يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13) * * * ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است! * * * ای مردمان شما را از مردی و زنی/ما آفریدهایم به علم و به اقتدار/ دادیمتان قرار به اقوام گونهگون/انس و شناخت تا که به هم آورید بار/ بیشک بود زجمع شما آنعزیزتر/نزد خدا که بیش به تقواست ماندگار/ زانرو که هست عالم و آگاه کردگار/بر مردمان مومن و مشرکت بروزگار
پایگاه 598: و اما مسلم...! آمده بود تا زمینه را برای حضور مولایش مهیا کند؛ تا عیار امام شناسی و ولایت پذیری مردم را بسنجد ...
خواست مطمئن شود، تنهایش نخواهند گذاشت....
هزاران نفر به استقبالش آمدند و حتی منتظر نماندند تا صبح شود، شبانه با او بیعت کردند.
عهد بستند که با او خواهند ماند و مقدمات قیام را فراهم خواهند کرد؛ اما ...
همین که دنیایشان در خطر افتاد، از غم نان و ترس جان، چنان عهد شکستند و در غربت و تنهایی رهایش کردند که اگر طوعه[۱]، آن شیرزن کوفی نبود، حتی کسی جرعه آبی به دستش نمیداد.
خبر شهادتش که به کاروان رسید، تعدادی از یاران به امام پیشنهاد بازگشت دادند ...
اما در آن میانه چند نفری گفتند، نه، مسلم با امام فرق دارد، حسین(علیهالسلام) که برود حتما همراهیاش خواهند کرد ...
_ که اگر نمی رفت شاید ما هم چنین تصوری داشتیم _
امام رفت و شد آنچه نباید میشد...
آری ...
امتی که پاس حرمت ولی و جانشین نداند، در فردای حادثه و خطر، امام خود را نیز تنها خواهند گذاشت!!!
[۱]: طوعه زنی از شیعیان که وقتی غربت و تنهایی مسلم را دید در خانهاش به او پناه داد، اما صبحگاه پسرش وقتی از حضور مسلم در خانهشان مطلع شد، به طمع سکه، به ماموران عییدالله خبر داد.
مصطفی محجوب