يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریده‌ایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونه‌گون/انس و شناخت تا که به ‌هم‌ آورید بار/ بی‌شک بود زجمع شما آن‌عزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زان‌رو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار

 

      
کد خبر: ۴۷۶۶۱۸
زمان انتشار: ۱۲:۴۳     ۱۲ شهريور ۱۳۹۹
جلسه سوم هیات ثارالله/ وجود معیار و میزان الهی و شیطانی در همه روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی/ شکل گیری جوامع و تبیین روابط بر اساس تربیت الهی و شیطانی

متن زیر سخنرانی شب سوم محرم جناب آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 2 شهریور 99 ایراد شده است. ایشان بیان می دارند. فسادی که در امت نبی اکرم برپاشده و سیدالشهداء می فرمایند: «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»، یک فساد پر دامنه ای است که در ایات قرآن به بعضی از ابعادی که در جامعه وجود داشته و موجب این فساد شده اشاره می کند. یکی از این آیات، آیات مبارکه سوره هود و گفتگوی شعیب با قومش است. از این آیات استفاده می شود که یکی از اموری که به گسترش فساد منتهی می شود، این است که مکیال ها و میزان ها غیر عادلانه تنظیم بشوند و یا این که در مقام کیل و وزن عدالت رعایت نشود. پس اگر این رسم یک جامعه ای شد در این جامعه یک فساد فراگیر و یک عذاب محیط پیدا می شود. اما در نقطه مقابل انسانهایی هستند که ایمان به خدا و یوم المعاد آوردند و فقط خدا را عبادت کردند، این انسانها می توانند وفای به کیل و میزان کرده و کفایت به بقیه الله بکنند. پس آن چیزی که خدای متعال برای انسان نگه می دارد خیر است. نکته دیگر این است که این این عدم قسط و بی عدالتی، فقط در عرصه کالای اقتصادی نیست. چرا که انسان در همه کارهای خودش ترازو دارد و سبک و سنگین می کند، از یک لقمه ای که در دهان می گذارد تا یک تجارت بزرگی که می کند. نکته دیگر این است که این عدالت در کیل و وزن به پرستش خدای متعال هم ربط دارد، چرا که ضامن اجرای عدل پرستش خداست. یعنی اگر آدم بندگی خدا را نکند و دنبال هوای نفس خودش حرکت بکند هیچ ضمانت اجرایی برای تعهدش نیست. پس اگر جامعه ای بر محور بندگی خدای متعال نبود، بر محور صفات رذیله شکل می گیرد و اگر جامعه بر مدار صفات رذیله شکل گرفت در آن جور، قهری و قطعی است.  پس یکی از اموری که منتهی می شود به فساد اجتماعی این است که کیل و میزان جامعه و موازین اجتماعی، دستکاری شده و عادلانه نباشد و یا اگر موازین عادلانه است وفای به این موازین نشود. این وقتی شکل می گیرد که انسان از پرستش خدای متعال روی می گرداند. اما یک نظام دیگری هم است که مبتنی بر پرستش و عدالت در کیل و میزان و رعایت قسط است و حاصلش هم بقیه الله است.

توصیه حضرت شعیب برای جلوگیری از ایجاد فساد فراگیر در امت

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعن علی أعدائهم أجمعین. این فسادی که در امت نبی اکرم برپاشده و سیدالشهداء می فرمایند: «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي»، یک فساد پر دامنه ای است که در ایات قرآن به بعضی از ابعادی که در جامعه وجود داشته و موجب این فساد شده اشاره می کند.

یکی از این آیات، آیات مربوط به داستان حضرت شعیب هست. ایشان پیغمبر قوم مدین بودند و اینطور که از نقل تاریخ و مضامین آیات و روایات استفاده می شود، شغل اصلی شان تجارت بوده و در این تجارتی که می کردند مبتلا به کم فروشی و بی عدالتی و  عدم رعایت قسط و  عدل بودند. حضرت به آنها دستور می دهند که «وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْبا قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه‏»(هود/84)، فقط الله تبارک و تعالی را بپرستید و بندگی او را کنید، چرا که اله دیگری نیست که شما دنبال سر او حرکت کنید. پس خدا را عبادت کنید، از او بخواهید، به او امید داشته باشید، به او تکیه کنید و خائف از او باشید.

بعد می فرماید: «وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ»، مواظب باشید که در این ابزاری که به وسیله آنها کیل و وزن می کنید کم نگذارید، «إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيط»، من از عذابی که عذاب محیط هست بر شما نگرانم و میترسم که این فساد به یک عذاب فراگیر منتهی شود.

«يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُم‏»(هود/85)، پیمانه ها را عادلانه پر کنید و سرمایه و کالای دیگران را تحقیر نکنید. کم جلوه ندهید و بخس در کالای دیگران نداشته باشید، «وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدين‏» و در فساد در زمین تلاش نکنید.

از این آیات استفاده می شود که یکی از اموری که به گسترش فساد منتهی می شود، این است که مکیال ها و میزان ها غیر عادلانه تنظیم بشوند و یا این که در مقام کیل و وزن عدالت رعایت نشود و جامعه مبتلا بشود به این که کالای خودش را گران قیمت کند اما کالای دیگران را ارزان، دارایی های خودش را گرانتر بفروشد و دارایی های دیگران را تحقیر کند. اگر این رسم یک جامعه ای شد در این جامعه یک فساد فراگیر و یک عذاب محیط پیدا می شود.

در نقطه مقابل می فرماید: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفيظٍ»(هود/86)، اگر انسانهایی ایمان به خدا و یوم المعاد آوردند و فقط خدا را عبادت کردند، این انسانها می توانند وفای به کیل و میزان کرده و کفایت به بقیه الله بکنند. پس آن چیزی که خدای متعال برای انسان نگه می دارد خیر است.

پیداست که داستان اصلاح، داستان بندگی خدا، وفای به کیل و عدم بخس نسبت به مال دیگران و قناعت به بقیه الله، کار هر کسی نیست. فقط انسان هایی است که ایمان به خدا و رسول دارند می توانند به این مقصد برسند، پس اگر انسان دنبال امور دیگر بود نمی تواند به این نقطه برسد، نمی تواند روی منافعش چشم بپوشد پا بگذارد و بر آنچه خدا برای او در نظر گرفته قناعت کند. این کار کسانی است که «اعبدو الله»، اول خدا را بنده می شوند و بعد کیل و میزانشان را اصلاح می کنند، بعد قسط در کیل و میزان را رعایت می کنند و در آخر قانع به بقیه الله می شوند.

ارتباط بین بندگی خدا و کم گذاشتن ترازو

دو سوال را من اینجا عرض می کنم تا کمی بتوانیم بحث را باز بکنیم. سوال اول این است که ارتباط این دستوری که خدای متعال می دهد و می فرماید: «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه»‏، خدا را بندگی کنید و در مقابل او سر فرود بیاورید با اینکه «وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ»  اینکه پیمانه را پر کنید و کم نگذارید، چیست؟! آیا صرفا بندگی و پرستش خدا و اطاعت از خدای متعال، ضامن اجرای عدالت در داد و ستد ماست؟ آیا وقتی دو نفر یا دو جامعه با هم داد و ستد می کنند. بندگی خدا فقط ضامن اجراست، یا نه و اصلا تعریف عدل در مکیال و میزان هم مبتنی بر بندگی خدا باید بشود؟ اگر جامعه ای بندگی خدا را نکرد، آیا فقط رعایت عدل و قسط را نمی کند، یا اصلا تعریف عدل و قسط در این جامعه عوض می شود؟

قسط و عدل مبتنی بر مکاتب مختلف فرق می کند. الان در نظام سرمایه داری ایجاد مناسبات عادلانه و اعتدال اجتماعی یک راه حل دارد، یک مسیر دارد. عدالت نظام سرمایه داری، عدالت نظام لیبرال چه در حوزه قدرت، چه در حوزه ثروت و چه در حوزه آزادی های اجتماعی یک قواعد است اما در نظام مارکسیستی قواعد عدالت یک قواعد دیگری است. یعنی آنها به یک مناسبات دیگری می گویند مناسبات عادلانه. آیا عدالت قسط در کیل و میزان و مکیال، یک امر عرفی است و فقط دین ضامن اجرای اوست؟ آیا اگر انسان خدا را بندگی و اطاعت کرد، به این مکیال و میزان عرفی وفادار است، یا این که نه اصلا عدالت در کیل و میزان ربطی به پرستش خدا ندارد؟ ما یک کیل و میزان داریم، یک قسط در کیل و میزان و یک عدالت در کیل و میزان، آیا ابزاری که با آنها می سنجیم، ترازو می کنیم و وزن می کنیم، وقتی عادلانه هستند که مبتنی بر پرستش خدا سامان پیدا بکنند؟

مقصود از کیل و میزان

سوال دوم این است که آیا این کیل و میزانی که ما مأموریم به این که در آن قسط را رعایت کنیم، پیمانه ها را کم نگذاریم و مواظب باشیم در داد و ستد با دیگران نسبت به اموال آنها تعدی نکنیم، فقط در داد و ستد اقتصادی است؟ یعنی فقط در خرید و فروش و تجارت و کیل و وزن معمولی است، یا نه در همه زمینه ها همینطوری است؟ آیا در ترازوهایی که ما در دنیای سیاست می گذاریم و ساختار قدرتی که در جامعه شکل می دهیم هم همینطوری است؟ آیا ما باید خدا را بندگی کنیم و براساس پرستش خدا نظام سیاسی اجتماعی خودمان را بنا بگذاریم و بعد هم به او وفادار باشیم؟ آیا ما باید مواظب باشیم که توزیع قدرت و اختیارات در جامعه ظالمانه نباشد، کما این که توزیع ثروت نباید ظالمانه باشد؟ آیا ما باید رعایت کنیم که در همه حوزه ها، مکیال ها و میزان ها و وسایلی که با او اندازه گیری می کنیم، عادلانه باشد و بعد هم به این ترازوها عمل بشود؟ آیا کم فروشی در همه حوزه هاست یا فقط در حوزه اقتصاد هست؟

جور پنهان در قوانین و روابط ساختارهای نوین

در مورد سوال دومم تلقی این است که درست است در اینجا فقط روی مکیال و میزانی که با او وزن می کردند تمرکز شده ولی ظاهرا این اعم از این مکیال و میزان ظاهری است که ما نگاه می کنیم. ما در همه امور یک مکیال و میزان داریم که این موازین باید عادلانه باشد. یک موقعی ترازو هست و ترازو، ترازوی سالمی است ولی فروشنده در مقام خرید و فروش رعایت نمی کند، کم می گذارد و کفه خودش را سنگینتر می گذارد، یک موقع هم نه، در ترازو دستکاری می کند و کاری می کند که ترازو کم و زیاد نشان می دهد. پس ترازو میزان نیست و یک موقعی در ظاهر ترازوی عادلانه ای است ولی یک جور پنهان در آن وجود دارد.

این قپون ها را که برای وزن کردن بود، دیده اید، قبلا یک طرف یک وزنه صد گرمی می گذاشتند و یک طرف صد کیلو و این دو تا با هم برابر می شد. یعنی این بازوی گشتاور ترازو را به نفع یک طرف تغییر می دادند، پس هر یک گرم این طرف برابر با یک کیلو آن طرف بود. یک موقعی می بینید که نظام اعتدالی و ساختار اقتصادی و سیاسی که در جامعه درست کرده و با او وزن می کنند و طبق آن به یک نظام اختیارات اقتصادی و سیاسی می دهند، نظام عادلانه ای نیست.

در نظام های قدیم کاملا ظلم پیدا و آشکار بوده است. شما یک نظام هایی سیاسی در قدیم داشته اید که در آن یک انسان هایی برده بودند و اصلا در همین یونان قدیم تا زمان ارسطو، صحبت بوده که این انسانها اصلا آدم اند یا  آدم نیستند؟! حتی صحبت می کردند که اینها حیات حیوانی هم دارند یا یک موجود مکانیکی هستند! گاهی وقتی می خواستند اینها را مجازات کنند، در قفس درنده ها می انداختند تا اینها را بدرند، بعد فیلسوف هایشان بحث می کردند که آیا این ظلم نیست؟! اصلا این موجود زنده است یا یک موجود مکانیکی است؟! یعنی یک جمعی را برده می دانستند و بعد هم آنها را یک موجود زنده هم به حساب نمی آوردند، حتی در حد حیوانات هم آن ها را ندانسته و یک موجود مکانیکی به حساب می اوردند!

در همین نظام سابق ایران باستان سواد اموزی برای یک قشر خاصی بوده و بقیه اصلا حق سواد داشتن نداشتند. پس یک موقعی نظام های سیاسی اینطوری است و خود این ترازو و قانونی که می گذارند، ظالمانه و به نفع یک عده است. پس همیشه یک طبقه خاص با عناوین خاص هستند که اینها باید قدرت و ثروت دستشان باشد، بقیه هم برای آنها کار بکنند و زیردست آنها باشند. نظام های برده داری که دیگر از این هم بدتر بوده، اینها رسما یک عده ای را برده می گرفتند و بعد هم در تحلیل انسان شناسانه ای که می کردند گاهی می گفتند اصلا اینها انسان نیستند و اینها را یک ربات فرض می کردند!

ولی یک موقعی می بینید در دورانی که شعار آزادی و عدالت و برابری سیاسی داده می شود، و به حسب ظاهر هم نگاه می کنی برابری است و هر کسی یک رأی دارد، به نحوی ساختارهای پنهان اجتماعی شکل گرفته که همیشه قدرت به نفع یک اقلیتی مصادره می شود. همیشه آنها در موضع قدرت و حاکم بر جهان اند. یعنی همان روابط جائرانه به شکل دیگری است. پس خود این ترازوهایی که درست می کنند عادلانه نیست. پس قوانین اجتماعی که آنها می گذارند و ساختارهای اقتصادی و سیاسی که درست می کنند جائرانه است. به حسب ظاهر میدان رقابت آزاد است و همه می توانند کالای خودشان را بیاورند و داد و ستد بکنند، ولی خوب که دقت می کنید می بینید همیشه بازوی گشتاور به نفع یک عده خاصی است. در همین نظام ازاد اقتصاد می بینید که همیشه یک ثروتمندان بزرگی هستند که بر اقتصاد جهان حکومت می کنند. یک قدرتمندان و احزابی هستند که بر جهان حکومت می کنند و همه جهان را به نفع خودشان می خواهند. بعد هم کار تا به جایی پیش می رود که می خواهند آنها برده اینها باشند و اینها را بپرستند.

الان هم اینطوری است و این فقط نسبت به قدیم نبوده است، فقط فرقش این است که آن موقع ظالمانه بوده الان جائرانه است. آن موقع کاملا پیدا بوده که این نظام، نظام عادلانه نیست، البته انگار جوری فرهنگ را شکل می دادند که مردم این را عادلانه می دانستند. خیلی از این برده هایی که اهرام مصر را ساختند و این سنگها را به دوش می کشیدند، می مردند و پای همین اهرام هم دفن می شدند. اما آن قدر فرهنگ جامعه منحط بوده که این را جائرانه نمی دانستند. ما از دور الان نگاه می کنیم و می گوییم جائرانه است. فرهنگی هم که الان بر جهان مادی حاکم هست همین است. در این جهان هم ظاهرش عدل است اما خوب که دقت می کنی می بینی تمام قوانین جائرانه و به نفع یک طبقه خاص است، لذا قدرت هم همیشه در دست انهاست.

وجود معیار و میزان در مقیاس فردی و اجتماعی

پس من عرضم این است که آیا این عدم قسط و بی عدالتی، فقط در عرصه کالای اقتصادی است؟ آیا یک اقایی که کاسب است و دارد جنس می فروشد، فقط باید مواظب باشد که ترازویش میزان باشد و کفه ترازوی یک طرف سنگینتر نباشد؟ این فقط در این حد است یا نه در این تجارت های بزرگ جهانی هم این هست؟ یعنی نباید کاری کنی که کالا و مواد اولیه ای که از به قول خودتان جهان سوم می خرید، تحقیر بشود و بعد شما یک ارزش افزوده ای به آن اضافه کرده و ده برابر به خود همین ها بفروشید! این همان ترازوی غلط اقتصادی است که فقط در حوزه اقتصاد هم نیست، بلکه در حوزه سیاست هم هست. شما این استراتژی امنیت ملی امریکا را ببینید، برای امنیت ملی خودش تعیین استراتژی می کند ولی خودش را در مقیاس حاکم بر جهان می بیند و استراتژی را به گونه ای تنظیم می کند که همیشه ملت های دیگر در موازنه قدرت تحقیر می شوند و همیشه موازنه به نفع امریکا تمام می شود!

پس این دستکاری در مکیال و میزان را از ساده ترینش بگیرید که مثلا کوچک گرفتن ظرفی است که می خواهد به اسم یک لیتر بفروشد، تا ساختارهای پیچیده اقتصادی ای که این ساختارهای پیچده ممکن است عادلانه نباشد. این هم فقط هم در حوزه اقتصاد نیست. انسان در همه کارهای خودش ترازو دارد و سبک و سنگین می کند، از یک لقمه ای که در دهان می گذارد تا یک تجارت بزرگی که می کند، یا شغل و رشته تحصیلی که برای خودش انتخاب می کند، خانه ای که خریده و همسری که  اختیار می کند. پس ما در همه این کارها ترازو داریم، وزن می کنیم، می سنجیم و سبک سنگین می کنیم. این ها همه ترازو هستند، و ترازو فقط آنی نیست که دو تا کفه دارد و در آن جنس می گذارند و خرید و فروش می کنند.

وقتی شما می خواهید لقمه در دهان خودتان بگذارید، چطوری تصمیم می گیرید که لقمه در دهان بگذارید یا نه؟ اگر مال حرام و شبهه ناک باشد از دهانتان دور می کنید، اگر در روز ماه رمضان غافل باشید و لقمه را تا نزدیک دهانتان بیاورید، آن را دور می کنید، این ها همه یعنی اینکه می سنجید و عیار می گذارید. از این کار کوچک بگیرید تا آنجا که می خواهید یک رشته ای انتخاب کنید و سرنوشت عمرتان را سامان بدهید.

پس یک ترازوهایی در جامعه و حیات اجتماعی شکل می گیرد و آدم ها وقتی با هم معامله می کنند با آن ترازوها جلو می روند. مثل اینکه می خواهد رفاقت کند اما می گوید این رفاقت خوب نیست. پس ما هم در حوزه زندگی فردی مان و هم در حوزه زندگی اجتماعی مان، یک توازن اجتماعی برقرار است. در این توازن اجتماعی داد و ستد قدرت و ثروت شکل می گیرد. مثلا شما قانون اساسی یک کشور را ببینید، این قانون اساسی ساختار اصلی قدرت را شکل می دهد. حالا اگر ساختار قانون اساسی جائرانه باشد دیگر همه اتفاقاتی که ذیلش می افتد جائرانه است، اگر هم نه، ساختار توزیع قدرت عادلانه بود حالا ممکن است در مقام عمل خلاف بشود یا نشود. پس یک مرحله این است که در مرحله قانون گذاری و تعیین ضوابط و ایجاد ساختارهای اجتماعی، ساختارهای عادلانه برقرار بشوند. دوم هم این است که به این ساختارهای عادلانه در مقام عمل وفا بشود، «أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ».

قرآن می فرماید: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ * الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»(مطففین/1-3)، مطفف کیست که قرآن او را تهدید می کند؟ یک تهدید سنگین ولی مبهم! مطفف کسی است که بر علیه مردم دارد کیل می کند و کم می گذارد. جور یعنی همین دیگر، پس این کیل و ترازو فقط در خرید فروش یک من گندم نیست بلکه در معاملات بزرگ جهانی هم همینطور است.

ارتباط بین عدالت در میزان با پرستش خدای متعال

دوم این که حالا این عدالت در کیل و وزن ربطی هم به پرستش خدای متعال دارد یا نه؟ ظاهرش این است که از دو ناحیه مرتبط می شود. یکی این که ضامن اجرای عدل پرستش خداست. یعنی اگر آدم بندگی خدا را نکند و دنبال هوای نفس خودش حرکت بکند هیچ ضمانت اجرایی برای تعهدش نیست. تعبیری که در زیارت غدیریه هست این است «اعْتَصَمْتَ‏ بِاللَّهِ‏ فَعَزَزْت‏»، آدم وقتی به خدا متصل شد عزیز می شود و آمد و شدها در او تأثیر نمی گذارد. چنین کسی دنبال این نیست که به دیگران ظلم بکند، چون چیزی از آمد و شد دنیا به او اضافه نمی شود تا بخواهد ظلم کند. روابط کریمانه براساس عزت است و آدمی که عزیز است نفوذناپذیر می شود. آدمی عزیز می شود که متصل به خدا بشود و آدمی که متصل به خدا نیست با آمد و شد امکانات جابجا می شود.

وفای به میزان، وفای به عدل، وفای به ترازوهای عادلانه و کم فروشی نکردن، یک پشتوانه بیشتر ندارد که آن هم بندگی خداست. انسان اگر متکی به خدای متعال شد در او صفات حمیده پیدا می شود اما انسانی که خدا را نمی پرستد در او صفات رذیله پیدا می شود. حدیث عقل و جهل در نظر مبارکتان هست، آنجا توضیح می دهد که عقل، بندگی خدا را می کند. یعنی خدای متعال صفات حمیده را به عقل می دهد و بر اساس جهل و استکبار شیطان، قوایی که به او داده شده قوای شیطانی است.

پس اگر جامعه ای بر محور بندگی خدای متعال نبود، بر محور صفات رذیله شکل می گیرد. اگر جامعه بر محور امام عدل و انبیاء نبود بر محور صفات رذیله شکل می گیرد. جامعه ای که بر محور اولیاء طاغوت و فراعنه است صفات روحی که درش تجلی می کند، صفات رذیله است، و اگر جامعه بر مدار صفات رذیله شکل گرفت در آن جور، قهری و قطعی است.

ابتناء تمدن مادی امروز بر صفات رذیله

نکته ای که می خواهم اشاره کنم این است که کل دنیای شیطانی و تمدن های مادی و فراعنه مبتنی بر صفات رذیله بوده است، دنیای امروز هم علنا مبتنی بر این صفات است. شما فیلسوفان آغاز روشنگری را ببینید! آنها انسان را به استغنای از وحی و بی نیازی و  استقلال در فهم و محاسبه و سنجش دعوت می کنند، بعد هم اسمش را بلوغ در عقل می گذارند و می گویند ما باید بشر را به دوره بلوغ برسانیم. دوره روشنگری دوره بلوغ و فهم بشر است، بعد هم انسان را به منافع شخصی دعوت می کنند. یک انسان زمینی متکی به خود و دنبال منافع شخصی خود، بعد هم تصریح می کنند و می گویند با صفات حمیده نمی شود جامعه درست کرد چرا که با جود و بخشش و نوع دوستی و کرامت یک جامعه شبانی شکل می گیرد! آنها جامعه انبیاء را در همین حد می دانند و می گویند یک جامعه شبانی بوده است.

ما اگر بخواهیم پیشرفت و نوآوری ای اتفاق بیافتد، باید صفاتی که طبیعت در انسان قرار داده را پرورش بدهیم! آنها می گویند طبیعت اشتباه نکرده که ما را بخیل، منفعت طلب و سلطه جو کرده است. این صفات پایگاه پیشرفت، نوآوری و رشد و شکوفایی انسان و جامعه انسانی است! یعنی می گویند انسانها باید منفعت طلب، سوداگر و سود جو باشند. بعد هم می گوید این صفات را طبیعت در ما ایجاد کرده و طبیعت اشتباه نمی کند. ما بیخودی می خواهیم انسان را تهذیب کنیم و یک انسان زاهد در دنیا و نوع دوست و دارای محبت و فداکاری و روحیه ایثار تربیت کنیم. اینطوری جامعه رشد نمی کند. اگر شما جامعه ای درست کردید که بندگی خدا در آن نیست و انسانها دنبال منافع شخصی خودشان هستند، اول حیات قدسی را از انسان گرفتید و انسان را زمینی کردید، بعد هم صفات رذیله را در  این جامعه رشد دادید. در چنین جامعه ای به هیچ وجه موازین عادلانه نمی شوند. بر فرض هم عادلانه بشوند محقق نمی شوند و شدنی نیست.

انسانی که دنبال منافع شخصی خودش هست به هر قیمت شده می خواهد منافع خودش را تأمین کند و می گوید این کار خوبی است و اصلا این را بد ندانید! این که آدم در میدان رقابت اقتصادی بخواهد حریف خودش را از میدان به در کند و قطعا او را ورشکست کند، صفت خوبی است و بازار همین است. رشد بازار به این است که این شخص کالای خودش را می آورد و آن شخص هم کالای خودش را، این فرد صد درصد می خواهد سود ببرد، او هم صد درصد می خواهد سود ببرد، بعد در مناسبات بازار به یک نقطه تعادلی می رسند که منافع عمومی در آن تأمین می شود که هیچ وقت هم ما نفهمیدیم این یعنی چه؟! البته هیچ وقت هم محقق نشده است و تا حالا که ما می بینیم همه اش منافع خواص و طبقاتی بوده است!

امتداد تربیت الهی و شیطانی در ساختارها و روابط اجتماعی

پس ما دو گونه تربیت داریم، یکی تربیت ذیل انبیاء الهی و اینکه انسان به پرستش خدای متعال و بزرگتر از دنیا شدن و دل در گرو دنیا نداشتن دعوت می کند. بعد هم ذیل پرستش خدای متعال یک مناسبات اجتماعی بین انسان برقرار می کنند که مناسب با بندگی خدای متعال است. با این مناسبات انسان عبد، انسان دارای صفات حمیده، انسان متعلق به خدای متعال، انسان کریم و بزرگتر از دنیا تربیت می شود. بعد هم یک روابط فداکارانه و ایثارگرانه شکل می گیرد و ذیلش یک ترازوی عدل هم می گذارند. در چنین جامعه ای انسانها نه فقط به عدل وفا می کنند، بلکه بالاتر از عدل «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسانِ»(نحل/90)، با احسان با همدیگر برخورد می کنند، یعنی از حق خودش به نفع دیگری می گذرد. این تربیت انبیاست و ریشه اش هم یک کلمه بیشتر نیست «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه»‏.

الان می گویند ما می خواهیم روابط جامعه متعادل باشد و در آن عدالت برقرار باشد. در این دنیای امروز عدالت را به توسعه تعریف می کنند و می گویند هر مناسباتی که به پیشرفت ختم بشود عادلانه است، چون پیشرفت تدریجا به دست می اید. یعنی برده داری سنگین مقدمه رسیدن به یک نظام پیشرفته و عادلانه است. پس آنها عدالت را متناسب با توسعه و پیشرفت تعریف می کنند. بهترین تعریفی هم که می توانند برایش انجام بدهند این است که می گویند مناسبات عادلانه مناسباتی است که به پیشرفت ختم می شود. بنابراین اگر توازن ثروت به گونه ای باشد که یک ثروتمندانی پیدا بشوند که قدرت متمرکز داشته باشند و این ثروت متمرکز را برای تحقیقات و توسعه هزینه کنند، این شکل گیری قدرت و ثروت متمرکز عین عدالت است و شما نباید بگویید این جائرانه است!

اگر اشرافی گری شرط شکل گیری توسعه است، پس باید در جامعه طبقات شکل بگیرد تا مردم این نظام طبقاتی را ببینند و به دنیا تحریک بشوند، تا تحرک پیدا شده و توسعه واقع بشود. این نظام طبقاتی عادلانه است، یعنی عدالت را متناسب با پیشرفت و مناسبات پیشرفت تعریف می کنند. پیشرفت هم گسترش دنیا پرستی، کامجویی متنوع تر از دنیا، لذت جویی بیشتر و تمتع بیشتر از دنیاست! اگر دنیا پرستی و کامجویی در دنیا و گسترش تمتع در دنیا اصل شد همه مناسبات ذیل او شکل می گیرد، اسمش را هم می گذارند عادلانه!

این تربیتی هم که اینجا شکل می گیرد تربیت الهی نیست. انسان های دنیا پرست و منفعت طلب می گویند اگر می خواهید در یک جامعه ای پیشرفت اتفاق بیافتد باید آدم هایش را منفعت طلب و مستقل از تعلیم انبیاء تربیت کنی. این انسان ها با این تربیت در بازار که می آیند هرکسی کالایی دارد، برای همین به یک اعتدالی می رسند و منفعت عمومی تأمین می شود!

این یک تربیت است، یک تربیت هم این است که انبیاء الهی انسان را به پرستش خدا و آزاد شدن از غیر او دعوت می کنند، بعد ذیل او مناسباتی که قرب اجتماعی و رشد و تعالی اجتماعی را شکل می دهد، عادلانه می دانند. در اینجا ترازوها را خدای متعال می گذارد. پس اگر بناست آدم متقرب به خدای متعال بشود، به جای توسعه و کامجویی بیشتر از دنیا و نزدیکتر شدن بیشتر به ماده، دنبال تقرب به خداوند است. مناسبات این تقرب می شود عدالت در همه عرصه ها، لذا «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ»، «أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ» در این نظام تربیت هست که بندگی خدای متعال محور می شود.

بر اساس پرستش خدای متعال تمام موازین سیاسی و اقتصادی شکل می گیرد، بعد هم کسانی که در مسیر بندگی خدای متعال حرکت می کنند به این موازین متعهدند و بیش از عدل هم متعهدند، آنها علاوه بر عدل مأمور به احسان هم هستند. پس انسان ایثارگر در مسیر بندگی خدای متعال شکل می گیرد. ولی اگر بندگی خدای متعال تعطیل شد، نفس پرستی و شیطان پرستی و دنیا پرستی و پرستش اولیاء طاغوت، راه می افتد و در این مسیر انسان سلطه طلب و منفعت طلب شکل می گیرد. بعد هم موازین، جائرانه می شود و در همین موازین ظالمانه هم انسان باز تلاش می کند به نفع خودش مصادره کند. یک موقعی سر گردنه را می بستند حالا یک جور دیگری سرگردنه را می بندند! این کاری که الان در دنیا قدرت های بزرگ می کنند جز سرگردنه بستن کار دیگری که نیست!

تأثیر موازین و توحید در عادلانه بودن یا غیر عادلانه بودن نظام و روابط ما

علی ای حال نکته ای که در این آیات عرض کردیم این بود که یکی از اموری که منتهی می شود به فساد اجتماعی این است که کیل و میزان جامعه و موازین اجتماعی، دستکاری شده و عادلانه نباشد و یا اگر موازین عادلانه است وفای به این موازین نشود. این وقتی شکل می گیرد که انسان از پرستش خدای متعال روی می گرداند، کانه حضرت به این قوم دارند این خطاب را می کنند که شما از پرستش خدا رویگردان شدید و در موازین دست کاری و کم فروشی می کنید که در این خیر حاصل نمی شود.

اما یک نظام دیگری است که مبتنی بر پرستش و عدالت در کیل و میزان و رعایت قسط است که نتیجه آن این است «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُم‏». پس آن چیزی که طریق اصلاح پرستش خدای متعال و عادلانه بودن موازین است، وفای به موازین است، حاصلش هم بقیه الله است. خدای متعال که ما را به یک مناسباتی دعوت کرده، اگر ما این مناسبات را در اقتصاد رعایت کردیم، یک خیری برای ما در نظر گرفته است. ما دو سفره داریم، یک سفره، سفره خدای متعال و بقیه الله، یکی هم سفره ای که بقیه الله نیست. یک سفره ای داریم که حلال بوده و سفره خدا و اهل بیت است، این سفره مناسباتش عدل و احسان و پرستش خدای متعال است. یک سفره ای هم داریم که سفره شیطان است. سفره شیطان سفره رقابت بر سر دنیا و منافع دیگران را به نفع خود کشیدن و سفره نفعت جویی و سلطه طلبی است.

پس جناب شعیب اینها را دعوت می کرد که خدا را بپرستید و نظام اقتصادیتان را بر اساس پرستش خدا تنظیم کنید، عدالت و قسط را رعایت کنید و نخواهید منافع دیگران را به نفع خودتان مصادره بکنید.

نسبت پذیرش نظامات غربی با نفوذ صفات رذیله در جامعه متدینین

این چیزی که عرض کردم سکه رایج دنیای مادی است و جامعه متدینین هم هرچه تحت تأثیر آنها قرار بگیرند این صفات در آنها بیشتر گسترش پیدا می کند. در همین بازار اگر ما چند دهه عقب برویم می بینیم کاسبی بوده که اگر امروز فروش خودش را کرده بود، مشتری را ارجاع می داد و می گفت امروز من فروش خودم را کردم، ایشان فروش نکرده، پس شما بروید از او بخرید. اگر سر صبح مغازه را باز می کرد با تلاوت قرآن شروع می کرد و یک جزء قرآن می خواند تا مشتری بیاید. یک جور دیگر از کاسبی هم این است که تا دو نصف شب انسان پای لهو و لعب بنشیند و نماز صبحش هم فرضا قضا بشود. یازده بیاید مغازه را باز بکند و بعد هم تا می تواند مشتری های دیگران را به سمت خودش بکشد. این تربیت، تربیت الهی نیست، بلکه برای گسترش نظام مادی در جامعه ماست. به هر اندازه ای که ما نظام مدرن و نظام غربی را بپذیریم، به همان اندازه موازین مان غیر عادلانه می شود و اخلاق مان هم اخلاق رذیله می شود. پس نه موازین مان عادلانه است نه مراعات عدل را می کنیم.

