
پایگاه خبری 598: خدا دستور زیاد دارد، ولی بیشتر فرمانهایش یک حکم کلی است که تشخیص جزئیاتش بر عهدهی ماست. مثلا طلب علم حداقل واجب کفائی است. اما این که کدام کتاب و درس و مطلب را بخوانیم و کدام رشته را انتخاب کنیم و نزد کدام استاد برویم، تشخیصش بر عهدهی ماست. طلب روزی حلال برای مرد خانوادهدار واجب است. اما این که چه شغلی را انتخاب کند، از کی تا کی و کجا کار کند، کارمند شود یا کار و کاسبی خودش را راه بیندازد، خدماتی کار کند یا تجارت کند، اینها را دیگر خدا نگفت. هر کسی بسته به شرایط خودش تشخیص میدهد چه کند. باز مثلا تقویت امنیتی و دفاعی کشور واجب است. اما برای قوی شدن، آیا باید برویم اسبسواری و شمشیرزنی، یا برویم سراغ موشک و پهپاد، یا بزنیم توی کار ساخت تانک و هواپیما؟ تشخیص اولویت و راهبرد جنگی با خود ماست. دیگر خدا نگفته اینها را.
همچنین در سائر ساحتهای زندگی انسان مثل مسائل خانوادگی، فرهنگ، هنر، صنعت، سیاست، شهرسازی، خانهسازی، تفریح و خیلی چیزهای دیگر، اولا امر و نهیهای وجوب و حرمت زیاد نیست، ثانیا بسیاری از احکامی که هست، کلیاند و به هنگام اجرا، جزئیاتی به تشخیص خود ما به آنها ضمیمه میشود.
اما در نماز، تقریبا هیچ جایی برای تشخیص و صلاحدید بنده وجود ندارد. این که روزی چند نماز باید خواند، در نماز چه باید گفت، به کدام طرف باید ایستاد، ایستاده باشیم یا نشسته یا به خاک افتاده، بلند بگوییم یا آهسته، اذکار و افعال و رکعات چند بار باشند، آمادگیهای قبل از نماز چگونه باشد، همه و همه را به تفصیل و بیانِ جزئیات، خدا و پیامبرش(ص) گفتهاند و هیچ چیزی برای تشخیص و نظر و سلیقهی ما باقی نگذاشتهاند.
تازه در اعمال دینی دیگر، خلأ و فرجه زیاد است. مثلا روزه را هم خدا با جزئیاتش مشخص کرده، حج را هم همین طور. اما فرجه و آزادی در خلال عمل کم نیست. حاجی در هنگام احرام میتواند حرف بزند، راه برود، بنشیند، بخوابد، آب و غذا بخورد. روزهدار هم میتواند از صبح تا شب روزه باشد و کتاب بخواند، تلویزیون تماشا کند، با رفقا گپ و گفت کند، بگیرد بخوابد، قدم بزند، خرید کند و صدها کار دیگر را انجام دهد.
اما در نماز خبری از این آزادیها نیست. نمازگزار در حین نماز در عبدترین حالت خودش بسر میبرد؛ در موقعیتی که ترافیک امر و نهی خداوند به سنگینترین حالت خود میرسد. نماز که میخوانی دیگر اجازه نداری یک کلمهی بیربط خارج از افعال و اذکار مقرر در نماز بگویی. یک لقمه غذا و یک جرعه آب حق نداری بخوری. رویت را حق نداری برگردانی. خندیدن ممنوع. گریه کردن بیربط به نماز ممنوع. و کلی امر و نهی دیگر. نماز که میخوانی تازه مدال بندگی میگیری. چون عبادتی است که صفر تا صدش را خود خدا معین میکند، و تقریبا هیچ فرجهی آزادی و تصمیمگیری و اعمال سلیقه در متنش نیست.
با این وصف طبیعی است که خدا نماز را معیار قرار دهد؛ نه هیچ کار خوب و خیر دیگری را. چرا که اساسا جن و انس را آفریده تا بندگیاش کنند. و هیچ جا مثل نماز، بندگیاش نمیکنند. هیچ جای دیگر خدا اینقدر امر و نهی نمیکند، و هیچ جای دیگر، انسان اینقدر چَشم نمیگوید.
ما انسانها چون چندان برای تحقق بندگی وقعی نمینهیم، چندان نماز را مهم نمیدانیم. در عوض برای کمک به فقرا، مدرسه و بیمارستان ساختن، جهیزیه دادن، فرهنگسازی کردن، مهرورزی کردن، کار مردم را راه انداختن، کشف و اختراع کردن و کلا برای کارهای پرسروصدا ارزش بالاتری قائلیم. حال این که متر و ترازوی خدا چیز دیگری است. امام صادق(ع) فرمود: یک نماز واجب از بیست حج باارزشتر است، و یک حج باارزشتر از این است که یک خانه یا یک اتاق پر از طلا را در راه خیر انفاق کند تا تمام شود؛ «صَلَاةٌ مَكْتُوبَةٌ خَيْرٌ مِنْ عِشْرِينَ حَجَّةً وَ حَجَّةٌ خَيْرٌ مِنْ بَيْتٍ مَمْلُوءٍ ذَهَباً يُنْفِقُهُ فِي بِرٍّ حَتَّى يَنْفَدَ» [الكافي/ج3/ص505] گویا معیار ارزشسنجی هر عملی، به اندازهی مقدار بندگیی است که میتواند محقق کند.