أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: اِعلَموا أنَّ الأمَلَ یُسهی العَقلَ و یُنسی الذِّکرَ ***بدانید که آرزو خرد را دچار غفلت می سازد و یاد خدا را به فراموشی می سپارد. ***

امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام: منْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ، قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ. *** هر كه سر نيزه خشم خود را بخاطر خدا تيز كند، در نابود كردن سخت ترين باطلها توانا بود.

      
کد خبر: ۴۹۴۷۲۴
زمان انتشار: ۱۲:۲۲     ۰۱ آبان ۱۴۰۰
بنیادی، مدرس و پیشکسوت قرآنی با پیش‌بینی آخوند ملاعلی همدانی مبنی بر حافظ قرآن شدنش به این عرصه وارد شد و تأکید دارد که نقش تشویق افراد تأثیرگذار در به ثمر نشستن آموزش‌های قرآنی غیر قابل انکار است.

به گزارش پایگاه 598، به نقل از ایکنا، محمد بنیادی، مدرس و پیشکسوت قرآنی، درباره چگونگی ورودش به عرصه قرآن اظهار کرد: آخوند ملاعلی همدانی و آیت‌الله شهید مدنی باعث و بانی این جریان شدند.

این حافظ قرآن با اشاره به ارتباط پدرش با آیت‌الله شهید مدنی هنگامی که حدود هشت سال داشت، اظهار کرد: در ابتدا ساکن ملایر بودیم و پدرم در این شهر کارخانه کشمش داشت و در عین حال نیز واسط بین حضرت امام(ره) و آقا مصطفی بود و به دلیل پرداخت خمس و زکات با آقای عسکراولادی و شهید مدنی نیز ارتباط داشتند.

بنیادی اضافه کرد: یادم هست پدرم گفت: «امشب یک مهمون عزیز داریم.» من هم تا آن موقع شهید مدنی را نمی‌شناختم تا اینکه به خانه ما آمدند. شهید مدنی با همان لهجه زیبا به من گفتند: «حاج محمد آقا، بیا بنشین اینجا.» نگاهی کردم و گفتم: «من حاجی نیستم!» گفتند: «چه کار می‌کنی؟ شما قاری خوبی می‌شوی. قرآن بلدی؟» گفتم: «نه» و رو کردم به آقاجانم که یعنی تقصیر شماست چیزی از قرآن به من یاد ندادید.

وی ادامه داد: شهید مدنی گفتند: «پس یاد می‌گیری. فردا صبح بیا با هم کار کنیم. ساعت 8 صبح بیا.» من 8:10 رفتم. دیدم نیستند. پدرم گفت: «حاج آقا گفت چه ساعتی آنجا باشی؟» «گفتم 8.» گفت: «الان 10 دقیقه گذشته است». در آن زمان یاد گرفتم که رعایت نظم در رسیدن به برنامه‌ها مهم است. پدرم گفت: «حاج آقا شب ساعت 9 می‌آید.» شب از اشتیاق زیاد مقابل در ایستادم و او چند دقیقه مانده به ساعت 9 وارد شد.

این مدرس قرآن با اشاره به اینکه آیت‌الله شهید مدنی در همان دوران کودکی من را حاج ممد صدا کردند و پس از انقلاب اسلامی در خانواده‌ام اولین فردی بودم که برای اولین بار به دلیل انس با قرآن به حج رفتم، اظهار کرد: همین حرف ایشان موجب شد تا سوره‌های جزء سی‌ را حفظ کنم و دائماً به پدر می‌گفتم: «چرا حاج آقا نمی‌آید تا برایش قرآن بخوانم.» دو سه سال بعد حدود 10سالگی با استاد مولایی(ابراهیم پورفرزیب) آشنا شدم.

وی با اشاره به اینکه پدرم به خاطر عشقی که من به قرآن داشتم در تهران خانه خرید، اضافه کرد: برای شوق دیدن استاد مولایی و شرکت در جلسات قرآن ایشان در تهران مستقر شدم.

بنیادی به خاطره خود از آخوند ملاعلی اشاره کرد و گفت: آن زمان چه کسی حافظ قرآن را تحویل می‌گرفت! در جلسه‌ای نزد آخوند ملاعلی، که خدا رحمتشان کند، بودیم و شهید احمد مسگریان اهل همدان، که در عملیات انتحاری منافقین به درجه رفیع شهادت نائل آمد، حضور داشت. او قرآن خواند و آخوند ملاعلی او را در آغوش گرفت و برایش گریه کرد و پس از اینکه از حفظ آیاتی را خواندم، من را هم در آغوش گرفت و گفت که تو حافظ قرآن می‌شوی، اما سرّ گریه او را برای شهید مسگریان را نفهمیدم تا اینکه او شهید شد.

وی ادامه داد: به ضرس قاطع می‌گویم همین عوامل موجب شد که از 10 سالگی قرآن را حفظ کنم و مدرس قرآن شوم. پدرم می‌گفت: «تو حق نداری از وقف امور قرآنی و هر چی درآمد در این راه هست، مبلغی را بگیری.» اکنون من پول نمی‌گیرم. اگر هم بگیرم برای قرآن هزینه می‌کنم و از آن زمان تاکنون سعی کرده‌ام که جلسات قرآن را در تهران و پیشوای ورامین برگزار کنم. دعا کنید که خداوند در حال خدمت به قرآن و اهل‌بیت(ع) جان من را بگیرد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها