم كه اين حمله جدي است كم‌كم نگراني‌هاي‌مان شروع شد. تماس گرفتيم، دو ساعت اول تلفن‌شان زنگ مي‌خورد و كسي جواب نمي‌داد و بعد ديگر از دسترس خارج شد. ديگر معطل رفتن به مشهد و بليت هواپيما نشديم، با ماشين حركت كرديم سمت تهران، حوالي جاجرم بوديم كه بهمان خبر دادند ايشان جزو شهدا بوده‌اند.» مهدي صفايي، داماد حسين جلالي‌راد مي‌گويد كه هنوز همه خانواده در شوك هستند، هنوز نتوانسته‌اند كل ماجرا را باور كنند و فشار روحي روي همسر و فرزندان مرحوم جلالي بسيار سنگين است. «پدر همسرم در دفتر كار آقاي قرباني نماينده مجلس مشغول به كار بود، بهمان گفتند كه تروريست‌ها از در ورودي تيراندازي را آغاز كرده‌اند و بعد رسيده‌اند سمت دفاتر نماينده‌ها و در اين مسير قلع‌وقمع كرده‌اند.»
 
نام: حسين بني‌اردلان
 
بعد از برگزاري انتخابات شوراي شهر، حسين بني‌اردلان، بازنشسته آموزش و پرورش كه به عنوان دبير هيات اجرايي انتخابات شوراها مشغول به كار بود همچنان در جريان پيگيري‌هاي امر مربوط به انتخابات بود و براي همين موضوع هم روز چهارشنبه به تهران آمده بود تا بخشي از كارها را از طريق مجلس پيگيري كند. حسين بني اردلان زماني معلم ورزش بود، در حوزه امور تربيتي و تربيت‌بدني در آموزش و پرورش فعاليت مي‌كرد و هم سابقه معلمي داشت، هم مديريت. او صاحب يك دختر بود و يك پسر و زندگي‌اش در ٦٣ سالگي در طبقه چهارم مجلس شوراي اسلامي به پايان رسيد: «بابا هميشه فكر راه انداختن كار مردم بود، هميشه گله مي‌كرديم كه اندازه همان وقتي كه صرف پيگيري كار مردم مي‌كند در خانه هم وقت بگذارد، روز چهارشنبه هم براي پيگيري همين امور در مجلس حاضر شده بود.» رضا بني‌اردلان، پسر شهيد اردلان بعد از دو سال به ايران بازگشته بود تا از فرصت فراغتش استفاده كند و همراه خانواده‌اش باشد: «انگار حكمت خدا بود كه بعد از اين همه وقت از استراليا برگردم و پدرم را ببينم. همان روز هم ساعت ١٠ صبح تلفني با هم حرف مي‌زديم. قرار بود كاري را براي‌شان پيگيري كنم. ساعت ١٠:١٥ پيامك زدم اما ديگر جوابي دريافت نكردم.» يك ربع قبل از اينكه حادثه مجلس شروع شود، رضا صداي پدرش را براي آخرين بار شنيد و با وجود تمامي خبرهاي تلخي كه از ساعات بعد از حادثه مي‌شنيد همچنان اميدوار بود كه پدرش زنده باشد: «من آدم اميدواري هستم، تا روز پنجشنبه كه در معراج او را شناسايي كرديم هنوز اميد داشتم كه زنده باشد. اما از روز پنجشنبه وقتي پيكر پدرم را ديدم همه‌چيز عوض شد. از همان لحظه يكهو فهميدم كه خانواده شهيد يعني چه.» او مي‌گويد كه بزرگ‌ترين خاطره‌اش از پدر اين است كه هيچ‌وقت و تحت هيچ شرايطي اهل ريا و تظاهر نبود: «كار خودش را مي‌كرد، فعاليت داشت، اعتقاداتش را داشت اما هيچ كدام را دستمايه ترقي خودش نكرد. از ريا به عنوان ابزار دفاع شخصي بهره نبرد. موسيقي گوش مي‌داد و چيزي براي پنهان كردن نداشت. سال ٨٨ رييس ستاد يكي از كانديداهاي اصلاح‌طلب بود. امروز در مراسم تشييع پدرم خيلي از كساني كه آن زمان با فعاليتش مخالف بودند آمده بودند و با احترام زيادي از او ياد مي‌كردند.» او مي‌گويد كه حالا معناي ترور برايش عيني‌تر است. حالا خودش از ترور لطمه شخصي ديده است: «حالا كه خودم جزو خانواده قربانيان ترور هستم آماده‌ام بيشتر از هر زماني فعاليت كنم تا آدم‌ها در خارج از اين مرز آگاه شوند كه ايرانيان هيچ‌وقت در جبهه مدافع تروريست‌ها نيستند.»

نام: هانيه اكبرياني

 
يكي از نخستين كساني كه شهادتش در مجلس بسيار ديده شد، معلم جوان نهضت سوادآموزي بود، متولد سال ٥٨ كه براي پيگيري امور مربوط به استخدامش به مجلس آمده بود. وضعيت روحي خانواده شهيد اكبرياني به‌گونه‌اي نبود كه بتوانند صحبت كنند. تنها دو روز قبل بود كه همسرش در گفت‌وگو با خبرگزاري ايسنا گفته بود: «همسرم نامه‌اي براي استخدام داشت و مي‌خواست با نمايندگان مجلس ديدار كند. دو شب گذشته به تهران و منزل برادر همسرم رسيديم و صبح راهي بهارستان شديم. به جلوي در كه رسيديم همسرم وسايلش را به دست من داد و گفت منتظر باشم تا برگردد. دو دقيقه از ورود همسرم به ساختمان مجلس نگذشته بود كه صداي تيراندازي بلند شد و ديگر به من اجازه ندادند به داخل بروم تا اينكه جنازه همسرم را بيرون آوردند.»


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها