کد خبر: ۵۴۸۴۶۶
زمان انتشار: ۱۱:۵۴     ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دین جدید ملوک مجازی؛

حکومت نامرئی بر ذهن، احساس و اقتصاد انسان

در روزگاری نه‌چندان دور، حکومت یعنی قدرت سیاسی، فرمان، لشکر و قانون اما امروز قدرت، چهره‌ای تازه یافته است. نه از کاخ و تخت خبر است، نه از فریاد و شمشیر؛ بلکه پادشاهان این عصر در گوشی‌های ما زندگی می‌کنند....

به گزارش سرویس سواد رسانه پایگاه خبری 598، در روزگاری نه‌چندان دور، حکومت یعنی قدرت سیاسی، فرمان، لشکر و قانون اما امروز قدرت، چهره‌ای تازه یافته است. نه از کاخ و تخت خبر است، نه از فریاد و شمشیر؛ بلکه پادشاهان این عصر در گوشی‌های ما زندگی می‌کنند. بی‌آنکه ما بفهمیم، با هر لمس صفحه، با هر لایک و نگاه، به آنان مشروعیت می‌بخشیم. گویی همان حدیث گهربار پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرمودند: «کما تکونوا یولّى علیکم»؛ هرگونه باشید همان گونه بر شما حکومت می‌شود. اکنون در قالبی دیجیتال تحقق یافته است. ما خودمان خواستیم که فضای مجازی بر ما حکومت کند، و اکنون حاکمیتش را طبیعی می‌دانیم.
 
فضای مجازی دیگر فقط ابزار ارتباط یا سرگرمی نیست. تبدیل شده به نظامی فرهنگی، اقتصادی و حتی اعتقادی که در آن ارزش‌ها، اولویت‌ها و باورهای ما بازتعریف می‌شود. آنچه روزی با اختیار شروع شد – یک حساب کاربری، یک پیام، یک عکس – حالا به بخشی از هویت ما بدل شده است. ما در آن زندگی می‌کنیم، نفس می‌کشیم، احساس می‌کنیم و قضاوت می‌شویم و در این میان، الگوریتم‌ها همان حاکمانی هستند که بی‌صدا بر ما حکم می‌رانند؛ ملوکِ بی‌چهره‌ای که دینِ تازه‌ای برای انسانِ مدرن ساخته‌اند. 

ملوکِ بی‌صورت و دینِ تازه‌ تِرِند و لایک

این جمله را شنیده‌اید که می‌گوید: «الناس علی دین ملوکهم»، مقصودش تنها تقلید ظاهری مردم از رفتار حاکمان نیست. آنچه از حاکمان به مردم می‌رسد، «سبک زیستن» است؛ عادت‌ها، ارزش‌ها و حتی معناهای نهفته در زندگی. امروز هم همین اتفاق افتاده است، با این تفاوت که حاکمان ما نه انسان‌های حقیقی، بلکه سامانه‌های هوشمندند. دینِ جدیدی ساخته‌اند که در آن «تِرِند» قبله است، «لایک» نشانه ایمان و «بازدید» پاداش نهایی.
 
در این دین تازه، تفکر ارزش خود را از دست داده است. مهم نیست که حقیقت چیست؛ مهم این است که چه چیزی بیشتر دیده می‌شود. احساسات ما کالاست، حریم خصوصی‌مان قربانی بازار توجه و خانواده‌مان در معرض فروپاشی تدریجی قرار گرفته است. پژوهش‌های دانشگاه آکسفورد و مؤسسه Pew Research در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که بیش از ۶۰ درصد نوجوانان غربی، الگوهای اخلاقی خود را نه از خانواده یا آموزش رسمی، بلکه از اینفلوئنسرها می‌گیرند. این یعنی حاکمیت فرهنگی از خانه‌ها بیرون رفته و به دست ملوکِ مجازی سپرده شده است.
 
اما نکته دردناک‌تر این است که ما خود، داوطلبانه در این حکومت شرکت می‌کنیم. با هر کلیک و هر اِسکرول، در واقع رأیی تازه به ادامه سلطه این پادشاهی می‌دهیم. ما این دین را پذیرفته‌ایم، چراکه خدای آن را زیبا و سرگرم‌کننده یافته‌ایم. 

ما خود، شهروندان این پادشاهی شده‌ایم

در حکومت‌های گذشته، مردم معمولاً از ترس یا اجبار تسلیم حاکمان می‌شدند اما در فضای مجازی، ما با عشق و اشتیاق تسلیم می‌شویم. هر صبح با صدای اعلان گوشی بیدار می‌شویم، شب با نوتیفیکیشن‌ها به خواب می‌رویم و در میان روز هزار بار در محراب صفحه ‌نمایش خم می‌شویم! هیچ‌کس ما را مجبور نکرده است؛ ما خود انتخاب کردیم. و این دقیقاً همان معنای «کما تکونوا یولّى علیکم» است.
 
وقتی انسان، زمان و اندیشه‌اش را به فضای مجازی می‌سپارد، در حقیقت اختیارش را واگذار می‌کند. دیگر او تصمیم‌گیر نیست، بلکه تصمیم‌ها از سوی سیستم گرفته می‌شود. الگوریتم‌ها بر اساس تاریخچه جست‌وجوی ما می‌دانند چه چیزی خوشمان می‌آید، از چه می‌ترسیم، چه زمانی خسته‌ایم یا شاد. سپس خوراک ذهن و احساس‌مان را دقیقاً همان‌گونه تنظیم می‌کنند که بقای خودشان را تضمین کند. ما شهروندان داوطلب در کشوری بی‌مرز و بی‌پرچم شده‌ایم که تنها قانونش «درگیر ماندن» است.
 
در گزارش MIT Technology Review آمده است که پلتفرم‌ها در هر ثانیه هزاران تصمیم ریز می‌گیرند تا کاربران بیشتر بمانند و بیشتر واکنش نشان دهند. این یعنی حکومت واقعی نه از سوی انسان، بلکه از سوی هوش مصنوعی اعمال می‌شود. 

از دین تا عادت؛ وقتی ایمان جای خود را به الگوریتم می‌دهد

در گذشته، ایمان چیزی بود که انسان با آگاهی برمی‌گزید؛ بر پایه تفکر، تجربه و انتخاب اما در دینِ مجازی، ایمان یعنی عادت. ما دیگر نمی‌دانیم چرا هر روز وارد شبکه‌ها می‌شویم؛ فقط می‌دانیم که باید برویم، چون همه آنجا هستند. این عادت، همان «بندگی مدرن» است.
 
در این حکومت جدید، مفاهیم اخلاقی هم بازتعریف شده‌اند. صداقت جای خود را به نمایش داده، سکوت به ضرر تعبیر می‌شود و حریم خصوصی به مانعی در برابر دیده شدن تبدیل شده است. روابط انسانی سطحی و سریع‌اند؛ مثل پیام‌هایی که با یک اسکرول فراموش می‌شوند. خانواده‌ها کم‌کم از گفت‌وگوی واقعی فاصله گرفته‌اند، چون گفت‌وگو در قالب ایموجی آسان‌تر است.
 
جامعه‌شناسان آمریکایی در گزارش‌های منتشرشده در The Atlantic هشدار داده‌اند که نسل جدید در غرب، بیش از هر زمان دیگری احساس تنهایی می‌کند، با وجود آنکه در ارتباط دائمی آنلاین است. این همان دوگانگی است که از دل حکومت فضای مجازی بیرون آمده: ارتباط زیاد اما پیوند اندک؛ آزادی فراوان، اما اختیار اندک؛ شادی ظاهری، اما اضطراب درونی. 

بازگشت به اختیار؛ راه نجات از حاکمیت مجازی

شاید بزرگ‌ترین فریب این دوران آن باشد که ما گمان می‌کنیم آزادیم، در حالی که در بند عادت‌ها و طراحی‌های پنهان گرفتاریم اما هنوز هم می‌شود ایستاد. نخستین گام، آگاهی است: اینکه بفهمیم فضای مجازی ابزار است، نه مبدأ و مقصد زندگی. باید بار دیگر انسان را محور قرار دهیم، نه داده را.
 
پیشنهادهای ساده‌ای وجود دارد که می‌تواند آغاز تغییر باشد:
بگذاریم دست‌کم یک وعده از روز، بدون موبایل و اعلان بگذرد. گفت‌وگوهای واقعی با خانواده را جایگزین گفت‌وگوهای تصویری کنیم. به‌جای واکنش فوری، تأمل کنیم. به‌جای انتشار، تجربه کنیم. این‌ها شاید کوچک به نظر برسند اما درست از همین جزئیات است که حاکمیت‌ها فرو می‌ریزند.
 
اگر ما خود را تغییر دهیم، «ملوکِ مجازی» نیز دیگر بر ما تسلط نخواهند داشت. همان‌گونه که پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «کما تکونوا یولّى علیکم». یعنی راه آزادی، از اصلاح خویش می‌گذرد. فضای مجازی می‌تواند ابزار رشد، معرفت و ارتباط سالم باشد، اگر ما انتخاب کنیم که بنده‌اش نباشیم.
 
ما در دورانی زندگی می‌کنیم که پادشاهانش نه چهره دارند و نه مرز، اما قدرت‌شان از هر پادشاه گذشته بیشتر است. این پادشاهان همان شبکه‌ها، الگوریتم‌ها و پلتفرم‌هایی هستند که ما به اختیار خود، سلطه‌شان را پذیرفته‌ایم اما همان‌گونه که آغاز این حکومت با انتخاب ما بود، پایانش نیز با انتخاب ما ممکن است. اگر بدانیم که انسان باید بر فناوری حکومت کند، نه بالعکس، می‌توانیم دین حقیقی را از دین مجازی جدا کنیم و دوباره به خویشتنِ آزاد خویش بازگردیم. 

جهان در مشت نامرئی صفحه‌ها

گاهی وقت‌ها اگر چند دقیقه از گوشی‌ات فاصله بگیری، حس می‌کنی چیزی را از دست داده‌ای. نه خبر مهمی، نه تماس ضروری‌ای، فقط یک حس مبهم از «نبودن». این همان نشانه‌ ظریفی است که نشان می‌دهد ما دیگر «در فضای مجازی» زندگی نمی‌کنیم، بلکه «تحت حکومت آن» هستیم. دنیایی که در ابتدا برای خدمت به انسان ساخته شد، حالا خودش ارباب شده است.
 
فضای مجازی دیگر فقط مجموعه‌ای از برنامه‌ها و شبکه‌ها نیست. همان‌طور که MIT Technology Review در گزارشی در سال ۲۰۲۴ نوشت، شرکت‌های بزرگ فناوری مانند Meta، Google و TikTok عملاً به «قدرت‌های حاکم» جدیدی تبدیل شده‌اند؛ قدرت‌هایی که نه با ارتش و مالیات، بلکه با «داده و توجه» حکومت می‌کنند. هر کلیک، هر توقف نگاه روی تصویر، هر ایموجی و هر جمله‌ کوتاه، به بخشی از پرونده رفتاری ما تبدیل می‌شود. این داده‌ها فقط برای تبلیغ نیستند؛ بلکه برای شکل دادن به تصمیم‌ها، علایق و حتی دید ما نسبت به جهان استفاده می‌شوند.
 
شاید به‌ ظاهر آزاد باشیم اما در حقیقت در دنیایی زندگی می‌کنیم که «الگوریتم‌ها تعیین می‌کنند چه ببینیم، به چه فکر کنیم، و از چه بترسیم؟» این نوع از قدرت، بی‌صدا و بی‌خشونت است اما عمیق‌ترین نوع سلطه را بر انسان اعمال می‌کند؛ سلطه بر ذهن. 

حکومت احساسات؛ وقتی غم و شادی‌مان برنامه‌ریزی می‌شود

آیا تا به حال دقت کرده‌ای که گاهی ناگهان غمگین یا عصبانی می‌شوی، بدون اینکه دلیل خاصی داشته باشی؟ شاید پاسخ در جایی میان صفحات مجازی پنهان باشد. پژوهشی از «دانشگاه استنفورد» در سال ۲۰۲۳ نشان داد که الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی طوری طراحی شده‌اند که احساسات قوی مانند خشم، ترس یا هیجان را تقویت کنند، چون این احساسات باعث می‌شوند کاربر بیشتر در پلتفرم بماند.
 
به زبان ساده، اگر شبکه‌ای بتواند تو را خشمگین‌تر کند، زمان بیشتری از تو می‌گیرد و هرچه بیشتر بمانی، سود بیشتری برای آن شرکت تولید می‌کنی. به همین دلیل است که محتوای خشم‌آور، سیاسی یا تحریک‌آمیز در فضای مجازی رشد می‌کند. شرکت‌ها به دنبال حقیقت نیستند، دنبال توجه‌اند. در این میان، احساسات ما کم‌کم از کنترل خودمان خارج می‌شود. شادی‌مان وابسته به لایک‌هاست، خشم‌مان بر اساس تیترهای جعلی شکل می‌گیرد و اضطراب‌مان از مقایسه با تصاویری است که واقعی نیستند.
 
یک مادر انگلیسی در گفت‌وگو با The Guardian گفته بود: «دخترم از وقتی در شبکه‌ها فعال شده، خودش را با تصاویری مقایسه می‌کند که هیچ شباهتی به واقعیت ندارند. او احساس شکست می‌کند، در حالی که چیزی از دست نداده است.» این روایت ساده، چکیده‌ یک بحران جهانی است: حکومت احساسات مصنوعی بر زندگی واقعی انسان‌ها. 

اقتصاد توجه؛ بردگی مدرن در لباسی زیبا

وقتی از حکومت فضای مجازی حرف می‌زنیم، فقط درباره‌ ذهن صحبت نمی‌کنیم؛ بلکه درباره‌ اقتصادی که بر پایه‌ توجه ما ساخته شده است صحبت می‌کنیم. در گزارش سال ۲۰۲۵ Reuters آمده بود که ارزش جهانی صنعت تبلیغات دیجیتال از مرز ۹۰۰ میلیارد دلار گذشته است. این پول از کجا می‌آید؟ از وقت ما، از تمرکز ما، از هر ثانیه‌ای که چشم‌مان روی صفحه می‌ماند.
 
در واقع، اقتصاد دیجیتال بر این فرض استوار است که انسان دیگر خریدار محصول نیست، بلکه خودش محصول است. اطلاعات ما، عادت‌های خرید، علایق و حتی ساعات خواب و بیداری‌مان، در قالب بسته‌های داده به شرکت‌های دیگر فروخته می‌شود و بدتر از آن، این داده‌ها برای هدایت دوباره ما به همان مسیر مصرفی استفاده می‌شوند. به قول یکی از تحلیل‌گران مجله‌ی Wired، «ما دیگر برای استفاده از فناوری هزینه نمی‌دهیم، چون خودمان هزینه‌ایم.»
 
بسیاری از خانواده‌ها در غرب از این دام اقتصادی به تنگ آمده‌اند. پدر و مادری آمریکایی در مصاحبه با CNN گفته بودند: «هر بار که فکر می‌کردیم چیزی را برای شادی بچه‌ها می‌خریم، پلتفرم بعدی ما را به نیاز دیگری قانع می‌کرد. حالا نه آرامش داریم، نه پس‌انداز.» این احساس بی‌پایان نیاز، همان ابزار اصلی حکومت پنهان فضای مجازی بر اقتصاد خانوادگی است. 

نظارت بی‌پایان؛ وقتی حریم خصوصی معنای خود را از دست می‌دهد

در سال‌های اخیر، افشاگری‌های مختلفی نشان داده‌اند که فضای مجازی فقط ابزار سرگرمی نیست؛ بلکه شبکه‌ای پیچیده از رصد و نظارت جهانی است. پروژه‌هایی مانند HAYSTAC در سازمان CIA یا سامانه‌های مشابه در اتحادیه اروپا، از داده‌های تلفن همراه، خریدهای آنلاین، دوربین‌های شهری و حتی حرکات بدن برای شناسایی الگوهای رفتاری استفاده می‌کنند.
 
در ظاهر، هدف این پروژه‌ها «امنیت» است اما در عمل، نوعی از نظارت فراگیر و دائم ایجاد شده است؛ نظارتی که حتی از حکومت‌های تمامیت‌خواه کلاسیک هم دقیق‌تر است. امروز دیگر لازم نیست پلیسی دنبال تو باشد؛ کافی است گوشی‌ات در جیبت باشد تا هر حرکتت ثبت شود.
 
این نظارت، گاهی حتی بی‌آنکه کاربر بداند، بر تصمیم‌های روزمره‌ او تأثیر می‌گذارد. گزارش New York Times در سال ۲۰۲۴ نشان می‌دهد که پلتفرم‌ها می‌توانند بر اساس الگوی جست‌وجوی کاربران، محتوایی به آن‌ها نشان دهند که نظر سیاسی‌شان را در مدت شش ماه تغییر دهد. این یعنی حکومت رسانه‌ای، دیگر فقط بر اقتصاد یا احساسات نیست، بلکه بر فکر و باور هم سیطره دارد. 

سقوط آرام هویت انسانی

در چنین شرایطی، بزرگ‌ترین قربانی این حکومت نامرئی، هویت انسان است. وقتی الگوریتم‌ها تعیین می‌کنند که چه چیز زیباست، چه چیز ارزشمند است و چه چیزی باید خواسته شود، دیگر انسان خودش را بر اساس تجربه‌ واقعی نمی‌سازد، بلکه بر اساس «بازخورد دیگران» شکل می‌گیرد.
 
کافی است نگاهی به نوجوانان در سراسر دنیا بیندازی؛ آن‌ها بیشتر از والدین، معلمان یا فرهنگ ملی خود، از چهره‌های مجازی تأثیر می‌گیرند. این روند به ‌تدریج باعث شده است که ارزش‌های اخلاقی، احترام متقابل و حتی مفهوم خانواده، رنگ ببازد. در غرب، بسیاری از روان‌شناسان از اصطلاح «انسان بی‌ریشه» استفاده می‌کنند؛ انسانی که همیشه آنلاین است اما هیچ هویت پایداری ندارد. این وضعیت، فقط بحران فرهنگی نیست، بلکه تهدیدی وجودی برای آینده تمدن است. 

راه نجات؛ بازگرداندن انسان به مرکز

اما هنوز دیر نشده است. همان‌طور که حکومت‌های قدیمی با آگاهی مردم سقوط کردند، این حکومت دیجیتال هم می‌تواند با بیداری ذهن‌ها محدود شود. راه آن در چند قدم ساده اما عمیق است:
1. آگاهی از مکانیزم فریب: باید بدانیم که هر چیزی در فضای مجازی رایگان نیست؛ هزینه‌ آن، زمان و ذهن ماست. اگر بفهمیم چرا یک محتوا به ما نشان داده می‌شود، نصف راه رهایی را رفته‌ایم.
2. بازسازی ارتباطات واقعی: حتی ده دقیقه گفت‌وگوی واقعی در خانه، از ده ساعت چت مجازی ارزشمندتر است. باید دوباره نگاه و صدا را جایگزین پیام کنیم.
3. مدیریت زمان دیجیتال: تعیین ساعت مشخص برای استفاده از شبکه‌ها، تمرینی است برای بازپس‌گیری اختیار از الگوریتم‌ها.
4. تقویت تفکر انتقادی: هیچ محتوایی را بی‌تحلیل نپذیریم. بپرسیم: چه کسی از دیدن این مطلب سود می‌برد؟ چرا الان منتشر شده است؟
5. تربیت رسانه‌ای فرزندان: باید به نسل جدید یاد دهیم که فضای مجازی خانه نیست، فقط ابزار است. خانه جایی است که عشق و احترام حضور دارد، نه لایک و فالوور. 

حکومت سرد را با گرمای دل بشکنیم

فضای مجازی امروز شبیه آینه‌ای بزرگ است که اگر مراقب نباشیم، تصویر ما را می‌بلعد. اما هنوز می‌توانیم تصمیم بگیریم که ارباب صفحه‌ها باشیم، نه بنده‌ آن‌ها. حکومت دیجیتال هرچقدر هم قوی باشد، بر دل و ایمان انسان حکومت ندارد، مگر آن‌که خودمان اجازه دهیم.
 
باید به خودمان و فرزندان‌مان یادآوری کنیم که ارزش انسان به داده‌ها نیست، به دل‌هاست. باید از پشت شیشه‌های نورانی صفحه‌ها بیرون بیاییم و دوباره انسان شویم، انسانی که می‌بیند، می‌شنود، لمس می‌کند و عشق می‌ورزد. جهان شاید دیگر به عقب برنگردد اما می‌تواند یاد بگیرد که در میان امواج تکنولوژی، هنوز راهی برای حفظ انسانیت وجود دارد. راهی که از آگاهی، گفت‌وگو و عشق می‌گذرد.

  • راسخون-سید حسین خاتمی
نظرات بینندگان
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
جدیدترین اخبار پربازدید ها
نیازمندیها
09107726603 تماس یا پیام در پیام رسان های ایتا و تلگرام