جناب شعیب آمده و به اینها می گوید خدا را بپرستید و نظام تجارت تان اینطوری نباشد. اما آنها به جناب شعیب می گویند: «قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا»(هود/87)، ما یک مناسکی در طول تاریخ داشتیم که هیچ کدام از آنها احترام ندارد، اما تو یک نماز اوردی و با این نمازت می خواهی همه دین ما را به هم بزنی! پس این اشکال اولشان که می گویند ما هم مناسک عبادی داریم، مگر فقط خدا، خدای تو خداست؟! مگر فقط نماز تو، نماز است؟! پس به همه انبیاء این را می گفتند که چرا ما مناسک و سنت های آئینی خودمان را رها بکنیم؟! اشکال دومش این است «أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في‏ أَمْوالِنا ما نَشؤُا»، تو یک نماز اوردی و می خواهی همه چیز را با آن درست کنی! مثل اینکه می گویند تو یک رساله عملیه اوردی و می خواهی همه جامعه را با آن شکل بدهی!

تو یک نماز آوردی و می خواهی نظام اقتصادی و سیاسی را هم با آن درست کنی، در حالی که این علم و دانش است و کلی پشتوانه دارد! با یک نماز می خواهی همه چیز را به هم بریزی؟! این حرف تاریخی فراعنه است که می گویند: نمازت را بخوان چه کار داری با بازار ما؟! چرا می خواهی مناسبات اقتصادی را دست بزنی؟! «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في‏ أَمْوالِنا ما نَشؤُا»، یعنی همان روحیه اومانیستی و انسان مدارانه ای که امروز حاکم است از قدیم هم بوده است. می گویند تو یک نماز اوردی و می خواهی همه چیز ما را عوض بکنی! چهار تا دستور اوردید و می خواهید عالم را با آن اداره کنید!  

آنها این جملات را به انبیاء می گفتند در حالی که نمی دانستند همین یک کلمه برای تغییر مناسبات عالم کافی است «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه»‏؛ اگر توحید بخواهد حاکم بشود همه مناسبات اجتماعی تغییر می کند. حقیقت هم این است که این دعوت به توحید، دعوت به تغییر همه مناسبات است. یکی از اموری که موجب فساد می شود ریشه اش هم این است. وقتی از خدا پرستی فاصله گرفتیم، موازین اجتماعی غیر عادلانه می شود و دیگر انسانها به آن بقیه الله و آن چیزی که خدای متعال برای انسان حفظ می کند قانع نیستند. چه کسی می تواند به بقیه الله راضی باشد؟ کسی که به خدا معتقد است و می گوید آن روزی ای که خدا به من فرموده از راهش به دست اوردم پس برای من خیر است.

اما بر اساس تربیت مادی به جای روی اوردن به این خیر به تکاثر روی می آوریم «أَلْهَكُمُ‏ التَّكَاثُر»(تکاثر/1) و روابطمان از جنس دیگری می شود. عدم رعایت در کیل و میزان و امثال اینها، ریشه فسادی است که عذاب محیط را می آورد. پس هر کجا دست می گذاری فساد است. ریشه اش هم این است که موازین به هم خورده و ریشه به هم خوردن موازین هم یک کلمه است «ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُه». اگر آدم از پرستش خدا رویگردان شد و دنبال نفس و تمنیات خودش رفت، موازین می شود موازین غیر عادلانه.

من گمان می کنم فسادی که شکل گرفته در جامع و امت نبی اکرم همین فساد بوده است که گسترش پیدا کرده و تبدیل شده به این دنیای مدرن، پس این دنیای مدرن ادامه همان فساد است. برخلاف بعضی از بزرگان که در کتابشان می فرمایند که این که غرب دارد از عدالت و آزادی می گوید، این سرمایه ماست که به غرب رفته است، به نظر من می آید که این همان فسادی است که در دوره بنی امیه و قبل و بعدش شکل گرفته، بعد هم رفته در دنیای غرب و الان هم دارد به سوی ما دوباره بر می گردد. این فساد فراگیری که می بینید، ریشه اش همان جاست و حضرت پا به میدان گذاشتند تا این فساد تاریخی را که یکی از جلوه های آن فساد هست اصلاح بکنند. السلام علیک یا اباعبدالله.


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها